دو داستان از زندگی رهبر انقلاب
تهیه کننده : علی شیرازی
درايت هميشگي
ايشان در كنار اين امداد، كار فرهنگي بزرگي را شروع ميكنند و مردم را نسبت به خطرات رژيم طاغوت آگاه ميسازند.
خدماتي كه معظمله در آن استان انجام دادند، براي مردم آن ديار فراموش شدني نيست. زماني كه من استاندار سيستان و بلوچستان بودم، به اتفاق آقا سفري به ايرانشهر داشتيم. در آن سفر، من شاهد ابراز علاقه شديد مردم آن سرزمين به مقام معظم رهبري بودم.
براي بنده بسيار جالب بود كه معظمله بر تمام مسائل ايرانشهر اشراف داشتند. اين دقت، نمايانگر حافظة بسيار قوي آقا بود. (1)
پس بقيه چي؟!
مقام معظم رهبري در كنار مرقد آن امام همام مشغول راز و نياز بودند. چون ضريح را برداشته بودند، حضور در كنار قبر، رنگ و بوي ديگري داشت.
راز و نياز آيتالله خامنهاي كه تمام شد، آقاي واعظ طبسي به ايشان عرض كرد: آقازادهها هم بيايند نزديكتر، تا از نزديك امام را زيارت نمايند. معظمله فرمودند: پس بقيه چي؟!
آقا اين دقت را همواره دارند. ايشان امتياز خاصي را براي فرزندانشان قائل نيستند.
در آن روز هم فرمودند: اگر بقيه افراد ميتوانند از نزديك قبر امام هشتم را زيارت كنند، فرزندان من هم بيايند.
همه، توفيق حضور يافتند. عجب روز به يادماندني بود. بعضي از دل شكستگان، سراز پا نميشناختند.(2)
پي نوشت :
(1) راوی : دكتر منوچهر محمدي
(2) راوی : حجتالاسلام والمسلمين محمدعلي حقاني