5 مرداد 1388 / 4 شعبان 1430 / 27 جولای 2009 |
1) اقامه اولين نماز جمعه رسمي جمهوري اسلامي ايران در تهران به امامت آيتاللَّه طالقاني (1358 ش):
روز جمعه پنجم مرداد سال 1358 برابر با سوم ماه مبارك رمضان سال 1399 ق، اولين نماز جمعه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به امامت مرحوم آيتاللَّه سيدمحمود طالقاني در دانشگاه تهران برگزار شد. امام خميني(ره)، چند روز قبل از اين تاريخ، اين مهم را به ايشان سپردند و حكم برپايي و اقامه نماز جمعه را صادر فرمودند. واگذاري اين تكليف عظيم و سنگين توسط رهبر فرزانه انقلاب در حساسترين بُرهه از زمان انقلاب اسلامي برعهده آيتاللَّه طالقاني كه زبان گويايي براي بازگويي حقايق و رسوا نمودن دشمنان انقلاب داشت، امر خطيري بود. جمعيت انبوه و ميليوني كه از نخستين ساعات بامداد اين روز از نقاط مختلف شهر تهران به دانشگاه و خيابانهاي اطراف هجوم آورده بودند، با مشاهده امام جمعه، تكبيرگويان، حمايت خويش را از رهبري امام خميني (ره) و نهضت الهي ايشان اعلام داشتند. با آغاز اقامه نماز جمعه، گروهكهاي مغرور و منافق كه براي فريفتن مردم و براي واژگون نشان دادن مسائل و به انحراف كشيدن انقلاب، دست به تبليغات بسيار عظيم و خطرناك و حساب شده زده بودند، ناگهان با يك معجزه بزرگ الهي و اسلامي روبرو شدند و نقشههاي خود را نقش برآب ديدند. اتحاد و اجتماع صفوف نمازگزاران نماز جمعه، توطئههاي حساب شده و ترتيب يافته منافقان را خنثي ساخت و حيله و تزوير آنان را در هم شكست. شياطين و منافقين در همه جا راه يافتند اما در صفوف به هم پيوسته نماز رسوخ پيدا نكردند. سرانجام از همين صفوف نماز جمعه بود كه مشتهاي گره كرده به سوي منافقان و احزاب و گروهكهاي مغرور و مستكبر و از خدا بيخبر نشانه رفت و آنان را متواري و نابود ساخت. نماز جمعه پس از پيروزي انقلاب، همواره محلي براي هوشياري و آگاهيبخشي به مردم و نيز مكاني براي تزكيه نفس و خشوع و خضوع در برابر ذات خداوندي بوده و هست. |
2) مرگ "محمدرضا پهلوي" پادشاه خائن ايران در قاهره (1359 ش):
محمدرضا پهلوي در چهارم آبان ماه 1298 ش در تهران به دنيا آمد. پس از تاسيس سلسله پهلوي توسط رضاخان ميرپنج، وي به عنوان وليعهد انتخاب شد و اين مقام را تا سال 1320 ش بر عهده داشت. با ورود متفقين به ايران و بركناري وتبعيد رضاخان به آفريقاي جنوبي، دولتهاي استكباري كه محمدرضا را مهرهاي آرام و مطيع ديدند، او را به سلطنت ايران نشاندند. از اين پس، محمدرضا به عنوان پادشاه ايران، سلطنت خود را آغاز كرد. تا قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، نفوذ انگلستان در كشور بيشتر بود، ولي پس از كودتا، آمريكا به عنوان قدرت اصلي در مملكت، شاه را به هرطرف كه منافع آن دولت طلب ميكرد، ميكشاند. با آغاز حركت انقلاب اسلامي در خرداد 1342، شاه، با قساوتي تمام، مردم را به خاك و خون كشيد و رهبر انقلاب اسلامي را در 13 آبان 1343 به تبعيدي ناخواسته فرستاد. پس از اين تبعيد، محمدرضا پهلوي يكهتاز ميدان حكومت ايران شد و به ديكتاتوري خود محور بَدل گشت. در طول اين ساليان، ساواك هرگونه مخالفتي را با شدت سركوب ميكرد و مستشاران آمريكايي در تمام اركان كشور نفوذ كرده بودند. شاه براي تثبيت بيشتر مقام خود، در سال 1350 جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران را برگزار نمود و عده زيادي از سلاطين و رؤساي جمهور و نمايندگان كشورها در آن شركت كردند. هزينه اين جشنها در رسانههاي غربي بازتاب بدي پيدا كرد و آنان ضمن نشان دادن فيلمهاي جشن، گوشههايي از زندگاني رقتبار جنوب تهران را به نمايش گذاشتند. اقدامات اسلام ستيزانه محمدرضا پهلوي در سالهاي بعد شكل گستردهتري به خود گرفت و حتي تاريخ هجري شمسي را به تاريخ مجعول و موهوم شاهنشاهي بدل ساخت. در اواخر سال 1356، و پس از درج مقاله اهانتآميز عليه امام خميني، امواج توفنده انقلاب، بار ديگر پايههاي پوسيده نظام شاهنشاهي را در بر گرفت. در اين ميان شاه سعي كرد با اقدامات عوام فريبانه، خشم مقدس ملت ايران را فرو نشاند. از اين رو با بركناري نخستوزير و دستگيري برخي از مهرههاي سرشناس پهلوي، درصدد بود تا تقصير را بر گردن آنها بيندازد. وقتي اين تلاشها به جايي نرسيد، محمدرضا خود در صفحه تلويزيون ظاهر شد و نطقي استرحامآميز ايراد نمود و خطاب به مردم گفت كه صداي انقلاب شما را شنيدم. او همچنين از مراجع تقليد ملتمسانه درخواست كرد كه مردم را هدايت نمايند و قول همهگونه آزادي داد. ولي نه دولت نظامي و نه نطق شاه، بازدارنده روند انقلاب نبود. در اين حال محمدرضا شاه كه براي خود چارهاي جز سركوب و كشتار نميديد، دست به ارتكاب جنايات متعددي زد. اين كشتارها مانع از سقوط رژيم ستمشاهي نگرديد و پس از فرار مفتضحانه او سرانجام در 22 بهمن 1357 ش، طومار سلطنت ننگين پهلوي و 2500 سال حكومت شاهنشاهي در هم پيچيده شد. شاه كه چند هفته قبل از پيروزي انقلاب، ماندن در ايران را صلاح نميديد، در 26 دي 1357، از كشور خارج شد و پس از ماهها آوارگي، سرانجام در پنجم مردادماه 1359 ش در قاهره پايتخت مصر در ميان غُربَت و بيماري و كولهباري از جنايت و وحشيگري به اسلاف خود پيوست. |
3) آغاز عمليات غرورآفرين "مرصاد" در منطقه اسلامآباد غرب (1367 ش):
گروهك منافقين در پي حملات عراق به خاك ميهن اسلامي و عقبنشينيهاي موقت رزمندگان اسلام، با تصور اينكه پذيرش قطعنامه 598 ناشي از جدايي ملت و دولت است، به خيال واهي، فرصت را غنيمت شمرده و سعي در رسيدن به اهداف پليد خود نمود. منافقين با جمعآوري ديگر ضد انقلابيون سرخورده، از كشورهاي مختلف اروپايي، نيرويي به استعداد تقريبي 15 هزار نفر فراهم كرده و با بهرهگيري از جنگافزارهاي اهدايي صدام و ديگر اربابان خود، حمله خود را از غرب كشور به خاك جمهوري اسلامي ايران آغاز كردند. نيروي هوايي عراق با حمايت مقدماتي، آنها را براي ورود به عمق خاك ايران و در نهايت، فتح تهران، ترغيب ميكند. با اين اتحاد شوم، قسمتهايي از اراضي ميهن اسلامي مورد تجاوز قرار ميگيرد. ملت سلحشور و مسلمان ايران، پس از اطلاع از تجاوز منافقين به ميهن اسلامي، به خروش آمده و به جبهههاي جنگ اعزام ميشوند. سرانجام عمليات مرصاد در پنجم مرداد ماه 1367، با رمز مبارك يا علي(ع) و به منظور مقابله با منافقين در منطقه اسلامآباد و كرند غرب در استان كرمانشاه، آغاز گرديد. منافقين خلق، خوشحال از پيروزيهاي مقدماتي و در يك اقدام عجولانه، راهي باختران (كرمانشاه) شده و به خيال باطل خود، قصد حركت به سمت تهران و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران را نمودند. راديو منافقين، با ارسال پيام به مردم باختران، از آنها ميخواهد كه زمينه را براي ورود ارتش به اصطلاح آزاديبخش مهيا سازند و آماده جذب در گردانها و لشكرها باشند. از آن طرف رزمندگان اسلام در 34 كيلومتري باختران، ناگهان راه را بر ستونهاي منافقين ميبندند و واحدهاي زرهي رزمندگان، در يك اقدام متهورانه، تعداد زيادي از ادوات سنگين زرهي منافقين را هدف قرار داده و به آتش ميكشند. جاده باختران - اسلامآباد در همان لحظات اوليه، انباشته از ادوات سوخته شده ميشود و عكسالعمل سريع رزمندگان، منافقين را به فراري مفتضحانه وادار ميسازد. اين عمليات در روز بعد نيز با حمله هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران با سركوبي شديد منافقان ادامه يافت و دشمن را دچار شكست سخت و سنگيني نمود. بدين ترتيب، منافقان شكست خورده، در اين تجاوز نابخردانه، متحمل تلفات و خسارات عظيمي شدند كه بيش از 120 دستگاه تانك، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپارهانداز 80 ميليمتري، 150 قبضه خمپارهانداز 60 ميليمتري و 30 قبضه توپ 106 ميليمتري منهدم شد. علاوه بر آن دهها دستگاه تانك، نفربر، خودرو و نيز صدها قبضه سلاح سبك و نيز مقاديري تجهيزات پيشرفته الكترونيكي و مخابراتي به غنيمت نيروهاي اسلامي درآمد. در اين عمليات، 4800 نفر از منافقان نيز كشته و زخمي شدند. |
4) رحلت آيتاللَّه "سيد جواد حسني خرمشاهي" عالم مشهور كرمانشاه (1375ش):
آيتاللَّه سيدجواد حسني خرمشاهي از عالمان نامدار كرمانشاه، در خانداني كه نسبشان به امام حسنمجتبي(ع) ميرسيد، در سال 1284 ش (1325 ق) به دنيا آمد. وي در كودكي پدرو مادرش را از دست داد و تحت سرپرستي و كفالت آيتاللَّه آقا رحيم آل آقا، روحاني بزرگ شهر قرار گرفت. سيد جواد، تحصيلات خويش را در مكتبخانه آغاز كرد و پس از آن به فراگيري علوم ديني پرداخت. وي در كنار شاگردي در محضر بزرگان، به مطالعه مداوم احاديث و اخبار و تاريخ و تفسير همت گماشت و بر غناي معلومات خويش افزود. از آن پس، خدمات ديني خود را با تاليف، تبليغ دين، امامت جماعت و ارشاد مردم آغاز كرد و بيش از پنجاه سال بر اريكه منبر و در جايگاه وعظ، مردم مسلمان را از بيانات خويش بهرهمند نمود. مسجد آيتاللَّه خرمشاهي در زمان جنگ تحميلي و هشت سال دفاع مقدس (با نام مسجد مير عبدالباقي) از بزرگترين مراكز كمك رساني به جبهههاي نبرد بود و خود او نيز با وجود كهولت سن در جبههها حاضر ميشد و با حضور خويش، روحيه بيشتري به رزمندگان اسلام ميداد. از اين عالم وارسته تاليفاتي چند به يادگار مانده از جمله: مفاتيح آيات قرآن، كتاب انسابِ سادات، فرهنگ لغت قرآن و ديوان اشعار. آيتاللَّه خرمشاهي سرانجام پس از عمري نزديك به 92 سال در پنجم مرداد 1375 ش برابر با 9 ربيع الاول 1417 ق درگذشت و در كرمانشاه به خاك سپرده شد. |
5) ولادت حضرت اباالفضل العباس(ع)(26 ق):
حضرت اباالفضل العباس(ع) فرزند برومند امام علي(ع) از مادري مشهور به امالبنين متولّد شد. حضرت اباالفضل(ع) از محضر پدري چون اميرالمؤمنين و برادراني همچون امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، فيوضات علمي، معنوي و اخلاقي برگرفت و در كمالات گوناگون به جايگاه رفيعي دست يافت. حضرتش پس از شهادت پدر از همراهي و ياري برادرانش فروگذار نكرد و سرانجام به همراه امام و پيشواي خود، حضرت امام حسين(ع) در صحراي كربلا به شهادت رسيد. |
6) روز جانباز:
چهارم شعبان سالروز ولادت با سعادت حضرت اباالفضل(ع) در جمهوري اسلامي ايران روز جانباز ناميده شده است. |
7) درگذشت "ابوسعيد ابوالخير" عارف و شاعر معروف(440 ق):
ابوسعيد فضل بن ابي الخير از اكابر و مشايخ عرفا و صوفيِ نامي قرن پنجم هجري در اواسط قرن چهارم هجري به دنيا آمد. وي از كودكي رياضات سخت كشيد و به خدمت جمعي از بزرگان صوفيه رسيد. ابوسعيد ابوالخير پس از تَحمّل رنج فراوان در اين راه، از دست بعضي از بزرگان، خرقهي خلافت گرفت و در خانقاه خود در ميهنه و نيشابور به ارشاد سالكان و وعظ و هدايت مردم پرداخت. وي از اولين كساني است كه نظريهي وحدت وجود را در خراسان پراكند و قول و سماع را در ميان خانقاهيان متداول ساخت و از اين حيث در تاريخ تصوف، مقامي خاص دارد. ابوسعيد در هشتاد و سه سالگي در ميهنه وفات يافت. اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابوسعيد، شرح مفصلي از احوال اوست كه توسط محمدبن منور يكي از نوادگان ابوسعيد تاليف شده است. |
8) آغاز قيام شاهزاده "اسماعيل ميرزا صفوي" جهت ايجاد حكومت صفويه(905 ق) |
9) اختراع دوچرخه در آلمان (1779م) |
10) اعدام "ماكسيميليان روبْسْپير" يكي از رهبران انقلاب كبير فرانسه (1793م):
ماكسيميليان روبْسْپير، يكي از رهبران انقلاب كبير فرانسه، در سال 1757م در اين كشور به دنيا آمد و پس از طي تحصيلات خود، به وكالت پرداخت. وي در جواني وارد فعاليتهاي سياسي شد و با ورود به مجلس طبقات عمومي فرانسه، مخالفت رسمي خود را با مفاسد لويى شانزدهم، پادشاه اين كشور ابراز داشت. روبسپير در همين اوان، حزب ژاكوِبْن را بنياد نهاد و با ايراد نطقهاي مهيج و بيانات آتشين، مردم محروم و طبقه زحمتكش فرانسه را عليه دستگاه ظالمانه دربار تحريك كرد. هنگامي كه لويى شانزدهم از طرف انقلابيون توقيف شده بود، روبسپير با نفوذ خود توانست نمايندگان مجلس را مجبور كند تا لويى را محكوم به مرگ كنند. پس از اعدام لويى شانزدهم، روبسپير اختياردار فرانسه شد و راهاندازي كميته نجات ملي و با تشكيل دادگاهاي انقلابي براي اعدامهاي دسته جمعي، دوره ترور يا وحشت را در فرانسه به راه انداخت. اين دوره يك ساله هنگامي آغاز شد كه به دستور مجلسِ كنوانسيون كه اداره امور فرانسه را پس از پيروزي انقلاب بر عهده داشت، دادگاهي براي مبارزه با مخالفين حكومت داخليِ انقلاب فرانسه تشكيل شد. اما روبسپير كه قصد داشت قدرت را به طور كامل در اين كشور در دست گيرد، با سوء استفاده از اين موقعيت، بسياري از مخالفانِ خود را به تيغ گيوتين سپرد. در دوره وحشت بيش از 17 هزار نفر، بدون محاكمه كشته شدند كه در بين آنها اشخاصي همچون آنتوان لاوازيه شيميدان، آندره شنْيِه شاعر معروف فرانسه و حتي دانتون، همرزم و دوست نزديك روبسپير نيز وجود داشتند. به همين دليل، اين دوره باعث نارضايتي مردم فرانسه و مخدوش شدنِ چهره انقلاب اين كشور گرديد. سرانجام، در نتيجه خشونت و بيرحمي روبسپير نسبت به مخالفان و بسياري از همكاران و همفكران سابق خود، نقشهاي براي از ميان برداشتن اين رهبر تندرو چيده شد و پس از آنكه او را در 27 ژوئيه 1794م دستگير كردند، بيدرنگ به تيغ گيوتين سپردند. با مرگ روبسپير، مردم در 28 ژوئيه آن سال، پايان دوره حكومت ترور را جشن گرفتند. |
11) درگذشت "ميخائيل لِرْمانتوف" شاعر برجسته روسي (1841م):
ميخائيل يوريويچ لِرْمانْتوف، شاعر معروف روسي در 15 اكتبر 1814م در مسكو به دنيا آمد. وي از كودكي به مطالعه عشق ميورزيد و به شاعران رمانتيك علاقه بسيار داشت به طوري كه از سيزده سالگي به سرودن شعر روي آورد. لرمانتوف در جواني وارد دانشگاه مسكو شد اما درس را نيمه كاره رها كرد و به نظام پيوست. وي مدتي تحت تاثير شرايط محيط نظامي، كار ادبي مهمي انجام نداد، ولي پس از دو سال، دوباره سرودن شعر را آغاز نمود. در سال 1837م زماني كه الكساندر پوشكين شاعر بلندآوازه روسي در جريان يك دوئل به قتل رسيد، لرمانتوف نيز با سرودن منظومهاي تحت عنوان مرگ شاعر، مسببين قتل نويسنده بزرگ روسيه و پدر ادبيات اين كشور را رسوا و علناً ايشان را تحقير نمود. انتشار اين اثر خشم اشراف را برانگيخت و در نتيجه، لرمانتوف به قفقاز تبعيد شد. وي درتبعيد، منظومه شيطان و كشيش تازه كار را سرود و در اين دو اثر دو نكته اصلي را به صورتي پرقدرت به كاربرده است: يكي وصف غمانگيز حال روحي بشر و ديگري توصيف دلپذير طبيعت و حسرت زندگي بدوي و طبيعي و تحقير جوامع متمدن است. احساس شديد ضدمذهبي لرمانتوف در اين آثار موجب شده است كه وي صومعه را كه از نظر او مظهر يكي از قدرتهاي فاسد جامعه است، برگزيند. لرمانتوف در اثر ديگري به نام قهرمان عصر ما، قهرمان بدبين و نا اميدي را معرفي ميكند كه همه درد قرن در خلال تحليل روح غمزدهاش احساس ميشود. شيوه نگارش اين مجموعه، با زيباترين و با شكوهترين نوشتههاي پوشكين قابل قياس است و لرمانتوف را در صف بزرگترين و هنرمندترين نثرنويسان روسيه در قرن نوزدهم، به عنوان قرن بزرگ ادبي، جاي داده است. لرمانتوف در واقعه ديگري كه به دوئل با پسر سفير فرانسه در مسكو انجاميد، بار ديگر به قفقاز تبعيد شد و هنگامي كه براي مدتي به مرخصي آمده بود، بر اثر يك مشاجره، كارش به دوئل ديگري انجاميد كه در جريان آن، در 27 ژوئيه 1841م در 27 سالگي كشته شد. لرمانتوف با وجود زندگي كوتاه، آثار فراوان و پرارزشي دارد كه او را در مقامي پس از پوشكين قرار ميدهد. اشعار غنايى لرمانتوف، از نيروي احساس عميق و شور فراوان برخوردار است. احساس ناكامي و تنهايى و لحن تحقيرآميز درباره اربابان و ملاّكان و حمايت شديد از حقوق و آزادي فردي، چيزي است كه بر سراسر آثار او تسلط دارد. قدرت وصف در آثار منظوم و منثور لرمانتوف، كم نظير است به طوري كه درباره او گفتهاند: "كسي تاكنون در كشور روسيه نثري چنين درست و زيبا و شيرين به وجود نياورده است". لرمانتوف از شعراي بزرگ قرن نوزدهم روسيه به شمار ميرود و آثار او در ادبيات اين كشور، مقام ارجمندي دارد. |
12) مرگ "فيودور تيوتْچِفْ" شاعر و اديب مشهور روسي (1873م):
فيودور ايوانوويچ تيوتْچِفْ شاعر و اديب شهير روس، در پنجم دسامبر 1803م در يكي از شهرهاي اطراف مسكو در روسيه به دنيا آمد و تحصيلات اوليه را در منزل گذراند. او پس از اتمام تحصيلات دانشگاهي در رشته زبانشناسي تاريخي، در 19 سالگي به عنوان نماينده سياسي روسيه در مونيخ آلمان منصوب شد و بيست و دو سالِ بعد را در اين كشور سپري كرد. سالهاي زندگي در آلمان براي تيوتچف، دوراني اساسي بود. براي او، اين سالها، دوران طلايى و تعطيلاتِ دوره عالي جواني بود كه در آن توانست به پختگي برسد و خود را از نظر اجتماعي تثبيت كند. تيوتچف طي سالهاي اقامت در خارج از روسيه از حال و هواي فرهنگي رمانتيسم آلمان تاثيرگرفت و انتشار شعرهاي پراكنده او در نشريات روسيه، توجه مردم را در پي نداشت. با پايان دوره ماموريت، تيوتچف به كشورش بازگشت و به سرودن شعر و فعاليتهاي ادبي پرداخت. او درباره طبيعت شعر ميسرود و به قدري در اين مسير پيش رفت كه به عنوان بزرگترين شاعر طبيعت كه روسيه به خود ديده است، مطرح گرديد. اين اشعار اغلب سرشار از اشارات فلسفياند. اشعار او در آلمان بيشتر تجليهاي شاعرانه هستند كه خاطره لحظه اندوهبار يا شورانگيز خاصي را از عشق مطرح ميسازند. شعر سياسي در مجموعه آثار تيوتچف جايگاه مهمي ندارد. اين شعرها كه گاهي خالي از نيش و كنايه وبذلهگويى نيستند در بيشتر اوقات، كمي بيش از سخنسرايىهاي موزونْ در ستايش نقشِ نجاتبخشِ روسيه در تاريخ جهان و به بادِ انتقاد گرفتن دشمن غربيْ، تاثيرگذار هستند. اقبال ادبي تيوتچف به دليل روندهاي فرهنگي و تحولات سياسي، نوسان چشمگيري داشته است. او در ميان اهل فن، در مقام بزرگترين شاعر شعرهاي تغزّلي قرن، پس از پوشكين، شاعر بزرگ هموطنش قرار دارد. مقام او تا آن اندازه است كه او را گوته روسيه دانستهاند. از آثار تيوتچف، تنها يك كتاب به يادگار مانده است، ولي همين كتاب نيز شامل عاليترين گوهرهاي گنجينه ادبيات روس است. فيودور تيوتچف سرانجام در بيست و هفتم ژوئيه 1873م در هفتاد سالگي درگذشت. |
13) كشف ماده انسولين (1921م):
انسولين ،هورموني است كه از لوزالمعده مهره داران ترشُّح ميشود و به خون ميريزد. اين پروتئين بر مقدار قند خون نظارت داشته و مقدارش را ثابت نگاه ميدارد. بالا رفتن مقدار قند خون، عامل محرك ترشح انسولين است. در واقع انسولين، هورموني است كه ذخيره و سوخت و ساز مواد قندي بدن را تنظيم مينمايد. كمبود اين هورمون در بدن، موجب بروز بيماري ديابت ميشود. انسولين براي نخستين بار در 27 ژوئيه 1921م به وسيله فردريك بانتينگ محقق كانادايي و همكارش چارلز بِست كشف گرديد و به همين دليل موفق به اخذ جايزه نوبل پزشكي 1923 شد. (ر.ك: 4 نوامبر) |
14) امضاي قرارداد ترك مخاصمه و پايان جنگ خونين دو كره (1953م):
در پايان جنگ جهاني دوم، قسمتي از شبه جزيره كره كه زيرمدار 38 درجه بود تحت اشغال امريكا و قسمت شمالي آن در تصرف نيروهاي ارتش سرخ شوروي قرار داشت. قرار بود كه طي سالهاي پس از جنگ، دو ناحيه شمالي و جنوبي شبه جزيره كره، متحد شوند. ولي همكاري دو دولت عملي نبود؛ زيرا كه رهبريِ ناحيه شمال را كمونيستها بر عهده داشتند و در جنوب، طرفداران غرب بر سر كار بودند. در اين ميان، تلاش براي اتحاد به جايى نرسيد و عاقبت در سال 1948م، تقسيم دو كره به دو كشور مجزّا، صورت رسمي يافت. تا اواسط سال 1949م، سربازان خارجي از هر دو كره خارج شده بودند اما به دنبال ماهها تحركات دنباله دار امريكا، سرانجام در 25 ژوئيه 1950م، كره شمالي با هدف اتحاد مجدد به نيمه جنوبي خود، به كره جنوبي حملهور شد. نيروهاي كره شمالي، در چهارمين روز حمله به خاك كره جنوبي، سئول پايتخت اين كشور را به تصرف خود درآوردند و پيشروي خود را به طرف جنوب ادامه دادند. در همين حال شوراي امنيت سازمان ملل متحد به پيشنهاد امريكا، تصويب كرد كه نيروهاي چند دولت عضوِ آن سازمان جهت مقابله با حمله كره شمالي، به كمك كره جنوبي بشتابند. به دنبال اين تصميم، امريكا و پانزده كشور ديگر، نيروهاي نظامي خود را براي شركت در جنگ اعزام داشتند و به دامنه جنگ افزودند. با ورود امريكا به اين جنگ، در حالي كه كره شمالي در شُرف سقوط بود، امريكايىها مقدمات انضمام آن را به كره جنوبي فراهم ميساختند. در اين ميان، نيروهاي كمونيست چين در 20 نوامبر 1950م به عنوان داوطلب وارد ميدان شدند و با ورود دويست هزار نفري سربازان چيني، نيروهاي امريكا و متحدين آنها ناچار به عقبنشيني گرديدند. نيروهاي چيني و كره شمالي تا اواخر ماه دسامبر سال 1950م تقريباً تمام خاك كره شمالي را به تصرف خود درآوردند و روز 28 دسامبر آن سال از مدار 38 درجه و مرز بين كره شمالي و جنوبي گذشتند. جنگ كره از اواسط سال 1951م عملاً متوقف شد و مذاكرات صلح كه از ماه ژوئيه 1951م آغاز شده بود، تا سال 1953م به طول انجاميد. در نهايت، قرارداد ترك مخاصمه در 27 ژوئيه سال 1953م به امضا رسيد و نيروهاي متخاصم تا مدار 38 درجه از مواضع يكديگر عقب نشستند. جنگ كره در مجموع، نزديك به چهار ميليون تلفات نظامي و غيرنظامي به بار آورد. همچنين از يكصد و شصت هزار نفر از نيروهاي سازمان ملل متحد كه در اين جنگ كشته و زخمي شدند، 142 هزار نفر امريكايى بودند، كه بزرگترين تلفات نيروهاي امريكايى در يك جنگ خارجي، پس از جنگ اول و دوم جهاني به شمار ميآيد. هرچند پس از پايان جنگ دو كره، پيمان صلح و آتش بس امضا شد و براساس آن، مرزهاي سابق دو كشور پا برجاماند، اما تاكنون قرارداد رسمي صلح ميان دو كشور امضاء نشده است و رقابت بين كره شمالي و كره جنوبي ادامه دارد. با وجود اين، به دليل تمايل مردم اين دو كشور به اتحاد مجدد، تلاشهايي نيز در جهت يكپارچگي دو كره آغاز شده است كه دراين راستا، در ژوئن سال 2000م، براي اولين بارْ، رئيس جمهور كره جنوبي به كره شمالي سفر كرد و مردم دو كشور پس از پنجاه سال، به مناطق دو طرف سفر كرد و در دو كشور نيز وزارت وحدت دو كره تأسيس شد. |
15) روز ملي "روسيه سفيد" (بلاروس) (ر.ك: 25 اوت) |