نگاه به تفسیر آیهی 112 سوره نحل
چکیده
زمانی که انسان در اوج نعمتهای الهی مانند سیری و امنیت قرار دارد، اگر شکر این نعمتها را بجا آورد در اینصورت آن نعمتها نه تنها باقی مانده و استمرار می یابد بلکه بر آنها افزونی و وسعت هم اضافه خواهد شد. خداوند برای بیان دو مصداق از نعمتهای فراوان و بیشمار خویش به عنوان شاهد مثال، بخشی از آیهی 112 سورهی مبارکهی نحل را جهت هشدار و تنبیه برای ما بیان میفرماید. داستان شهری که ساکنین آن در امنیت کامل به سر مىبردند و با آسودگی و اطمینان خاطر زندگى مىکردند لذا ترسى نداشتند و از لحاظ معیشت نیز در تنگى و سختی نبودند. رزق و روزى فراوان، از هر جانب برایشان میرسید، تا اینکه بهواسطه کفران نعمت و قدر ندانستن آن، هم امنیت خود را از دست دادند، هم دچار فقر و گرسنگی شدیدی شدند. سرانجام گرسنگی و ترس چنان توسعه یافت و فراگیر شد به مانند لباسی که تن آدمی را در بر میگیرد لباس گرسنگی و ترس نیز کل آن جامعه را در برگرفت. مقاله حاضر با طرح و بررسی این آیه و به منظور عبرت از حکایات قرآنی ابعاد ماجرا را در بیان مفسران بزرگ و محققان ارزشمند معارف توحیدی مورد ارزیابی قرار میدهد.
تعداد کلمات 1546/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
زمانی که انسان در اوج نعمتهای الهی مانند سیری و امنیت قرار دارد، اگر شکر این نعمتها را بجا آورد در اینصورت آن نعمتها نه تنها باقی مانده و استمرار می یابد بلکه بر آنها افزونی و وسعت هم اضافه خواهد شد. خداوند برای بیان دو مصداق از نعمتهای فراوان و بیشمار خویش به عنوان شاهد مثال، بخشی از آیهی 112 سورهی مبارکهی نحل را جهت هشدار و تنبیه برای ما بیان میفرماید. داستان شهری که ساکنین آن در امنیت کامل به سر مىبردند و با آسودگی و اطمینان خاطر زندگى مىکردند لذا ترسى نداشتند و از لحاظ معیشت نیز در تنگى و سختی نبودند. رزق و روزى فراوان، از هر جانب برایشان میرسید، تا اینکه بهواسطه کفران نعمت و قدر ندانستن آن، هم امنیت خود را از دست دادند، هم دچار فقر و گرسنگی شدیدی شدند. سرانجام گرسنگی و ترس چنان توسعه یافت و فراگیر شد به مانند لباسی که تن آدمی را در بر میگیرد لباس گرسنگی و ترس نیز کل آن جامعه را در برگرفت. مقاله حاضر با طرح و بررسی این آیه و به منظور عبرت از حکایات قرآنی ابعاد ماجرا را در بیان مفسران بزرگ و محققان ارزشمند معارف توحیدی مورد ارزیابی قرار میدهد.
تعداد کلمات 1546/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
نویسنده: حمید حنائی نژاد
سرنوشت شهری که داراى امنیت و آرامش بود و رزقش به آسانى و فراوانى مىرسید
خداوند در قرآن سخن از شهری به میان آورده که ساکنین آنجا از نظر امنیت در آسایش و آرامش بودند و خطری آنها را تهدید نمیکرد. همچنین از لحاظ وفور نعمت نیز غرق در رفاه و خوردنیها و نوشیدنیها بودند. سستی ایمان و عقیده صحیح در مسیر بندگی و مبتلا شدن به رفتار و اعمال ناپسند اخلاقی، فرهنگی نازیبا و عرفیاتی زشت تا جایی که آنان را گرفتار نتیجه کارهای خلافشان نمود. سرانجام پروردگار آیه 112 سورهی مبارکهی نحل را جهت تنبیه مؤمنین و تحذیر کفار نازل فرمود:«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ».[1]
ترجمه:
«و خدا بر شما حکایت کرد و مثل آورد مثل شهرى را که در آن امنیت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگى مىکردند و از هر جانب روزى فراوان به آنها مىرسید تا آنکه اهل آن شهر نعمتهاى خدا را کفران کردند، خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگى و بیمناکى را به آنها چشانید و چون لباس، سراپاى وجودشان را پوشاند».(الهی قمشهای، ترجمه قرآن، 1380، ص280).
مرحوم طبرسی در مجمع البیان معتقد است مثال قرآنی، مثالی در مورد شهر مکه است، که خداوند هفت سال مردم آن را گرفتار گرسنگى و بدبختى کرد و عمومیت ندارد!استاد شهید مطهری(ره) معتقدند که " قرآن سعادت و شقاوت اخروى را تابع شرایط خیالى و اسمى و قراردادى نمىداند، تابع شرایط واقعى و طبیعى مىداند که یا به شخصیت انسان مربوط است یا عمل او، همانطورى که سعادتها و شقاوتها و عزتها و ذلتهاى دنیوى را نیز تابع شرایطى واقعى و طبیعى مىداند که مربوط است به شخصیت و اخلاق و اوضاع و احوال نفسانى و اجتماعى مردم
مرحوم طبرسی(ره) مفسر مشهور در تفسیر معروف مجمع البیان مینویسد:
«در اینجا اثر ترس و گرسنگى را لباس نامیده است، زیرا اثر گرسنگى و لاغرى مانند لباس، بر بدن انسان ظاهر میشود. برخى گویند: همانطورى که لباس بدن را فرا مىگیرد، آنها را گرسنگى و ترس فرا گرفت. ابن عباس و مجاهد و قتاده گویند: مقصود از این قریه، مکه است که خداوند هفت سال مردم آن را گرفتار گرسنگى و بدبختى کرد، تا آنجا که ظرفهاى پوستین و پشمهاى آغشته بخون و حشرات بدن حیوانات را مىخوردند و در عین حال از پیامبر و یارانش بیمناک بودند. این جریان هنگامى بود که پیامبر درباره آنها نفرین کرد و از خداوند مسألت داشت که قوم «مضر» را همچون قوم یوسف، هفت سال دچار قحطى و بدبختى کند.
برخى گویند: مقصود قریهاى است که پیش از پیامبر اسلام، خداوند پیامبرى به سوى آنها فرستاد و آنها کافر شدند و او را کشتند و خداوند آنها را گرفتار عذاب کرد».(طبرسی، مترجمان، ترجمه مجمع البیان، 1360، ج14، صص62-63).
سه صفتی که در آیه آمده و عبارتست از؛ امنیت و اطمینان و سرازیر شدن رزق، در مورد اهل هر شهری بوده و میتواند عمومیت داشته باشد!
بیشتر بخوانید: سه نکته در باب نعمتهای الهی
مفسر بزرگ قرآن و حکیم الهی مرحوم علامه طباطبائی(ره) نقدی بر نظریهی منقول از مجمع البیان کرده و شهری که خداوند به عنوان نمونه و مثال بیان فرموده است را منحصر در شهر مکه یا جای دیگری نمیداند و معتقد است با توجه به سه صفتی که در آیه خداوند به آنها استشهاد نموده (امنیت و اطمینان و سرازیری رزق) هر شهر و دیاری میتواند شاهدی بر این آیه بوده باشد و لذا این شهر را شهری متعین ندانسته و از باب عمومیت میداند. ایشان مینویسد:
«بعضى گفتهاند: آیه مذکور مثلى کلى نیست، بلکه حکایت حال خصوص مکه است که خدا اهلش را مدت هفت سال به قحطى و گرسنگى مبتلا کرد، این قول را صاحب مجمع البیان به ابن عباس و مجاهد و قتاده نسبت داده است. و لیکن اشکالى در آن هست و آن این است که هر چند آیه شریفه قابل تطبیق با مضمون این روایات است، و لیکن از سیاق آیات بر مىآید که مثلى عمومى به عنوان مقدمه و زمینهچینى براى آنکه گفتیم آورده شده باشد. پس اینکه فرمود:" ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً" سه صفت براى قریه مورد مثل ذکر مىکند که متعاقب هماند، چیزى که هست وسطى آنها که مساله اطمینان باشد به منزله رابطه میان دو صفت دیگر است، چون هر قریهاى که تصور شود وقتى امنیت داشت ... مردمش اطمینان و آرامش پیدا مىکنند و دیگر مجبور نمىشوند که جلاى وطن نموده متفرق شوند. و از کمال اطمینان، صفت سوم پدید مىآید، و آن این است که رزق آن قریه فراوان و ارزان مىشود، چون از همه قراء و شهرستان هاى اطراف آذوقه بدانجا حمل مىشود. پس اتصاف قریه به این سه صفت که عبارت است از: امن و اطمینان و سرازیر شدن رزق بدانجا از هر طرف، تمامى نعمتهاى مادى و صورى را براى اهل آن جمع کرده است... پس این قریه قریهاى است که نعمتهاى مادى و معنوى آن تام و کامل بوده است. در جمله" فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ" تعبیر" بِأَنْعُمِ اللَّهِ" که جمع قلت نعمت است، براى اشاره به اصناف سهگانه نعمت، یعنى امنیت و اطمینان و آمدن رزق است و کلمه" اذاقة: چشاندن" استعاره براى رساندن کمى از عذاب است، و چشاندن گرسنگى و ترس مشعر بر این است که آن خدایى که این دو را مىچشاند قادر است بر دو چندان کردن و زیاد کردن آن به حدى که نتوان اندازهاى برایش تصور کرد. آنگاه لباس را به گرسنگى و ترس اضافه نموده فرمود: خدا چشانید به آن قریه لباس ترس و گرسنگى را. و این تعبیر دلالت دارد بر احاطه، همانطور که لباس بر بدن احاطه دارد و اشعار دارد بر اینکه این مقدار اندک از گرسنگى و ترس که خدا به آنان چشانید از هر سو بر ایشان احاطه یافت و راه چاره را به رویشان بست، پس چه حالى خواهند داشت در وقتى که خدا بیش از این، عذاب را به ایشان بچشاند، سپس در آخر، آیه را با جمله"بِما کانُوا یَصْنَعُونَ" ختم فرمود، تا دلالت کند بر اینکه سنتى که خدا در مجازات عدم شکر و کفران دارد همچنان پابرجا و مجرى است».(طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378، ج 12، صص 522-523 با اندکی تصرّف و تلخیص).
سعادت و شقاوت، چه در دنیا و چه در آخرت، تابع شرایط واقعى و طبیعى است، که با روحیه و عمل شخص بستگى دارد نه شرایط اسمى و خیالى و قراردادى!
استاد شهید مطهری(ره) معتقدند که " قرآن سعادت و شقاوت اخروى را تابع شرایط خیالى و اسمى و قراردادى نمىداند، تابع شرایط واقعى و طبیعى مىداند که یا به شخصیت انسان مربوط است یا عمل او، همانطورى که سعادتها و شقاوتها و عزتها و ذلتهاى دنیوى را نیز تابع شرایطى واقعى و طبیعى مىداند که مربوط است به شخصیت و اخلاق و اوضاع و احوال نفسانى و اجتماعى مردم: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ. از اینجهت قانون اسلام نظیر قوانین طبیعى و فرمولهاى علمى است، نه نظیر قوانین موضوعه بشرى. قوانین موضوعه بشرى به نحوى وضع مىشود که افراد و اشخاص مخصوصى از نتایج و مزایاى آن استفاده مىکنند و یا به واسطه مخالفت با آنها مجازات مىبینند، به واسطه یک شرط اسمى و قراردادى از قبیل تبعه فلان کشور بودن و یا فلان نام و انتساب داشتن، و افراد دیگر با اینکه در شرایط طبیعى مساوى هستند مشمول آن قانون نیستند. ولى قوانین طبیعى و فرمولهاى علمى تابع شرایط واقعى و طبیعى است، شرایط قراردادى نمىشناسد. پشه مالاریا بین تبعه آمریکا و ایران فرق نمىگذارد، پنىسیلین هم بین آنها فرق نمىگذارد، لیموترش یا سیب هم بین آنها فرق نمىگذارد، در شرایط مساوى جریان مساوى دارد و در شرایط نامساوى جریان نامساوى دارد. و اسلام که دین فطرى است، قوانینش به فرمولهاى علمى شبیهتر است تا قوانین موضوعه بشرى، از آیات قرآن استنباط مىشود که قرآن کوشش دارد بشر را متنبه کند که سعادت و شقاوت، چه در دنیا و چه در آخرت، تابع شرایط واقعى و طبیعى است که با شخصیت و روحیه و عمل شخص بستگى دارد نه شرایط اسمى و خیالى و قراردادى، و معلوم مىشود در آن عصر مثل این عصر این فکر وجود داشته که سعادت و شقاوت تابع شرایط خیالى است از قبیل انتساب به فلان دسته یا فلان شخص، و قرآن در کمال صراحت این مطلب را رد مىکند و این حقیقت یکى از شاهکارهاى این کتاب مقدس آسمانى است".(مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، 1378، ج8، صص 39-41 با تلخیص).
منابع:
1 - الهی قمشه ای، ترجمه قرآن، ایران، قم، انتشارات فاطمة الزهراء، 1380ش.
2 - طبرسی، مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ایران، تهران، انتشارات فراهانی، 1360ش.
3 - طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ یازدهم، 1370ش.
4 - مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، ایران، تهران- قم، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1378ش.
[1] . النحل: 112.