عوامل طلاق عاطفی

در راهروی دادگاه خانواده با دلی پردرد قدم می‌زنم. با خودم فکر می‌کنم آیا اینجا تنها راه حل است یا با کمی بردباری، تحمل و گذشت می‌توانیم راه‌های بهتری را تجربه کنیم؟ چرا مهندس جوانی به رغم موفقیت در عرصه‌ی کار و سازندگی،
شنبه، 5 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
عوامل طلاق عاطفی
 عوامل طلاق عاطفی

نویسنده: محمدصادق آقاجانی‌کوپایی
 

1. عوامل طلاق عاطفی چند دسته است؟
2. کدام دسته از عوامل طلاق عاطفی اهمیت بیشتری دارد؟ افسردگی، کوتاه بودن گفت و گوی زن و مرد و عدم پاسخ‌گویی به نیازهای عاطفی، روحی و روانی همسر از نشانه‌های طلاق عاطفی است.
در راهروی دادگاه خانواده با دلی پردرد قدم می‌زنم. با خودم فکر می‌کنم آیا اینجا تنها راه حل است یا با کمی بردباری، تحمل و گذشت می‌توانیم راه‌های بهتری را تجربه کنیم؟ چرا مهندس جوانی به رغم موفقیت در عرصه‌ی کار و سازندگی، پس از گذشت تنها شش ماه از زندگی مشترک، اکنون منتظر حکم طلاق دادگاه باشد و تجربه‌ی این شش ماه چنان در کامش تلخ باشد که دیگر حاضر به ازدواج نباشد، یا دست کم اکنون چنین باشد؟ به راستی مقصر کیست؟ من، تو یا همگی ما به نوعی در رقم خوردن این سرنوشت تلخ سهیمیم؟
نگاهم به زن جوانی می‌افتد که چند ماه پیش او را در برابر همین دادگاه دیده بودم. می‌کوشد با کوبیدن پا بر زمین، کمی از اضطراب خود بکاهد. با اینکه پیش‌تر با او هم کلام شده‌ام، اکنون جرئت نزدیک شدن به وی را ندارم. بی‌شک لحظه‌های تلخ و شیرین زندگی مشترکش مانند نواری از برابر چشمانش می‌گذرد. به زندگی گذشته‌ی خود می‌اندیشد که با چه آرزوهایی آغاز شد، اما چه زود به ایستگاه پایانی رسید. در نگاهش تنها یک چیز موج می‌زند: تسلیم، آن هم نه از سر رضا، بلکه از روی ناچاری. از آن کوششی که در هفته‌های نخست دیدم خبری نیست.
مانند آهویی که در چنگال پلنگ بی‌رحمی اسیر شده، تاب مقاومت ندارد و تسلیم آنچه نباید شده است. وارد دادگاه می‌شویم. نه زن و نه مرد انگیزه‌ای برای ساختن دوباره‌ی زندگی ندارند. آنان در این لحظات، حتی نگاه خود را از یکدیگر دریغ می‌کنند و بینشان سکوتی غم‌بار حاکم است؛ سکوتی که با مهر طلاق رئیس دادگاه شکسته می‌شود ... . لحظه‌ای شگفت است؛ با آنکه با همه‌ی وجود از طلاق متنفری، آن را تنها مرهم دردهای بی‌پایان خود می‌دانی و بدون هیچ کوششی به آن تن می‌دهی تا برای لحظه‌ای هم که شده، به خیال خود از این حصار تنگ رها شوی... .
راستی این زن و شوهر مرتکب چه اشتباهی شده‌اند که چنین سرنوشت تلخی در انتظارشان است؟ بسیاری از زوج‌های جوان، زندگی خود را با عشق و علاقه‌ی فراوان آغاز می‌کنند و چنان عشق و علاقه‌ای میانشان حکم‌فرماست که حتی در ذهنشان چیزی به نام جدایی مطرح نیست. اما چرا پس از گذشت مدتی نه چندان طولانی، همه‌ی آن عشق، شور و حرارت از زندگی‌شان رخت می‌بندد و جای خود را به نفرت و کینه می‌دهد؟ آن‌گاه زن و مرد می‌مانند با پرسش‌های فراوانی چون: آیا در انتخاب خود اشتباه کرده‌ام؟ در این مدت کوتاه چه بین من و همسرم رخ داد که یک‌باره آن همه عشق به کدورت تبدیل شد؟ چرا دیگر آن احساس و عشق و علاقه را به هم نداریم؟ آیا همه‌ی زوج‌های دیگر نیز پس از گذشت مدتی، با زندگی عاشقانه خداحافظی می‌کنند؟ آیا به راستی در سال‌های آغازین زندگی، ما عاشق هم بودیم یا خیال می‌کردیم عاشقیم و عاشقانه بودن را بازی می‌کردیم؟ و هزاران آیا و اگر دیگر ... .
به نظر شما چگونه می‌توان از تکرار چنین صحنه‌هایی که خاطر هر انسانی را آزرده می‌کند، جلوگیری کرد؟ این دو جوان از کجای راه کج رفتند که چنین سرنوشتی در انتظارشان بود؟ در انتخاب خود؟ در راه و روش همسرداری؟ یا عواملی دیگر در این میان نقش دارند؟
در این فصل برآنیم که به بررسی عوامل طلاق عاطفی بپردازیم؛ چرا که شناخت عوامل و دوری از آن، نقشی اساسی در کاهش این پدیده دارد. در یک تقسیم‌بندی می‌توان این عوامل را به دو دسته تقسیم کرد:
1. عواملی که پیش از ازدواج رخ می‌دهد و زمینه‌ی طلاق عاطفی را فراهم می‌سازد؛
2. عواملی که پس از ازدواج به وجود می‌آید و موجب طلاق عاطفی می‌شود.

بیشتر بخوانید: سلطه جویی در بین زن و شوهرها

 

عوامل پیش از ازدواج

الف) ازدواج‌های اجباری

بررسی‌ها نشان می‌دهد برخی ازدواج‌ها بدون خواست و اراده‌ی دوطرف یا دست کم یکی از آنان شکل می‌گیرد و فرد بدون داشتن آمادگی روانی و انگیزه‌ی کافی، وارد زندگی مشترک می‌شود. بدون شک، داشتن انگیزه‌ی کافی برای تشکیل زندگی مشترک، یکی از عوامل مهم تداوم و استحکام خانواده است. زمانی که فرد از این فاکتور مهم بی‌بهره باشد، زندگی مشترکش با چالش‌ها و مشکلات فراوان روبه‌رو می‌شود؛ به گونه‌ای که ممکن است در همان آغاز زندگی، این چالش‌ها موجب جدایی زن و شوهر شود؛ چرا که چنین فردی از همان آغاز انگیزه‌ای برای حفظ زندگی مشترک خود ندارد و در واقع، با طلاق چیزی را از دست نمی‌دهد تا برای حفظ آن بکوشد.

اول: کمال‌گرایی

سردرگم بود. نمی‌دانست چه کند. ویژگی‌ها، تن صدا، راه رفتن، شغل و رفتارهای مرد را در ذهنش مرور می‌کرد. به رغم اینکه باور داشت مرد ویژگی‌های مناسبی دارد، حس می‌کرد باز چیزی کم دارد. او با مرد رؤیاهایش بسیار فاصله داشت و نمی‌توانست آرزوهای زن جوان را برآورد. این هجدهمین خواستگارش بود که نتوانسته نظر مثبت او را برای ازدواج جلب کند ... .
این سی و دومین بار بود که خواستگار برایش می‌آمد. با پدرش پیش از مراسم خواستگاری بگومگو کرده بود: من دیگه از این وضعیت خسته شدم دختر! تو را نمی‌دانم، اما تحمل من تمام شده است. چرا هر کس می‌آید، به او پاسخ منفی می‌دهی؟ حساب خواستگارهایت از دستم خارج شده ... . دیگر تصمیم خودش را گرفته بود: جوابم مثبت است. فرقی ندارد که باشد؛ خوش‌تیپ باشد یا نباشد؛ کوتاه باشد یا بلند. برای همین در مراسم خواستگاری نه حرفی زد و نه به مرد نگاهی انداخت. اکنون، پس از چند سال، حسرت حتی یک نگاه مهربان را به دل شوهرش گذاشته است. گرچه شوهرش مردی مهربان، دل‌سوز و زحمت‌کش بود، نمی‌توانست دوستش داشته باشد و اکنون پس از گذشت چند سال از زندگی، هنوز احساس می‌کرد با شوهرش غریبه است و نمی‌تواند با او عاشقانه رفتار کند. از اینکه با این رفتارهایش موجب ناراحتی شوهرش می‌شد، از خودش متنفر بود. شاید نیز حق با او بود؛ چون شوهرش را دوست نداشت ... . در طلاق عاطفی، رابطه صمیمانه و عاشقانه زن و شوهر آسیب می‌بیند، به گونه‌ای که گرچه زن و مرد از نظر قانونی همسر یکدیگر به حساب می‌آیند اما بین آنان ارتباط عاطفی، صمیمانه و جنسی مطلوب وجود ندارد و یا ضعیف است.
کمال‌گرایی افراطی و وسواس گونه در انتخاب همسر موجب می‌شود که فرد از گزینه‌های مناسب پیش روی خود بی‌سبب عیب‌جویی کند و به پیشنهاد ازدواج آنان پاسخ منفی دهد و در پی گلی بی‌خار باشد که بتواند زندگی او را به گلستان تبدیل کند. اما از آنجا که گل بی‌خار خداست، فرد سالیان سال منتظر می‌ماند، اما از آن گل بی‌خار خبری نمی‌شود. رفته‌رفته و با بیشتر شدن سن، فرد گزینه‌های کمتری را برای انتخاب پیش روی خود می‌بیند که از گزینه‌های پیشین محاسن کمتری دارند. از سوی دیگر، فشارهای خانواده برای ازدواج و استرس‌هایی که فرد به دلیل تأخیر در ازدواج و ترس از مجرد ماندن تا پایان عمر، تحمل می‌کند، موجب می‌شود در امر انتخاب همسر به نوعی دچار اجبار شود و ناخواسته و به رغم میل قلبی‌اش، یکی از گزینه‌ها را برای ازدواج برگزیند و عمری در آتش حسرت بسوزد. اسلام از دختران و پسران جوان می‌خواهد که در انتخاب همسر، گرچه با دقت‌نظر و ریزبینی عمل می‌کنند، به هیچ روی در این زمینه دچار وسواس نشوند و چنانچه فردی چهار ملاک اصلی ایمان، تقوا، اخلاق نیک و سلامت روانی و جسمانی را داشت و از نظر ظاهری نیز پسندیده بود، به او پاسخ مثبت دهند و بی‌جهت ازدواج را به تأخیر نیندازند. (1)

دوم: انتخاب همسر از سوی والدین

معمولاً در خانواده‌هایی که پایگاه اقتصادی و اجتماعی بالایی ندارند و والدین تحصیلاتی پایین دارند، پایبندی به سنت‌ها و حفظ آداب و رسوم بیشتر به چشم می‌خورد. در چنین خانواده‌هایی همسر دختر را والدین و اعضای خانواده بر می‌گزینند و به رضامندی یا نارضامندی دختر کمتر توجه می‌کنند. (2) حتی گاه برخی والدین به جای پسرشان نیز تصمیم می‌گیرند و بدون در نظر گرفتن علاقه و سلیقه‌ی او، دختری را به همسری‌اش بر می‌گزینند.
اسلام در ازدواج و تشکیل زندگی مشترک برای زن و مرد حق انتخاب قایل شده است و به زن نیز همچون مرد اجازه داده همسر خود را با توجه به علایق و رغبت‌های خویش بر گزیند. اسلام زن را از پذیرش همسری تحمیلی که نه تنها موجب آرامشش نیست، بلکه انتخاب وی سلب آرامشش را در پی دارد، بازداشته است. (3)
امام صادق (علیه‌السلام) بر موضوع اختیار در انتخاب همسر تصریح کرده و در پاسخ به ابن‌ابی‌یعفور که از آن حضرت پرسیده بود: «می‌خواهم با زنی ازدواج کنم، ولی پدر و مادرم فرد دیگری را در نظر گرفته‌اند». فرمود: تزوج التی هویت ودع التی یهوی ابوک؛ (4) «با زنی ازدواج کن که خود می‌خواهی و زنی را که پدر و مادرت می‌خواهند رها کن».
روشن است چنانچه دختر یا پسری بر خلاف میل و رضای درونی ازدواج کند، احتمال بروز ناسازگاری و کشمکش در چنین خانواده‌ای بسیار بالا خواهد بود؛ به ویژه آنکه در این گونه ازدواج‌ها اغلب اثری از عشق و محبت یافت نمی‌شود. (5)
البته این توصیه به معنای نادیده گرفتن دیدگاه والدین و بی‌اعتنایی به آنان نیست، بلکه لازم است فرزند نظرهای آنان را به منزله‌ی دل‌سوزترین افراد در نظر بگیرد. با وجود این نباید در صورت بی‌رغبتی، با فشار والدین یا برای احترام به ایشان، با فردی که مطلوبش نیست، ازدواج کند. (6) از سویی باید به این نکته مهم توجه داشت که در برخی از موارد، دختر و پسر بدون در نظر گرفتن ملاک‌های همسر مناسب، در زمینه انتخاب همسر تصمیم می‌گیرند؛ روشن است در چنین شرایطی، مخالف والدین با ازدواج آن‌ها کاملاً منطقی است و دختر و پسر برای تشکیل زندگی مشترک موفق، باید به دیدگاه والدین خود توجه کنند و بدون اینکه اسیر عواطف زودگذر شوند عاقلانه در این‌باره تصمیم‌گیری کنند و تمام جوانب موضوع را در نظر بگیرند.

سوم: ازدواج با هدف فرار از خانه‌ی پدر

گاه فرد در خانه‌ی پدر چنان وضع ناهنجاری دارد که هر لحظه زیر فشار روانی است. در چنین اوضاعی، تحمل کردن خانه‌ی پدر برای فرد ممکن نیست. او به ازدواج به منزله‌ی راه گریزی می‌نگرد و تنها انگیزه‌اش برای ازدواج، نجات یافتن از این مخمصه است. روشن است که چنین فردی بدون در نظر گرفتن شرایط و ویژگی‌های فرد مقابل انتخاب می‌کند و بدون داشتن عشق، علاقه و انگیزه لازم، به زندگی مشترک وارد می‌شود. بدون تردید سرنوشت چنین ازدواجی از پیش رقم خورده است.

ب) گزینش نادرست همسر

آن کیما که می‌طلبی یار یک دل است *** دردا که هیچ‌گونه نتوان یافت، آرزوست
پروین، نشان دوست درستی و راستی است *** هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست

بدون شک، گزینش همسر، یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین گزینش‌های انسان است که دیگر انتخاب‌ها در سایه‌ی آن شکل می‌گیرد. گزینش همسر میدانی است که نخستین اشتباه در آن، آخرین اشتباه است و فرد هیچ فرصتی برای جبران اشتباهش ندارد. این اشتباه چنان خردکننده و ویرانگر است که گاهی فرد تا آخرین لحظه‌های عمر برای ندانم کاری خود افسوس می‌خورد. متأسفانه بسیاری از جوانان، انتخاب همسر را امری ساده و بدون دردسر می‌دانند. آنان حتی انتخاب همسر را پیش پاافتاده‌تر از انتخاب لباس می‌دانند؛ در حالی که برای خرید لباس، پس از گزینش اولیه وارد اتاق پرو می‌شوند و هماهنگی خود را با لباس به طور عینی می‌بینند و آن را می‌خرند؛ اما در انتخاب همسر، دقت چندانی ندارند و بدون در نظر گرفتن همه‌ی جوانب موضوع، انتخاب می‌کنند. (7) چنین افرادی بی‌توجه به آنکه در این انتخاب، ارزشمندترین سرمایه‌ی خویش را به اشتراک می‌گذارند، با چشمانی بسته وارد این میدان می‌شوند و بدون کسب اطلاعات کافی، مشورت با افراد آگاه و دل‌سوز و بررسی ابعاد گوناگون موضوع، تنها بر پایه‌ی عشق و علاقه‌ی زودگذر و کاذب انتخاب می‌کنند. سرنوشت چنین گزینشی از پیش معلوم است. در اثر این گزینش نادرست اختلاف‌ها، کشمکش‌ها، ناسازگاری‌ها و بهانه‌جویی‌ها آغاز می‌شود. سرانجام یا کار به طلاق می‌انجامد یا زوجین ناچارند دندان بر جگر بگذارند و تا پایان عمر با تلخی و رنج و اندوه به زندگی ادامه دهند. (8) برای آشنایی بیشتر شما خواننده‌ی گرامی در ذیل به برخی از این انتخاب‌ها اشاره‌ی کوتاهی می‌کنیم.

اول: در نظر نگرفتن همه‌ی معیارها

همسر مناسب کسی است که همه‌ی ملاک‌های اصلی ازدواج را در حد پذیرفته‌ای دارا باشد. از این رو، لازم است انسان در انتخاب شریک زندگی خود، همه‌ی معیارهای انتخاب همسر را در نظر بگیرد و از تمرکز بر یک یا چند ملاک به شدت بپرهیزد. فردی که بدون توجه به این نکته، برای انتخاب خود تنها به برخی از این ملاک‌ها توجه می‌کند و از دیگر معیارهای تعیین کننده غافل می‌ماند، نمی‌تواند به انتخاب خود چندان مطمئن باشد و باید خود را برای اختلاف‌های زناشویی آماده کند. برای مثال، متأسفانه بیشتر جوانان تنها با در نظر گرفتن ملاک‌های ظاهری مانند زیبایی یا امکانات مادی ازدواج می‌کنند؛ غافل از اینکه بدون داشتن دیگر ملاک‌های اساسی، چنین فردی هرگز نمی‌تواند او را خوشبخت کند. هر کس با زنی، تنها به سبب زیبایی‌اش ازدواج کند، دلخواه خود را در او نمی‌بیند و هر کس فقط به دلیل دارایی زن با او ازدواج کند، خداوند، او را به همان دارایی وا می‌گذارد ... . (9)

دوم: بی‌توجهی به اولویت‌بندی ملاک‌ها

روان‌شناسان خانواده برای انتخاب همسر ملاک‌هایی را بر می‌شمارند که برخی از برخی دیگر اهمیت بیشتری در سازگاری زوجین دارند. به همین دلیل، جوانی که قصد ازدواج دارد، باید به اولویت‌های ملاک‌ها توجه کند و در انتخاب خود ملاک‌هایی همچون ایمان، اخلاق نیک، تقوا، سلامت جسمی و روانی را که اولویت بیشتری دارند، در نظر بگیرد.

سوم: انتخاب احساسی

چنانچه دختر یا پسری بر پایه‌ی احساسات زودگذر، ظواهر، نگاه سطحی به زندگی، بدون تعقل و آینده‌نگری و سنجیدن شرایط به انتخاب همسر اقدام کند، پس از تشکیل زندگی مشترک و فروکش کردن و کم رنگ شدن احساسات و عواطف، زندگی مشترکشان به بن‌بست می‌رسد. پس از مدتی که مشکلات زندگی چهره‌ی واقعی خود را به آنان نشان می‌دهد و رؤیاهایشان به واقعیت‌های زندگی تبدیل می‌شود، اختلافات و ناهماهنگی دختر و پسر در موضوع‌های گوناگون رخ می‌نمایاند و کشمکش بین آنان آغاز می‌شود. مبالغه در ابراز ویژگی‌های منفی همسر و همه چیز او را کوچک و خوار شمردن، توجه به نقاط ضعف و ندیدن نقاط قوت، یکی از نشانه‌های طلاق عاطفی است.

ج) دوستی‌های خیابانی

ارتباط دختر و پسر از مسائل مهم اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی ما به شمار می‌آید که افزون بر زدن آسیب‌های فردی، می‌تواند کانون گرم خانواده را با مشکل جدی روبه‌رو سازد. روابط آزادانه‌ی دختر و پسر پیش از ازدواج، سبب تنوع‌طلبی فرد، تردید به همسر، خطر برگشت به عادات گذشته و ... می‌شود. هر یک از این موارد می‌تواند زندگی مشترک زن و شوهر را با مشکلات جدی روبه‌رو سازد. در ادامه به برخی از این مشکلات اشاره می‌کنیم.

اول: لذت نبردن از زندگی مشترک

فردی که پیش از ازدواج با جنس مخالف خود روابط متعدد برقرار کرده، دلش در گرو عشق افراد بسیاری است و تصاویر فراوانی از افراد گوناگون در ذهنش وجود دارد. او از هر رابطه خاطره‌ی خوشی به یاد دارد و از هر ارتباط، لذتی ویژه برده است. او عادت کرده که از افراد متعدد، لذت‌های گوناگون و متفاوتی ببرد. با گذشت زمان، رفته‌رفته روحیه‌ی تنوع‌طلبی در فرد نهادینه می‌شود؛ به گونه‌ای که دیگر از ارتباط با یک نفر لذت نمی‌برد و تنها زمانی ارتباط با جنس مخالف برایش لذت‌بخش است که با افراد متعدد باشد؛ چرا که عادت کرده است لذت خود را از منابع گوناگون دریافت کند.
پس از ازدواج نیز این روحیه‌ی تنوع‌طلبانه، روان او را می‌آزارد. حال اگر جوانی با تجربه‌های پیش از ازدواج بخواهد کانون عشقی برپا سازد و خانواده‌ای تشکیل دهد، نخستین مشکل، آرامش روانی بر بادرفته‌ی اوست. از کجا معلوم که او بتواند بر همه‌ی لذت‌های پیش از ازدواج چشم ببندد و دل از هر چه غیر اوست رها سازد و دل باخته‌ی او شود؟ چگونه می‌تواند آثار ناکامی گذشته را محو کند و محدودیت آینده را پذیرا باشد و حرمت چشم و دل را در زندگی زناشویی محترم دارد؟ چنین فردی در زندگی زناشویی و ارضای کامل جنسی خود مشکل دارد و در تشویش و اضطرابی خسته کننده به سر می‌برد. به قول ویل دورانت: «فساد پس از ازدواج، بیشتر محصول عادات پیش از ازدواج است. میل به تنوع‌طلبی از همان آغاز در وجود آدمی قرار داشته، ولی امروزه به سبب تعدد محرکات جنسی در شهرها ده برابر گشته است». (10) انسان بالاترین احساس آرامش و حمایت عاطفی را از همسر خود دریافت می‌کند. معمولاً افراد آرامش جسمی و روانی خود را در خانواده پی می‌جویند و خانه را پناهگاهی در برابر فشارها و کشمکش‌های محیط خارج از خانه می‌دانند
چنین فردی همیشه در حال مقایسه است؛ مقایسه بین آنچه دارد و آنچه ندارد، و این مقایسه هوس را دامن می‌زند و خانواده را در معرض نابودی قرار می‌دهد. (11)

دوم: ترس از افشای ارتباط‌های گذشته

دختر و پسری که به وادی ارتباط پا می‌گذارند، اغلب با نخستین کسی که آشنا می‌شوند ازدواج نمی‌کنند. چه بسا با دختر یا پسرهای متعددی ارتباط داشته باشند و پس از گذشت مدتی با یکی از آنان ازدواج کنند. چنین جوانی انتظار دارد که زندگی‌اش سرشار از عشق و محبت و و فاداری باشد و کانون گرم خانواده‌اش ویران نشود؛ اما همیشه نگران است که مبادا افشای روابط گذشته‌اش سبب بروز مشکلاتی گردد. این نگرانی آثاری ویرانگر بر روان او دارد (12) و فرد را از برقراری ارتباط عاطفی سازنده با همسر خود باز می‌دارد. رفته‌رفته روابط او با همسرش با مشکلات جدی رو به رو می‌شومد. از سوی دیگر، فاش شدن چنین مواردی می‌تواند موجب فروپاشی زندگی مشترک فرد شود.

سوم: بدگمانی به یکدیگر

فردی که پیش از ازدواج، ارتباط با نامحرم را تجربه کرده است، هنگام ازدواج به هر کسی نظر می‌کند، می‌پندارد او نیز با افرادی متعدد ارتباط غیرشرعی داشته و پاک و عفیف نیست. حال اگر جوانی با چنین ذهنیتی به تشکیل خانواده اقدام کند، نخستین مشکل او بدگمانی به همسرش است که نکند او نیز به‌سان خودش با نامحرم ارتباط داشته است. او با خود می‌گوید: فردی که به راحتی با من رابطه‌ی نامطلوب و نامشروع برقرار کرد، از اعتقاد و ایمان قوی برخوردار نیست. بنابراین از کجا معلوم که پیش از ارتباط با من، با فرد دیگری طرح دوستی نریخته باشد؟ از کجا که در آینده و پس از ازدواج با من، با دیگری ارتباط برقرار نکند؟ بدون شک چنین قضاوتی موجب می‌شود اضطراب و ناآرامی بر زندگی او حاکم شود و روابط عاطفی فرد با همسرش آسیب ببیند.
بنا بر یک یافته‌ی پژوهشی در آمریکا، زوج‌هایی که پیش از ازدواج با یکدیگر زندگی می‌کنند، زندگی زناشویی‌شان با مشکلاتی فراوان رو‌به‌روست. به گزارش ایسنا، دکتر «کاترین کوهان»، استاد دانشگاه ایالت پنسیلوانیا گفت: «بنا بر آخرین پژوهش‌ها، افرادی که پیش از ازدواج با یکدیگر رابطه داشته‌اند، پس از ازدواج، در حل مشکلات خود عاجزند؛ زیرا به یکدیگر بسیار بدبین‌اند». کوهان گفت: «به نظر می‌رسد ارتباط‌های این افراد، زودتر از افرادی که با یکدیگر دوست نبوده‌اند، سرد می‌شود و به طلاق می‌انجامد». وی در پایان گفت: «می توانیم بگویم رابطه‌ی پیش از ازدواج، به هیچ روی سبب دوام زندگی زناشویی نمی‌شود». (13)

چهارم: فضای مجازی

روابط دختر و پسر پیش از ازدواج در موقعیتی آرمانی و عاشقانه شکل می‌گیرد؛ به گونه‌ای که احساسات و عواطف در آن موج می‌زند. دختر و پسر در این فضا به جز مهر و محبت از یکدیگر چیز دیگری دریافت نمی‌کنند. روابط کلامی و عاطفی آنان از عشق و صفا و صمیمیت لبریز است. دو طرف با همه‌ی توان می‌کوشند با رفتار و گفتار خود، دیگری را جذب کنند و حتی از کوچک‌ترین کار که موجب آزار او می‌شود، خودداری کنند. این فضای عاشقانه موجب می‌شود که سطح انتظارهای دختر و پسر از یکدیگر بالا رود. پس از ازدوج، دختر و پسر با انتظارهای بالا از یکدیگر وارد زندگی مشترک می‌شوند؛ به گونه‌ای که کوچک‌ترین بی‌توجهی یا بی‌احترامی فرد مقابل می‌تواند به چالشی جدی تبدیل شود. از آنجا که فضای زندگی مشترک با روابط پیش از ازدواج به هیچ روی قیاس‌پذیر نیست، زن و شوهر در زندگی مشترک خود با چالش‌ها و مشکلاتی ناخواسته رو به رو می‌شوند و زمینه‌ی اختلاف و بگومگو بین آنان فراهم می‌شود. در چنین فضایی، فرد ناخواسته روابط کنونی خود با همسرش را با روابط پیش از ازدواج مقایسه می‌کند و از اینکه از آن فضای مجازی خبری نیست، احساس نارضامندی می‌کند. این مقایسه موجب می‌شود احساس نارضامندی فرد چندبرابر شود.

بیشتر بخوانید: دلایل نادرست ازدواج و ده نوع رابطه ی بی سر انجام

 

پنجم: انزجار از جنس مخالف

شکست در عشق یا خیانت فرد مقابل، یکی از عوارض روابط دختر و پسر است که می‌تواند موجب انزجار فرد از جنس مخالف شود؛ به گونه‌ای که حتی پس از ازدواج تا مدت‌ها فرد را آزار دهد و بر روابط او و همسرش تأثیر بگذارد؛ تا آنجا که فرد در برابر رفتارهای گرم و مهربانانه‌ی همسرش بی‌تفاوت باشد و به آن پاسخی ندهد. روشن است که ادامه‌ی این روند بر رفتارهای همسر وی نیز تأثیر منفی می‌گذارد. رفته‌رفته رفتارهای مثبت همسر کاهش می‌یابد و روابط زن و شوهر به سردی و طلاق عاطفی سوق می‌یابد.
دختری در نامه‌ای چنین می‌نویسد: «من در زندگی شکست خورده‌ام و دیگر حاضر نیستم بعد از این، مهر هیچ پسری را در دل جای دهم و همیشه در خود فرو رفته‌ام و از همه کس متنفرم. دیگر به هیچ یک از آدم‌ها اطمینان ندارم». ارتباط با پسر موجب شده که این دختر از یک سو حیثیت و شرافت خود را آسیب دیده بداند و از سوی دیگر، از همه‌ی پسران متنفر باشد. (14) با توجه به اینکه خیانت در عشق بیشتر از پسران سر می‌زند و از سوی دیگر، دختران به سبب ویژگی‌های خاص روانی به این مسائل بیشتر حساسیت نشان می‌دهند، این آسیب در دختران بیشتر دیده می‌شود و شدیدتر است.

د) تأخیر در ازدواج

جلو آینه ایستاده بود و موهای سرش را شانه می‌کرد. بی‌اختیار نگاهش به چند موی سفید افتاد. آه بلندی کشید و خاطرات گذشته را با خودش مرور کرد. الآن 35 سالش بود و هنوز ازدواج نکرده بود. در آغاز جوانی، زمانی که با اصرار مادرش روبه‌رو می‌شد، ادامه‌ی تحصیل را بهانه می‌کرد؛ پس از آن یافتن شغل مناسب، خانه، ماشین و ... . اما اکنون با همه‌ی وجود حس می‌کرد چه اشتباه بزرگی مرتکب شده است. پی برده بود که می‌توانست با خانه‌ای اجاره ای، شغلی کم درآمد یا حتی در دوران دانشجویی ازدواج خوبی داشته باشد و خانه و ماشین و درآمد بالا را در سال‌های بعد به دست آورد. حسرت می‌خورد که آنچه را اکنون به دست آورده می‌توانست در سال‌های پس از ازدواج نیز بدست آورد. اما آنچه از دست داده بود، هرگز جبران نمی‌شد. مگر نشاط و شوق و شور جوانی، ماشین و خانه بود که بتواند آن را بخرد؟ از اینکه به خدا سوءظن داشت، شرمنده بود. (15) دوست قدیمی‌اش محمد را به یاد آورد. انگار دیروز بود. زمانی که عشق و علاقه میان زن و شوهر از بین رفت، دیگر نیازهای هم‌سفر و شریک زندگی برای فرد چندان اهمیت ندارد و برای ارضای آن کوچک‌ترین کوششی نمی‌کند. در نتیجه فرد با انبوهی از نیازهای برآورده نشده روبه‌رو می‌شود
زمانی که محمد تصمیم گرفته بود ازدواج کند، او به دلیل وضعیت مالی بد محمد به شدت با او مخالفت کرده بود. از زندگی مشترک محمد پانزده سال می‌گذشت. دوستش اکنون از آنچه او برای نداشتنش غصه می‌خورد، برخوردار بود. خودش را با محمد مقایسه کرد. احساس می‌کرد تازه به آغاز خط رسیده است. حس می‌کرد به دور دایره‌ای چرخیده والآن سر جای اولش است و جز خلق گرفته و اعصابی خرد، چیز دیگری ندارد... .
برخی، ازدواج را به گلی تشبیه می‌کنند که اگر به موقع چیده نشود، نه تنها عطر و بو و طراوت خود را از دست می‌دهد، بلکه پژمرده می‌شود و گلبرگ‌هایش می‌ریزد. زمان، یکی از مهم‌ترین فاکتورهای موفقیت در زندگی مشترک است. افرادی که در آغاز جوانی، زمانی که پرانرژی، با نشاط و منعطف‌اند، ازدواج می‌کنند در قیاس با افرادی که چنین فاکتوری را رعایت نمی‌کنند، از شانس بیشتری برای خوشبختی برخوردارند. یکی از پدیده‌هایی که متأسفانه در این سال‌ها با آن روبه‌روییم، تأخیر در ازدواج است. تأخیر در ازدواج می‌تواند آسیب‌هایی جدی برای فرد در پی داشته باشد و بر زندگی مشترک او تأثیر بگذارد. یکی از این مشکلات، شکل‌گیری خلق افسرده در فرد است. بسیاری از افسردگی‌های پسران و دختران، به سبب تجرد است؛ چرا که با ازدواج به بسیاری از نیازهای روانی - عاطفی فرد پاسخ گفته می‌شود؛ اما زمانی که پاسخ به این نیازها با تأخیر رو به رو می‌شود، فرد سرخورده می‌گردد و فشارهای روانی بسیاری را تحمل می‌کند. در چنین وضعیتی فرد برای گریز از فشارهای روانی ناشی از تأخیر در ازدواج، به درون خود پناه می‌برد و رفته‌رفته از انجام فعالیت‌های لذت‌بخش باز می‌ماند و افسرده می‌شود. بدیهی است فرد افسرده زمانی که زندگی مشترک تشکیل می‌دهد، از ایجاد رابطه‌ی سازنده و با نشاط با همسرش ناتوان است و همین مسئله می‌تواند در روابط بین همسران تأثیری منفی داشته باشد. همچنین ازدواج دیرهنگام موجب می‌شود که فرد شادابی و طراوت جوانی خود را از دست بدهد و بدون شور و نشاط به عرصه‌ی زندگی مشترک وارد شود. برای چنین فردی، دیگر انگیزه‌ای برای برقراری رابطه‌ی عاطفی با همسرش باقی نمی‌ماند تا در سایه‌ی آن بتواند شیرینی زندگی مشترک را بچشد. از همین رو، در متون دینی ما بر تعجیل در ازدواج جوانان، به ویژه دختران بسیار تأکید شده و به مسلمانان دستور داده‌اند که زمینه‌ی ازدواج جوانان را فراهم کنند. در روایت شریفی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
ای مردم! جبرئیل از سوی خداوند برای من پیام آورد که دوشیزگان همانند میوه‌های درخت‌اند؛ اگر زمانی که وقت چیدن میوه می‌رسد، میوه‌ها چیده نشوند، آفتاب آنها را فاسد می‌کند و بادها آنها را پراکنده می‌سازد. به همین‌سان، زمانی که دوشیزگان ویژگی‌های زنانه پیدا کردند، هیچ دارویی به جز ازدواج و شوهر کردن برای آنان وجود ندارد. در غیر این صورت، به دلیل بشر بودن آنان، هیچ اطمینانی در کار نیست که دچار فساد و انحراف نشوند. (16) عمل زناشویی تنها یک ارتباط جسمی و فیزیکی نیست. رابطه جنسی فرصتی است برای سهیم شدن در عشق؛ رابطه‌ای است که در آن عشق، محبت و شهوت به هم در می‌آمیزند

هـ) رشد نایافتگی

یکی از مهم‌ترین عوامل تشکیل یک زندگی موفق، رشدیافتگی زوجین است، که با داشتن اطلاعات، مهارت‌ها و آمادگی‌هایی در زمینه‌ی زندگی مشترک حاصل می‌شود؛ موضوع مهمی که زن و شوهر با اتکا بر آن می‌توانند با یکدیگر ارتباط عاطفی و کارآمدی برقرار کنند و در کنار یکدیگر با مسائل و مشکلات زندگی مشترک به مقابله و چالش بپردازند. بدون وجود چنین آمادگی‌ها و مهارت‌هایی، زوجین نمی‌توانند یکدیگر را به خوبی درک کنند و از برقراری رابطه‌ی عاطفی با هم باز می‌مانند. زمانی که زندگی آنان به مشکلی برخورد می‌کند ممکن است گامی اشتباه بردارند و بدین ترتیب، زندگی را به کام هم تلخ کنند. در ادامه، به طور خلاصه به هر یک از مؤلفه‌هایی که موجب رشدنایافتگی زوجین می‌شود، اشاره می‌کنیم.

اول: نداشتن آمادگی کافی

از جمله عوامل بسیار مؤثر در ناسازگاری میان همسران، ناپختگی و نداشتن آمادگی کافی در زندگی است. زوجین برای اینکه بتوانند حیات زندگی مشترک خود را استمرار بخشند، افزون بر بلوغ سنی و جنسی، به رشد عاطفی، اجتماعی و عقلی نیز نیازمندند تا با درک درست شرایط زندگی مشترک، احساسات فرد مقابل، مسئولیت‌پذیری و رعایت حقوق همسر، در زندگی خود به موفقیت برسند. چنانچه زن و شوهر پیش از رشد در زمینه‌های گوناگون یاد شده، زندگی مشترک را آغاز کنند، همانند شناگرانی خواهند بود که دست و پابسته قصد شناکردن در استخری عمیق را داشته باشند. سرنوشت چنین شناگری معلوم است. پژوهش‌های انجام شده درباره‌ی عوامل مؤثر بر اختلال خانواده و شکست زندگی مشترک در کشورهای غربی، نشان می‌دهد ازدواج در سنین پایین، یکی از مهم‌ترین عوامل شکست در زندگی مشترک است؛ اما با کمی دقت مشخص می‌شود که پایین بودن سن، به خودی خود نمی‌تواند عامل ناکامی در زندگی مشترک باشد، بلکه عامل اصلی، استحکام نداشتن خانواده، رشدنایافتگی فرد در ابعاد گوناگون اجتماعی، عاطفی و عقلی است که اغلب با ازدواج در سنین پایین همراه است. (17) فرد برای داشتن یک زندگی موفق، باید از آمادگی‌هایی مانند استقلال، هدفمندی، شایستگی (احساس کفایت)، و وفاداری به شریک زندگی‌اش برخوردار باشد.
با توجه به اهمیت رشد پسر و دختر در ابعاد گوناگون برای استحکام زندگی مشترک آینده، خانواده‌ها باید در طول دورانی که فرزندان در کنارشان زندگی می‌کنند، زمینه‌ی رشد فرزندان خویش را در جنبه‌های گوناگون ایجاد کنند تا آنان زمان تشکیل خانواده با مشکلات کمتری روبه رو شوند. در اینجا یادآوری این نکته ضروری است که آمادگی‌های فرد در ابعاد عقلی، اجتماعی و عاطفی، یک شبه و با آموزش‌های رسمی ایجاد نمی‌شود، بلکه فرد این آمادگی‌ها را در طول دوران رشد خود از آغاز کودکی تا جوانی به دست می‌آورد. بنابراین لازم است والدین با شناخت تکنیک‌هایفرزندپروری و به کارگیری دقیق آنها، زمینه‌ی رشد و پختگی فرزندان خود را فراهم کنند و از همان آغاز کودکی به فکر ایجاد این آمادگی‌ها در فرزند خود باشند.

دوم: نداشتن مهارت کافی

خانواده نخستین کانونی به شمار می‌آید که زن و مرد به طور گسترده با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. به همین دلیل، چگونگی ارتباط زن و شوهر در محیط خانواده از اهمیت بالایی برخوردار است. رابطه‌ی خوشایند و آرام‌بخش زن و شوهر می‌تواند زمینه‌ساز رشد و شکوفایی آنها باشد و تا زمانی که بین زن و شوهر در زمینه‌های گوناگون ارتباط مناسبی برقرار نباشد، خانواده نمی‌تواند کارکردهای خود را داشته باشد. برقراری رابطه‌ی کارآمد در زمینه‌های گوناگون بین زن و شوهر به مهارت نیاز دارد و تا زمانی که زن و مرد از چنین مهارت‌هایی برخوردار نباشند، نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط خوبی برقرار کنند. زن و مرد باید در زمینه‌هایی مانند ارتباط کلامی، ارتباط عاطفی، رابطه‌ی جنسی، حل مشکل، مدیریت روابط زناشویی، ارتباط با بستگان، بیان احساس و ... مهارت‌های کافی را پیش از ازدواج به دست آورند و با آمادگی‌های لازم وارد زندگی مشترک شوند. (18)
در ادامه برخی از مهارت‌های اساسی زندگی مشترک را بررسی می‌کنیم.

مهارت همدلی با همسر

همدلی به این معناست که احساس فرد مقابل را درک کنیم و مسائل را نه از دیدگاه خودمان، بلکه از چشم و دنیای او بنگریم؛ یعنی آنچه را خودمان می‌دانیم کنار بگذاریم و از دید همسر به مسائل نگاه کنیم و آن را بررسی کنیم. این دیدن از چشم دیگری باید بدون هر گونه ارزشیابی و قضاوت درباره‌ی احساسات، افکار و رفتارهای او صورت گیرد. در همدلی، مهم این است که فرد مقابل به این نتیجه برسد که احساساتش را درک می‌کنیم. (19) در واقع، همدلی به فرد امکان می‌دهد که بتواند احساسات و حالاتی را در دیگران بفهمد که خود تا کنون تجربه نکرده است. به دیگر سخن، همدلی یعنی درک عمیق احساسات دیگران، که بدون تردید این درک به مهارتی ویژه نیازمند است. اگر نیازها و احساسات دیگران را درک کنیم و بپذیریم، آنان نیز ما را بهتر می‌پذیرند. گاهی افراد به اشتباه می‌پندارند همدلی یعنی ما با فرد مقابل، کاملاً همفکر و هم‎عقیده باشیم؛ در حالی که چنین تصوری از پایه اشتباه است؛ زیرا هیچ‌گاه نمی‌توان دو انسان را یافت که به طور کامل شبیه یکدیگر باشند. بنابراین، همدلی به این معنا نیست که آنچه دیگران می‌خواهند شما نیز بپذیرید؛ بلکه ممکن است شما با خواسته‌ی آنان مخالفت کنید، اما نشان دهید که احساسشان را به طور کامل درک می‌کنید. (20)

مهارت ارتباطی

یکی از مهم‌ترین زمینه‌های سلامت زندگی مشترک، برقراری ارتباط مؤثر است. ارتباط، یکی از مؤلفه‌های اصلی زندگی مشترک است و چنانچه این مؤلفه ویروسی شود، بی‌شک پایه‌ی اساسی زندگی می‌لغزد و رضامندی از آن محو می‌شود. در ارتباط میان زن و شوهر باید فرایند ارسال و دریافت پیام به خوبی انجام پذیرد؛ زیرا هدف اصلی از برقراری ارتباط، انتقال پیام است. هر گونه اشکال در انتقال پیام، سبب بروز اختلال در ارتباط می‌شود. این اختلال موجب سوءتفاهم میان همسران می‌شود و سازگاری آنان را مخدوش می‌کند. داشتن مهارت ارتباطی سازنده به زوجین امکان می‌دهد که در برخورد با مشکلات ارتباطی، آنها را به درستی برطرف کنند. از این رو، زن و شوهر باید با یادگیری مهارت ارتباطی، راه را بر هر گونه سوءتفاهم ببندند تا در زندگی زناشویی بیشتر احساس رضامندی کنند. (21) در طلاق عاطفی، خانه دیگر برای زن و شوهر جای آسایش و راحتی نیست و برای آسودگی خاطر به آن پناه نمی‌برند. انرژی روانی آنان به جای اینکه برای یکدیگر هزینه شود، صرف کارهای دیگر می‌شود

مهارت حل اختلاف

این مهارت نیز همانند دیگر مهارت‌ها، برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک و برقراری ارتباط درست با دیگران ضروری است. مسلّم است که بروز اختلاف و تفاوت میان افراد امری کاملاً عادی و طبیعی است؛ ولی افراد باید بر حل این اختلاف‌ها اشراف داشته باشند و بتوانند اختلاف یا سوء‌تفاهم‌های خود یا دیگران را به گونه‌ای حل کنند که رضامندی هر دو طرف فراهم آید. این رضایت حاصل نخواهد شد، مگر با کسب مهارت در حل اختلاف‌ها.

سوم: نیاموختن نقش‌های زناشویی

در طول تاریخ تفاوت یا تشابه زن و مرد همواره کانون توجه بوده است. در گذشته، مردم تنها از این جنبه زن و مرد را ارزیابی می‌کردند که یکی درشت‌تر و دیگری ظریف‌تر است. آن گاه که از این حد بیشتر تجاوز می‌کردند، تفاوت آنان را در دوره‌ی بلوغ می‌سنجیدند و زن و مرد را از نظر عقل و احساسات متفاوت به شمار می‌آوردند؛ چنان که مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه می‌خواندند؛ اما امروزه افزون بر این موارد، تفاوت‌های روان‌شناختی برجسته‌ای در دنیای زن و مرد کشف شده است. (22) در یک جمله می‌توان گفت دنیای زن و مرد به طور کلی متفاوت است. اگر زنان بدانند که مردان متفاوت با آنان می‌اندیشند و رفتار خود را متفاوت سازمان می‌دهند و اگر مردان بدانند نیازها و عواطف زنان با آنان تفاوت دارد و نیز بدانند در چه حوزه‌هایی شبیه یکدیگرند، رفتار خود را بهتر تنظیم می‌کنند و زمینه‌ی درک دوسویه فراهم می‌شود. با این توصیف، مردان کنش‌ها، ویژگی‌ها و کارکردهای مشخص مرتبط با زنان دارند و زنان نیز نقش‌هایی ویژه را در خانواده بر دوش می‌گیرند. (23) بنابراین می‌توان گفت هر یک از زن و مرد با توجه به ویژگی‌های ذاتی و روان‌شناختی خود، نقشی را در خانواده بر دوش دارد. آری! ازدواج، بنا نهادن یک خانواده است و خانواده سازمانی بسیار دقیق و حساس است که هر یک از اعضای آن وظایف و نقش‌هایی ویژه را بر دوش دارند. آگاهی زن و مرد از نقش‌های خود و چگونگی انجام این نقش‌ها در استحکام کانون خانواده نقشی اساسی دارد. از این رو، لازم است زن و شوهر در زمینه‌ی وظایف و نقش‌های خود در زندگی مشترک، آگاهی لازم را کسب کنند و آمادگی‌هایی را که برای انجام این نقش‌ها لازم است در خود به وجود آورند. نداشتن اطلاعات لازم و برداشت‌های نامناسب در زمینه‌ی نقش‌ها و وظایفی که هر کدام از زن و مرد در زندگی مشترک بر دوش دارند، روابط زن و شوهر را با مشکل رو به رو می‌سازد. اگر قرار باشد زن و شوهر به هدف‌های عملی زندگی زناشویی (انجام وظایف روزمره، اداره‌ی خانواده، اداره‌ی امور مالی، تربیت فرزندان و ...) و هدف‌های عاطفی (لذت بردن از اوقات فراغت، تبادل نظر و گفت و گوهای خودمانی) خود جامه‌ی عمل بپوشانند، لازم است درباره‌ی نقش خود در خانواده اطلاعات کافی داشته باشند و آمادگی لازم را در خود ایجاد کنند. فرد به جای اینکه زمان، انرژی و شادی‌اش را در خانه و با همسرش تقسیم کند، دیگران را در دل‌خوشی‌ها و شادی‌هایش شریک می‌کند
ارائه‌ی آموزش‌های لازم به دختران و پسران در جهت پذیرش مسئولیت همسری و ایفای نقش‌های متناسب، با این مسئولیت، یکی از عوامل مؤثر در استحکام خانواده است. در گذشته والدین این دانسته‌ها را به فرزندان انتقال می‌دادند، اما با پیشرفته شدن جوامع بشری و پیچیده شدن نقش‌های زن و مرد در زندگی مشترک، به نظر می‌رسد انتقال همه‌ی اطلاعات مورد نیاز زوج‌های جوان از توان پدر و مادر خارج باشد. از این رو، گسترش مراکز مشاوره‌ی ازدواج، افزایش فرهنگ مشاوره در جامعه، گنجاندن برنامه‌های آموزشی در مقاطع دبیرستان و دانشگاه، از اموری است که باید بدان توجه شود.

عوامل پس از ازدواج

پس از آنکه تا حدی با عوامل پیش از ازدواج طلاق عاطفی آشنا شدیم و آن را به طور خلاصه بررسی کردیم، اکنون عوامل پس از ازدواج طلاق عاطفی را بر می‌رسیم.

الف) زندگی بدون معنا

دین و باورهای دینی با ارائه‌ی چارچوبی جامع برای تفسیر وقایع و نیز ارائه‌ی پاسخ‌هایی مشخص و قانع کننده برای پرسش‌های وجودی (مانند: از کجا آمده‌ام و به کجا می‌روم)، تفسیری همه‌جانبه از حیات انسانی در اختیار می‌گذارد. دین خلأ زندگی را با ایجاد معنا برای لحظه لحظه‌ی آن برطرف می‌کند و به افراد نوعی احساس کنترل و کارآمدی می‌دهد. (24)
زندگی انسانِ بی‌خدا بی‌معنا، پوچ و بی‌ارزش است. در زندگی چنین فردی به جای آنکه خدا فرمان دهنده باشد، خودخواهی و خواهش‌های نفسانی حکم‌فرماست و چون از نفس و خواهش‌های آن جز بدی و شر صادر نمی‌شود، زندگی او پیوسته مشکلات فراوانی خواهد داشت. تحمل کردن چنین فردی که به جز سود و لذت خویش به چیزی دیگر نمی‌اندیشد، طاقت‌فرساست. انسان بی‌معنویت، در رویارویی با مسائل و مشکلات خانوادگی بی‌تابی می‌کند و هیچ انگیزه‌ای برای صبر و کنترل رفتار خود ندارد؛ چرا که به جز سود مادی و برآوردن نیازهای این جهانی خود اندیشه‌ای ندارد. معیار و میزان در رفتارهای او خودخواهی‌ها و خودپسندی‌های اوست که هر روز به سویی گرایش می‌یابد. پس پیش‌بینی رفتارهای او کاری بس دشوار است و شریک زندگی‌اش هر از چند گاهی با خواسته‌هایی جدید روبه‌رو می‌شود که رابطه‌ی عاطفی آنان را به خطر می‌اندازد.

بیشتر بخوانید: چگونه در خانواده همدلی کنیم؟

 

ب) باورهای غیرمنطقی

نوع فکر انسان احساسات و رفتار او را شکل می‌دهد. رویکرد شناختی بر این باور است که بسیاری از تعارض‌های زناشویی از شناخت‌های نادرست حاصل می‌شود. از این رو، حل اختلاف‌های زناشویی و اصلاح رفتار زن و شوهر باید در جهت تغییر نگرش و باورهای فرد باشد و تا زمانی که تفکر فرد اصلاح نشود، نمی‌توان به حل تعارض‌های زناشویی چندان امیدوار بود. شناخت دقیق و مطابق با واقع، نقشی مهم در سازگاری همسران دارد. گاهی تجزیه و تحلیل اطلاعات در ذهن ما تحریف می‌شود. این تحریف‌ها که باورهای غیرمنطقی نام دارد، به شکل‌های گوناگون ظاهر می‌شود و به روابط زن و شوهر آسیب می‌رساند. شناخت این باورها و رویارویی با آن می‌تواند نقشی مهم در بهبود روابط زن و شوهر داشته باشد. در زیر این باورها را بر می‌رسیم.

اول: ذهن‌خوانی

مرد آرام‌تر از همیشه با تلفن صحبت می‌کرد. بر خلاف معمول که صدای او تا چند خانه آن سوتر می‌رفت، این بار صدایش به زحمت شنیده می‌شد. انگار می‌خواست چیزی را از خانمش پنهان کند. زن با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد؛ چون پس از ازدواجشان رازی نبود که از شوهرش پنهان کرده باشد؛ حتی جزئی‌ترین مسائل خانواده‌ی خودش را برای او تعریف می‌کرد. اما اکنون می‌دید که شوهرش بسیاری از مسائل را پنهان می‌کند. پس از تلفن نتوانست خودش را کنترل کند. با عصبانیت جلو رفت و با پرخاش آنچه را نباید می‌گفت، نثار شوهرش کرد. مرد، شگفت‌زده نفسی عمیق کشید. چندبار میان دادوبیداد زن می‌خواست موضوع را به او بگوید، اما صبر کرد؛ چون می‌دانست زن تحمل شنیدن این موضوع را ندارد.
یکی از خطاهای شناختی، ذهن‌خوانی است. در اثر خطای ذهن‌خوانی، فرد می‌کوشد افکار، احساسات و خواسته‌های دیگران را به صورت منفی حدس بزند. (25) این نوع سوءتفاهم و ذهن‌خوانی دو سویه در روابط اغلب زن و شوهرها وجود دارد؛ حال آنکه آنان از آن آگاهی ندارند. زن و شوهر بی‌آنکه متوجه سوءتفاهم باشند، گناه را به خودخواهی یا بی‌نزاکتی همسر خود نسبت می‌دهند و متوجه نیستند که برداشت نادرستشان از رفتار همسر، علت اصلی گرفتاری آنان است.
نوع رفتار، احساس و هیجان افراد به چگونگی برداششان از رفتارهای دیگران وابسته است. زمانی که فرد قصد و نیت فرد مقابل خود را منفی ارزیابی کند، بدون تردید رفتارش با او منفی خواهد بود. نمونه‌ی ماجرایی که در آغاز بحث مطرح شد، در بسیاری از خانواده‌ها دیده می‌شود. وقتی توقع بالای زن و شوهر به مانعی برخورد می‌کند، بی‌تأمل همسر خود را مقصر معرفی می‌کنند و به زندگی مشترکشان ایراد می‌گیرند و به اتکای ذهن‌خوانی، مقصر تعیین می‌کنند: معلوم می‌شود دیگر به من علاقه‌ای ندارد؛ یا این رفتار شوهرم نشان داد که چقدر از من متنفر است. با این‌گونه برداشت، زن یا شوهری که احساساتش جریحه‌دار شده، یا به همسرش می‌تازد یا از او فاصله می‌گیرد. در این موقعیت، همسری که به او تاخته شده، خود را سزاوار مجازات نمی‌داند. پس برای تلافی، حمله‌ی او را با حمله پاسخ می‌دهد، یا او نیز به سهم خود از همسرش فاصله می‌گیرد. در نتیجه، دایره‌ی بسته‌ای از سلسله حمله‌های تلافی و تلافی به مثل آغاز می‌شود که بر دیگر زمینه‌های ارتباطی زن و شوهر نیز تأثیر نامساعد می‌گذارد. (26) این‌گونه برخورد با انگیزه‌های همسر خطرناک است و موجب می‌شود رفتارهای او را با ذهنیات و تصورات خود بررسی کنیم؛ حال آنکه ممکن است رفتار همسر ما دلیل دیگری جز آنچه ما تصور می‌کنیم داشته باشد. زن و شوهر متأثر از ذهن‌خوانی، بی‌دلیل از افکار و انگیزه‌های یکدیگر برداشت نادرست می‌کنند و زمینه‌ساز آسیب رساندن به زندگی مشترک خود می‌شوند. در مثالی که در آغاز بحث به آن اشاره شد، مرد با هدف حفظ تعادل روانی همسر خود، محتوای مکالمه‌ی تلفنی خود را پنهان کرد، اما زن بر پایه‌ی داشته‌های ذهنی خود، می‌پنداشت مرد می‌خواهد اسرار خانواده‌ی خود را مخفی کند. روشن است که با این پیش‌فرض، رفتارهای زن رنگ و بوی دشمنی می‌گیرد و فضای روانی خانواده به سوی کشمکش‌های بی‌فایده سوق می‌یابد. با تکرار این‌گونه پیش داوری‌ها، بگومگو بین زن و شوهر افزایش می‌یابد و رفته‌رفته کانون گرم و صمیمی خانواده به سردی گرایش پیدا می‌کند.
اغلب وقتی ناامید، افسرده و خشمگین هستیم، دستگاه ذهن ما معنای رفتار دیگران را یا به درستی تفسیر نمی‌کند یا با مبالغه‌ی آن، تصویری منفی به وجود می‌آورد. آن گاه ما به اتکای همین سوءتعبیرها به تصویر منفی‌ای که حاصل ذهن خود ماست یورش می‌بریم. (27) اسلام پیروان خود را دعوت می‌کند که به رفتار دیگران خوش‌بین باشند و از تحلیل منفی رفتارهای دیگران خودداری کنند. امام علی (علیه‌السلام) در این باره می‌فرمایند: «رفتارهای دیگران را به بهترین شکل تصور کن و هیچ سخنی را از آنان در جایی که بتوانی فضای خیری برای آن در نظر بگیری، به بدی تحلیل نکن». (28) در طلاق خاموش، محبت و دوستی از فضای خانه رخت می‌بندد و جای خود را به احساسات منفی و جروبحث‌های ناراحت کننده می‌دهد

دوم: زندگی بدون مجادله

«من و همسرم نباید هیچ مشکل و اختلاف نظری داشته باشیم. اگر زوج‌ها همه‌ی اختلاف نظرهای خود را حل نکنند، خوشبخت نخواهند شد». این باورها اشتباه است؛ اشتباهی که بسیاری از ما آن را مرتکب می‌شویم؛ باوری که اغلب ما پذیرفته‌ایم و سرانجام نیز موجب شکست زندگی مشترک ما می‌شود. جالب است بدانید اغلب موضوع‌های اساسی که اختلاف‌های واقعی را در زندگی مشترک ما به وجود می‌آورند، هرگز حل نمی‌شوند. اگر زندگی خود و اطرافیانتان را بررسی کنید این نکته را تصدیق خواهید کرد که همه‌ی زوجین بر سر مواردی توافق ندارند و نخواهند داشت. حال پرسش اصلی اینجاست که چرا برخی زن و شوهرها با وجود اختلاف نظر در موضوع‌های گوناگون، زندگی آرام و خوبی دارند، اما برخی دیگر کارشان به بگومگو و کشمکش کشیده است. نکته‌ی اصلی این است که برخی از زوج‌ها اگر نتوانند در یک زمینه به توافق برسند، آن اختلاف‌نظر را به مثابه شکست و باخت خود می‌دانند؛ زیرا معتقدند زمانی خوشبخت‌اند که بتوانند همه‌ی مشکلاتشان را حل کنند. این باور نادرست، زمینه‌ساز اختلاف‌های بعدی همسران می‌شود. باید به این نکته توجه کنید که وجود اختلاف نظر بین دو انسان، امری طبیعی و معقول است، اما آنچه موجب به هم ریختگی اوضاع خانواده می‌شود، چگونگی رویارویی ما با این اختلاف نظرهاست. شما و همسرتان باید در گام نخست این اختلاف نظرها را طبیعی بشمارید و در گام بعدی، از تبدیل شدن آن به کشمکش جلوگیری کنید. (29)

سوم: تعمیم مبالغه‌آمیز

- همیشه مرا تحقیر می‌کند؛
- هیچ‌گاه مرا درک نمی‌کند. کمال گرایی افراطی و وسواس گونه در انتخاب همسر موجب می‌شود که فرد از گزینه‌های مناسب پیش روی خود بی‌سبب عیب‌جویی کند و به پیشنهاد ازدواج آنان پاسخ منفی دهد
این دو جمله از خطاهای شناختی است که تغییرش دشوار است. در چنین خطایی، همسر به استناد حادثه‌ای، به تعمیم مبالغه‌آمیز دست می‌زند. این‌گونه قضاوت کردن‌ها برای فرد کاملاً موجه و منطقی به نظر می‌رسد. برای مثال، همسری که گهگاه دیر به منزل می‌آید، در نظر همسرش همیشه تأخیر دارد. از جمله نمونه‌های بارز تعمیم مبالغه‌آمیز، استفاده از واژگانی مانند هرگز، همه، همیشه و هیچ‌کدام است. اثر تعمیم مبالغه‌آمیز در ازدواج‌های ناموفق بسیار چشمگیر است. برای مثال، شوهری که به راضی کردن زنش علاقه‌مند بود و همه‌ی خواسته‌های او را برآورده می‌ساخت، یک بار فراموش کرد سفارش او را انجام دهد. زن این مرد را متهم ساخت که تو هرگز کاری را برای من انجام نمی‌دهی، مرد که بی‌دلیل خود را متهم می‌دید، پیش خود گفت: هر کاری بکنم کافی نیست. هرگز نمی‌توانم او را راضی کنم. (30)

ج) فقر

چنگال‌های بی‌رحم فقر در سراسر وجود انسان فرو می‌رود و با تأثیر منفی بر همه‌ی رفتار، گفتار و شخصیت او، از وی انسانی دیگر می‌سازد. فقر همه‌ی انرژی فرد را می‌گیرد و دیگر توانی برای برقراری رابطه‌ی عاطفی با شریک زندگی‌اش باقی نمی‌گذارد. می‌توان گفت عشق و رابطه‌ی عاطفی برای انسان فقیر معنایی ندارد و تا زمانی که فرد در گیرودار فراهم کردن وسایل ابتدایی زندگی خویش است و همه‌ی همّ و غمش صرف فراهم کردن تکه نانی برای خود و عیالش می‌شود، عشق، محبت و مهر و عطوفت در زندگی‌اش جایگاهی ندارد. این دیو خانمان برانداز تا زمانی که بر زندگی زن و شوهر سایه انداخته، به آنان برای ارتباط سازنده مجالی نمی‌دهد. شاید به دلیل همین آثار سوء باشد که امام علی (علیه‌السلام) آن را مرگ بزرگ می‌خوانند: الفقر الموت الاکبر. (31)
از سوی دیگر، فقر اغلب با رفتارهای ناپسند گره خورده است. زمانی که همسران در اثر فقر با هم بدرفتاری می‌کنند، کم کم جایگاهشان در چشم یکدیگر فرو می‌ریزد. از آنجا که چنین فردی از همسرش جز بدزبانی، پرخاشگری و بی‌احترامی ندیده است، دیگر انگیزه‌ای برای برقراری رابطه‌ی عاطفی با شریک زندگی‌اش ندارد و رفته‌رفته زندگی آنان به سوی طلاق عاطفی کشیده می‌شود.
امام علی (علیه‌السلام) دارباره‌ی رابطه‌ی فقر و خطاکاری انسان می‌فرمایند: لا تلم انساناً یطلب قوته، فمن عدم قوته کثر خطایاه؛ (32) «فردی را که در پی طلب روزی خود است سرزنش نکن؛ چرا که خطاهای فردی که روزی ندارد، بسیار است».
علاوه بر این «احساس فقر» نیز یکی دیگر از عواملی است که موجب طلاق عاطفی در خانواده می‌شود. زمانی که انتظارات مادی فرد به دلیل رشد روحیه مادی‌گرایی، نازپروری، تقلید از بیگانگان در مصرف، چشم و هم چشمی‌های بی‌پایه و ... افزایش یابد و توقعات فرد در زندگی بیش از توان مالی او شود، فرد دچار احساس فقر می‌شود. در این حالت حتی اگر درآمد او به اندازه گذران زندگی و امرار معاشش باشد، به دلیل اینکه توقعاتش از زندگی خود بیش از اندازه و خواسته‌های او پایان‌ناپذیر است، فرد در زندگی خود دچار احساس فقر می‌شود و از زندگی خود رضایت چندانی ندارد؛ در حالی که اگر توقعات بی‌جای او نبود و انتظارات خود را بر اساس درآمدش تنظیم می‌نمود، با رضایت کامل زندگی می‌کرد. متأسفانه باید به این حقیقت تلخ اعتراف کنیم که در سال‌های اخیر، مصرف‌گرایی و به تبع آن احساس فقر در جامعه ما افزایش پیدا کرده است. بدون شک در جامعه‌ای که رسیدن به اهداف مادی و راحت‌طلبی دنیوی غایت امر در نظر گرفته شود، هیچ‌گونه ابایی از مصرف بی‌رویه و هدر رفت درآمد وجود ندارد و حتی این کار موجب افتخار و فخرفروشی نیز می‌شود. در چنین دیدگاهی انسان فقط موجودی است که باید خرج کند و آسایش داشته باشد و دیدگاه بالاتری برای اهدافش ترسیم نمی‌شود. نتیجه این دیدگاه جز اسراف و تبذیر در امور وکالاها نیست که در متون دینی به شدت از آن نهی شده است، زیرا با غایتی که دین برای انسان تعریف کرده است کاملاً تضاد دارد. (33)
از این رو اسلام پیروان خود را به میانه‌روی در امور دعوت می‌کند.
امام صادق (علیه‌السلام) در این مورد می‌فرمایند: اِنَّ القصد امر یحبُّهُ الله و اِنَّ السَّرفَ یبغضُهُ ...؛ (34)
«میانه روی کاری است که خداوند آن را دوست دارد و اسراف را ناخوش می‌دارد».

د) جا به جا شدن نقش‌ها

متأسفانه در سال‌های گذشته تفکری بین زنان جامعه‌ی ما رشد یافته که بنا بر آن، از اصل و هنر زن بودن خویش بسیار فاصله گرفته‌اند. آنان غافل از ویژگی‌های جنسیتی و تفاوت‌های بین زن و مرد، با همه‌ی توان می‌کوشند در همه‌ی عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، خانوادگی و ... با مردان رقابت کنند و با هر بهانه به آنان برسند. چنین زنانی خویشتن خویش را به شدت انکار می‌کنند و از آن روی گردان‌اند و بر مرد شدن، تأکید دارند. در چنین فضایی، زنان به نقش‌های اصلی‌شان در نظام خانواده به دیده‌ی تحقیر می‌نگرند و با ویژگی‌های زنانه‌ی خود به مقابله بر می‌خیزند. در محیط خانواده خواستار اقتدار و استقلالی همانند مردان‌اند و از مدیریت مرد بر خانه به شدت بیزارند. از آنجا که این تفکر با طبیعت زن و مرد سازگار نیست، موجب بروز اختلاف‌های فراوان بین زن و مرد می‌شود و کم‌کم خانواده را به سوی طلاق عاطفی می‌کشاند.

هـ) اشتغال بانون

انسان برای تشخیص مسئولیت خویش در جهان هستی باید نعمت‌هایی را که خدا به او داده است بررسی کند؛ چرا که خداوند حکیم بی‌جهت به فرد نعمتی نمی‌دهد. (35) اگر زن از نعمت مهربانی و احساسات سرشار برخوردار است، بی‌شک آفریدگار هستی این نعمت را برای انجام وظایفی در اختیار او قرار داده است. زمانی که به بررسی ویژگی‌های جسمانی، روانی و عاطفی زن می‌پردازیم، به این نتیجه می‌رسیم که دست پر حکمت آفرینش، این جنس را برای فعالیت‌هایی چون همسرداری، تربیت فرزند و ... ساخته و خارج شدن او از خانه برای کار، خلاف طبیعت است.
الیس رسی با استناد به این واقعیت که زنان ذاتاً در قبال نیازهای نوزادان، درکی سریع‌تر و حساسیتی بیشتر دارند و با تأکید بر اینکه پیوند مادر به فرزندانش جنبه‌ی زیست شناختی و ارتباط پدر با آنها جنبه‌ی اجتماعی دارد، نتیجه می‌گیرد که زنان بر خلاف مردان، پیوندی نزدیک و طبیعی با تربیت فرزندان دارند. (36)
آری، ناموس آفرینش با توجه به امکانات و توانایی‌های زن، تکالیف و وظایفی ویژه بر دوش او قرار داده که مردان اغلب در انجام آن ناتوان‌اند. شاید پذیرش مطالب بالا برای شما تا حدی سخت باشد، اما کافی است به اطراف خود و خانواده‌هایی که زنان آن شاغل‌اند نگاهی بیندازید. آیا زنان هم زمان با کار در خارج از خانه، توانایی برطرف کردن نیازهای عاطفی و روانی همسر و فرزندان خویش را دارند؟ آیا توان و نیرویی در آنان برای انجام کار باقی می‌ماند؟ اسلام در ازدواج و تشکیل زندگی مشترک برای زن و مرد حق انتخاب قایل شده است و به زن نیز همچون مرد اجازه داده همسر خود را با توجه به علایق و رغبت‌های خویش بر گزیند
بدون شک، خانمی که نیمی از زمان خود را در خارج از خانه و محیطی که برای آن ساخته نشده است صرف می‌کند، گویا که خلاف مسیر آب شنا می‌کند و شنا در جهت مخالف آب، سختی و خستگی را دو چندان می‌کند. او با تنی خسته و روحی آزرده به خانه پناه می‌آورد و بیش از هر کسِ دیگری به پرستاری، تیمار و برطرف کردن نیازهایش محتاج است. از سوی دیگر، مرد نیز خسته و نالان به خانه پناه می‌آورد تا همدمی بیابد که با او همراز و هم‌سخن شود و خستگی کار روزانه را با او تقسیم کند، اما به جای آنکه با چهره‌ی بشاش و نشاط‌آور همسرش روبه‌رو شود، چهره‌ای گرفته و در هم را می‌بیند و مجبور می‌شود به تنهایی همه‌ی خستگی‌هایش را تحمل کند. در این فضا که نه زن توانی برای ارتباط با همسر دارد، نه مرد خسته‌دل انگیزه و شوقی برای گفت و گو، رفته‌رفته خانواده به سوی طلاق عاطفی گام بر می‌دارد. گاهی این طلاق چنان بی‌سرو صدا رخ می‌دهد که حتی زن و شوهرِ مشغول به کار از آن بی‌خبرند.

و) دخالت دیگران

نقش «دیگران» در زندگی همسران، از دانه درشت‌ترین نقش‌هاست. همواره کسانی بوده‌اند و هستند و خواهند بود که در عرصه‌های گوناگون زندگی همسران، به ویژه زوج‌های جوان ایفای نقش می‌کنند. این نقش‌آفرینان چند گروه‌اند و نقش‌آفرینی‌شان چند گونه است:
اول: نقش آفرینان خیرخواه و دانا، با نقش‌ها و نقشه‌های خیرخواهانه و خردمندانه، که حاصل کارشان سودمند و مبارک است؛
دوم: نقش آفرینان خیرخواه، اما نادان، با نقش‌ها و نقشه‌های خیرخواهانه، اما جاهلانه، که حاصل کارشان زیانمند و نامبارک است؛
سوم: نقش آفرینان بدخواه، چه دانا و چه نادان، با نقش‌ها و نقش‌های بدخواهانه، که حاصل کار آنان نیز زیانمند و نامبارک است. (37) گاه فرد در خانه‌ی پدر چنان وضع ناهنجاری دارد که هر لحظه زیر فشار روانی است. در چنین اوضاعی، تحمل کردن خانه‌ی پدر برای فرد ممکن نیست و تنها انگیزه‌اش برای ازدواج، نجات یافتن از این مخمصه است
دخالت‌های دیگران در زندگی زن و شوهر از آن رو برای زندگی آنان شوم و کشنده است که اغلب همانند دوستی خاله خرسه، گر چه با نیت خیر انجام می‌شود، نتیجه‌ای به جز بدی و شر ندارد؛ چرا که اطرافیان ناخواسته با دخالت دادن حب و بغض‌های خویش، از تشخیص صلاح و فساد همسران باز می‌مانند. در نتیجه، راهنمایی‌های آنان پیامدی جز زیان برای همسران ندارد. از سوی دیگر، زن و شوهر جوانی که تجربه‌ی زندگی مشترک را ندارند، اطرافیان را در زمینه‌ی مسائل زندگی مشترک صاحب‌نظر و دل‌سوز خود می‌دانند و اراده و نظر آنان را در تصمیم‌های خود دخالت می‌دهند. در این هنگام که آشپز چندتا می‌شود، مزه‌ی آش مشخص است!

ز) ناباروری یکی از زوجین

بسیاری از مطالعات و تجربه‌های عینی نشان می‌دهد که تولید فرزند، به منزله‌ی بارزترین محصول پیوند زناشویی، در تحکیم و تثبیت خانواده نقشی ممتاز ایفا می‌کند. فرزند با آمدن خود شادی و عزت نفس را برای پدر و مادر به ارمغان می‌آورد و این‌گونه، موجب استحکام بیشتر خانواده می‌شود. (38)
در مقابل، ناتوانی در باروری، به ویژه در صورت اشتیاق وافر همسران و وجود حساسیت‌های محیطی مشوق، اغلب فروغ مهر و صفا را در روابط زناشویی ضعیف و پیوندهای متقابل را سست می‌سازد. (39) از سوی دیگر، ناکامی زن و مرد در تولید مثل می‌تواند مشکلات فراوانی را به و یژه برای زن به بار آورد. اغلب دیده شده که ناباروری زن، موقعیت او را در چشم همسر، بستگان و دیگران تنزل داده است. (40) بی‌فرزندی در خانواده‌ها فضایی خالی را به وجود می‌آورد و موجب تضاد و بی‌علاقگی به زندگی مشترک می‌شود. پژوهش‌های انجام شده در ایران نیز نشان می‌دهد که خانواده‌های بی‌فرزند بیش از هر خانواده‌ی دیگر، در معرض گسست قرار دارند. (41)

ح) صفات ویرانگر

اول: چشم‌چرانی

جورج کامینکس می‌گوید: «به نظر من، عامل اصلی اختلاف زن و شوهر آن است که برای مردان، امکان نظراندازی و روابط نامشروع با دیگران، فراهم‌تر از پیش است». (42)
زمانی که مردی به چهره و پیکر زنان و دختران کم پوشش چشم می‌دوزد، پس از آنکه به خانه بر می‌گردد، مجموعه‌ای از ویژگی‌های آنان را پیش رویش مجسم می‌بیند؛ به گونه‌ای که مدام این تصاویر در ذهن او حاضر است. سپس به مقایسه‌ی آنان با همسر خود می‌پردازد و به او بی‌رغبت می‌شود؛ زیرا انس و مصاحبت با همسر، زیبایی، جاذبه و امتیازهای او را عادی می‌سازد. گاهی نیز مرد به طور کلی از آن غافل می‌شود و امتیازهای عادی دیگران نزدش چشمگیر و مهم‌تر می‌شود.
پس از مدتی، این تلاطم درونی، مرد کم ظرفیت و تنوع‌طلب را به خرده‌گیری از زن وا می‌دارد. زن نیز ناخواسته از زندگی و شوهرش دل سرد می‌شود و در وظایف خود در خانه و نظافت و آرایش برای همسر، بیش از گذشته کوتاهی می‌کند. همین مسئله، مشکل آنان را پیچیده‌تر می‌سازد. این زندگی اگر به جدایی نینجامد، کمترین حاصلش این است که مرد را زودرنج و شکننده و بهانه‌جو می‌کند و رفتارش را تنش‌آور می‌سازد؛ هر چند، گاه علت بهانه‌گیری خود را نیز نمی‌داند. گویا هر دم آماده‌ی ستیز است. رفته‌رفته به لج‌بازی رو می‌آورد؛ بچه‌ها و مادرشان را بی‌سبب می‌رنجاند؛ و محیط خانه را کانون تلخی و تنش می‌سازد. این هدیه‌ای است که از زنان و دختران خیابانی دریافت کرده و به خانه برده است. (43)
پژوهش‌ها نشان می‌دهد هنگامی که مردان عکس‌های زنان بسیار زیبا را می‌بینند، همسران دوست داشتنی خود را با جذابیتی کمتر ارزیابی می‌کنند. (44) از این رو، در آموزه‌های اسلامی بر حفظ نگاه مرد و زن، به ویژه مرد بسیار تأکید شده است؛ چرا که حفظ نگاه موجب می‌شود لذت و بهره‌برداری جنسی به محیط خانوادگی محدود شود. این امر در استحکام روابط همسران نقشی مهم دارد.

فرد نظرآلوده

- از یاد برده است که همسرش در پیچ و خم‌ها و مشکلات زندگی مشترک با او، چهره‌ی شاداب و جوانش را از دست داده است؛
- توقع دارد آنچه خوبان همه دارند، همسرش یک‌جا داشته باشد؛
- فراموش کرده این همسر را با میل و علاقه‌ی خود برگزیده است؛
- از یاد برده آنچه دست نایافتنی‌تر است، عزیرتر است.

دوم: خلق و خوی ناپایدار

از جمله ابعاد شخصیت، ثبات و پایداری در خلق و خوست. افرادی که در خلق و خو پایدارند، از نظر عاطفی افرادی باثبات به شمار می‌آیند. این افراد معمولاً آرام‌اند؛ اخلاقی یکنواخت و راحت دارند؛ می‌توانند بدون برآشفتگی و مشکل رفتاری، به آسانی با موقعیت‌های سخت روبه‌رو شوند؛ و رفتارهایشان باثبات است. (45) برعکس، افراد با خلق و خوی ناپایدار در برابر موقعیت‌های یکسان، رفتارهای گوناگون دارند؛ در برابر محرک‌های ناخوشایند به شدت واکنش نشان می‌دهند؛ و رفتارشان برای همسرشان پیش‌بینی‌پذیر نیست. با توجه به اهمیت خلق و خوی ثابت در سازگاری فرد با همسرش، می‌توان گفت یکی از ملاک‌های مهم در رضامندی زناشویی داشتن این ویژگی است. برای داشتن کمترین رضامندی زناشویی باید رفتار زن و شوهر تا حدی برای یکدیگر پیش‌بینی‌پذیر باشد. (46) برای مثال، خانمی برای حضور همسرش در منزله لحظه شماری می‌کند و خانه را مرتب و تمیز می‌سازد و هنگام ورود همسرش با رفتاری صمیمی به پیشوازش می‌رود، اما با واکنش پیش‌بینی نشدنی شوهر روبه‌رو می‌شود (مثلاً بی‌توجهی). تکرار این موضوع موجب می‌شود تا زن در قبال ورود همسرش بی‌تفاوت باشد و صمیمانه به پیشوازش نرود، اما از آنجا که همسرش خلق و خوی ثابتی ندارد، ممکن است از این رفتار خانم ایراد بگیرد که چرا هنگام برگشت من به خانه به پیشوازم نمی‌آیی. در چنین وضعیتی، خانم نمی‌داند چگونه با شوهرش رفتار کند تا او راضی شود.

سوم: حسادت بسیار شدید

افرادی که این ویژگی را دارند، همواره از نکته‌های مثبت زندگی زناشویی خویش چشم می‌پوشند؛ پیوسته در حال مقایسه‌ی زندگی خود با دیگران‌اند و نمی‌توانند کسی را در موقعیتی بهتر از خود ببینند. حتی ممکن است این ویژگی به روابط زناشویی آنان نیز کشیده شود؛ به گونه‌ای که فرد توان دیدن پیشرفت‌ها و موفقیت‌های همسر خود را نداشته باشد.

ط) ناکامی جنسی

دکتر هامیلتون می‌گوید: «اگر زن و مرد در زندگی جنسی از یکدیگر کامیاب و خشنود شوند، اختلافات و ناراحتی‌های دیگر زندگی را نادیده خواهند گرفت».
وقتی رابطه‌ی جنسی میان زن و مرد بهبود می‌یابد، دیگر روابط آنان متأثر از این رابطه‌ی زناشویی، بهتر می‌شود. مرد احساس مهر و عشق بیشتری می‌کند و در نتیجه، زن به عشقی که احساس می‌کند از آن محروم شده است، دست می‌یابد. (47) برعکس، اگر ارتباط جنسی زوجین ناکارآمد باشد و آنان از این ارتباط خود احساس ناکامی کنند، مهم‌ترین نیاز زندگی‌شان که یکی از انگیزه‌ها و عوامل اساسی زندگی مشترک به شمار می‌آید، بی‌پاسخ می‌ماند و روابط عاطفی زن و شوهر زمینه‌ساز مشکلاتی می‌شود. در این صورت، باید ریشه‌ی اختلافات و احساس فاصله میان همسران را در رابطه‌ی ناکارآمد جنسی آنان جست‌وجو کرد؛ هر چند زن و شوهر شرم داشته باشند که آشکارا علت ناسازگاری خویش را ارضا نشدن کامل و مطلوب میل جنسی خود بیان کنند. در اینجا بد نیست به برخی آمارها در این زمینه اشاره کنیم. روابط جنسی یکی از عوامل اصلی و اساسی زندگی زناشویی به شمار می‌آید. به واقع، روابط جنسی مؤثر موجب پایداری بیشتر زندگی می‌شود. در جوامع غربی مطالعات نشان می‌دهد که 44 درصد از اختلافات زناشویی، ناشی از مشکلات روابط جنسی است و حدود 25 درصد نیز به عللی با روابط جنسی ارتباط دارند. (48)

ی) ضعف مدیر خانواده

هر اجتماعی به مدیر و سرپرست نیازمند است. خانواده نیز از آنجا که یک واحد کوچک اجتماعی است، از این اصل کلی پیروی می‌کند و همانند اجتماعی بزرگ باید رهبرِ واحدی داشته باشد؛ زیرا سرپرستی‌ای که زن و مرد به طور هم‌زمان و مشترک بر عهده بگیرند، مفهومی ندارد. در نتیجه، یکی از زن و مرد، باید رئیس خانواده و دیگری معاون و زیر نظر او باشد. در اسلام وظیفه‌ی سرپرستی خانواده به مرد سپرده شده است. (49) خداوند در آیه‌ی 34 سوره‌ی نساء در این باره می‌فرماید: الرَّجالُ قَوامُونَ عَلَی النِّساءِ. حال اگر خانواده‌ای از مدیریت درست برخوردار نباشد، شیرازه‌ی آموزش از هم می‌پاشد و نظم و انسجام آن از بین می‌رود. خانواده‌هایی که نقش سرپرستی در آنها ضعیف است، از جنبه‌های گوناگون مشکل دارند (50) و طعم تلخ طلاق عاطفی را می‌چشند.

سرانجام طلاق خاموش

پس از آنکه بین زن و شوهر طلاق عاطفی رخ داد، زوجین راه‌های زیر را پیش رو دارند:
الف) زوجین با همیاری و همفکری خود و زیر پا گذاشتن خودخواهی‌ها بر سر عقل بیایند و برای نجات خانواده‌ی خویش از این بلای جان‌کاه، عزمشان را جزم کنند و بنای عشق خویش را بار دیگر پایه‌گذاری کنند.
ب) برخی به دلایلی چون فرزندان، آسیب‌های ناشی از طلاق رسمی، ممکن نبودن ازدواج دوباره، ترس از رویارویی با طلاق، تجربه‌ی تلخ ازدواج ناموفق، نداشتن پناهگاه و ...، بین وضعیت بد و بدتر، بد را بر می‌گزینند تا کمتر آسیب ببینند. چنین زن و شوهری به جای اینکه برای تغییر اوضاع بکوشند، ناامیدانه به تماشای گذشت ایام می‌نشینند و به وضعیت موجود خو می‌گیرند.
ج) برخی از زوجین، پس از گذشت ایام به جدایی رسمی تصمیم می‌گیرند و به طور قانونی و شرعی از یکدیگر جدا می‌شوند تا به انتظار آینده و روزهای نیامده بنشینند و این پرسش را بی‌پاسخ می‌گذارند: آیا راهی جز طلاق وجود نداشت؟
برخی افراد بی‌توجه به آنکه در زندگی مشترک، ارزشمندترین سرمایه‌ی خویش را به اشتراک می‌گذارند، با چشمانی بسته وارد این میدان می‌شوند و بدون کسب اطلاعات کافی و مشورت، تنها بر پایه‌ی عشق و علاقه‌های زودگذر و کاذب انتخاب می‌کنند.

نمایش پی نوشت ها:
1. اقتباس از: محمدرضا سالاری‌فر، خانواده در نگرش اسلام و روان‌شناسی، ص 35.
2. جمعی از مؤلفان، تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، ج 2، ص 81.
3. همان، ج 1، ص 123.
4. همان، به نقل از: محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 401.
5. حسین بستان، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، ص 184.
6. جمعی از مؤلفان، تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، ج 1، ص 123.
7. جمعی از مؤلفان، تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، ج 2، ص 137.
8. ابراهیم امینی، انتخاب همسر، ص 12.
9. محمد محمدی ری شهری، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ص 76.
10. ابوالقاسم مقیمی حاجی، جوانان و روابط، ص46، به نقل از: ویلیام جیمز دورانت، لذات فلسفه، ترجمه‌ی عباس زریاب خوئی، ص 94.
11. همان، به نقل از: غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی، برهنگی فرهنگی، ص 70.
12. همان، ص 48.
13. سایت حوزه (www.hawzah.net).
14. علی اصغر احمدی، تحلیلی تربیتی بر روابط دختر و پسر، ص 123.
15. اشاره به این حدیث شریف رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم): «هرکس از ترس فقیر شدن ازدواج نکند، به خداوند گمان بد برده است» (محمدمحمدی ری شهری، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ص 61).
16. حسین بستان، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، ص 17، به نقل از: شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 390.
17. همان، ص 196.
18. چگونگی به دست آوردن این مهارت‌ها، از موضوع این کتاب خارج است و مجالی دیگر می‌طلبد.
19. www.atcce.com
20. علی حسین‌زاده، مهارت‌های سازگاری، ص 229.
21. همان، ص 136.
22. سید مهدی خطیب، این نقش‌ها واقعی است، ص 12، به نقل از: مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام.
23. همان، ص 13. برای آگاهی بیشتر در زمینه‌ی نقش‌های زن و شوهر در خانواده، ر.ک: سیدمهدی خطیب، این نقش‌ها واقعی است.
24. مجتبی حیدری، دین‌داری و رضامندی خانوادگی، ص 32.
25. علی حسین‌زاده، مهارت‌های سازگاری، ص 75.
26. آرون بک، عشق هرگز کافی نیست، ترجمه‌ی مهدی قراچه‌داغی، ص 16.
27. همان، ص 17.
28. علی حسین‌زاده، مهارت‌های سازگاری، ص 75.
29. فیلیپ مک گراو، نجات رابطه، ترجمه‌ی مهدی قراچه‌داغی، ص 58.
30. آرون بک، عشق هرگز کافی نیست، ترجمه‌ی مهدی قراچه‌داغی، ص 174.
31. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 45.
32. همان، ص 47.
33. محمدرضا بنیانی، حسابی مصرف کنیم، ص 42.
34. همان، به نقل از: محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 4، ص 52، ج 2.
35. اقتباس از: علی صفایی حائری، مسئولیت و سازندگی، ص 26.
36. حسین بستان، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، ص 77.
37. علی اکبر مظاهری، نبرد بی‌برنده، ص 116.
38. حسین بستان، اسلام و جامعه‌شناسی خانواده، ص 211 و 214.
39. همان، ص 211.
40. همان، ص 214.
41. جمعی از مؤلفان، تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، ج 1، ص 342.
42. محمود حکیمی، مجله‌ی درس‌هایی از اسلام، سال دهم، شماره‌ی 3، ص 41.
43. یوسف غلامی، جلوه‌نمایی زنان و نگاه مردان، ص 128-129.
44. محمدرضا سالاری‌‎فر، خانواده در نگرش اسلام و روان‌شناسی، ص 105.
45. مسعود جان بزرگی و مهدی عباسی، «رابطه‌ی ابعاد جهت‌گیری مذهبی با پایداری هیجانی»، مجله‌ی روان‌شناسی و دین، پاییز 1389، ص 5.
46. سید جلال یونسی، مدیریت روابط زناشویی، ص 29.
47. زهره اسماعیل بگی، معجزه‌ی صمیمیت، ج 2، ص 604.
48. جمعی از مؤلفان، تقویت نظام خانواده و آسیب‌شناسی آن، ج 2، ص 16.
49. مجتبی حیدری، دین‌داری و رضامندی خانوادگی، ص 154.
50. همان، ص 152.

منبع مقاله :
آقاجانی‌کوپایی، محمدصادق، (1393)، تن‌های تنها (طلاق عاطفی)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه‌ الله علیه)، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط