هدف علم از دیدگاه اسلام بر اساس مبنا و جهانبینی توحیدی، در بعد نظری، کشف آیات الهی در آفاق و انفس و در بعد عملی استفاده از امکاناتی است که خداوند برای بشر فراهم نموده است. ملاک مفید بودن علم را میتوان با بررسی وظیفه و هدف یک فرد مسلمان در زندگی دنیویاش مشخص کرد. هدف اصلی انسان، باید قرب به خدا و کسب رضایت او باشد و فعالیتهای مختلف او باید همه در این جهت متمرکز شود.
تعداد کلمات 1449/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
این جهان بینی مبتنی بر اصول بنیادی دین است. اساس جهانبینی در اسلام، توحید است و جهان بینی توحیدی، یعنی درک این مطلب که جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر و رحمت و رساندن موجودات به کمال شایسته آنهاست و در آفرینش هیچچیزی، عبث نیست و انسان رسالتی خاص دارد.[2]
رابطه علم و دین
علوم طبیعت در جهان اسلام تا قبل از تکون علم جدید، بخشی از فلسفه را تشکیل میداد - و همراه با الهیات و ریاضیات یکجا عرضه میشد و همگی در چارچوب متافیزیکی قرار میگرفتند. متفکران مسلمان برای علم، مراتبی قایل بودند که از معرفت حسی آغاز میشد و علم استدلالی و علم کشفی را در بر میگرفت و وحی در منتهیالیه آن قرار داشت.[3] اما نکته مهم اینکه: واژه علم برای تمامیآنها به کار میرود. دلیل اینکه بعضی از دانشمندان مسلمان به کسب علوم طبیعی و ریاضی پرداختند و در آن از سرآمدان روزگار خود شدند، این بود که از نظر آنها، این علوم به شناخت آیات آفاقی و انفسی پروردگار کمک میکند و در واقع هر یک از آنها، بعدی از ابعاد صنع الهی را به ما مینمایاند؛ بنابراین، علوم مختلف از یکدیگر گسسته نیستند، بلکه یک وحدت ارگانیک دارند. اندیشه وحدت خالق و انسجام عالم خلقت، اصل حاکم بر علوم و فنون اسلامیاست.[4]با پیدایش علوم جدید و توفیقاتی که این علوم در زمینه توصیف پدیدهها در حوزه عمل کسب کردند، علوم از فلسفه جدا شد و راه خود را پیش گرفت. در قرن نوزدهم مکتب پوزیتیویسم و دیگر مکاتب تجربهگرا رشد کردند و بر حوزههای آکادمیک، حاکم گشتند و این وضعیتی است که هماکنون هم ادامه دارد. درحال حاضر به طور غالب یک عالم غربی، چه در زندگی علمی و چه در زندگی روزمره کاری به دین ندارد. علم جدید در حدود دویست سال پیش به جهان اسلام وارد شد. از آن هنگام به بعد، چهار نوع عکسالعمل در برابر پذیرش علم جدید در جهان اسلام رخ داده است.[5]
گروهی، اصالت را به معارف اسلامی دادهاند و برای علوم جدید شأنی قایل نیستند و یا با آنها مخالفند.[6] از دید اینها، تنها راه چاره برای جبران عقبافتادگی جهان اسلام، تبعیت از آموزشهای اسلامیاست.[7] عدهای، علوم فیزیکی و طبیعی جدید را در تعارض با اسلام میبینند و بعضی از آفات و شرور ناشی از این علوم را دلیل مدعای خود میگیرند. بعضی مراد از علم در فرهنگ اسلامی را الهیات و معارف اسلامی میدانند و سایر دانشها را شایسته نام علم نمیدانند. برخی معتقدند همه علوم در قرآن یافت میشود. عدهای نیز معتقدند باید بر مبنای معارف دینی، بنایی جدید برای علوم طبیعت بنا کرد.[8] گروهی علوم طبیعت را یک فعالیت بشری تلقی کردهاند و برای دین شأنی در شناخت طبیعت قایل نیستند. اینها میگویند: علوم طبیعت مربوط به عقل بشری است و نیازی به توصیههای دین در خصوص نحوه رویکرد به این علوم یا محتوای این علوم نیست. حوزههای علم و دین، دو بخش کاملا مستقل از فعالیتهای بشری است.[9] از دیدگاه اینها تنها راه علاج عقب ماندگی جوامع اسلامی، تسلط بر علم جدید و جایگزین کردن جهانبینی دینی با جهانبینی علمیاست.[10] بعضی از فضلای مسلمان بر آناند که علم توصیه شده در قرآن هم شامل معارف خاص دینی و هم شامل طبیعت است. برای شناخت طبیعت هم باید به تجزیه پرداخت و هم از نظریهپردازی بهره برد؛ چنانکه در محیطهای علمیروز انجام میشود؛ اما استفاده از علوم طبیعت باید با حکمت توأم و با ارزشهای اخلاقی، سازگار باشد و جهانبینی قرآنی باید بر این علوم حاکمیت داشته باشد.[11]
بیشتر بخوانید:علم و دین
این گروه را به نوبه خود، میتوان به سه دسته عمده تقسیم کرد: بعضی کوشیدهاند فراگرفتن علم جدید را روی زمینههای دینی توجیه کنند. از نظر اینها باید علم جدید را فراگرفت تا نیازهای جامعه اسلامی برطرف شود یا از انتقاد خاورشناسان و روشنفکران سکولار در امان بود. بعضی کوشیدهاند نشان دهند تمام یافتههای مهم علم جدید در قرآن و سنت یافت میشود و با توسل به این علم میتوان حکمت بعضی از دستورهای دینی را فهمید. بعضی از افراد متعلق به این گروه، برآناند علم تجربی به همان نتایجی رسیده است که قرنها قبل پیامبران گفته بودند. بعضی دنبال تعبیری جدید از اسلام بودهاند که در آن یک کلام جدید، حاکم باشد که بتوانند بین علم جدید و اسلام پل بزنند. علم، بخشی از دین است و کار علمی به معنای کشف آثار صنع خداوندی در طبیعت و رفع نیازهای مشروع بشر، خود عبادت است. البته کار علمی فعالیتی است که ابزار خاص خود (تجربه و نظریه پردازی) را دارد و جهان بینی دینی - که به عنوان چارچوب عمل میکند - باید بر تفکر دانشمند متدین حاکم باشد.عالم هندی، سیداحمد خان، دنبال الهیات طبیعت بود که به کمک آن بتواند اصول اساسی اسلام را در پرتو یافتههای علم جدید توضیح دهد.[12] بعضی از فیلسوفان مسلمان یافتههای علم جدید را از ضمایم فلسفی آن جدا میکنند. آنها در حالی که کوشش دانشمندان غربی برای کشف اسرار طبیعت را ستایش میکنند، مسلمانان را از ملزومات مادهگرایانه علم جدید برحذر میدارند. از نظر اینها علم جدید میتواند بعضی از ویژگیهای جهان فیزیکی را توضیح دهد، اما نمیتواند مدعی همه دانشها باشد. علم جدید را باید در متن جهانبینی اسلامی قرار داد؛ متنی که در آن سطوح بالاتر دانش به رسمیت شناخته میشوند و نقش علم در نزدیک کردن ما به خداوند تحقق مییابد. استاد مطهری در بالاترین سطح این گروه قرار دارد.[13] رواج بینش گروه اول به عدم رشد علوم طبیعت در جوامع اسلامی منجر شده و رواج بینش گروه دوم به علمزدگی و دوری از حکمت و ارزشهای اخلاقی منجر گشته است. دکتر گلشنی در کتاب قرآن و طبیعت به نحو استدلالی مدافع گروه سوم است[14] و در مقالهای با عنوان «برخورد عمیق و فیلسوفانه استاد مطهری با علم جدید» به تأیید روش شهید مطهری در برخورد با علم جدید میپردازد. وی بعد از ذکر موارد فوق، در پاسخ به چگونگی رابطه علم و دین مقوله پنجمی را اضافه میکنند و دراینباره میفرمایند: «من معتقدم که علم، جزء دین است و تلقی من از رابطه علم و دین ایناست که کار علمی بخشی از وظیفه دینی است».[15] به عبارت دیگر در متن دین دعوت به تفکر و کاوشهای تجربی و آزمایش و سیر در طبیعت وجود دارد؛ بنابراین در بینش اسلامی تعارض آنها منتفی است. تعارضی هم که در گذشته مشاهده شده و یا حتی در زمان حاضر، گهگاه مشاهده میشود، ناشی از نادیده گرفتن حدود علوم تجربی توسط اصحاب آنها و یا دخالت نابهجای متدینین در اموری بوده است که صلاحیت اظهار نظر در آنها را نداشتهاند.[16] پس دکتر گلشنی، علم را در عرض دین نمیدانند، بلکه در طول آن قرار میدهند؛ لذا بهطورکل تعارض را منتفی میدانند.[17] به اعتقاد ایشان، اگر کسی مسلمان باشد و تفکر الهی بر او حاکم باشد، اصلا علم غیردینی برایش مطرح نیست؛ آن تجارب را میبیند و در پرتو جهانبینی خودش قضاوت میکند که فلان نظریه را بپذیرد یا نپذیرد و یا اصلاحش کند. مشکل ما که مسأله علم دینی و غیردینی را مطرح میکنیم، این است که الان عده کثیری در جهان و از جمله در کشور خودمان، جهانبینی حاکم بر علم را پذیرفتهاند. پس بهطور خلاصه میتوان گفت: علم، بخشی از دین است و کار علمی به معنای کشف آثار صنع خداوندی در طبیعت و رفع نیازهای مشروع بشر، خود عبادت است. البته کار علمی فعالیتی است که ابزار خاص خود (تجربه و نظریه پردازی) را دارد و جهان بینی دینی - که به عنوان چارچوب عمل میکند - باید بر تفکر دانشمند متدین حاکم باشد.[18]
نمایش پی نوشت ها:
[1] از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۸
[2] همان، ص ۸
[3] همان، ص ۱۵۴
[4] همان، ص 71-70.
[5] همو، «برخورد عمیق و فیلسوفانه استاد مطهری با علم جدید»؛ ص ۱-۱۴.
[6] همو، قرآن و علوم طبیعت، صفحه هفت پیشگفتار
[7] همو، «برخورد عمیق و فیلسوفانه استاد مطهری با علم جدید»؛ ص ۱-۱۴.
[8] همو، قرآن و علوم طبیعت؛ صفحه هفت پیشگفتار.
[9] همان، صفحه هفت و هشت پیشگفتار
[10] همو، «برخورد عمیق و فیلسوفانه استاد مطهری با علم جدید؛ ص ۱-۱۴.
[11] همو، قرآن و علوم طبیعت؛ صفحه هشت پیشگفتار
[12] همو، «برخورد عمیق و فیلسوفانه استاد مطهری با علم جدید»؛ ص ۱-۱۴
[13] همان.
[14] همو، قرآن و علوم طبیعت؛ صفحه هشت پیشگفتار.
[15] «فعالیت علمیعین دینداری است»، گفتگوی تبیان با دکتر مهدی گلشنی. در: www.tebyan.net
[16] همو، از علم سکولار تا علم دینی؛ ص ۵۸-51.
[17] همان، ص ۵۸
[18] «گفتگو در زمینه علم و دین و علم دینی»، نامه علم و دین؛ ص ۹۲.