مرد یکى از شیشه هاى بزرگ را بالا آورد، در نور گرفت و به همه نشان داد .کرم هاى بزرگ و کوچکى از دیواره ى شیشه اى بالا مى رفتند و روى هم مى افتادند. مرد به آن ها گفت: ((اى کرم هاى کوچک، اى کرم هاى بزرگ، من آفریدگار همه ى شما هستم. من شما را آفریده ام ))
شیشه ى دیگری را برداشت. یک مشت خاک از کیسه اى درآورد و در شیشه ریخت. مقدارى هم آب روى آن ریخت و به مردم گفت: ((اى مؤمنان، خوب نگاه کنید. این خاک و آب ها را تا ده روز دیگر به کرم هاى زیبایى تبدیل مى کنم. من آفریدگار کرم هاى جهان هستم.((
یکدفعه صداى درزدن آمد. همه سر برگرداندند. مرد هم نگاه کرد. خدمتکارش دَمِ در ایستاده بود. خدمتکار گفت: ((سرور من، مردى از مدینه آمده است.مى گوید فرستاده ى امام صادق(ع) است. مى خواهد شما را ببیند.))
مرد با بى اعتنایى دستى تکان داد؛ یعنى مى تواند بیاید. چند لحظه بعد مردى جوان به مجلس آمد و سلام کرد. صاحب خانه یک لحظه به جوان نگاه کرد، لبخندى زد وگفت: ((حتماً مولایت تو را فرستاده تا با معجزه هاى من آشناشوی؟((
مرد جوان گفت: ((مولایم شنیده است که تو خود را آفریدگار مى دانى.((
مرد گفت: ((من خود را آفریدگار نمى دانم، من آفریدگار هستم. بسیارى ازاین آدم ها به من ایمان آورده اند. تو و مولایت هم مى توانید ایمان بیاورید.((
چند نفر سر تکان دادند. مرد جوان گفت: ((مولایم فرموده است چند سؤال از شما بپرسم. اگر سؤال هاى مولایم را درست پاسخ دهى، من به تو ایمان مى آورم((
مرد یک لحظه ساکت شد و گفت: ((پاسخى روشن تر از این شیشه ها. تو و مولایت مى توانید به این جا بیایید و با چشمان خودتان ببینید که من چگونه کرم ها را خلق مى کنم؛ امّا به هر حال اگر سؤالى داشته باشى، به آن هم جواب می دهم.))
جوان گفت: ((من فقط چهار سؤال دارم. اگر به آن ها جواب دهى، به شما ایمان مى آورم. اول آن که بگویى تعداد کرم ها و حشره هایى که در شیشه هاست چندتاست))
ناگهان گرهى در پیشانى مردافتاد.
مرد جوان گفت: ((دوّم آن که بگویى چند تا از این کرم ها و حشره ها نر و چند تا ماده هستند ...))
یکدفعه شیشه در دست مرد سنگین شد و آن را زمین گذاشت. مرد جوان گفت: ((کسى که آفریدگار آن ها باشد باید بتواند به این سؤال ها جواب بدهد. سوّم این که بگویى وزن هر یک از این کرم ها و حشره هاچه قدراست ... ))
مرد عصبانى شد و داد کشید: ((همه مى دانند من آب و خاک را مخلوط کرده واین کرم ها و حشرات را آفریده ام! ))
مرد جوان گفت: ((این کارها را یک کودک هم مى تواند انجام دهد؛ امّا کسى که جان مى بخشد کس دیگرى است. تازه، سؤال هاى من هنوز تمام نشده است.
سرور من فرموده است اگر این مرد آفریدگار است، به این کرم ها و حشرات دستور دهد که به موجود دیگرى تبدیل شوند((
مرد با عصبانیت برخاست و فریاد کشید: ((چه پرسش هاى بیهوده اى! چه سؤال هاى مسخره اى!)) از آن روز مرد، درِ خانه اش را بست، تا مدتى از خانه بیرون نیامد و کسى را هم به خانه راه نداد. پس از آن، دیگر کسى نشنید که او ادعاى خدایى کند.
***
اکنون بخوانیم :
یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ
کسانى را که غیر از خدا مى خوانید هرگز نمى توانند مگسى بیافرینند، هرچند براى این کار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چیزى از آنها برباید نمى توانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان). آنها خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند، خداوند قوى و شکست ناپذیر است.(حج/73و74(
نگاه دوم
مربی قرآن گفت: نظر شما درباره موجودات خلق الساعه چیست؟
جواد گفت: منظورتان از موجودات خلق الساعه چیست؟
مربی به بچه ها گفت: چه کسی معنی موجودات خلق الساعه را می داند؟
رضا گفت: اگر مقداری گوشت را در هوایی گرم قرار دهیم، گوشت تبدیل به کرم می شود. به این کرم ها موجودات خلق الساعه می گویند.
مربی گفت: بله همین طور است.اما این نکته را نباید هرگز از یاد ببریم که این کرم ها چگونه درست می شوند و در بدن آن ها جان می آید .کسانی که نگاهی سطحی به مسائل می کنند فکر می کنند کرم های خلق الساعه خود به خود و بدون علت به وجود آمده اند. هرگز این گونه نیست. در این جهان که جهان مادی است هر چیزی علتی دارد. اگر شکوفه ای بر شاخه درختی می روید علت دارد و اگر برگی از درختی می افتد باز دارای علت است .مثالی از گیاهان بزنم. دانه های گندم را در نظر بگیرید.هر دانه گندم ازموادی تشکیل شده که می تواند به گندم های فراوانی تبدیل شود. به قول فیلسوف ها هر دانه گندم قابلیت و استعداد تبدیل به گندم های گوناگون را دارد و به گفته شاعر: زهر تخم برخاست هفتاد تخم.
اما نکته دقیقی در اینجا نهفته است. شما گر چه گندم را می کارید اما خالق گندم نیستید. زیرا ماده اصلی گندم را قبلا خدا آفریده است. تنها کاری که شما انجام می دهید این است که دانه های گندم را در زمین می پاشید و روی آن خاک می ریزید و به آن آب می دهید. بقیه چیزها در اختیار شما نیست. گرچه تا همین جای کار هم صد در صد دست شما نبود. زیرا:
اولا: اولین گندم را خدا آفرید.
ثانیا: گندم برای رویش و رشدش نیاز به آب و هوا و غذا دارد. آب و هوا ومواد معدنی را خدا آفرید.
ثالثا: گیاه بدون نور و گرما می میرد. نور و گرمای خورشید را هم خدا آفرید.
رابعا: در دل آسمان و زمین قانون هایی قرار داد که در سایه آنها دانه ها به رشد و رویش و باروری می رسند.
در حقیقت زارع اصلی خداوند است نه آن کسی که اسم خودش را کشاورز گذاشته است.
خداوند در قرآن می گوید: زارع و کشاورزاصلی من هستم نه شما. آن بذری را که در زمین می کارید یا نهالی را که به دست خود می افشانید .آیا شما می رویانید یا من؟
ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون؟(واقعه/84(
در مساله خلق الساعه نیز آفریننده و جان بخشنده خداوند است. زیرا موادی که تبدیل به حشرات و کرم ها می شود از قبل وجود داشته است. همین مواد وقتی درشرایط خاصی قرار می گیرد که همان شرایط و قوانین را هم خدا در طبیعت گذاشته است به کرم ها و حشرات تبدیل می شود.
سرود سوره
مگس های ناچیز، وز وز کنان
که دارای بالند و نیش و دهان
گرفتند چیزی اگر از شما
ربودند اگر ذره های غذا
توانید آیا به بازویتان
بگیرید از آنها همان ذره نان؟
اگر می تواند کسی جز خدا
مگس را بسازد، نسازد چرا؟
شما با همه دانش و هوشتان
ندادید او را نه جسم و نه جان
کسی نقشه این مگس را کشید
که جان در سر مرد و زن آفرید
شما و مگس های وزوزکنان
چه غافل شدید از خدای جهان
نویسنده: مرتضی دانشمند