مرد یا زن یکى باید" رئیس" خانواده و دیگرى" معاون" و تحت نظارت او باشد.
قرآن در اینجا تصریح مى کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهاى لازم است).باید توجه داشت که خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد در نتیجه مرد یا زن یکى باید" رئیس" خانواده و دیگرى" معاون" و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مى کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهاى لازم است). این مسئله در دنیاى امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتى (حتى یک هیئت دو نفرى) مامور انجام کارى شود حتما باید یکى از آن دو،" رئیس" و دیگرى" معاون یا عضو" باشد و گر نه هرج و مرج در کار آنها پیدا مىشود- سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است. و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروى عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نیروى سرشار عواطف بیشترى بهرهمند است) و دیگرى داشتن بنیه و نیروى جسمى بیشتر که با اولى بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومى بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید. بعلاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه هاى زندگى، و پرداخت مهر و تامین زندگى آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او مى دهد که وظیفه سرپرستى به عهده او باشد. البته ممکن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند ولى شاید کرارا گفته ایم که قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلى را در نظر مىگیرد، و شکى نیست که از نظر کلى، مردان نسبت به زنان براى این کار آمادگى بیشترى دارند، اگر چه زنان نیز وظائفى مى توانند به عهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 1374ش، ج3، ص370).
مراد و مفاد از" الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ" [1] از نظر مفسر کبیر مرحوم علامه طباطبائی (ره).
و به عبارتى دیگر همان طور که قیمومت صنف مردان بر صنف زنان در مجتمع بشرى تنها مربوط مىشود به جهات عامهاى که زنان و مردان هر دو در آن جهات شریکند، و چون جهاتى است که نیازمند به تعقل بیشتر و نیروى زیادتر است که در مردان وجود دارد، یعنى امثال حکومت و قضا و جنگ بدون این که استقلال زن در اراده شخص و عمل فردى او خدشه اى بخورد، قیمومت مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است بکند، و معناى قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او، و دفاع از منافعش را سلب کند، پس زن هم چنان استقلال و آزادى خود را دارد، هم مىتواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند، و هم مىتواند از آن دفاع نماید و هم مىتواند براى رسیدن به این هدفهایش به مقدماتى که او را به هدفهایش مىرساند متوسل شود.و بدون این که مرد حق داشته باشد اعتراض کند که تو چرا فلان چیز را دوست مى دارى و یا فلان کار را مىکنى، مگر آن که زن کار زشت را دوست بدارد، یا مرتکب شود، به شهادت این که فرمود:" فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ" [2]. همچنین قیمومت مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است بکند، و معناى قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردى و اجتماعى او، و دفاع از منافعش را سلب کند، پس زن هم چنان استقلال و آزادى خود را دارد، هم مىتواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند، و هم مىتواند از آن دفاع نماید و هم مىتواند براى رسیدن به این هدفهایش به مقدماتى که او را به هدفهایش مىرساند متوسل شود. بلکه معناى قیمومت مرد این است که مرد به خاطر این که هزینه زندگى زن را از مال خودش مى پردازد، تا از او استمتاع ببرد، پس بر او نیز لازم است در تمامى آنچه مربوط به استمتاع و همخوابگى مرد مىشود او را اطاعت کند، و نیز ناموس او را در غیاب او حفظ کند، و وقتى غایب است مرد بیگانه را در بستر او راه ندهد، و آن بیگانه را از زیبائیهاى جسم خود که مخصوص شوهر است تمتع ندهد و نیز در اموالى که شوهرش در طرف ازدواج و اشتراک در زندگى خانوادگى به دست او سپرده و او را مسلط بر آن ساخته خیانت نکند. پس معناى آیه مورد بحث این مىشود که زنان مسلمان سزاوار است صفت صلاح را پیشه خود بسازند، که اگر چنین کنند قهرا قانتات خواهند بود، یعنى همواره و دائما شوهران خود را در هر چه که از ایشان بخواهند اطاعت خواهند کرد، البته هر چیزى که با تمتع شوهران ارتباط داشته باشد، و واجب است بر آنان که جانب خود را در همه چیزهایى که متعلق حق شوهران است در غیاب شوهران حفظ کنند. (طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378ش، ج4، صص 544-545).
فضیلت و برترى مردها بر زنها از جهت قوّت عقلى و نیروى بدنى بطور کلّى بر کلّى است نه بطور شمول بر تمام افراد.
(قیم) کسى را گویند که مهم کس دیگر را انجام دهد، و قیّام صیغه مبالغه است، و فضل فزونى بعضى است نسبت ببعض دیگر و چون غالبا بالطبع هم در تدبیر و هم در نیرومندى و تحمّل شدائد مردها بر اغلب زنها فزونى دارند فضیلت و برترى مردها بر زنها از جهت قوّت عقلى و نیروى بدنى بطور کلّى بر کلّى است نه بطور شمول بر تمام افراد زیرا چنانچه معلوم است خیلى از زنهائى بوده و هستند که در تدبیر و عقل بلکه در قواى بدنى بر بعضى از مردها فضیلت دارند. و چنانچه دانشمندان گفته اند و نیز بتجربه معلوم شده زندگانى زنها احساسى و عاطفى است و بر نازککارى و ظرافت تکیه دارد باین جهات (وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ) یعنى و نیز از جهت انفاق مردها بر زنها و مهر و بعض خصوصیات دیگر فرموده (بِما فَضَّلَ اللَّهُ) خداى تعالى مردها را در این جهات بر زنها فضیلت داده و باید دانست که این فضیلت و برترى مردها بر زنها از جهت قوّت عقلى و نیروى بدنى بطور کلّى بر کلّى است نه بطور شمول بر تمام افراد زیرا چنانچه معلوم است خیلى از زنهائى بوده و هستند که در تدبیر و عقل بلکه در قواى بدنى بر بعضى از مردها فضیلت دارند. (امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، 1361ش، ج4، صص 62-63).
بیشتر بخوانید: مراد از سلطه مرد بر زن، سلطه مطلقه نیست، به طورى که شوهر رئیس دیکتاتور و زن زیر دست او باشد!.
مراد از سلطه مرد بر زن، سلطه مطلقه نیست، به طورى که شوهر رئیس دیکتاتور و زن زیر دست او باشد!.
مراد از سلطه مرد بر زن، سلطه مطلقه نیست، به طورى که شوهر رئیس دیکتاتور و زن زیر دست او باشد و هیچگونه اراده و اختیارى از خود نداشته باشد، بلکه مراد این است که مرد به نحوى سرپرستى زن را به عهده دارد. فقها این سرپرستى را به امورى از قبیل قرار دادن طلاق در اختیار شوهر، اطاعت زن از او در نزدیکى کردن و بیرون نرفتن از خانه شوهر مگر با اجازه او، محدود کرده اند. زن و مرد دو رکن زندگى اند. قوام زندگى بدون یکى از آنها محال است. این سخن بدان معناست که میان زن و مرد نوعى تفاوت وجود دارد و اگر هردو از تمام جهات برابر بودند، بسنده کردن به یکى از آن دو امکان داشت، و وجود و عدم دیگرى یکسان بود. بنابراین، دعوت به برابرى میان این دو از تمام جهات، برخلاف منطق زندگى است.ممکن است کسى بگوید: زن و طرفداران او، خواستار مساوات در حقوق و وظایف هستند، نه خواستار مساوات از تمام جهات، حتّى- مثلا- در باردارى و شیر دادن. در جواب باید گفت: تفاوت در خلقت مرد و زن، ایجاب مىکند که در بعضى از حقوق و وظایف نیز با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بلکه حتّى در بعضى از غرایز روحى. بنابراین کسى که خواستار برابرى میان زن و مرد در تمام حقوق و وظایف مى باشد، کاملا از حقیقت دور است؛ همانند کسى که تفاوت میان آن دو را در تمام جهات جستجو مى کند. درست آن است که این دو در بیشتر حقوق یا در بسیارى از حقوق با یکدیگر برابرند که مهمترین آنها، برابرى در پیشگاه خدا و قانون، آزادى تصرّف در مال و گزینش شریک زندگى است؛ امّا در بعضى از حقوق با یکدیگر فرق دارند... مردان بر زنان تسلّط دارند. مراد از رجال در اینجا خصوص شوهران و مراد از نساء خصوص همسران است. همچنین مراد از سلطه مرد بر زن، سلطه مطلقه نیست، به طورى که شوهر رئیس دیکتاتور و زن زیر دست او باشد و هیچگونه اراده و اختیارى از خود نداشته باشد، بلکه مراد این است که مرد به نحوى سرپرستى زن را به عهده دارد. فقها این سرپرستى را به امورى از قبیل قرار دادن طلاق در اختیار شوهر، اطاعت زن از او در نزدیکى کردن و بیرون نرفتن از خانه شوهر مگر با اجازه او، محدود کرده اند. (مغنیه، محمد جواد، دانش، ترجمه تفسیر کاشف، 1386ش، ج2، صص 497-498 با اندکی تلخیص).
سخنان ابو حامد محمد غزالی در خصوص آیه الرّجال قوّامون على النّساء.
الرّجال قوّامون على النّساء، همیشه باید که مرد مستولى باشد. رسول (ص) گفت: «تعس عبد الزّوجة»، نگونسار است کسى که بنده زن باشد. چه، زن باید که بنده مرد باشد. و گفته اند که «با زنان مشاورت باید کرد، و خلاف باید کرد به آنچه گویند.» و به حقیقت نفس زن همچون نفس توست، که اگر اندکى فراگذارى از دست بشود و از حدّ درگذرد و تدارک دشوار بود کردن. و در جمله [خلاصه]، در زنان ضعفى است که علاج آن احتمال بُوَد، و کوژیى است که علاج آن به سیاست باشد. مرد باید که چون طبیب استاد بود، که هر علاجى به وقت خویش نگاه مىدارد. و در جمله، صبر و احتمال غالب باید که باشد، که در خبر است که مثل زن چون استخوان پهلو است: اگر خواهى که راست کنى، بشکند!!!. (غزالی، محمد، خدیو جم، کیمیای سعادت، 1383ش، ج1، ص 316).
[1]. النساء: 34.
[2]. البقره: 234.
منابع:
1- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران، تهران، انتشارات دارالکتب الإسلامیة، چاپ سی و دوم، 1374ش.
2- طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،چاپ یازدهم، 1378ش.
3- امین (بانوی اصفهانی)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ایران، تهران، نهضت زنان مسلمان، چاپ اول،1361ش.
4- مغنیه، محمد جواد، دانش، ترجمه تفسیر کاشف، ایران، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم،1386ش.
5- غزالی، محمد، خدیو جم، کیمیای سعادت، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم،1383ش.