مرغ جان

این مقاله، بر پایه‌ی بنیادهای اساطیری، به عنصر باد می‌پردازد. عنصر باد در اسطوره‌های ایرانی، مانند آتش، عنصری مردانه است. آنگاه به ارتباطی که میان مفاهیم «باد» و «جان» وجود دارد، می‌پردازد و در نهایت، مرغ و جان را با هم می‌سنجد تا ارتباط آنها را روشن سازد.
چهارشنبه، 14 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرغ جان
پیوند مرغ با باد
 
 چکیده:
این مقاله، بر پایه‌ی بنیادهای اساطیری، به عنصر باد می‌پردازد. عنصر باد در اسطوره‌های ایرانی، مانند آتش، عنصری مردانه است. آنگاه به ارتباطی که میان مفاهیم «باد» و «جان» وجود دارد، می‌پردازد و در نهایت، مرغ و جان را با هم می‌سنجد تا ارتباط آنها را روشن سازد.
 
تعداد کلمات: 2550 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 12  دقیقه
 
مرغ جان
نویسنده: میرجلال الدین کزازی
 
در باورشناسی باستانی، آدمی بر آن بوده است که پدیده‌های گیتی از چهار بنیاد و گوهر که چهار آخشیجان نامیده می‌شوند، پدید آمده‌اند: خاک، آب، باد و آتش. پیشینیان بر آن بوده‌اند که هفت اختر با چهار آخشیجان در می‌آمیزند و از این آمیزش، سه گونه‌ی بنیادین هستان در گیتی: کانی و گیاه و جاندار پدید می‌آیند؛ از این روی، هفت اختر را پدران برین (= آباء علوی) می‌نامیده‌اند و چهار آخشیجان را مادران چهارگانه = (امهات اربعه) و سه گونه‌ی دهستان را زادگان سه گانه (= موالید ثلاث).
 
در میان آن چهار گوهر و بنیاد هستی، دو آخشیج خاک و آب، آخشیج‌های پست و فرودین شمرده می‌شده‌اند: آخشیج‌هایی که پدیده‌های دیداری و پیکرینه و «استومند» را هستی می‌بخشند، از آن است که جهان پدید آمده از این دو آخشیج جهان «آب و گل» نیز خوانده شده است. در برابر، دو آخشیج باد و آتش، آخشیج‌های والا و فرازین انگاشته می‌شده‌اند: آخشیج‌هایی که پدیده‌های فراسویی و برین و نادیدنی را پدید می‌آورند. به دیگر سخن، اگر زبان رازآلود و نمادین اسطوره را به کار بگیریم، خاک و آب مادینه و باد و آتش نرینه به شمار می‌آمده‌اند. در نامه‌ی کهن بندهشن، در این باره آمده است:
نیز این چهار چیز را نر و این چهار را ماده خوانند: آسمان، فلز، باد و آتش نرند و هرگز جز این نباشد. آب و زمین و گیاه و ماهی ماده‌اند و هرگز جز این نباشد. دیگر آفریدگان نر و ماده باشند. (1)(2)
 
در نمادشناسی باستانی، نری نشانه‌ی درازآلود کارآیی و اثرگذاری است و مادگی نشانه‌ی درازآلود کارپذیری و اثرستانی. هم از آن است که در باورشناسی زرتشتی ایزد نگاهبان آب، آناهیتا دوشیزه‌ای است که به «آبان دخت» برنامیده شده است؛ در زبان نمادین اسطوره نیز، بیدخت یا بغدخت، که به معنی دختر بغ است، نام یافته است نیز ایزد نگاهبان زمین، سپنتا آرمئیتی است که در همان زبان اسطوره‌ای، دختر اورمزد خوانده شده است. از دیگر سوی، آتش، پور اورمزد و باد، جنگاوری دلیر و نیرومند انگاشته آمده‌اند. نمونه را، در بندهشن، پاره‌ای از ویژگی‌های باد را بدین سان می‌توانیم خواند:
چنین گوید: اهریمن به دیوان گفت که «این باد را بمیرانید، این باد چیره‌ی دلاور هرمزد آفریده را، زیرا اگر شما باد را بمیرانید، آنگاه همه‌ی آفریدگان را میرانیده باشید». (3)
 
سکایان باستانی که تیره‌ای از ایرانیانند و مردمانی سخت جنگاور و سلحشور بوده‌اند، بدان سان که خدای جنگ را در پیکره‌ی نمادین شمشیر بزرگ می‌داشته‌اند،؛ به باد سوگند یاد می‌کرده‌اند. (4)
 
به هر روی، در جهان باستان، مرغان، جاندارانی پنداشته می‌شده‌اند وابسته و در پیوند با باد یا هوا. زیرا که زمینه و بستر زندگانی آنها این آخشیج شمرده می‌شده است. پرندگان، با بهره جستن از باد، در پهنه‌ی آسمان نیلگون به پرواز در می‌آمده‌اند و در فرازنای آن از دیدگان نهان می‌شده‌اند. این توان و رفتار مرغان، در چشم آدمی که بندی زمین بوده است و فرومانده در مغاک خاک، شگرف و رازآمیز و فراسویی می‌نموده است. از این روی، همه‌ی آن ارج و والایی آیینی را که برای باد، این آخشیج برتر می‌انگاشته است، به مرغان که وابسته به این آخشیج‌اند و بهره‌جوی از آن، باز می‌گردانیده و باز می‌خوانده است. ارزش نمادین و آیینی مرغان در فرهنگ‌های باستانی از همین وابستگی و ویژگی مایه گرفته است. انسان باستان، از این روی، مرغان را جاندارانی شگفت با توان‌هایی رازآلود می‌دانسته است که با آسمان و با جهان نهان پیوند دارند و می‌توانند پرده از رازهای نهفته برگیرند و از آینده ناشناخته که مایه‌ی بیم و هراس آدمیان می‌شده است و نیک در پی آگاهی از آن بوده‌اند، خبر باز دهند. بر همین پایه بوده است که در جهان کهن، نهان‌گویان، آینده‌نگران و فال بینان، آینده را پیش بینند و پیش گویند. از آن است که در زبان پهلوی، رازگویان و نهان بینان «مورونیشان» نامیده می‌شده‌اند؛ ریخت پارسی دری این واژه، «مرغ نشان» است، به معنی کسی که نشان آینده را از رفتار مرغان در می‌تواند یافت و باز می‌تواند گفت؛ نیز در پارسی دری هنوز دو واژه‌ی «مروا» و «مرغوا» که از مرغ برآمده‌اند، در معنی فال نیک و فال بد به کار برده می‌شوند. (5)
 در نمادشناسی باستانی، نری نشانه‌ی درازآلود کارآیی و اثرگذاری است و مادگی نشانه‌ی درازآلود کارپذیری و اثرستانی. هم از آن است که در باورشناسی زرتشتی ایزد نگاهبان آب، آناهیتا دوشیزه‌ای است که به «آبان دخت» برنامیده شده است؛ در زبان نمادین اسطوره نیز، بیدخت یا بغدخت، که به معنی دختر بغ است، نام یافته است نیز ایزد نگاهبان زمین، سپنتا آرمئیتی است که در همان زبان اسطوره‌ای، دختر اورمزد خوانده شده است. از دیگر سوی، آتش، پور اورمزد و باد، جنگاوری دلیر و نیرومند انگاشته آمده‌اند. نمونه را، در بندهشن، پاره‌ای از ویژگی‌های باد را بدین سان می‌توانیم خواند:
چنین گوید: اهریمن به دیوان گفت که «این باد را بمیرانید، این باد چیره‌ی دلاور هرمزد آفریده را، زیرا اگر شما باد را بمیرانید، آنگاه همه‌ی آفریدگان را میرانیده باشید».

 پیوند جان با باد
در فرهنگ باستانی ایران و پاره‌ای از دیگر فرهنگ‌ها نیز، جان از گونه‌ی دباد شمرده شده است بدان سان که از این پیش نوشته آمد، پیشینیان دو آخشیج برتر: باد و آتش را آخشیج‌های فرازین و فراسویی می‌دانسته‌اند که پدیدآور پدیده‌های نادیدنی و مینوی‌اند. از آنجاست که در باورشناسی کهن، فرشتگان و مینویان سرشته از آتش دانسته می‌شده‌اند که برترین آخشیج‌های چهارگانه است. در پی آنان، جان‌های مردمان را آفریده از باد می‌دانسته‌اند که دومین آخشیج برتر است و خود از آتش برآمده است:
چون اهریمن به گیجی از کار بیفتاد، چنان که فرازتر نوشتم، سه هزار سال به گیجی فروماند. در آن از کار افتادگی آن اهریمن، هرمزد آفریدگان را به صورت مادی آفرید. از روشنی، بیکران آتش، از آتش، باد، از باد، آب، از آب، زمین و همه‌ی هستی مادی را فرار آفرید. (6)
 
در بندهشن، جان یکی از پنج بخش در هستی آدمی است که وابسته به باد است و پس از مرگ وی، به باد باز می‌گردد:
نخست از مینویان هرمزد است. او از جهان مادی بن مردم را به خویش گرفت. او را همکار آن سه دی‌اند: یکی گاه، یکی دین و یکی زمان: همه‌ی نام که مینوی همه آفرینش است. او مردم را به پنج بخش فراز آفرید: تن، جان، روان، آیینه و فروهر. چون تن، آنکه ماده است؛ جان، آنکه با باد پیوسته، دم برآوردن و بردن؛ روان، آنکه با بوی در تن است؛ شنود، بیند، گوید و داند. آیینه، آنکه به خورشید پایه ایستد و فروهر، آنکه پیش هرمزد خدای است. بدان روی چنین آفریده شد که در دوران اهریمنی، چون مردم میرند، تن به زمین، جان به باد، آیینه به خورشید، روان به فروهر پیوندد تا روان ایشان را توان میراندن نباشد. (7)
 
نیز در همین نامه‌ی کهن، آنجا که سخن از جهان پس از مرگ است و روان درگذشتگان که سه شب بر بالین تن می‌ماند تا سرانجامش آشکار شود، جان باد خوانده شده است:
... در آن سه روز که تباهی و آشفتگی به تن رسد، آنگاه او را ایدون دشوار افتد که مردی را خانمان برکنند. آن سه روز، روان به بالین تن بدان امید نشیند که «باشد که خون تازد؛ باد به تن شود و مرا توان بازگشتن به تن بود». (8)
 
دیگر نشانه‌ی پیوند جان با باد، در باورهای باستانی، آن است که جایگاه این هر دو یکی است: دل. در دیرینه نامه‌ی زاتسپرم آمده است:
گوهر جان روشنی و گرمی است؛ جای آن در دل است، چنان که آتش را جای بر آتشگاه است و خون را در رگ‌ها گداخته، همه تن را گرم دارد؛ نور و فروغ را بالا برد، به دو روزن که بر سر است، که خود چشمان‌اند، بیفکند. بینایی چشمان، بویایی بینی‌ها و شنوایی گوش‌ها و مزه‌گری (= چشایی) دهان و بساوایی تن‌ها و جنبش قالب از این چهر (= سرشت) است. (9)

  بیشتر بخوانید:  به یاد یار مهربان نقش جهان

نیز:
باد را جای در دل است، چنان که ذاتاً نه گرم است و نه سرد؛ به وسیله‌ی آتش درون دل که سردی و رطوبت شش با آن آمیخته است، همان‌گونه به اندازه گرم شود و همه‌ی تن را گرم دارد. چهار ابزار تن نیز همچنان به وسیله‌ی او فراز روند، همچنانکه آب جاری به وسیله‌ی باد. هنگامی که به وسیله‌ی تابش آتش دل بیش از اندازه گرم شود، به وسیله‌ی نیروی برآهنج (= بازدم) با دمش به بیرون تازد و از فروهر اندروای (- فضا) خنکی پذیرد و به وسیله‌ی فرود آهنج (= دم) دوباره به دل رود. با پذیرفتن و سپردن نیروی متناسب، باد پرورنده تن را زنده دارد. (10)
 
این باور باستانی: پیوند جان با باد، دیر پاییده است. در نوشته‌ای دانشوران و پژوهندگان پس از این باور یاد رفته است. نمونه در خلاصه‌ی شرح تعرف، در چیستی روح چنین آورده شده است:
قال بعضهم: هو روح نسیم طیب یکون به الحیوة و النفس ریح حارة تکون به الحرکات و الشهوات. (11)
 
بر پایه‌ی این سخن، جان، نسیمی خوشبوی است که زندگانی بدان وابسته است و نفس بادی گرم است که مایه‌ی جنبش‌ها و خواهش‌ها در آدمی است.
نیز سالاربندیان سخنور، مسعود سعد سلمان، در چامه‌ای بدین سان از باد جان یاد کرده است و تن را برای این باد انبانی نگاشته است:
تن خاکی چه پای دارد؟ کو *** باد جان را دمیده انبانی است (12)
  پیوند مرغ با جان
بر پایه‌ی آنچه نوشته آمد، پیوند مرغ با جان، از دید باورشناسی، باز می‌گردد به پیوند این هر دو با باد. چون در جهان باستان جان را در سرشت و گونه‌ی باد می‌دانسته‌اند و مرغ را نیز جانداری وابسته به باد می‌شمرده‌اند، مرغ را نیز نمود و نشانه‌ی نمادین جان انگاشته‌اند و جان را در پیکره و ریخت مرغ به پندار آورده‌اند و نشان داده‌اند. پیوند جان با مرغ چنان بوده است که گاه بر آن می‌بوده‌اند که جان، به هنگام مرگ، در پیگر مرغی از تن میرنده به در می‌آید و به سوی آسمان پر می‌گشاید.

این باور را در فرهنگ‌های دیگر نیز می‌توان یافت. در نبی (= قرآن) بارها، در سخن از چگونگی آفرینش آدم و عیسی مسیح، از جان چونان دمی ایزدی که در کالبد دمیده می‌شود و کالبد بدان زندگانی می‌یابد سخن رفته است. پیوند جان با باد تا بدان پایه نزد مسلمانان و تازیان پذیرفته و شناخته بوده است که واژه‌ی روح، به معنی جان را با ریح، به معنی باد همگون و هم‌ریشه دانسته‌اند. از این هم‌ریشگی در گفته‌ای از پیشوایان راستان سخن رفته است. برگردان آن گفته چنین است:
محمد مسلم گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم از گفت خدای، که گرامی و بزرگ است»: «و نفخت فیه من روحی» و «در او از روح خود دمیدم» که آیا این دمیدن چگونه بوده است؟ فرمود: روح چون باد در جنبش است و از آن روی، روح نامیده شده است که از ریح برآمده است؛ نیز، از آن روی، از ریح برآمده است که ارواح با ریح همگونه‌اند. (13)
این همریشگی و همگونی را در دو واژه‌ی تازی نفس، به معنی جان و نفس، به معنی دم نیز می‌توانیم یافت. نفس در آشوری نپشو napšu، در سریانی نپشا napšā، در عبری نپش nepeš است و نفس در آشوری نپاشو napāšu ، در سریانی نپش napeš، در عبری ناپش nāpaš و نپش npš. (14) در تورات، جان دمی است که خداوند در بینی آدم در می‌دمد:
خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید و آدم نفس زنده شد. (15)
در زبان لاتین نیز، جان یا روان سپیریتوس (Spiritus) خوانده می‌شود که در بنیاد به معنی دم و دم زدن است. (16)
 
پیش از رومیان، یونانیان نیز جان را از گونه‌ی باد می‌دانسته‌اند؛ از همین روی، واژه‌ی یونانی پنوما (Pneuma) که به معنی دم است، نامی شده است برای جان. در این زبان، شش، اندام دم زدن پنومن (Pneumōn) خوانده می‌شود که برگرفته از پنوماست. اندیشمندان رواقی بنیادی با سرشت و ساختار روحانی را پنوما می‌نامیده‌اند و این بنیاد بادی را پنجمین آخشیج می‌شمرده‌اند.
 
 پیوند مرغ با جان
بر پایه‌ی آنچه نوشته آمد، پیوند مرغ با جان، از دید باورشناسی، باز می‌گردد به پیوند این هر دو با باد. چون در جهان باستان جان را در سرشت و گونه‌ی باد می‌دانسته‌اند و مرغ را نیز جانداری وابسته به باد می‌شمرده‌اند، مرغ را نیز نمود و نشانه‌ی نمادین جان انگاشته‌اند و جان را در پیکره و ریخت مرغ به پندار آورده‌اند و نشان داده‌اند. پیوند جان با مرغ چنان بوده است که گاه بر آن می‌بوده‌اند که جان، به هنگام مرگ، در پیگر مرغی از تن میرنده به در می‌آید و به سوی آسمان پر می‌گشاید. (17)
 
این باور باستانی، در پندارشناسی سخن پارسی نیز، بازتابی گسترده یافته است. سخنوران ایرانی بارها جان را مرغی انگاشته‌اند که در قفس تنگ تن گرفتار آمده است و روزگاری می‌باید این قفس را در هم بشکند و سبکبال و سبکبار، پر به سوی دوست برگشاید. از برترین نمونه‌های مرغ- جانی در ادب پارسی، داستان‌های مرغان است و در میان این داستان‌ها، شگرف‌ترین و پر مایه‌ترین و درخشان ترین، منطق الطیر عطار! در این نامه‌ی دلاویز راز، آن مرغان جان که به آگاهی رسیده‌اند و درد جستن و خواستن، تاب و آرامشان را ربوده است، بندهای بازدارنده‌ی آزها و آرزوها را در می‌گسلند و گشت و گذاری پرشور و تب آلوده را در جستجوی سیمرغ که نماد جانان است می‌آغازند تا سرانجام، از میان گروهها، گروه مرغان سالارجوی، سی مرغ که رنجها و دشواری‌های راه را، پرتوان و سخت‌کوش، پس پشت نهاده‌اند و منزل‌های سلوک و شهرهای عشق را یک به یک در نوشته‌اند، به سیمرغ می‌رسند. بدینسان، جانهای بیدار و آگاه که دوست جوی بوده‌اند و دوست خوی شده‌اند، به جانان راه می‌برند و در او رنگ می‌بازند و از سترگ‌ترین و استوارترین بند که بند من است می‌رهند تا جز او بر جای نماند.
 
پی نوشت‌ها:
1- برای آگاهی بیشتر: از گونه‌ای دیگر، نوشته‌ی میر جلال‌الدین کزازی، نشر مرکز، تهران، 1360.
2- بندهشن فرنیغ دادگی، گزارنده: مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، 1369، ص 85.
3- همان، ص 94.
4- Reherches sur Le Culte Public et les Mystères de Mithra- Felixe Lajard , p 271.
5- تازیان نیز فال زدن را تطیر می‌نامند که از طیر گرفته شده است. در زبان تازی، تطیر کاربردی نکوهیده دارد و به معنی «مرغوا زدن» است. در نُبی (= قرآن) دیو آنگاه که از نماز بردن در برابر آدم سر بر می‌تابد و با خداوند به چندوچون می‌پردازد، انگیزه نافرمانی خویش را برتری خود بر آن آفریده خاکی می‌داند. او می‌گوید: «مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل»؛ پس روا نیست که من که آفریده از آتشم و برتر در برابر آدم که آفریده از خاک است و فروتر، نماز ببرم و کرنش کنم.
6- بندهشن، ص 39؛ نیز پژوهشی در اساطیر ایران، نوشته‌ی مهرداد بهار، تهران، انتشارات توس، 1362، ص 13.
7- همان، ص 48؛ نیز پژوهشی ...، ص 40.
8- همان، ص 129؛ نیز پژوهشی ...، ص 289.
در زادسپرم نیز، جان بدین سان با باد پیوند گرفته است: «چون جان که تن را بجنباند و تن به هم‌زوری آن حرکت کند، آن مینوی «باداندرجهری» «باد اندروایی» را فراز جنبانید و باد همه‌ی زمین را یکسره فراز وزید».
گزیده‌های زادسپرم، ترجمه‌ی محمد تقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1366، ص 9.
9- گزیده‌های زادسپرم، ص 42-46.
10- گزیده‌های زادسپرم، ص 42 و 46.
11- خلاصه‌ی شرح تعرف، به تصحیح احمد علی رجایی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1349، ص 174.
12- دیوان مسعود سعد سلمان، به تصحیح مهدی نوریان، انتشارات کمال، اصفهان، 1364، ج1، ص 100.
13- «محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن محمد بن خالد عن القاسم بن عروة عن عبدالحمید الطائی عن محمد بن مسلم قال: سئلت اباعبدالله (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: و نفخت فیه من روحی، کیف هذا النفخ؟ فقال: ان الروح متحرک کالریح و انما سمی روحاً لانه اشتق اسمه من الریح و انما اخرجه عن لفظة الریح لان الارواح مجانسة الریح...» (اصول کافی، باب الروح، ترجمه‌ی کمره‌ای، ج1، ص 237؛ بازآورده در معرفت الروح، نوشته‌ی نور علی الهی، کتابخانه‌ی طهوری، 1358، ص 33).
14- فرهنگ تطبیقی عربی با زبان‌های سامی و ایرانی، محمد جواد مشکور، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1357، ج2، ص 922-921.
15- کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب دویم، شماره‌ی 7.
16- espirit که در فرانسوی و انگلیسی به معنی روان است، از همین واژه‌ی لاتین برآمده است.
17- برای آگاهی بیشتر: از گونه‌ای دیگر، نوشته‌ی میر جلال‌الدین کزازی، نشر مرکز، تهران، 1360.
 
منبع ‌مقاله:
 یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فره‌وشی ، به کوشش هما گرامی (فره‌وشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فره‌وهر، تهران، چاپ اول (1378)

  بیشتر بخوانید:
  به یاد یار مهربان نقش جهان
  یار مهربان
  آداب دوستی با «یار مهربان»

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما