آشنایی با زبانشناسی نوین در بررسیهای مختلف
چکیده:
زبانشناسی دست کم از سه جهت قادر است در پیشرفت ادبیات سودمند واقع شود: تنظیم اصطلاحهای ادبی، جایگزین ساختن روشهای استنباطی و نقلی با روشهای علمی و صورتبندی نتایج تحقیقات ادبی در قالب نظریهها و انگارهها؛ از سوی دیگر، زبانشناسی نوین در بررسیهای خود، در یک لایه از لایههای فراوان زبان باقی میماند. در این جا، ادبیات است که میتواند زبانشناسی را در تماس با عمق تاریخی و جغرافیایی زبان قرار دهد.
تعداد کلمات: 1787 کلمه / تخمین زمان مطاله: 9 دقیقه
زبانشناسی دست کم از سه جهت قادر است در پیشرفت ادبیات سودمند واقع شود: تنظیم اصطلاحهای ادبی، جایگزین ساختن روشهای استنباطی و نقلی با روشهای علمی و صورتبندی نتایج تحقیقات ادبی در قالب نظریهها و انگارهها؛ از سوی دیگر، زبانشناسی نوین در بررسیهای خود، در یک لایه از لایههای فراوان زبان باقی میماند. در این جا، ادبیات است که میتواند زبانشناسی را در تماس با عمق تاریخی و جغرافیایی زبان قرار دهد.
تعداد کلمات: 1787 کلمه / تخمین زمان مطاله: 9 دقیقه
نویسنده: علی محمد حقشناس
زبانشناسی و ادبیات چگونه میتوانند در پیشرفت یکدیگر مؤثر واقع شوند؟ برای رسیدن به پاسخ درستی به این پرسش، باید دید در زبانشناسی چه امکاناتی هست که اگر آنها را در ادبیات به کار برند، ادبیات از آن رهگذر توانمندتر و کارآمدتر از آن چه هست میگردد. وبالعکس، در ادبیات چه جنبههایی هست که اگر آنها را در مطالعات زبانشناسی به کار گیرند، شناخت درستتر، ژرفتر و گستردهتری نسبت به زبان و زبانشناسی حاصل میشود. به جا است مقدمتاً تصریح کنیم که وقتی اصطلاح "ادبیات" را در کنار اصطلاح "زبانشناسی" به کار میبریم، لابد، از ادبیات تعریف همسنگ تعریف زبانشناسی در نظر داریم. یعنی همانطور که زبانشناسی را پیکرهای از دانشها برای شناخت موضوعی معین به حساب میآوریم، ادبیات را هم، لاجرم، پیکرهای از دانشها فرض میکنیم که به کار شناخت موضوعی مشخص میآید.
حال این موضوع که هر یک از این دو پیکره از دانشها چه میتواند باشد، نکتهای است که در جریان بحث خواهیم دید. تصریح در این باره، به هر حال، از آن رو به جا است که معمولاً از اصطلاح ادبیات، جدا از "پیکرهی دانشهای ادبی" معانی دیگری را هم اراده میکنند که هیچکدام مستقیماً جز معنای مزبور نیستند؛ از جمله، معنای "امر آفرینش ادبی" یا "مجموعهی آفریدهها و آثار ادبی" یا نوع " آثار زبانی که رنگ و مایهی غلیظ ادبی دارند" و یا "مجموعهای آثار مکتوب در یک رشتهی به خصوص؛ باز، این که معانی اخیر چه ربطی با معنای مطلوب ما دارند، بعداً روشن خواهد شد. آنچه در این جا ضروری است محدود کردن معنای "ادبیات" به "پیکرهای از دانشها با موضوعی خاص" است تا از خلط مبحث جلوگیری شود.
اکنون اگر به زبانشناسی و ادبیات در همین معنای محدود، یعنی دو پیکره از دانشهای بشری با موضوعهای مشخص، نظر کنیم، در همان نگاه نخست میتوانیم به یک تفاوت بنیادین میان آنها پی ببریم؛ یعنی ببینیم که زبانشناسی به دستگاههای اصطلاحشناختی (1) سنجیده، تعریف شده و منظم مجهز است؛ حال آنکه ادببات به چنین دستگاههایی مجهز نیست، گو آن که شمارهی اصطلاحهای ادبیات، اعم از رایج و متروک، چندین و چند برابر اصطلاحهای زبانشناسی هم باشد. نکته این جا است که اصطلاحات زبانشناسی، گذشته از آنکه هر یک به دقت تعریف شدهاند، در رابطهی انداموار (2) با هم قرار دارند و بر روی هم دستگاههای تمام و کمالی را میسازند که هر اصطلاحی در آنها جایگاه و نقش معینی دارد، و کم اتفاق میافتد که دو یا چند اصطلاح در یک دستگاه دقیقاً همسنگ و همنقش یکدیگر باشند. و این در حالی است که اصطلاحهای ادبیات، هر چند همگی به درستی تعریف هم شدهاند، با این همه، جز احتمالاً در مورد عروض و قافیه، به ندرت در دستگاههای اصطلاحشناختی سنجیده و کاملی سامان داده شدهاند، به گونهای که اصطلاحات مزبور در رابطهی انداموار با هم قرار گیرند و بتوان جایگاه و نقش هر یک را به درستی دریافت و آنها را به غلط به جای یکدیگر به کار نبرد، و این همه بدان امید که از بروز آشوب و خلط مبحث و بدفهمی و سردرگمی در تعاریف و توصیفهای ادبی جلوگیری شود. گواه درستی این مدعا را میتوان در استعمالهای اغلب نادرست یا در جابهجاییهای بی دلیل اصطلاحات از نوع قصه، حکایت، افسانه، اسطوره، ماجرا، سرگذشت، حدیث، روایت، رمان، داستان و جز آن دید؛ یا در اصطلاحهای از قبیل طنز، طعنه، هجو، نقیضه، هزل، لطیفه، مطایبه و مانند آن؛ یا حتی در اصطلاحات از شمار شعر، نظم، سرود، چامه، نغمه و نظایر آن؛ بگذریم از این که آدمی گاه در برابر انواع تعاریف گوناگون و اغلب نامتجانس و گاه متناقض برای یک و فقط یک اصطلاح چنان درمیماند که از خیر اختیار آن یکسره درمیگذرد.
یک تفاوت دیگر که میان زبانشناسی و ادبیات به چشم میخورد به روششناسی این دو پیکره از دانشهای بشری مربوط میشود. واقعیت این است که در مطالعات زبانشناسی عموماً از روشهای علمی بهره میگیرند؛ و مهمترین ویژگی روشهای علمی، خواه روش تجربی خواه خردمدار ، این است که پژوهشگر در هر دو مورد ناگزیر است حاصل تحلیلها و بررسیهای خود را در قالب فرضیههایی موقت صورتبندی کند و آن همه را با مصادیق بیرونی بسنجد و مراتب صدق آنها را از همین راه، برونگرایانه تعیین کند، بی آنکه خواستها و گرایشهای فردی و ذهنی خود را بی جهت در این ماجرا دخالت دهد حاصل این همه، البته، آن خواهد بود که همگان خواهند توانست نتایج و نظریههایی را که از این رهگذر به دست میآید مستقلاً با مصادیق خارجی آن محک زنند و آنها را بپذیرند یا رد کنند.
باری، با اتکاء به همین دستگاههای اصطلاحشناختی نظامیافته در زبانشناسی است که میتوان تکتک مفاهیم و اصول و احکام و قواعد زبانی را طوری تعریف یا توصیف کرد که هم حدود و ثغور آنها به وضوح تمام آشکار شود هم رابطهی آنها با یکدیگر. نتیجهی آشکار این وضعیت را ما در همان نقطهی آغاز ورود به حوزهی زبانشناسی میتوانیم به چشم ببینیم؛ یعنی ببینیم که از رهگذر تعاریف ساده و روشن، از یک طرف، دانش زبانشناسی از موضوع آن بازشناخته میشود؛ و از طرف دیگر، موضوع زبانشناسی از بازده آن متمایز میماند؛ و از طرف سوم، حساب این هر سه از کاربرد زبان در زمینههای دیگر جدا نگاه داشته میشود، به صورتی که به ندرت جایی برای خلط مبحث یا ابهام یا سردرگمی در این موارد باز میماند. برای نمونه، تعاریفی که زبانشناسان برای همین چهار مورد به دست میدهند چیزهایی معمولاً در این مایهاند که دانش زبانشناسی "مطالعهی علمی زبان است"؛ و موضوع آن "نظامی متشکل از نشانههای قراردادی و آوایی با نام زبان و برای ارتباط انسانی است، (3) و بازده زبان "مجموعهی آثار زبانی-چه نوشتاری چه گفتاری- هر یک با پیامی مشخص است؛ آثاری که پس از تولید، بیآنکه خود جزئی از زبان به عنوان موضوع زبانشناسی به شمار آیند، میتوانند همچون دادههای زبانی (4) یا مواد پژوهشی در جهت کشف و توصیف نظام زبان به کار روند؛ و سرانجام، کاربرد زبان "رساندن انواع پیامها در جریان ارتباط انسانی است، (که خود میتواند یا ارتباط بین انسان و خودش باشد- حدیث نفس- یا ارتباط بین انسان و جهان مفاهیم بشری- اندیشه- و یا ارتباط بین یک انسان و انسان (ها)ی دیگر - ارتباط معمولی).
بیشتر بخوانید سبکهای سنّتی داستان ایرانی
گفتن ندارد که به دست دادن تعاریف ساده و روشن در زبانشناسی به همین چهار مورد محدود نمیشود، بلکه دامنهی آن به کلیهی مفاهیم و اصول و احکام و قواعد موجود در این حوزهی علمی کشیده میشود. این همه در حالی است که در ادبیات، درست به سبب فقدان دستگاههای اصطلاحشناختی سنجیده و نظامیافته، ارائهی تعاریف ساده و روشن برای مفاهیم، اصول، احکام، و یا قواعد ادبی ناممکن هم که نباشد، باری، بسیار دشوار و اغلب ابهامزا است. و این دشواری در همان نقطهی آغاز ورود به حوزهی تحقیقات ادبی، یعنی در مرحلهی به دست دادن تعاریف مناسب برای دانش ادبی، موضوع آن دانش، بازده آن موضوع، و کاربرد این سومی، عملاً پیش روی ما قرار میگیرد. چه، در این جا هر چهار مقولهی یادشده را، در اکثر قریب به اتفاق موارد، ذیل اصطلاح یگانهی "ادبیات" قرار میدهند. پس، مثلاً، در تعریف دانش ادبی ناگزیریم بگوییم "ادبیات مطالعهی (علمی) ادبیات است؛ یا در تعریف موضوع دانش مزبور بگوییم "ادبیات نظامی نشانهای برای آفرینش ادبیات است، و نظایر آن. پیدا است که این قبیل تعاریف نه روشنگر میتوانند باشند نه سازگار با موازین علمی؛ و شک نیست که این دشواری در مورد انبوه تعاریف ادبی دیگر هم دامنگیر ما میشود. به هر حال، در رفع این دشواری، کافی است در حوزهی ادبیات نیز، آنگونه که در حوزهی زبانشناسی دیدیم؛ درصدد تهیهی دستگاههای اصطلاحشناختی سنجیده و منظم برآییم تا دشواری ارائه تعاریف ادبی را از آن رهگذر، لااقل، به کمترین حد برسانیم. به عنوان نمونه، اگر برای همان چهار مفهوم یاد شده، فرضاً، اصطلاحاتی، به ترتیب، در مایهی "ادبیاتشناسی، هنر کلامی، آفریدههای ادبی، و کاربرد ادبی، در دست داشتیم، در آن صورت میتوانستیم برای هر یک تعاریفی، مثلاً، در این مایه پیشنهاد کنیم که: "ادبیاتشناسی مطالعهی علمی هنر کلامی است؛ و "هنر کلامی نظامی است متشکل از نشانههای انگیخته و غیرآوایی برای ارتباط انسانی از طریق آفرینشگری؛ و " و آفریدههای ادبی مجموعهی آثاری است- چه در قالب شعر، چه نظم، چه نثر- که به کار ارتباط انسانی به منظور انتقال پیام از طریق بازآفرینی آن میآید؛ و سرانجام، کاربرد ادبی استفاده از امکانات ادبی در امر ارتباط زبانی به منظور شرکت دادن خواننده در بازآفرینی پیام زبانی است؛ در خور توجه است که تعاریف یادشده صرفاً حکم مثالهایی را دارند برای هر چه روشنتر شدن مدعای همین مقال، و جز این هیچ مدعایی در پس آنها نهفته نیست؛ گو آن که میتوان، درجا و مجال خود، به روشنی نشان داد که تعاریف مزبور به هیچ روی بی اساس نیستند. (5)
یک تفاوت دیگر که میان زبانشناسی و ادبیات به چشم میخورد به روششناسی (6) این دو پیکره از دانشهای بشری مربوط میشود. واقعیت این است که در مطالعات زبانشناسی عموماً از روشهای علمی بهره میگیرند؛ و مهمترین ویژگی روشهای علمی، خواه روش تجربی (7) خواه خردمدار (8)، این است که پژوهشگر در هر دو مورد ناگزیر است حاصل تحلیلها و بررسیهای خود را در قالب فرضیههایی موقت صورتبندی کند و آن همه را با مصادیق بیرونی بسنجد و مراتب صدق آنها را از همین راه، برونگرایانه (9) تعیین کند، بی آنکه خواستها و گرایشهای فردی و ذهنی خود را بی جهت در این ماجرا دخالت دهد حاصل این همه، البته، آن خواهد بود که همگان خواهند توانست نتایج و نظریههایی را که از این رهگذر به دست میآید مستقلاً با مصادیق خارجی آن محک زنند و آنها را بپذیرند یا رد کنند.
در مطالعات ادبی، برعکس، بیش از همه از روشهای اصالتاً فردمدار استنباطی و یا نقلی بهره میگیرند. در روش استنباطی، پژوهنده غالباً حاصل مطالعات و تأملات سالیان خود را به مثابه دریافتهای فردی در قالب احکامی قطعی پیش مینهد و احتمالاً شواهدی هم حاکی از درستی آنها به دست میدهد و ، کمابیش، همین جا کار خود را تمام شده فرض میکند. در روش نقلی نیز پژوهنده سعی خود را به جستوجو و گردآوری آرا و اقوال ارباب نظر و احتمالاً نقد آن آرا و جمعبندی آنها یا طرح وجوه تشابه و اختلاف آنها و در نهایت بیان کمبودها یا ضعفهای هر یک محدود میکند. روشن است که دستآوردهای این قبیل پژوهشها را، صرفاً به دلیل سرشت کمابیش درونگرا و فردمدار آنها، نمیتوان به آسانی با سنجههای عینی و برونگرا محک زد، گو آن که در درستی و استواری بسیاری از آنها نیز جای هیچ تردیدی نیست، چرا که غالب دستآوردهای مزبور از پشتوانهی سالها کار و تحقیق و تأمل برخوردارند. باری، در این باره نیز ادبیات میتواند با بهرهگیری از روشهای علمی رایج در زبانشناسی، که هیچ یک هم، در واقع امر، مختص زبانشناسی نیست، به ارتقاء سطح علمی خود کمک کند.
تفاوت سومی که میان زبانشناسی و ادبیات دیده میشود این است که زبانشناسی به صرف آنکه داعیهی علم بودن دارد، پژوهشگر زبانشناسی را ملزم میکند که حاصل پژوهشهای خود را در پایان کار در هیئت نظریهای (10) یگانه، منسجم، فارغ از تناقض و به دور از پیچیدگیهای نالازم، و حتی الامکان بدون هرگونه کمبود و نقصان صورتبندی کند و آنگاه آن نظریه را در قالب توصیفی علمی (11) در اختیار بگذارد؛ و چنانچه ممکن باشد نمای سادهای از نظریه نیز در چارچوب انگارهای (12) کلی به شکل یک نمودار به دست دهد. و این چیزی است که در هر توصیف جدی از هر پژوهش زبانشناختی اندیشیدهای به چشم میتوان دید (13). درست از همین رو است که هر دستور زبان جامعی هم که بر مبنای زبانشناسی استوار است عموماً حکم پیکرهی یگانهای از نظام واحدی را دارد که در آن هر جزئی در رابطهای انداموار با اجزاء دیگر است و هر یک دیگری را تکمیل میکند و روند توصیف در آن دقیقاً از جای مشخصی آغاز میشود، در جهت معینی پیش میرود؛ و پس از گذار از همهی بخشها، به پایان منطقی خود میرسد.
ادامه دارد..
پی نوشتها:
1. terminological systems
2. organic
3.برای زبان تعاریف گوناگونی از سوی زبانشناسان پیشنهاد شده است. اختلافات در این باره ناشی از اختلاف در نظریهها است. برای آشنایی با نمونههایی از آن تعاریف، نک:
Languag and Linguistics, J.Lyons, Cambridge University Press, 1981:3-8.
4. linguistic data
5. برای آشنایی با یک نمونه از کوششهایی که در این باره صورت گرفته است، نک: "مرز میان زبان و ادبیات کجاست؟"؛ زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنت و مدرنیته؛ علی محمد حق شناس؛ آگه؛ تهران؛ 1382: 153-183.
6. methodology
7. empirical
8. rationalist
9. (objectively) برای آشنایی مقدماتی با اصول و مبانی دو روش علمی یاد شده، نک:
A)Language and Linguistics: ibid: p 37-46.
ب. تاریخ مختصر زبانشناسی؛ آر. اچ. روبینر؛ ترجمهی علی محمد حقشناس؛ نشر مرکز؛ تهران؛ 1370: 244-246.
10. theory
11. seientific description
12. model
13. برای آشنایی با نمونههایی از انگارههای ارائه شده از سوی زبانشناسان، نک: زبانشناسی نظری (ویراست دوم)؛ دکتر محمد دبیرمقدم؛ سمت؛ تهران؛ 1383: 156؛ 222؛ 295 و 488.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ یکم 1390
یک تفاوت دیگر که میان زبانشناسی و ادبیات به چشم میخورد به روششناسی (6) این دو پیکره از دانشهای بشری مربوط میشود. واقعیت این است که در مطالعات زبانشناسی عموماً از روشهای علمی بهره میگیرند؛ و مهمترین ویژگی روشهای علمی، خواه روش تجربی (7) خواه خردمدار (8)، این است که پژوهشگر در هر دو مورد ناگزیر است حاصل تحلیلها و بررسیهای خود را در قالب فرضیههایی موقت صورتبندی کند و آن همه را با مصادیق بیرونی بسنجد و مراتب صدق آنها را از همین راه، برونگرایانه (9) تعیین کند، بی آنکه خواستها و گرایشهای فردی و ذهنی خود را بی جهت در این ماجرا دخالت دهد حاصل این همه، البته، آن خواهد بود که همگان خواهند توانست نتایج و نظریههایی را که از این رهگذر به دست میآید مستقلاً با مصادیق خارجی آن محک زنند و آنها را بپذیرند یا رد کنند.
در مطالعات ادبی، برعکس، بیش از همه از روشهای اصالتاً فردمدار استنباطی و یا نقلی بهره میگیرند. در روش استنباطی، پژوهنده غالباً حاصل مطالعات و تأملات سالیان خود را به مثابه دریافتهای فردی در قالب احکامی قطعی پیش مینهد و احتمالاً شواهدی هم حاکی از درستی آنها به دست میدهد و ، کمابیش، همین جا کار خود را تمام شده فرض میکند. در روش نقلی نیز پژوهنده سعی خود را به جستوجو و گردآوری آرا و اقوال ارباب نظر و احتمالاً نقد آن آرا و جمعبندی آنها یا طرح وجوه تشابه و اختلاف آنها و در نهایت بیان کمبودها یا ضعفهای هر یک محدود میکند. روشن است که دستآوردهای این قبیل پژوهشها را، صرفاً به دلیل سرشت کمابیش درونگرا و فردمدار آنها، نمیتوان به آسانی با سنجههای عینی و برونگرا محک زد، گو آن که در درستی و استواری بسیاری از آنها نیز جای هیچ تردیدی نیست، چرا که غالب دستآوردهای مزبور از پشتوانهی سالها کار و تحقیق و تأمل برخوردارند. باری، در این باره نیز ادبیات میتواند با بهرهگیری از روشهای علمی رایج در زبانشناسی، که هیچ یک هم، در واقع امر، مختص زبانشناسی نیست، به ارتقاء سطح علمی خود کمک کند.
تفاوت سومی که میان زبانشناسی و ادبیات دیده میشود این است که زبانشناسی به صرف آنکه داعیهی علم بودن دارد، پژوهشگر زبانشناسی را ملزم میکند که حاصل پژوهشهای خود را در پایان کار در هیئت نظریهای (10) یگانه، منسجم، فارغ از تناقض و به دور از پیچیدگیهای نالازم، و حتی الامکان بدون هرگونه کمبود و نقصان صورتبندی کند و آنگاه آن نظریه را در قالب توصیفی علمی (11) در اختیار بگذارد؛ و چنانچه ممکن باشد نمای سادهای از نظریه نیز در چارچوب انگارهای (12) کلی به شکل یک نمودار به دست دهد. و این چیزی است که در هر توصیف جدی از هر پژوهش زبانشناختی اندیشیدهای به چشم میتوان دید (13). درست از همین رو است که هر دستور زبان جامعی هم که بر مبنای زبانشناسی استوار است عموماً حکم پیکرهی یگانهای از نظام واحدی را دارد که در آن هر جزئی در رابطهای انداموار با اجزاء دیگر است و هر یک دیگری را تکمیل میکند و روند توصیف در آن دقیقاً از جای مشخصی آغاز میشود، در جهت معینی پیش میرود؛ و پس از گذار از همهی بخشها، به پایان منطقی خود میرسد.
ادامه دارد..
پی نوشتها:
1. terminological systems
2. organic
3.برای زبان تعاریف گوناگونی از سوی زبانشناسان پیشنهاد شده است. اختلافات در این باره ناشی از اختلاف در نظریهها است. برای آشنایی با نمونههایی از آن تعاریف، نک:
Languag and Linguistics, J.Lyons, Cambridge University Press, 1981:3-8.
4. linguistic data
5. برای آشنایی با یک نمونه از کوششهایی که در این باره صورت گرفته است، نک: "مرز میان زبان و ادبیات کجاست؟"؛ زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنت و مدرنیته؛ علی محمد حق شناس؛ آگه؛ تهران؛ 1382: 153-183.
6. methodology
7. empirical
8. rationalist
9. (objectively) برای آشنایی مقدماتی با اصول و مبانی دو روش علمی یاد شده، نک:
A)Language and Linguistics: ibid: p 37-46.
ب. تاریخ مختصر زبانشناسی؛ آر. اچ. روبینر؛ ترجمهی علی محمد حقشناس؛ نشر مرکز؛ تهران؛ 1370: 244-246.
10. theory
11. seientific description
12. model
13. برای آشنایی با نمونههایی از انگارههای ارائه شده از سوی زبانشناسان، نک: زبانشناسی نظری (ویراست دوم)؛ دکتر محمد دبیرمقدم؛ سمت؛ تهران؛ 1383: 156؛ 222؛ 295 و 488.
منبع:
به یاد دکتر علی محمد حق شناس ، عنایت سمیعی وعباس مخبر ، نشر آگه ، چاپ یکم 1390
بیشتر بخوانید :
پیشینهی نثر فارسی
مروری بر ادبیات داستانی ایران
فرهنگ عامه