مرزِ بگو مگو در حضور فرزندان
پدر و مادر بيتوجه به حضور فرزندان، با يكديگر مشاجره ميكنند. مرد عصباني و پرخاشگر و زن كمحوصله و ستيزه جو، مدام بر سر هم داد ميزنند و با رد و بدل كردن كلمات دلسردكننده يكديگر را آزار ميدهند. سرانجام پدر به حالت قهر از منزل خارج ميشود، مادر نيز با گريه و زاري، شكايت از بخت و اقبال را آغاز ميكند و بچهها را به داوري ميطلبد. در اين ميان بچهها نميدانند طرف مادر را بگيرند يا پدر را و حق را به كدام يك بدهند. جايگاه فرزندان در دعواي ميان پدر و مادر کجاست و تاثير اين مشاجرات بر فرزندان چيست؟. . .
روانشناسان معتقدند بنيان شخصيت انسان در هفت سال اول زندگي پايه گذاري ميشود. به همين دليل ميتوان به تأثير اختلافات والدين در روحيه و سرنوشت کودکان پي برد. پدران و مادران فهميده كودكان خود را به داوري نميطلبند زيرا بچهها از روش والدين پيروي ميكنند و ابتدا با پدر و مادر و خواهر و برادر و در آينده با همسر خود به مشاجره خواهند پرداخت.
دكتر پروين ناظمي، دكتراي مشاوره در اين مورد ميگويد: «اختلاف و درگيري ميان زن و شوهر جزيي از زندگي زناشويي است.» وي معتقد است: «تعارض تا حدي به عنوان نيروي محركه زندگي است اما اگر بيشتر از حد معمول باشد ميتواند زندگي را متلاشي كند.»
به گفته اين روانشناس، يكي از دلايل روانپريشي در خانوادهها وجود اين الگو در خانواده است. گاهي اوقات كودكان ياد ميگيرند كه چگونه از يك والد بهرهكشي كنند.
دکتر منصور بهرامي، روانشناس، معتقد است: «گاهي كودكان براي اجراي مقاصدشان بسيار ديکتاتور هستند. بنابراين والدين براي حل مشكلات خود نبايد كودكان را درگير كنند.
ياد گرفتن مهارتهاي زندگي مثل مذاكره و ارتباط متقابل و مؤثر باعث ميشود كه والدين بتوانند تسلط بيشتري بر خود داشته باشند و روشهاي مسالمتآميزي را براي حل مشكلاتشان انتخاب كنند.» اگر محيط خانوادگي دوستانه نباشد، كودكان (مخصوصا دخترها) در مواقع حساس كه دچار بحرانهاي روحي ميشوند، ديگر نميتوانند مشكلات خود را با خانواده در ميان بگذارند و از اينجاست كه گرايش به بزهكاري از همان سنين كودكي آغاز ميشود.
جوزف هوپر، پژوهشگر مسايل خانواده معتقد است زماني بقاي يك زندگي خانوادگي براي كودك مفيد است كه درگيريها و مشكلات اعتقادي و سليقهاي والدين محسوس نباشد، زيرا در غير اين صورت دوام يك زندگي نه تنها به سود كودك نيست بلكه باعث تشديد تشويشهاي ذهني و مشكلات روحياو ميشود.
واقعيت اين است كه بسياري از خانوادهها بدون اينكه درگيريهاي شديد يا اختلافات عميق داشته باشند از هم پاشيده ميشوند. به والديني كه مشكلات جدي با يكديگر ندارند پيشنهاد ميشود كه سريع تصميم به جدايي نگيرند بلكه كانون خانواده خود را حفظ كنند و در صورت باقي ماندن مشكل، پس از سپري شدن دوران بحراني فرزندانشان تصميم به جدايي بگيرند. البته اين مساله تنها شامل خانوادههايي ميشود كه مشكلات و درگيريهاي آنها اندك است زيرا زندگي كردن كودك در يك خانه پرتشنج و پردرگيري، نه تنها تاثير مثبتي بر ذهن و رفتار او ندارد بلكه آسيبهاي بسيار جدي به روح و روان او وارد ميكند. مشاجره والدين با يكديگر نوعي كودكآزاري ناآگاهانه است. پدر و مادر كودك همانطور كه حق تنبيه بدني او را ندارند، نبايد او را به لحاظ روحي - رواني مورد آزار قرار دهند. زماني كه در يك خانواده پدر و مادر بر سر كوچكترين مسايل جلوي چشم كودكان خود با هم مشاجره كرده و اوضاع خانواده را متشنج ميكنند، از اولين نشانههاي آن بياحترامي به والدين است. كودكي كه ناظر مشاجره پدر و مادر است دچار مشكلات رفتاري مانند پرخاشگري ميشود. اين را هم بدانيد كه آثار مخرب مشاجرات سخت و جدي والدين گاهي از تاثيرات طلاق نيز طولانيتر است.
بهطور کلي، هرچه بچهها کوچکتر باشند، احتمال نشان دادن واکنشهاي ترس در آنها بيشتر است.
منبع: Salamatiran. Com
/خ
روانشناسان معتقدند بنيان شخصيت انسان در هفت سال اول زندگي پايه گذاري ميشود. به همين دليل ميتوان به تأثير اختلافات والدين در روحيه و سرنوشت کودکان پي برد. پدران و مادران فهميده كودكان خود را به داوري نميطلبند زيرا بچهها از روش والدين پيروي ميكنند و ابتدا با پدر و مادر و خواهر و برادر و در آينده با همسر خود به مشاجره خواهند پرداخت.
دكتر پروين ناظمي، دكتراي مشاوره در اين مورد ميگويد: «اختلاف و درگيري ميان زن و شوهر جزيي از زندگي زناشويي است.» وي معتقد است: «تعارض تا حدي به عنوان نيروي محركه زندگي است اما اگر بيشتر از حد معمول باشد ميتواند زندگي را متلاشي كند.»
آيا فرزندان ميتوانند جايگاه مشاور را داشته باشند؟
همسويي والدين با يکي از فرزندان
به گفته اين روانشناس، يكي از دلايل روانپريشي در خانوادهها وجود اين الگو در خانواده است. گاهي اوقات كودكان ياد ميگيرند كه چگونه از يك والد بهرهكشي كنند.
دکتر منصور بهرامي، روانشناس، معتقد است: «گاهي كودكان براي اجراي مقاصدشان بسيار ديکتاتور هستند. بنابراين والدين براي حل مشكلات خود نبايد كودكان را درگير كنند.
ياد گرفتن مهارتهاي زندگي مثل مذاكره و ارتباط متقابل و مؤثر باعث ميشود كه والدين بتوانند تسلط بيشتري بر خود داشته باشند و روشهاي مسالمتآميزي را براي حل مشكلاتشان انتخاب كنند.» اگر محيط خانوادگي دوستانه نباشد، كودكان (مخصوصا دخترها) در مواقع حساس كه دچار بحرانهاي روحي ميشوند، ديگر نميتوانند مشكلات خود را با خانواده در ميان بگذارند و از اينجاست كه گرايش به بزهكاري از همان سنين كودكي آغاز ميشود.
جوزف هوپر، پژوهشگر مسايل خانواده معتقد است زماني بقاي يك زندگي خانوادگي براي كودك مفيد است كه درگيريها و مشكلات اعتقادي و سليقهاي والدين محسوس نباشد، زيرا در غير اين صورت دوام يك زندگي نه تنها به سود كودك نيست بلكه باعث تشديد تشويشهاي ذهني و مشكلات روحياو ميشود.
واقعيت اين است كه بسياري از خانوادهها بدون اينكه درگيريهاي شديد يا اختلافات عميق داشته باشند از هم پاشيده ميشوند. به والديني كه مشكلات جدي با يكديگر ندارند پيشنهاد ميشود كه سريع تصميم به جدايي نگيرند بلكه كانون خانواده خود را حفظ كنند و در صورت باقي ماندن مشكل، پس از سپري شدن دوران بحراني فرزندانشان تصميم به جدايي بگيرند. البته اين مساله تنها شامل خانوادههايي ميشود كه مشكلات و درگيريهاي آنها اندك است زيرا زندگي كردن كودك در يك خانه پرتشنج و پردرگيري، نه تنها تاثير مثبتي بر ذهن و رفتار او ندارد بلكه آسيبهاي بسيار جدي به روح و روان او وارد ميكند. مشاجره والدين با يكديگر نوعي كودكآزاري ناآگاهانه است. پدر و مادر كودك همانطور كه حق تنبيه بدني او را ندارند، نبايد او را به لحاظ روحي - رواني مورد آزار قرار دهند. زماني كه در يك خانواده پدر و مادر بر سر كوچكترين مسايل جلوي چشم كودكان خود با هم مشاجره كرده و اوضاع خانواده را متشنج ميكنند، از اولين نشانههاي آن بياحترامي به والدين است. كودكي كه ناظر مشاجره پدر و مادر است دچار مشكلات رفتاري مانند پرخاشگري ميشود. اين را هم بدانيد كه آثار مخرب مشاجرات سخت و جدي والدين گاهي از تاثيرات طلاق نيز طولانيتر است.
واکنش فيزيکي
بهطور کلي، هرچه بچهها کوچکتر باشند، احتمال نشان دادن واکنشهاي ترس در آنها بيشتر است.
منبع: Salamatiran. Com
/خ