استخراج معادن و ایجاد کشتزارها
این مقاله، چگونگی عملکرد انگلیسیها را در زمان ورود به قارهی نویافتهی امریکا بررسی میکند. براساس نوشتههای نویسنده، انگلیسیان برای گسترش تجارت و در نتیجه، آوردن ثروت به خاک خودشان، از قارهی امریکا استفاده کردند.
تعداد کلمات: 1452/ تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
نویسنده: شیلا برنز
مترجم: بهرام معلمی
مستعمرهنشین سختکوش
در سدهی شانزدهم میلادی اسپانیاییها مستعمرهنشینها (کلنیها)ی خود را در قارهی نویافتهی امریکا بر پا کردند و در سدهی هفدهم، سایر اروپاییان نیز برای خودشان وظیفهای مشابه قائل شدند. انگلیسیها نخستین تلاش خود را در دههی 1580 برای استقرار در ویرجینیا به کار بستند. صیادان فرانسویِ حیوانات پوست خزدار در سال 1604 به جایی وارد شدند که اکنون کانادا است.
«اکتشافها و پویشها»ی اروپا در آسیا، افریقا، و قارهی امریکا به زودی دگرگونیهای پر دامنهای در زندگی و حیات اروپایی ایجاد کرد. مسیرهای بازرگانی گسترش یافتند، و در پی آن حجم تجارتی که در امتداد این مسیرها انجام میشد افزایش یافت. کشتیها چای از آسیای خاوری و سیبزمینی از امریکا میآوردند. این کشتیها الوار میآوردند تا برای خانههای اروپایی تبدیل به مبلمان شوند. اما کشتیهای چند کشور اروپایی درگیر تجارت بسیار شرمآورتری هم شدند و آن تجارت بردگان افریقایی بود. این تجارت که در قرن شانزدهم آغاز شده بود، به نحو فاحشی گسترش یافت. میلیونها افریقایی را علیرغم تمایل و خواستشان به قارهی امریکا گسیل داشتند تا در معادن و کشتزارهای آن دیار به کار گرفته شدند.»
تجارت ماورای دریاها به فکر و نکتهی اصلی زمانه بدل شد. و سوداگری به جامهی نظامی در آمد که تحت آن چنین تجارتی انجام میشد. آموزههای سوداگری از این قرار بود که هر کشور باید بیشتر از کالایی که خریداری (وارد) میکند، کالا بفروشد (صادر کند)، و به این ترتیب موازنهی تجاری مطلوبی را برقرار کند. این نظام همچنین میآموخت که یک کشور برای تأمین نیازهایش نباید به کشورهای دیگر متکی باشد. بهترین راه برای تأمین نیازمندیهای یک کشور عبارت بود از داشتن مستعمرههایی برای خودش. این مستعمرهها میتوانستند مواد خام مورد نیاز کشور مادر را تأمین کنند. افزون بر این، مستعمرهنشینها میتوانستند کالاهایی را خریداری کنند که کشور مادر تولید میکرد.
انگلیسیان بیشتر از اکثر کشورهای دیگر اروپایی آموزههای این نظام را به کار بستند. هدف آنان، برخلاف پرتغالیها، برپایی پایگاههای تجارتی نبود. استخراج معادن و ایجاد کشتزارها با کار بردگی نیز منظور صرف آنها را تشکیل نمیداد، که اسپانیاییها این هدف را دنبال کرده بودند. انگلیسیها مستعمرات را مکانهایی برای سکونت دراز مدت مردم خودشان مینگریستند. در این مستعمرات، مستعمرهنشینان انگلیسی، مانند اکثر هموطنانشان در انگلستان میتوانستند زندگی و کار کنند.
این طرح و نقشه برخی نتایج شگفت به بار آورد. برای اینکه ببینیم چه اتفاقی افتاد، بررسی خود را روی بزرگترین مستعمرهنشینان اولیه در امریکای شمالی، یعنی خلیج ماساچوست، متمرکز میکنیم.
جان وینتروپ انتظار روزگار رو به راهی را برای خود نداشت. میدانست که مستعمرهنشینان انگلیسی پیش از سال 1607 در ویرجینا، و در 1620 در پلیموت سکونت یافتند. بیماری، بیغذایی، و آب و هوای نامساعد چند صد تن از آنان را به کام مرگ کشانده و بقیه هم به بدبختی، سیهروزی و عذاب افتادهاند. با همهی اینها اکنون سال 1630 بود، و آن مستعمرهنشینان دوام آورده و زنده مانده بودند. وینتروپ مطمئن بود که وی و دوستانش نیز میتوانند در خلیج ماساچوست دوام آورند.
بیشتر بخوانید: ملکههای مسلمان بهوپال و استعمار انگلیس
آنان دلیلی مهم و تعیین کننده برای رفتن به آنجا داشتند. آنان مردمانی عمیقاً مذهبی بودند که اعتقاد داشتند کلیسای انگلیس راه خطا میپیماید. این کلیسا توجه زیادی به تظاهر کردن و آیین و تشریفات مبذول میداشت و به نظر دوستان و همراهان وینتروپ، توجه و نظرشان به خداوند و کتاب مقدس کافی نبود. از آنجا که این افراد عقیده داشتند کلیسا به پاکیزهسازی نیاز دارد، آنان را پاکدینان (پیوریتنها) یا خشکهمقدسان نامیدند.
وینتروپ و دوستانش به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند کلیسای انگلیس را تغییر دهند. اما آنان توانستند بر پا کردن یک کلیسای «پاک» را در امریکای شمالی آغاز کنند. و از این رو به جستوجوی جا و مکان پرداختند که به آنجا بروند.
در همان ایام، کمپانیهای زیادی ناگهان در انگلستان بر پا شده بودند تا تجارت با نقاط مختلف جهان را سر و سامانی بخشند. این کمپانیها از پادشاه مجوز (یا امتیاز) دریافت میکردند که به آنان حق کنترل و نظارت بر ناحیهی خاصی را میبخشید. آنان میتوانستند در این ناحیهی مشخص مستعمرهنشینی راه اندازند و استقرار یابند. همچنین میتوانستند قوانین محلی خاص خودشان را، مادام که با قوانین انگلستان در تعارض نباشد، اعمال و اجرا کنند.
یکی از این کمپانیها مجوزی برای تصاحب اراضی پیرامون خلیج ماساچوست در اختیار داشت. این کمپانی توجه وینتروپ را جلب کرد، زیرا بسیاری از بازرگانانی که در این کمپانی سهم داشتند، پیوریتن بودند. دفتر مرکزی این کمپانی نیز، مانند تمام کمپانیهای تجاری انگلیسی دیگر، در خاک انگلستان واقع بود. اما وینتروپ و دوستانش نظری داشتند. به نظر میرسد آنان حق نظارت بر کمپانی را خریداری کرده باشند. پس، وقتی به خلیج ماساچوست رفتند، دفتر مرکزی هم بایستی همراه آنان به آنجا منتقل میشد. آنان میتوانستند بدون مداخلهی انگلستان بر مستعمرهنشین خود حکم برانند.
و همین کار را هم کردند. سهامداران جدید کمپانی، وینتروپ را به عنوان مدیر آن برگزیدند، که معنای آن این بود که وی فرماندار، مستعمرهنشین هم هست. و در هشتم آوریل سال 1630، نخستین ناوگان کشتیهای وی، متشکل از چهار فروند کشتی و چهارصد نفر مستعمرهنشین از سواحل انگلستان لنگر برگرفت. وینتروپ در میان آنان بود - اما همسرش، مارگارت، همراهش نبود. وی باردار بود و قرار شد سال بعد عازم این سفر شود. تا آن هنگام، وی و جان قرار گذاشته بودند که دو روز در هفته هر کاری دارند زمین بگذارند و به مدت یک ساعت به یکدیگر فکر کنند.
دو ماه بعد، دوازدهم ژوئن، این کشتیها به شهرِ مهاجرنشینی که سال قبل گروه کوچکی آن را بر پا کرده بودند، وارد شدند. روز بسیار گرمی بود، از این رو تازه واردان دانستند که تابستان اینجا بسی طاقتفرساتر از تابستانهای انگلستان است. و نیز پی بردند که زمستانهای اینجا هم بسیار سردتر است.
آنان که قبلاً آمده بودند به ظاهر قیافههای زشتی داشتند. تازهواردان نیز بهتر نبودند، زیرا ذخایر غذایی آنان در طول سفر رو به اتمام نهاده بود. بسیاری از آنان احساس میکردند که دوست دارند به انگلستان برگردند. اما جان وینتروپِ سختکوش اصلاً به این فکرها نبود. او به سختی مشغول راه انداختنِ کارها بود.
او باریکه زمین حاصلخیزی را انتخاب کرد که تازه واردان میتوانستند در آنجا مستقر شوند. این زمین در نزدیکی جایی واقع بود که اکنون خلیج بوستن است. وی ذخیرهسازی غذا برای زمستان را سازماندهی و با رهبران سرخپوستان ملاقات کرد. وی در پی فرآوردههای محلی میگشت که میشد از آنها برای تجارت با انگلستان سود جست.
وینتروپ همچنین تلاش کرد اطمینان یابد که مهاجرنشینان زندگی پاک و خداپسندانهای را طی میکنند. دولت وی حکم صادر کرد که همه مجبورند به کلیسا بروند. و مجازات انواع سوء رفتارها و خلافکاریها را بر شمرد. (این قوانین چندان که امروز ممکن است به نظر برسند، سخت نبودند. در ویرجینیا، که مستعمرهنشینی پیوریتن به حساب نمیآمد، قوانین بسیار مشابهی با آنها جاری بود.)
وینتروپ و تعدادی دیگر از سهامداران، تحت امتیاز و مجوز کمپانی، حکومت و دولت را اداره میکردند. هیچ مستعمرهنشین دیگری حق اظهار نظر نداشت. وینتروپ به این نوع نظام اعتقاد راسخ داشت. وی و سایر رهبران این اجتماع فکر میکردند حکومت کردن خردمندانه برای یک گروه کوچک آسانتر است. در عین حال، وی انسانی نیکاندیش و پاکنیت بود. مستعمرهنشینان هر چه بیشتری به این مستعمرهنشین میآمدند. (در پایان سال 1630، جمعیت آن به 2000 نفر رسید.) وینتروپ پی برد که برای به حساب آوردن دیدگاههای آنان باید راهی بیابد.
وینتروپ و سایر رهبران در یکی از نشستهای دولت در نوزدهم اکتبر، اعلام کردند که آنان برای انجام نوعی انتخابات طرحی ارائه خواهند کرد. این گام بس کوتاهی بود که آنان در جادهی دموکراسی پیمودند. اما این گام، نخستین مرحله از شمار گامهایی بود که باید طی میشد.
کوتاه زمانی پس از این نشست، مسئلهی مبرمتری ذهن ساکنان این مستعمرهنشین را به خود مشغول کرد. زمستان سخت و بیترحم، و همراه با آن مبارزه برای بقا، آغاز شد. در بهار بعد، حدود 2000 نفر دیگر هم به انگلستان باز گشته بودند. اما برای آنان که ماندند، سختیها هم گذشت.
وینتروپ برای مارگارت نوشت: «خدا را سپاس، بسی خشنودم که اینجایم. از آمدنم به این سرزمین پشیمان نیستم؛ و اگر این سختیها و عذابها را پیشبینی میکردم، باز هم به اینجا میآمدم. هرگز در زندگیم بهتر از این نخوردهام، بهتر از این نخوابیدهام، و بیش از این آرامش خاطر نداشتهام.»
وینتروپ تا سال 1649 که درگذشت، همچنان فرماندار بود. در آن هنگام، خلیج ماساچوست از دو مجلس، یک منشور حقوق، و سایر جنبههای دموکراسی برخوردار بود. سایر مستعمرهنشینان امریکای شمالی گامهای مشابهی برداشته بودند. هر چند ایدهی اولیه در پس مستعمرهنشینان، رونق بخشیدن به تجارت و آوردن ثروت بیشتر به انگلستان بوده است.
منبع مقاله: برنز، شیلا ؛ (1387)، عصر اروپا، ترجمه: بهرام معلمی، تهران: نشر اختران، چاپ اول.