یک سال پیش، آه
وقتی که میشکفت، گلهای مدرسه
چشم انتظار بود
از پشت پنجره، بابای مدرسه
بابای مدرسه
یعنی دعای خیر، یعنی نماز صبح
یعنی کسی که ماند
درخانهی دلش، غمهای مدرسه
مردی که بارها
توی کلاس ما، جارو کشید و رفت
از اشکهای او
باغ شکوفه بود، هر جای مدرسه
امسال مهرماه
آقا مدیر هم، بغضش شکسته شد
وقتی که میزدیم
یک پرچم سیاه، بالای مدرسه
حمید هنرجو
چشم انتظار بود
از پشت پنجره، بابای مدرسه
بابای مدرسه
یعنی دعای خیر، یعنی نماز صبح
یعنی کسی که ماند
درخانهی دلش، غمهای مدرسه
مردی که بارها
توی کلاس ما، جارو کشید و رفت
از اشکهای او
باغ شکوفه بود، هر جای مدرسه
امسال مهرماه
آقا مدیر هم، بغضش شکسته شد
وقتی که میزدیم
یک پرچم سیاه، بالای مدرسه
حمید هنرجو