گامهای اسلامیسازی معرفت در اندیشه ضیاءالدین سردار[1]
چکیده
گروه در نخستین گام اسلامیسازی معرفت بر رجوع به مفاهیم قرآنی و شرعی و سنت اسلامی و بازتعریف واژگانی مانند توحید، علم، خلیفه، عدالت، عبادت و مانند آنها تأکید میورزند. علم نزد سردار، تنها دانش تجربی تحقق یافته با روش تجربی نیست؛ بلکه معرفتی تنیده با همه دیدگاهها و سنتها و فرهنگهای بشری است. پس علم اسلامی نیز باید به فعالیت فرهنگی و با توجه به ارزشها، سنتها و جهانبینی اسلامی شکل بگیرد. دانشمندان به مثابه حاملان دانش، نقش بیشتری در این زمینه دارند. نتیجه آنکه: علم اسلامی باید در چارچوب فرهنگ اسلامی تعریف و بازسازی شود. مهمترین و بنیادیترین مفاهیم در قرآن که باید بازتعریف شوند، توحید و علم هستند.
تعداد کلمات 1069/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
گروه در نخستین گام اسلامیسازی معرفت بر رجوع به مفاهیم قرآنی و شرعی و سنت اسلامی و بازتعریف واژگانی مانند توحید، علم، خلیفه، عدالت، عبادت و مانند آنها تأکید میورزند. علم نزد سردار، تنها دانش تجربی تحقق یافته با روش تجربی نیست؛ بلکه معرفتی تنیده با همه دیدگاهها و سنتها و فرهنگهای بشری است. پس علم اسلامی نیز باید به فعالیت فرهنگی و با توجه به ارزشها، سنتها و جهانبینی اسلامی شکل بگیرد. دانشمندان به مثابه حاملان دانش، نقش بیشتری در این زمینه دارند. نتیجه آنکه: علم اسلامی باید در چارچوب فرهنگ اسلامی تعریف و بازسازی شود. مهمترین و بنیادیترین مفاهیم در قرآن که باید بازتعریف شوند، توحید و علم هستند.
تعداد کلمات 1069/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
سردار و گروه اجماعیون برای اسلامیسازی معرفت، طی کردن چند گام ذیل را پیشنهاد میکنند:
١. این گروه در نخستین گام اسلامیسازی معرفت بر رجوع به مفاهیم قرآنی و شرعی و سنت اسلامی و بازتعریف واژگانی مانند توحید، علم، خلیفه، عدالت، عبادت و مانند آنها تأکید میورزند. علم نزد سردار، تنها دانش تجربی تحقق یافته با روش تجربی نیست؛ بلکه معرفتی تنیده با همه دیدگاهها و سنتها و فرهنگهای بشری است. پس علم اسلامی نیز باید به فعالیت فرهنگی و با توجه به ارزشها، سنتها و جهانبینی اسلامیشکل بگیرد. دانشمندان به مثابه حاملان دانش، نقش بیشتری در این زمینه دارند. نتیجه آنکه: علم اسلامی باید در چارچوب فرهنگ اسلامیتعریف و بازسازی شود. مهمترین و بنیادیترین مفاهیم در قرآن که باید بازتعریف شوند، توحید و علم هستند.[2]
۲. گام دوم، بازگشت به اندیشه متفکران اسلامی، همچون بیرونی، خوارزمی، غزالی و ابن خلدون برای دستیابی به معرفتشناسی معاصر اسلامی برای اسلامیسازی معرفت است. وی با توجه به تقسیمات علم به وحیانی و غیروحیانی یا ممدوح و مذموم، ضرورت فردی و اجتماعی در مکتب غزالی بر بازسازی معرفتشناسی معاصر مسلمانان تأکید میورزد. معرفت نزد غزالی، ترکیبی از معرفت وحیانی و معرفت بشری است؛ ولی باید مسلمانان توجه داشته باشند که معرفت وحیانی باید مبانی علوم انسانی را فراهم سازند. سردار، طبقهبندیهای مختلف معرفت کندی و فارابی را نمیپذیرد و تمام معرفت را در گسترش اهداف اسلام، یعنی توحید و عدالت مفید میداند.[3]
٣. گام سوم، بهرهگیری از نتایج علمی و تکنولوژیکی غرب مدرن است که با اصول قرآنی هماهنگ باشند. علم اسلامی، عینی و عقلایی است و ضرورتهای جهان خارجی را نادیده نمیگیرد و دستاوردهای علمی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی تمدنهای دیگر را منظور میکند.
نتیجه سخن آنکه: نگرش سردار به علم، یک فعالیت فرهنگی و انسانی شکل گرفته درون یک سنت خاصی است. علم نزد اجماعیون، ماهیت نسبیگرایانه دارد و از دو حیث ذهنی بودن و اجماع عینی میان دانشمندان در جامعه علمی برخوردار است. علم اسلامی بر مقولات عقلانی اسلامی مانند توحید، عدالت، خلیفه، تقوا و بسیاری از مفاهیم قرآنی متکی و بر اجماع جامعه و مدنیت و امنیت اسلامی مبتنی است. چنین علمی، عبادت و راهی برای تکریم خدا و رفعت مقام انسانی و توانمند در حل مشکلات مادی و طبیعی و نیازهای فردی و اجتماعی افراد است.[4]
سردار، هشت عنصر برای بازسازی دانش اسلامی، به شرح ذیل پیشنهاد میدهد:
1. نیاز به معرفتشناسی معاصر اسلامی؛
۲. تولید روششناسی کاربردی با توجه به روشهای جاری در علم جدید؛
٣. بازخوانی تاریخ علم و تکنولوژی اسلامی؛
۴. شکلگیری سیاستهای منطقهای و جهانی اسلامی؛
۵. تجربی و کاربردیسازی علم؛
6. طراحی ساختار مؤسسات و سازمانهای مولد علم اسلامی؛
7. بازسازی نظام آموزشی و متون درسی علوم؛
8. اجماع اجتماعی و گسترش خودآگاهی مردم درباره علم.[5]
1. سردار در بیان هشت عنصر بازسازی علم اسلامی، به استفاده از روشهای جاری در علم جدید توصیه میکند؛ در حالی که معرفتشناسان و روششناسان توجه دارند که روششناسی تولید علم و دانش، نه تنها خنثی نیست، بلکه مبتنی بر اصول معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی معینی است و بر محتوای معرفت تاثیرگذار است.
بازخوانی تاریخ علم و تکنولوژی اسلامی، تنها میتواند در بهرهگیری از برخی روشها و تحقق جسارت اندیشیدن مسلمانان سودبخش باشد. مسلمانان در ایجاد تمدن اسلامی به بیش از این توصیه نیازمندند. تمدن اسلامی باید بتواند با روششناسی مبتنی بر حکمت و انسانشناسی اسلامی، به تولید علم و تکنولوژی جدید اسلامی دست یابد.
٣. ترکیب روشهای جدید غربی با بازخوانی علم و تکنولوژی اسلامی، جز التقاط معرفتی، چیز دیگری به ارمغان نمیآورد.نگرش سردار به علم، یک فعالیت فرهنگی و انسانی شکل گرفته درون یک سنت خاصی است. علم نزد اجماعیون، ماهیت نسبیگرایانه دارد و از دو حیث ذهنی بودن و اجماع عینی میان دانشمندان در جامعه علمی برخوردار است. علم اسلامی بر مقولات عقلانی اسلامی مانند توحید، عدالت، خلیفه، تقوا و بسیاری از مفاهیم قرآنی متکی و بر اجماع جامعه و مدنیت و امنیت اسلامی مبتنی است. چنین علمی، عبادت و راهی برای تکریم خدا و رفعت مقام انسانی و توانمند در حل مشکلات مادی و طبیعی و نیازهای فردی و اجتماعی افراد است.
۴. بیان هشت عنصر بازسازی آقای سردار، مدل و الگوی تولید علم دینی را به ارمغان نمیآورد. دانشمندان مسلمان برای تولید دانش اسلامی، نیازمند مدلی فلسفی و معرفت شناختی و انسان شناختی و روش شناختی در تولید علم دینی هستند که فیلسوفان مسلمان باید تولید کنند. تحول در علم دینی بدون تحول در فلسفه اسلامی ممکن نیست. جناب سردار در تأمین این نیاز فلسفی نتوانست توفیقی کسب کند و تنها به چند توصیه راهبردی و علمی و اجرایی بسنده کرده است.
۵. اشکال مهمی که طرفداران دانش دینی گرفتارش هستند، مغالطه جمع کردن علوم در علم واحد است. این طایفه گمان میکنند میتوانند با ارائه مدل واحدی به اسلامیسازی معرفت دست یابند. وضعیت علوم طبیعی با علوم انسانی متفاوت است. علوم رفتاری و اجتماعی با سایر علوم انسانی، در عرصه روش و محتوا تفاوت اساسی دارند. باید طرفداران اسلامیسازی معرفت برای هر یک از دستههای دانش به یک مدل مشخصی دست یابند.
پرسش اساسی از آقای سردار این است که تئوری ایشان و گروه اجماعیون، برای چیستی و توجیه صدق و حقیقت چیست؟ آیا ایشان که حقیقت را لایه لایه میداند و کشف آن را مشکل معرفی میکند، به تئوری مطابقت معرفت با واقعیت خارجی به عنوان معنای صدق و حقیقت باور دارد؟ آیا مبناگرایی و نظریه بداهت، یعنی مبتنی کردن مجهولات و گزارههای نظری به بدیهیات را میپذیرد؟ اگر پاسخ وی مثبت است که باید مدل معرفتشناختی و روششناختی ارائه دهد و اگر به این سؤال، پاسخ منفی دارد که در این صورت نسبیگراست و شخص نسبیگرا، معیاری برای شناخت معرفت و تمییز معرفت صحیح از معرفت سقیم ندارد. این سخن لوازمی دارد که برای نسبیگرا دشوار است؛ از جمله اینکه آقای سردار با این مبنا، نمیتواند به نقد غرب و مدرنیته بپردازد و راهی برای حقانیت دیدگاه خود ندارد و نباید تفاوتی میان علم مدرن و علم دینی بداند.
١. این گروه در نخستین گام اسلامیسازی معرفت بر رجوع به مفاهیم قرآنی و شرعی و سنت اسلامی و بازتعریف واژگانی مانند توحید، علم، خلیفه، عدالت، عبادت و مانند آنها تأکید میورزند. علم نزد سردار، تنها دانش تجربی تحقق یافته با روش تجربی نیست؛ بلکه معرفتی تنیده با همه دیدگاهها و سنتها و فرهنگهای بشری است. پس علم اسلامی نیز باید به فعالیت فرهنگی و با توجه به ارزشها، سنتها و جهانبینی اسلامیشکل بگیرد. دانشمندان به مثابه حاملان دانش، نقش بیشتری در این زمینه دارند. نتیجه آنکه: علم اسلامی باید در چارچوب فرهنگ اسلامیتعریف و بازسازی شود. مهمترین و بنیادیترین مفاهیم در قرآن که باید بازتعریف شوند، توحید و علم هستند.[2]
۲. گام دوم، بازگشت به اندیشه متفکران اسلامی، همچون بیرونی، خوارزمی، غزالی و ابن خلدون برای دستیابی به معرفتشناسی معاصر اسلامی برای اسلامیسازی معرفت است. وی با توجه به تقسیمات علم به وحیانی و غیروحیانی یا ممدوح و مذموم، ضرورت فردی و اجتماعی در مکتب غزالی بر بازسازی معرفتشناسی معاصر مسلمانان تأکید میورزد. معرفت نزد غزالی، ترکیبی از معرفت وحیانی و معرفت بشری است؛ ولی باید مسلمانان توجه داشته باشند که معرفت وحیانی باید مبانی علوم انسانی را فراهم سازند. سردار، طبقهبندیهای مختلف معرفت کندی و فارابی را نمیپذیرد و تمام معرفت را در گسترش اهداف اسلام، یعنی توحید و عدالت مفید میداند.[3]
٣. گام سوم، بهرهگیری از نتایج علمی و تکنولوژیکی غرب مدرن است که با اصول قرآنی هماهنگ باشند. علم اسلامی، عینی و عقلایی است و ضرورتهای جهان خارجی را نادیده نمیگیرد و دستاوردهای علمی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی تمدنهای دیگر را منظور میکند.
نتیجه سخن آنکه: نگرش سردار به علم، یک فعالیت فرهنگی و انسانی شکل گرفته درون یک سنت خاصی است. علم نزد اجماعیون، ماهیت نسبیگرایانه دارد و از دو حیث ذهنی بودن و اجماع عینی میان دانشمندان در جامعه علمی برخوردار است. علم اسلامی بر مقولات عقلانی اسلامی مانند توحید، عدالت، خلیفه، تقوا و بسیاری از مفاهیم قرآنی متکی و بر اجماع جامعه و مدنیت و امنیت اسلامی مبتنی است. چنین علمی، عبادت و راهی برای تکریم خدا و رفعت مقام انسانی و توانمند در حل مشکلات مادی و طبیعی و نیازهای فردی و اجتماعی افراد است.[4]
هشت عنصر بازسازی علم اسلامی
سردار، هشت عنصر برای بازسازی دانش اسلامی، به شرح ذیل پیشنهاد میدهد:1. نیاز به معرفتشناسی معاصر اسلامی؛
۲. تولید روششناسی کاربردی با توجه به روشهای جاری در علم جدید؛
٣. بازخوانی تاریخ علم و تکنولوژی اسلامی؛
۴. شکلگیری سیاستهای منطقهای و جهانی اسلامی؛
۵. تجربی و کاربردیسازی علم؛
6. طراحی ساختار مؤسسات و سازمانهای مولد علم اسلامی؛
7. بازسازی نظام آموزشی و متون درسی علوم؛
8. اجماع اجتماعی و گسترش خودآگاهی مردم درباره علم.[5]
بیشتر بخوانید: چیستی اسلامیسازی معرفت
ارزیابی نظریه سردار
دغدغه ضیاءالدین سردار در نقد مدرنیته و غرب، میمون و مبارک است و نشان دهنده جسارت او در مقابله با غرب مدرن است؛ اما اینگونه سخنها، مشکل استعمارگری علم مدرن را حل نمیکند و تولید علم دینی را به ارمغان نمیآورد. نظریه علم هماهنگ با جهانبینی تا حدودی که سر از نسبیگرایی در نیاورد، سخن درستی است؛ ولی چند مشکل ذیل را به همراه دارد:1. سردار در بیان هشت عنصر بازسازی علم اسلامی، به استفاده از روشهای جاری در علم جدید توصیه میکند؛ در حالی که معرفتشناسان و روششناسان توجه دارند که روششناسی تولید علم و دانش، نه تنها خنثی نیست، بلکه مبتنی بر اصول معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی معینی است و بر محتوای معرفت تاثیرگذار است.
بازخوانی تاریخ علم و تکنولوژی اسلامی، تنها میتواند در بهرهگیری از برخی روشها و تحقق جسارت اندیشیدن مسلمانان سودبخش باشد. مسلمانان در ایجاد تمدن اسلامی به بیش از این توصیه نیازمندند. تمدن اسلامی باید بتواند با روششناسی مبتنی بر حکمت و انسانشناسی اسلامی، به تولید علم و تکنولوژی جدید اسلامی دست یابد.
٣. ترکیب روشهای جدید غربی با بازخوانی علم و تکنولوژی اسلامی، جز التقاط معرفتی، چیز دیگری به ارمغان نمیآورد.نگرش سردار به علم، یک فعالیت فرهنگی و انسانی شکل گرفته درون یک سنت خاصی است. علم نزد اجماعیون، ماهیت نسبیگرایانه دارد و از دو حیث ذهنی بودن و اجماع عینی میان دانشمندان در جامعه علمی برخوردار است. علم اسلامی بر مقولات عقلانی اسلامی مانند توحید، عدالت، خلیفه، تقوا و بسیاری از مفاهیم قرآنی متکی و بر اجماع جامعه و مدنیت و امنیت اسلامی مبتنی است. چنین علمی، عبادت و راهی برای تکریم خدا و رفعت مقام انسانی و توانمند در حل مشکلات مادی و طبیعی و نیازهای فردی و اجتماعی افراد است.
۴. بیان هشت عنصر بازسازی آقای سردار، مدل و الگوی تولید علم دینی را به ارمغان نمیآورد. دانشمندان مسلمان برای تولید دانش اسلامی، نیازمند مدلی فلسفی و معرفت شناختی و انسان شناختی و روش شناختی در تولید علم دینی هستند که فیلسوفان مسلمان باید تولید کنند. تحول در علم دینی بدون تحول در فلسفه اسلامی ممکن نیست. جناب سردار در تأمین این نیاز فلسفی نتوانست توفیقی کسب کند و تنها به چند توصیه راهبردی و علمی و اجرایی بسنده کرده است.
۵. اشکال مهمی که طرفداران دانش دینی گرفتارش هستند، مغالطه جمع کردن علوم در علم واحد است. این طایفه گمان میکنند میتوانند با ارائه مدل واحدی به اسلامیسازی معرفت دست یابند. وضعیت علوم طبیعی با علوم انسانی متفاوت است. علوم رفتاری و اجتماعی با سایر علوم انسانی، در عرصه روش و محتوا تفاوت اساسی دارند. باید طرفداران اسلامیسازی معرفت برای هر یک از دستههای دانش به یک مدل مشخصی دست یابند.
پرسش اساسی از آقای سردار این است که تئوری ایشان و گروه اجماعیون، برای چیستی و توجیه صدق و حقیقت چیست؟ آیا ایشان که حقیقت را لایه لایه میداند و کشف آن را مشکل معرفی میکند، به تئوری مطابقت معرفت با واقعیت خارجی به عنوان معنای صدق و حقیقت باور دارد؟ آیا مبناگرایی و نظریه بداهت، یعنی مبتنی کردن مجهولات و گزارههای نظری به بدیهیات را میپذیرد؟ اگر پاسخ وی مثبت است که باید مدل معرفتشناختی و روششناختی ارائه دهد و اگر به این سؤال، پاسخ منفی دارد که در این صورت نسبیگراست و شخص نسبیگرا، معیاری برای شناخت معرفت و تمییز معرفت صحیح از معرفت سقیم ندارد. این سخن لوازمی دارد که برای نسبیگرا دشوار است؛ از جمله اینکه آقای سردار با این مبنا، نمیتواند به نقد غرب و مدرنیته بپردازد و راهی برای حقانیت دیدگاه خود ندارد و نباید تفاوتی میان علم مدرن و علم دینی بداند.
نمایش پی نوشت ها:
[1] نویسنده و روشنفکر مسلمان پاکستانی
[2] Sardar z; Britsh, muslim, writer; p. 24 Idem, Science and thechnology in the meddle east; P. 28-51
[3] Sardar Z; science and Thechnology and development in the middle east; P.30.Idem, Islamic futures: the shape of Ideas to come; P.14. Idem, how we know: Ilm and the Revival of Knowledge; P.77. Idem, the future of muslim civilization. Idem,168-169.
[4] Idem, Explorations in Islamic science, P. 157-172.
[5] Ibid, P. 164-172