این متن چیست و چه «نام» دارد؟
انتشار متن بیانیهی رهبر انقلاب در حوزهی عمومی و به ویژه در میان نخبگان دانشگاهی و فعالان سیاسی، پژواکهای گوناگونی داشت. در این میان برخی آن را نخوانده ستودند و برخی دیگر شتابزده نکوهیدند. تأملات خرد و کلانی هم در تفسیر و تفصیل ابعاد و زوایای آن روی نمود که همگی مایهی غنای گفتوگوی عقلانی و تثبیت حوزهی عمومی سیاست ملی خواهد بود. اما به زعم نگارنده این بیانیه در کلیت خویش هنوز خوانده نشده است.
پرسش ما این است که شرایطِ امکان خواندن این متن چیست؟
یک متن اصیل زمانی به درستی خوانده میشود که اجمالاً بدانیم که چه میخوانیم و آنچه میخوانیم در کلیتش چیست؟ در این هنگام از متن انتظاری خواهیم داشت و با آن گفتوگویی خواهیم کرد. اگر ندانیم که چه میخوانیم، نتوانیم دانست که چه انتظاری باید از متن داشته باشیم.
در خصوص نوشتهی رهبری، به نظر میرسد این مسأله هنوز حل و فصل نشده است. نمود آن نیز واکنشهایی در میان افرادی است که احساس میکنند انتظارشان برآورده نشده است. این انتظارات، معمولاً یا از جنس «راهبرد» و راهحل است و یا از جنس «گزارش عینی عملکرد» و یا از سنخ «آسیبشناسی» و طرح مسأله. این پرسش متداولی است که این متن چرا راهبرد و رهنمون تازهای عرضه نکرده و یا به جزئیات، گزارشی عینی از عملکرد چهل سالهی انقلاب ارائه نداده و یا طرح مسأله و بحران نکرده است. حاصل جمع این دسته اقوال آن است که این بیانیه حاوی سخن تازه و طرح ویژهای نیست. گویی انتظار آن بوده است که رهبری در این متن اعلام چرخشی کند یا جام زهری بنوشد! در مقابل نیز کسانی در موضع دفاع برآمده و بر طرح نکات و چرخشهای اساسی در متن پای میفشارند.
پرسش این است: این متن چیست و چه «نام» دارد؟ تعبیر بیانیه آیا ترجمانی از «مانیفست» است؟ این یک «سند راهبردی» و طرح سیاستهای کلی یا شبیه الگوی پیشرفت است؟ چیزی همچون سند چشمانداز است؟ یا گزارش کلان عملکرد؟ به زعم نگارنده، نوشتار رهبری هیچ یک از آنها نیست. صرفاً مانیفست نیست. نه کتاب سبز است و نه کتاب سرخ که در آن اصولی جزمی با نظمی آهنین، چهارچوبی ایدئولوژیک برای حکمروایی تعیین کنند. سند راهبردی و سند سیاستهای کلی نیست که در آن مسائل کانونی تعیین شده و راههای بُرونرفت فهرست شده و طرحهای بدیع ابلاغ گردند. سند چشمانداز نیست که آیندهای منظور را به دقت ترسیم نموده باشد و داستان تاریخ طی شده را صمیمانه روایت نکند. گزارش عملکرد یا دستاوردها هم نیست که انتظار داشته باشیم توفیق جمهوری اسلامی را در تحقق آمالش به دقت و با جزئیات ارزیابی یا اثبات کند.
نوشتار رهبری گرچه در همۀ این موارد نکات و دقائقی دارد، در کلیت خویش اینهمه نیست.
در خصوص نوشتهی رهبری، به نظر میرسد این مسأله هنوز حل و فصل نشده است. نمود آن نیز واکنشهایی در میان افرادی است که احساس میکنند انتظارشان برآورده نشده است. این انتظارات، معمولاً یا از جنس «راهبرد» و راهحل است و یا از جنس «گزارش عینی عملکرد» و یا از سنخ «آسیبشناسی» و طرح مسأله. این پرسش متداولی است که این متن چرا راهبرد و رهنمون تازهای عرضه نکرده و یا به جزئیات، گزارشی عینی از عملکرد چهل سالهی انقلاب ارائه نداده و یا طرح مسأله و بحران نکرده است. حاصل جمع این دسته اقوال آن است که این بیانیه حاوی سخن تازه و طرح ویژهای نیست. گویی انتظار آن بوده است که رهبری در این متن اعلام چرخشی کند یا جام زهری بنوشد! در مقابل نیز کسانی در موضع دفاع برآمده و بر طرح نکات و چرخشهای اساسی در متن پای میفشارند.
پرسش این است: این متن چیست و چه «نام» دارد؟ تعبیر بیانیه آیا ترجمانی از «مانیفست» است؟ این یک «سند راهبردی» و طرح سیاستهای کلی یا شبیه الگوی پیشرفت است؟ چیزی همچون سند چشمانداز است؟ یا گزارش کلان عملکرد؟ به زعم نگارنده، نوشتار رهبری هیچ یک از آنها نیست. صرفاً مانیفست نیست. نه کتاب سبز است و نه کتاب سرخ که در آن اصولی جزمی با نظمی آهنین، چهارچوبی ایدئولوژیک برای حکمروایی تعیین کنند. سند راهبردی و سند سیاستهای کلی نیست که در آن مسائل کانونی تعیین شده و راههای بُرونرفت فهرست شده و طرحهای بدیع ابلاغ گردند. سند چشمانداز نیست که آیندهای منظور را به دقت ترسیم نموده باشد و داستان تاریخ طی شده را صمیمانه روایت نکند. گزارش عملکرد یا دستاوردها هم نیست که انتظار داشته باشیم توفیق جمهوری اسلامی را در تحقق آمالش به دقت و با جزئیات ارزیابی یا اثبات کند.
نوشتار رهبری گرچه در همۀ این موارد نکات و دقائقی دارد، در کلیت خویش اینهمه نیست.
چهارچوبی برای طرحِ «خرد سیاسی»
این متن به درستی در یک سنت تاریخی اصیل نوشته شده که نام آن «سیاستنامه» است. سیاستنامه، چهارچوب عملی و نظری طرحِ «خرد سیاسی» در یک عصر است. این خرد سیاسی اما همچون فلسفهی سیاسی در مقام انتزاع نیست. از آنسو نسبت به سند راهبردی یا سیاستی در افق بالاتری قرار دارد. سیاستنامه، منطق مواجهه با مسایل اساسی سیاست را در یک نظم سیاسی آشکار میکند و پرده از الگوی تاریخی نظم آرمانی سیاست برمیدارد. راهحلها یا راهبردها از درون این منطق و عقلانیت کلان برمیآیند. سیاستنامهها ماهیتی تجربی دارند و نمود خرد آزموده و عقل عملی یا دانش ضمنی در سیاستاند؛ اما با اینهمه از وضع جاری فاصله دارند و لذا چشماندازی از آینده را ترسیم میکنند. سیاستنامه همچنین از حیث لحن سخن، با سند سیاستی و راهبردی یا گزارش عملکرد و... متفاوت است. لحن سیاستنامه لحن انسانی و صمیمانه و حماسی است. به دیگر عبارت سیاستنامه همزمان متنی ادبی است که ادیبانه نوشته میشود. چه سخن در قالب روایت تاریخی در آن ظاهر میگردد. روایتی که به ظهور اشکال نظم سیاسی، معنایی انسانی میبخشد و آن را به نحو دراماتیک روایت میکند. لذا سیاستنامه داستانگو است؛ حال آنکه اسناد راهبردی و غیره از جهت این روایت ادبی و انسانی برهنهاند. سیاستنامهها را وزیران و امیران خردمند و دبیر مینویسند و در آن، جهت تدبیر امور را در یک نظم سیاسی به نحو کلان و در عین حال انضمامی روایت میکنند.
نتیجهی این گفتار آن است که سیاستنامه از دل یک عقلانیت سیاسی آزموده و تثبیت شده که قابل بیان بوده و داستانی برای گفتن داشته باشد برمیآید. لذا در هر زمان و در هر شرایطی نمیتوان انتظار ظهور سیاستنامهای جدید را داشت. مشخصاً میتوان صریحاً مدعی بود که دستکم در کل منطقهی ما هیچ کشوری را یارای آن نیست که سیاستنامهای در برابر آنچه در جمهوری اسلامی به بار نشسته است عرضه کند. چرا که خرد سیاسیِ اصولی و درعین حال آزمودهای که از عهدهی تأسیس شکل نوینی از نظم سیاسی برآید وجود ندارد. در این کشورها، یا اساساً حاکمیت مستقل ملی تثبیت نشده است (عراق، مصر و ...) و یا حاکمیت ملی به سطح عرضهی طرح تازهای از سیاستورزی نرسیده است و نمیتواند خود را به نحوی متمایز و صریح روایت کند. (ترکیه) در نتیجه در این کشورها ما تصمیمات ماجراجویانه و بیسنت و بیاصولی را شاهدیم که نمیتوانند بستر شکفتن طرحی از خرد سیاسی باشند.
انقلاب اسلامی اما به الگوهای تدبیر سیاسی متقن و ضمناً منعطفی دست یافته است که به نحو باثباتی در منطقه جریان دارد و بر مبنای همین الگوها به عنوان نمونه حزبالله در لبنان به ملیترین و عقلانیترین نیروی سیاسی بدل شده است که بیش از همهی جریانها، نسبت به سیاست ملی مسئولیتپذیر است؛ حال آنکه جریان باسابقهی «اخوان المسلمین» در غیاب این سطح از خرد سیاسی، تداوم نیافته و در بدو پیروزی شکست میخورد.
نتیجهی این گفتار آن است که سیاستنامه از دل یک عقلانیت سیاسی آزموده و تثبیت شده که قابل بیان بوده و داستانی برای گفتن داشته باشد برمیآید. لذا در هر زمان و در هر شرایطی نمیتوان انتظار ظهور سیاستنامهای جدید را داشت. مشخصاً میتوان صریحاً مدعی بود که دستکم در کل منطقهی ما هیچ کشوری را یارای آن نیست که سیاستنامهای در برابر آنچه در جمهوری اسلامی به بار نشسته است عرضه کند. چرا که خرد سیاسیِ اصولی و درعین حال آزمودهای که از عهدهی تأسیس شکل نوینی از نظم سیاسی برآید وجود ندارد. در این کشورها، یا اساساً حاکمیت مستقل ملی تثبیت نشده است (عراق، مصر و ...) و یا حاکمیت ملی به سطح عرضهی طرح تازهای از سیاستورزی نرسیده است و نمیتواند خود را به نحوی متمایز و صریح روایت کند. (ترکیه) در نتیجه در این کشورها ما تصمیمات ماجراجویانه و بیسنت و بیاصولی را شاهدیم که نمیتوانند بستر شکفتن طرحی از خرد سیاسی باشند.
انقلاب اسلامی اما به الگوهای تدبیر سیاسی متقن و ضمناً منعطفی دست یافته است که به نحو باثباتی در منطقه جریان دارد و بر مبنای همین الگوها به عنوان نمونه حزبالله در لبنان به ملیترین و عقلانیترین نیروی سیاسی بدل شده است که بیش از همهی جریانها، نسبت به سیاست ملی مسئولیتپذیر است؛ حال آنکه جریان باسابقهی «اخوان المسلمین» در غیاب این سطح از خرد سیاسی، تداوم نیافته و در بدو پیروزی شکست میخورد.
اجتهاد در متنِ سنت
«گام دوم»، سیاستنامهای است که پرده از خرد سیاسی انقلاب یا به تعبیر رهبری «نظریهی نظام انقلابی» برمیدارد. نظریهای که همزمان انقلابیگری و نظم را به عهده گرفته است. نه در نظم جهانی مستحیل میشود و نه بین خود و جهان دیوار میکشد. هم پروای منافع ملی را دارد و هم نگران امت اسلامی است. هم بر اصول پای میفشرد و هم در برابر تحول منعطف است. اجتهاد او در متن سنت است و اسلامیت او عین جمهوریت.
این همان بنای خرد سیاسی ملی ماست که به هزینههای گزاف به دست آمده و در عین سادگی و بساطت، ممتاز و یگانه است. لذا جستجوی راهبردی نو یا چرخشی تازه و سخنی شاذّ در آن انتظاری بیجا است. این متن روایتی است از خودآگاهی تاریخی یک ملت و گواهی است بر ظهور صورتی نوین از نظم سیاسی به نام «جمهوری اسلامی». نظمی که «متحجر و در برابر پدیدهها و موقعیتهای نوبهنو، فاقد احساس و ادراک نیست، اما به اصول خود به شدت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان به شدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند.»
«چرا بماند و چگونه بماند؟» مسأله این است؛ پرسش اساسی هر نظم سیاسی که سیاستنامه عهدهدار طرح آن است. کاری که از دیگر اسناد راهبردی و سیاستی و گزارشی و... برنمیآید. پس گام دوم را این بار به عنوان یک سیاستنامه بخوانیم.
این همان بنای خرد سیاسی ملی ماست که به هزینههای گزاف به دست آمده و در عین سادگی و بساطت، ممتاز و یگانه است. لذا جستجوی راهبردی نو یا چرخشی تازه و سخنی شاذّ در آن انتظاری بیجا است. این متن روایتی است از خودآگاهی تاریخی یک ملت و گواهی است بر ظهور صورتی نوین از نظم سیاسی به نام «جمهوری اسلامی». نظمی که «متحجر و در برابر پدیدهها و موقعیتهای نوبهنو، فاقد احساس و ادراک نیست، اما به اصول خود به شدت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان به شدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بیمبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند.»
«چرا بماند و چگونه بماند؟» مسأله این است؛ پرسش اساسی هر نظم سیاسی که سیاستنامه عهدهدار طرح آن است. کاری که از دیگر اسناد راهبردی و سیاستی و گزارشی و... برنمیآید. پس گام دوم را این بار به عنوان یک سیاستنامه بخوانیم.
مطالب مرتبط
انقلاب اسلامی؛ بازگشت «دینگرایی» به هندسه جهانی
"انقلابیگری" لازمه تحقق گام دوم انقلاب
مفاهیم اساسی در سیاست خارجی «نظام انقلابی»