هفتاد و دو مسافر لبتشنه
هفتاد و دو کبوتر خونین بال
نوزاد و نوجوان و جوان و پیر
در خاک و خون تپیده ولی خوشحال
یک روز کوه ظلم و ستم خَم شد
در پیشگاه عزّت و مردی شان
یک علقمه، قصیده ی خون خواندند
با حنجر بریده، لبِ عطشان
یک اربعین حماسه و زیبایی
خورده به تار و پود زمان پیوند
هر قطره خونشان که چکید آن روز
خون برگ های دفتر تاریخند
زهرا داوری
هفتاد و دو کبوتر خونین بال
نوزاد و نوجوان و جوان و پیر
در خاک و خون تپیده ولی خوشحال
یک روز کوه ظلم و ستم خَم شد
در پیشگاه عزّت و مردی شان
یک علقمه، قصیده ی خون خواندند
با حنجر بریده، لبِ عطشان
یک اربعین حماسه و زیبایی
خورده به تار و پود زمان پیوند
هر قطره خونشان که چکید آن روز
خون برگ های دفتر تاریخند
زهرا داوری