گزارش‌های مجعول از قیام امام حسین (علیه‌السلام)

در میان مقاتلی که در طول تاریخ به واقعه ی کربلا اشاره کرده‌اند، هستند کسانی که به دلایل مختلف سعی در دست‌کاری و تحریف آن کرده‌اند.
پنجشنبه، 1 شهريور 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گزارش‌های مجعول از قیام امام حسین (علیه‌السلام)
گزارش‌های ابن‌سعد، قطع نظر از دروغ‌گویی راویان، دچار تناقض درونی است
 
چکیده
در میان مقاتلی که در طول تاریخ به واقعه ی کربلا اشاره کرده‌اند، هستند کسانی که به دلایل مختلف سعی در دست‌کاری و تحریف آن کرده‌اند. یکی از این موارد ابن‌سعد می‌باشد که در این مقاله به موارد انحرافی و مبانی آن‌ها خواهیم پرداخت و از دیدگاه واقعی مد نظر اهل بیت‌(ع) مورد بررسی قرار خواهیم داد.

تعداد کلمات 3339/ تخمین زمان مطالعه 17 دقیقه
گزارش‌های مجعول از قیام امام حسین (علیه‌السلام)

سبک ابن‌سعد

ابن‌ سعد در کتاب معروفش الطبقات‌الکبری، یک ترجمه‌نگار و رجال‌نویس است که به شرح حال اصحاب پیامبر و تابعان و شخصیت‌های اسلامی می‌پردازد؛ بنابراین، او با دید زندگی‌نامه‌نویسی به قضایا، از جمله عاشورا نگریسته و برای خود مجالی برای دخل و تصرف در حوادث مختلف آن دیده است؛ هر چند این امر با حقیقت‌نگری و حفظ امانت سازگار نیست.
بر همین اساس، نگاه و گزارش‌های او، مورد استقبال کسانی قرار گرفته است که چنین آثاری دارند؛ مانند ابن‌عساکر در تاریخ دمشق و ابن‌کثیر در البدایة والنهایة، ابن‌حجر در الاصابة، ذهبی در تاریخ الاسلام و سیر اعلام النبلاء، ابن حجر در تهذیب التهذیب، مزی در تهذیب الکمال و جز آنان.
 

گذری بر گزارش ابن‌سعد و اشکالات آن

گزارش کامل ابن‌سعد از عاشورای حسینی و رخداد پسین آن -که اکنون در مقتل الحسین وی موجود است - اشکالاتی دارد که به مهم‌ترین آن‌ها، به صورت گذرا اشاره می‌کنیم:


    1. اعتماد به راویان نا‌آگاه

ابن‌سعد بر خلاف ابومخنف و طبری، اسناد روایت‌های خود را حذف کرده است و مشخص نمی‌کند در این حادثه، این روایت را چه کسی و با چند واسطه نقل کرده است. او در آغاز، اسامی راویان خود و استادش، واقدی را می‌آورد و به طور کلی اشاره می‌کند که در مورد امام حسین(علیه‌السلام) و حادثه بزرگ عاشورا، مطالب را از این افراد شنیده است.
نگاهی گذرا به زندگی این افراد، نشان می‌دهد که تقریبا هیچ‌کدام از آن افراد در هیچ‌یک از حوادث مرتبط با عاشورا، چون شهادت مسلم‌بن‌عقیل، ورود امام حسین(علیه‌السلام) به کربلا، برخورد آن حضرت با سپاه حربن‌یزید ریاحی و حوادث پس از ورود کاروان حسینی به کربلا، به‌ویژه روز عاشورا و شهادت امام حسین(علیه‌السلام) و یارانش و نیز داستان اسارت بستگان آن امام، حضور نداشته‌اند و در هیچ‌یک از این مسائل، شاهد قضایا نبوده‌اند. این عدم مشاهده اکثریت راویان ابن‌سعد از رخدادهای عاشورا، درستی اطلاع و دقت گزارش آنان را زیر سؤال می‌برد و این دسته روایات را در مقابل روایات ابومخنف، با قطع نظر از هر عامل و مسائل دیگر، آسیب‌پذیر و غیرقابل اعتماد می‌سازد.


    2. تناقض درونی

گزارش‌های ابن‌سعد، قطع نظر از صداقت یا دروغ‌گویی راویان و وابستگی آنان به دربار اموی، در موضوعات مختلف، دچار تناقض درونی و تهافت آشکار محتوایی است. این ویژگی، منزلت آن‌ها را تنزل داده، آن‌ها را در مدار جعلیات و مطالب غیر قابل اطمینان قرار می‌دهد:

الف) جسارت یا مدارای یزید

در روایت ابن‌سعد آمده است که یزید‌بن‌معاویه به ولید، حاکم مدینه، سفارش می‌کند تا با حسین مدارا کند؛ زیرا امیرمؤمنان، معاویه، چنین توصیه کرده است و این ولید است که با حسین درشتی می‌کند. این در حالی است که ابن‌سعد در جای دیگر، خود اعتراف می‌کند یزید دستور داده بود که بیعت‌گیری برای او - که در آن هیچ رخصتی نیست - از حسین شروع گردد و بعد از یکسره کردن کار وی، سراغ دیگر مخالفان چون ابن‌زبیر، ابن‌عمر و امثال آن‌ها بروند.
 

ب) داستان مروان‌بن‌حکم

مروان‌بن‌حکم، یکی از مخالفان همیشگی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ما بوده است و چنان‌که ابن‌سعد نیز اعتراف کرده، در جریان بیعت‌خواهی ولید، حاکم مدینه از حسین‌بن‌علی(ع) - که با مخالفت امام مواجه گردید. این مروان بود که بدون هیچ ملاحظه و تحملی، ولید را به کشتن حسین فراخواند و زنده ماندن حسین را برای حکومت اموی یزید، خطرناک دانست.
ابن‌سعد در عین حال گزارش کرده است که مروان‌بن‌حکم و عمروبن‌سعید به ابن‌زیاد نامه نوشتند تا با امام حسین(علیه‌السلام) با مدارا رفتار کند. این امر در مقابل آن چیزی است که او در مدینه و مجلس ولید بروز داد و هیچ منبع دیگری، از چنین مدارا و نامه‌نگاری مروان یاد نکرده است.


    3. مخالفت با مسلمات تاریخ

در گزارش ابن‌سعد، مطالب و گزاره‌هایی وجود دارد که نه تنها با دیگر گزارش‌های شیعه و سنی درباره عاشورا تأیید نمی‌شود، بلکه مخالف آن‌هاست و با مسلمات تاریخ و متواترات روایی در تضاد است. جزئیات این گزارش‌ها و اثبات مخالفت آن‌ها با مسلمات تاریخی، مجالی بیش از این می‌طلبد. برای آگاهی از برخی موارد آن، به چند نمونه اکتفا می‌کنیم.

الف) حضور ابن‌عمر در مکه

در منابع گوناگون تاریخی، گزارش شده است که عبدالله‌بن‌عمر‌بن‌الخطاب، یکی از مخالفان یزید‌بن‌معاویه و خلافت وی بود و در زمانی که نامه یزید برای بیعت‌خواهی به ولید رسید، او و دیگر مخالفان در مدینه بودند. ابن‌سعد گزارش می‌کند عبدالله‌بن‌عمر در سفر عمره در مکه به سر می‌برد و نه تنها موافق خلافت یزید و شایستگی وی برای امر خلافت بود، بلکه از بدعت معاویه در ایجاد شیوه جدید در اسلام - که موروثی کردن خلافت و تعیین فردی چون یزید برای ولایتعهدی باشد - نیز راضی بود؛ از این رو، پس از بازگشت از مکه و در مسیر مدینه، در منطقه «ابواء» با حسین - که راهی مکه بود - مواجه گردید و او را از خروج در برابر یزید منع کرد و گفت: تو از دودمان رسول خدا هستی، او آخرت را بر دنیا برگزید و به همین دلیل، تو [نباید مغایر آن مشی حرکت کنی. رفتن تو به سوی عراق در پی دنیاست و البته[به دنیا نمی‌رسی و از حسین خواست به عراق نرود و در آخر، با چشمان اشک بار با او وداع کرد.[1]

ب) دفن بدن حسین به دست غلام زهیرابن‌سعد گزارش می‌کند که همسر زهیر به غلامش گفت: برو آقایت را دفن کن. غلام هنگامی که به کربلا رسید، مشاهده کرد که جسم حسین بی‌کفن روی خاک افتاده است؛ پس با خود گفت: حسین را بگذارم و مولایم را دفن کنم؛ هرگز! به همین دلیل، برگشت و همسر زهیر خوش‌حال شد و کفن دیگری داد و او هم رفت و هردو را کفن و دفن کرد.
این گزارش، در هیچ منبع تاریخی نیامده است و منابع یادشده، اتفاق دارند که طایفه بنی‌اسد که در اطراف فرات می‌زیستند، اقدام به دفن شهدا کردند، نه آن‌که غلام زهیر از کوفه حرکت کرده، به کربلا رسیده باشد و پس از مشاهده پیکر پاک سیدالشهدا، به کوفه بازگشته و با کفن جدید، او را دفن کرده باشد. پرسش‌ها و ابهام‌هایی در مورد این گزارش وجود دارد که درستی آن را مشکوک می‌کند؛ از جمله آنکه چرا این غلام از دیگر شهدا خبر نمی‌دهد و اقدامی در مورد آنان، دست‌کم در مقام احساسات و حرف، نشان نمی‌دهد؟ او چگونه امام حسین(علیه‌السلام) را شناخت، در حالی که نه لباس در تن داشت و نه سر در بدن؟ چرا از نگاه غیر ابن‌سعد چون تاریخ‌نگاران، رجال‌نویسان، تراجم‌نگاران و مهم‌تر از آن، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) امام حسین(علیه‌السلام) به این اقدام غلام زهیر مخفی مانده است و در روایات و احادیث و زیارت نامه‌های آنان، بدان اشاره نشده و این غلام از سوی امامان معصوم(علیهم‌السلام) تمجید نشده است؟

 

ج) استناد به عمار دهنی و کعب‌الاحبار

ابن‌سعد، از عمار دهنی و او از کعب‌الاحبار نقل می‌کند که روزی علی(علیه‌السلام) بر گروهی می‌گذشت که کعب‌الاحبار در میان آنان بود. کعب با دیدن علی(علیه‌السلام) گفت: یکی از فرزندان این شخص با گروهی کشته می‌شود، در حالی که عرق اسبانش خشک نشده، بر محمد وارد می‌شوند. بعد از آن، حسن(علیه‌السلام) از جلو آن‌ها گذشت. از کعب سؤال شد که آن مرد همین است؟ کعب گفت: این نیست. بعد حسین(علیه‌السلام) گذشت. از کعب سؤال قبلی پرسیده شد که آیا مقتول همین است؟ کعب گفت: آری.[2]
نکاتی در این گزارش ابن‌سعد وجود دارد که بی‌دقتی یا بی‌صداقتی و جعل‌کاری او را در مورد حادثه کربلا، از جمله پیشگویی‌های مرتبط بدان نشان می‌دهد:
١. کعب چگونه این اطلاعات را به دست آورده بود؛ مگر دانش غیبی داشت و آینده را می‌دانست؟
۲, کعب در سال ۳۲ و هم‌زمان با خلافت عثمان‌بن‌عفان از دنیا رفت و عمار دهنی در اواسط قرن دوم می‌زیست و حدود صد سال بین آن دو فاصله است؛ چگونه از او نقل می‌کند؟ نقل مرفوع هم که حجت نیست.
٣. کعب از مخالفان امام علی(علیه‌السلام) بوده است و روایات جعلی، عمدتاً بدو منسوب است و نمی‌توان به او اعتماد کرد.

 

بیشتر بخوانید: فرهنگ عاشورا، آسیب‏ها و تحریف‏ها(1)


گزارش‌های هم‌سو با ابن‌سعد

نویسندگان اهل‌سنت، تحت تأثیر ابن‌سعد و با استفاده از روایات وی، از سویی دست به شناسایی امام حسین(علیه‌السلام) و قیامش و از سوی دیگر تعریف یزیدبن معاویه و عملکردش در جریان نهضت حسینی زده‌اند.
الف) یکی از کسانی که عمدتاً روایت ابن‌سعد را در طبقات، مبنای شناخت عاشورا قرار داده و از منظر آن به گزارش قیام حسینی و سرانجام، شناخت سیدالشهدا پرداخته است، ابن‌عساکر دمشقی است. او در تاریخ دمشق، به شناسایی افراد و رجال اسلامی می‌پردازد و هنگامی که به حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) می‌رسد، تقریبا همه احادیث مستند اهل‌سنت را در شناسایی ابعاد شخصیت آن حضرت می‌آورد و گاه برای برخی از آن‌ها، اسناد گوناگونی نقل می‌کند؛ اما در مجموع می‌توان ضعف‌های او را در مورد امام حسین(علیه‌السلام)، از جمله قیام کربلا این‌گونه برشمرد:
١. او فقط به روایات ابن‌سعد اکتفا کرده و عاشورا را انحصاراً از منظر ابن‌سعد و سلیقه و ایده وی نگریسته است؛ با آنکه در زمان وی، روایات دسته اول عاشورا، از جمله مقتل ابی‌مخنف در دسترس بوده است؛
٢. ابن‌عساکر بدان بهانه که تاریخ‌ نگاشته، بلکه به شرح‌حال‌نویسی و رجال پرداخته است، به تحریف و جعل‌های آشکار دست زده و روایاتی را مطرح کرده است که حتی در طبقات ابن‌سعد نیز وجود ندارد و در هیچ منبعی قبل از خودش ثبت نشده است؛ از جمله شرکت امام حسین(علیه‌السلام) در لشکرکشی به قسطنطنیه به فرماندهی یزید‌بن‌معاویه، حضور یافتن حسن و حسین نزد معاویه و کمک‌های فراوان پسر هند به آن دو امام، ورود حسین نزد معاویه و تمجید از او به عنوان دایی مؤمنان و ده‌ها مطلب جعلی که در هیچ منبعی نیامده است؛ اما ابن عساکر، آن‌ها را برای حسن روابط امام حسین(علیه‌السلام) و و بنی‌سفیان نقل می‌کند و از آن‌ها در راه مشروعیت حکومت بنی‌سفیان و شریعتمداری و دین‌ورزی این سلسله، سود می‌جوید؛[3]
٣. نکته پایانی آنکه بررسی دقیق سندی و محتوایی روایات ابن‌عساکر در مورد عاشورا و جان‌بداری آشکار وی از معاویة‌بن‌ابی‌سفیان و یزیدبن‌معاویه، مجالی بیش از این می‌طلبد و بررسی جداگانه‌ای نیاز دارد. در مجموع، تناقض‌های فراوانی در گزارش‌های او می‌توان مشاهده کرد که در این وادی مرتکب شده است؛ زیرا از سویی، نتوانسته روایات و احادیث فراوان در مورد مقام و منزلت حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) و کارنامه او را به طور کامل انکار کند و از سوی دیگر، روایات متعدد جعلی و بی‌ریشه را - چنان‌که به نمونه‌های آن اشاره شد - در تطهیر و تبرئه بنی‌سفیان نقل کرده که در مجموع، تناقض‌های فراوانی در پی داشته است.ابن‌کثیر، از جمله افرادی است که برای تبرئه یزید، انتقال اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و سر امام حسین(علیه‌السلام) را به شام انکار و مثل همیشه، حقایق تردیدناپذیر تاریخی، حتی از دیدگاه اهل‌سنت را بدون هیچ‌گونه سند و دلیلی رد می‌کند. هرچند خود او در موردی، دست از انکار برمی‌دارد و وقتی به نقل گزارش‌های دیگر می‌پردازد، به فرستاده شدن سر نیز اشاره می‌کند که تناقض آشکار را مرتکب می‌گردد. سرانجام، خود در مورد فرستاده شدن رأس مبارک سیدالشهدا به شام، علما را در دسته پنداشته است و بدین ترتیب، خود را بدون ارائه هرگونه سند تاریخی (اعم از معتبر یا نامعتبر) راحت می‌کند.
ب) افزون بر ابن‌عساکر، افراد دیگری از اهل‌سنت که عمدتاً نه تاریخ‌نگار و جویای حقیقت، بلکه شخصیت‌نگار و ترجمه‌نویس بوده‌اند، به اقتضای کار خویش، به روایات جعلی و افسانه‌سازی اقبال نشان داده‌اند. این گروه، روایات ابن‌سعد را درباره عاشورا با مقدمات و عوامل فاجعه کربلا، مناسب تشخیص داده، بدان اقبال نشان داده‌اند؛ از جمله آنان می‌توان به شمس‌الدین محمد ذهبی (673-748) اشاره کرد. وی در تاریخ‌الاسلام و سیر اعلام‌النبلاء عمدتاً روایات ابن‌سعد و دیگران را که هم‌نوا تشخیص داده است، می‌آورد؛ از جمله، روایات عمار دهنی را که در تأیید یا توجیه اقدامات یزید است نقل و نصیحت برخی صحابه به امام حسین(علیه‌السلام) را بسیار بزرگ و مبالغه‌آمیز گزارش می‌کند. البته، او از بیان خطبه‌های امام حسین(علیه‌السلام) که در آن‌ها به روشنی شرایط و اوضاع زمانه، علل قیام و معرفی دشمنان و ویژگی‌های حکومت و حاکمان وقت بیان گردیده، خودداری کرده است.[4]
ج) جمال‌الدین یوسف‌المزی در تهذیب‌الکمال، بخش اول روایات ابن‌سعد، یعنی گزارش حرکت امام از مدینه تا خروج از مکه، اخبار حاکی از شهادت او از زبان رسول خدا و هم‌چنین اندرز و نصیحت برخی صحابه به حسین‌بن‌علی مبنی بر نرفتن به عراق را نقل کرده است. او حتى نامه‌های جعلی مروان‌بن‌حکم و عمربن‌سعد را به ابن‌زیاد درباره مدارا با امام حسین(علیه‌السلام) به طور کامل گزارش کرده، ولی در مورد حرکت امام از مکه به بعد، به گزارش عمار دهنی اهتمام ورزیده است که این خود، نشانه جعل آگاهانه و تحریف آشکار قیام امام حسین(علیه‌السلام) و مسئله‌دار بودن گزارش عمار دهنی است.[5]
د) ابن‌حجر عسقلانی نیز در یکی از آثارش با عنوان تهذیب‌التهذیب، از همان شیوه و دیگر ترجمه‌نگاران اهل‌سنت درباره قیام امام حسین(علیه‌السلام) پیروی کرده و اساس کار خویش را، روایت ابن‌سعد از عاشورا و مقدمات و مسائل مرتبط آن قرار داده است. نیز در مواردی، گزارش‌های بی‌ریشه عمار دهنی را به کمک طلبیده و در واقع بدین‌گونه، تاریخ عاشورا را نه گزارش، بلکه بازسازی جان‌بدارانه کرده است. او در اثر دیگرش تحت عنوان الاصابة فی تمییز الصحابة نیز به همان شیوه عمل کرده که به تحریف تاریخ عاشورا انجامیده است.[6]
ه) ابن‌کثیر دمشقی (۷۰۱- ۷۷4) مغرضانه‌ترین و تحریف‌آمیز‌ترین گزارش را از واقعه سترگ عاشورا آورده است. او در کتاب معروفش البدایة والنهایة، یکی از مفصل‌ترین گزارش‌ها را درباره انقلاب کربلا می‌آورد و بدون هیچ پرده‌داری و پنهان‌کاری، تصریح می‌کند: «وساق محمد بن سعد کاتب الواقدی هذا سیاقا حسنا مبسوطا.»[7] او بدین ترتیب، از میان انواع گزارش‌ها، روایت مشکل‌ساز و پرتحریفی از عاشورا را ترجیح داده و آن را بهترین پنداشته است.
ابن‌کثیر با همه تمجید و گزافه‌گویی بالا، برای آنکه به تقلید محض از ابن‌سعد متهم نگردد و روایت خویش را از عاشورا، سبک و صبغه علمی و بی‌طرفانه بخشد، از دیگر راویان، حتى ابی‌مخنف نیز در مواردی سود می‌جوید؛ اما گزارش کلی او، بر دیدگاه و نقل ابن‌سعد استوار بوده، گزارش‌های دیگران را برای سازماندهی بیشتر روایت ابن‌سعد و دیدگاه وی آورده است. ابن‌کثیر که در کتاب یادشده، به پیروی از استادش ابن‌تیمیه، روش ضد شیعی و تعصب‌آمیز در پیش گرفته است، در بسیاری از موارد، بر دیگر هواداران یزید پیشی جسته و در مواردی، ابن‌عساکر و دیگران را نیز به باد انتقاد گرفته است و گزارش‌های او را در مورد دخالت یزید در به شهادت رساندن امام حسین(علیه‌السلام) را زیر سؤال برده است! ابن‌کثیر همان‌طور که بدون هیچ‌گونه دلیل، حتی در مواردی ابن‌عساکر را زیر سؤال می‌برد، بر ابومخنف نیز می‌تازد و او را منشأ بسیاری از دروغ‌ها می‌داند، بدون آنکه دلیل و سندی برای این ادعاها یا تکذیب‌های خود ارائه کند![8]
طبیعی است ابن‌کثیر، تمام روایات جعلی و حتی برخی خودساخته را در مورد تأیید یزید نقل می‌کند. او، از جمله حضور امام حسین(علیه‌السلام) را در لشکرکشی مسلمانان به روم در زمان معاویه یادآور می‌شود و هیچ سندی برای آن ارائه نمی‌کند. او فراتر از ابن‌عساکر رفته، برای تبرئه و تقدیس بنی‌امیه، به‌ویژه معاویة‌بن‌ابی‌سفیان، سفر سالانه (هرساله) حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) را پس از شهادت برادرش، امام حسن مجتبی، به شام و به اصطلاح بار یافتن وی نزد معاویه را روایت و احترام معاویه را به او نقل می‌کند. جالب این‌که او، این نقل را مانند ابن‌عساکر، در همان آغاز گزارش خود آورده و بدین وسیله، طرفداری خود را از معاویه و فرزندش یزید ابراز می‌دارد؛ از این رو، هرگونه حقیقت‌طلبی و بی‌طرفی که لازمه گزارش‌های تاریخی و تاریخ‌نگاری علمی و روشمند است، از سوی او طرد می‌شود.[9]
ابن‌کثیر، از جمله افرادی است که برای تبرئه یزید، انتقال اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و سر امام حسین(علیه‌السلام) را به شام انکار و مثل همیشه، حقایق تردیدناپذیر تاریخی، حتی از دیدگاه اهل‌سنت را بدون هیچ‌گونه سند و دلیلی رد می‌کند.[10] هرچند خود او در موردی، دست از انکار برمی‌دارد و وقتی به نقل گزارش‌های دیگر می‌پردازد، به فرستاده شدن سر نیز اشاره می‌کند که تناقض آشکار را مرتکب می‌گردد. سرانجام، خود در مورد فرستاده شدن رأس مبارک سیدالشهدا به شام، علما را در دسته پنداشته است و بدین ترتیب، خود را بدون ارائه هرگونه سند تاریخی (اعم از معتبر یا نامعتبر) راحت می‌کند.
او به جای ارائه گزارش‌های معتبر و منسجم از عاشورا، غالباً به گمان و اجتهاد به رأی خود تمسک و حتی رضایت یزید را از قتل حسین انکار کرده، تصریح می‌کند:
آن‌چه به گمان من نزدیک به واقع است، آن است که اگر یزید بر حسین دست می‌یافت، او را می‌بخشید؛ چنان‌که پدرش، معاویه، وصیت کرده بود و چنان‌که خودش به صراحت بعداً گفته بود و ابن‌زیاد را بر این کارش لعن کرد و دشنام داد؛ ولی با این حال، ابن‌زیاد را عزل نکرد و بر این کار مجازات ننمود و فرستاده‌ای که او را بر این کار سرزنش کند، نفرستاد. خدا بهتر می‌داند!
در این بخش از گفته ابن‌کثیر، دو روایت جعلی در مورد نارضایتی یزید از قتل حسین و توصیه معاویه به یزید در مورد مدارا با حسین مشاهده می‌شود. هم‌چنین، حیرت و سردرگمی وی، از نقدهایی که بر نظرش درباره تبرئه یزید وارد شده، مشهود است. او به جای آنکه نظری را ناصواب و به دور از حق بداند و پاسخ خود را به نقدهای یادشده ارائه دهد، با جمله «خدا بهتر می‌داند» مطلب را فیصله می‌دهد!
به هر حال، ابن‌کثیر، افراطی‌تر و بی‌ملاحظه‌تر از آن‌چه نویسنده‌ای هرچند هوادار یزید و سر در آخور سلطه، دست به قلم ببرد و تحریف کند، وقایع تاریخی و حقایق انکارناشدنی را به نفع بنی‌امیه می‌نویسد و از امام حسین(علیه‌السلام) و یاران کربلایی‌اش، یک جریان دفاع‌ناپذیر و مخالف صلح و شکیبایی تصویر می‌کند و موارد گوناگونی را به یزید نسبت می‌دهد که در هیچ منبعی، از آن‌ها ذکری به میان نیامده است؛ از جمله این موارد و ادعاهای بدون ملاک و جعلی، گذشته می‌توان به این‌ها اشاره کرد:
1. او یزید را به زیرکی و تیزهوشی می‌ستاید و حمایت‌های گوناگون وی را که حکومت بنی‌سفیان را بر باد داد، با دید مثبت می‌انگارد؛
2. ابن‌کثیر به طور مکرر، امام حسین(علیه‌السلام) را به خاطر نپذیرفتن نصیحت اندرزگویان و نصیحت‌گران ملامت می‌کند، ولی نمی‌گوید این نصیحت‌گران، جز ترس از بی‌رحمی و واکنش یزید و ابن‌زیاد، چه خوفی داشتند؟ آیا آنان هیچ صفتی و عامل مشروعیتی برای حکومت یزید تراشیدند تا حسین با در نظر داشتن آن، از قیام دست برمی‌داشت؟ ابن‌کثیر تعجیل، قدرت‌طلبی و حتى نفاق‌انگیزی را به حسین‌بن‌علی نسبت می‌دهد؛ بدون آنکه در این باره خود را نیازمند مدارک و شواهد تاریخی یا روایی و قرآنی ببیند؛
3. آوردن خطبه بلیغ برای ابن‌زیاد هنگام آهنگ کوفه و سانسور شدید خطبه‌های امام حسین(علیه‌السلام)، از اقدامات دیگر ابن‌کثیر است که در مجموع، یزید و جریان او را تقویت و تاریخ انقلاب کربلا را تحریف می‌کند؛
4. در مورد شهادت امام حسین(علیه‌السلام) نیز که از نظر حماسی، عاطفی، معنوی و عرفانی، قطع نظر از هر عامل و پیش زمینه‌ای، نشان‌دهنده حقانیت او و یارانش و بطلان خط یزید و ابن‌زیاد و لشکریانش است. تحت عنوان «بعضی مشایخ»، مطالبی را در کنار گزارش ابی‌مخنف آورده است تا از تأثیر شهادت وی در ابعاد مختلف آن بکاهد و یزید را از نوک حمله و سرزنش برهاند. او با حملات مکرر به ابومخنف، در واقع روایات مخالف او را که مرسل و مجهول‌الراوی است، تقویت می‌کند و سلسله تاریخ‌سازی و جعل‌کاری خود را به جای حقیقت‌گویی و واقع‌گرایی تکمیل می‌کند. او در بیان حوادث عاشورا، قدم‌به‌قدم به سرزنش شیعیان می‌پردازد و تنها مأموریت خود را، نفی تشیع و طرد سربسته و بدون تأمل گزارش‌های موجود درباره انقلاب کربلا می‌داند که بعضی موارد تأیید شیعیان است؛ هرچند شمار فراوانی از اهل‌سنت نیز آن را نقل کرده باشند.
و دیگر منابع که بعد از قرن هفتم نگارش یافته، ناظر به منابع قبل از آن بوده است که در بخش‌های گوناگون این نوشتار، بررسی خواهد شد.
محققان معاصر اهل‌سنت، عمدتاً رویکرد مثبتی به عاشورا نشان داده‌اند و حقایق تاریخی را با تحقیق روشمند و علمی به دست آورده‌اند. آن‌ها ابعادی از انقلاب کربلا را روشن کرده‌اند و مردم را به تأسی از آن دعوت نموده، جریان عظیم عاشورا را رهایی‌بخش دانسته‌اند.
در عین حال، شماری هرچند اندک از نویسندگان معاصر، به تأیید مواضع ابن‌تیمیه و شاگردانش، از جمله ابن‌کثیر پرداخته‌اند که در روایت تحریف یافته و مضطرب ابن‌سعد در طبقات ریشه دارد و بر آن، تحت عناوین گوناگونی چون دفاع از تمدن اسلامی یا بررسی تاریخ بدون دخالت دادن عواطف و باورها و غیره، تأکید کرده‌اند.
نوشته‌های شیخ خضری بیگ مصری چون تاریخ الامم الاسلامیة، تاریخ الدولة الامویة، تاریخ الدولة العباسیة و دیگر آثار او؛ شخص دیگری به نام أ.د محمد ابراهیم در اثرش به نام برأئة یزید بن معاویه من دم الحسین؛ دکتر ابراهیم شعوط در کتابش تحت عنوان اباطیل یجب أن تمحى من التاریخ و کتاب‌های نوشته شده از سوی جریان وهابیت که میان ده‌ها اثر تحقیقی اهل‌سنت، شمار چندانی به شمار نمی‌رود، در راستای دفاع از یزید و هواداری جریان اموی است. این گروه، برخلاف ادعاها و توجیهات مختلف، تاریخ و حقیقت را فدای مصالح جناحی و صله حکومت‌های فرقه‌ساز یا فرقه‌سازان کرده‌اند و راه ناصواب را در جریان عاشورا و روایت انقلاب کربلا گشوده، مشکلاتی را از این رهگذر، متوجه بررسی علمی تاریخ‌نگاری کرده‌اند.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. ابن‌سعد، مقتل÷الحسین، ص 34.
[2]. همان، ص ۵۰.
[3]. محمدباقر محمودی، ترجمة ریحانة رسول الله ان تاریخ دمشق، ص ۱۰-۱۱.
[4]. شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، حوادث 6۰-۸۰.
[5]. جمال الدین یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج ۲، ص ۲۹۹.
[6]. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۳۰۵؛ همو، الاصابة فی معرفة الصحابة، ج ۲، ص ۹۹.
[7]؛ یعنی محمد بن سعد کاتب واندی در این باب، بسط و تفمیل نیکو ارائه کرده است.
[8]. ابن کثیر، البدایة والنهایة، تحقیق علی شیری، ج ۸ ص ۱۷۳.
[9]. همان، ص 16۱.
[10]. همان، ص ۱۷۹.

منبع: کتاب انقلاب کربلا از دیدگاه اهل‌سنت؛ عبدالمجید ناصری داوودی؛ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)؛ سال 1390 ش.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط