بیتو باز، شهر پر از دود شد
گریهها، اشکها، جوی شد، رود شد
کودکی زخم شده سینهاش
خرد شد، چشمه آیینهاش
مادری از غصه و غم خون گریست
چونکه از او برده است
دست خزان هست و نیست
بال و پرشاپرکی سوخته، ترکشی دوخته
قلب گلی را به لب آهنی
پاره شده گوشهی پیراهنی
غنچهی سرخی پدرش گریه کرد
مادرش او را به خدا هدیه کرد
محسن صالحی حاجی آبادی
کودکی زخم شده سینهاش
خرد شد، چشمه آیینهاش
مادری از غصه و غم خون گریست
چونکه از او برده است
دست خزان هست و نیست
بال و پرشاپرکی سوخته، ترکشی دوخته
قلب گلی را به لب آهنی
پاره شده گوشهی پیراهنی
غنچهی سرخی پدرش گریه کرد
مادرش او را به خدا هدیه کرد
محسن صالحی حاجی آبادی