زمين پس از ما

اگر آدمي به ناگهان از روي زمين محو شود، چه بر سر اين سياره ي آبي درخشان خواهد آمد؟ از ميان تمام جانداراني که بر روي زمين زندگي مي کنند، انسان موجودي است که بيشترين اثر را بر اين سياره گذاشته است. نشانه هاي حضور ما را مي توان بر روي زمين، در اعماق آن، در آسمان و حتي ماوراي جو زمين ديد. ما زمين را شخم زديم و بر آن کشاورزي کرديم. ما زخم هاي بسياري بر روي زمين و در ديگر جاهاي آن
سه‌شنبه، 17 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زمين پس از ما
زمين پس از ما
زمين پس از ما

مترجم: حميدرضا برزو




اگر آدمي به ناگهان از روي زمين محو شود، چه بر سر اين سياره ي آبي درخشان خواهد آمد؟

از ميان تمام جانداراني که بر روي زمين زندگي مي کنند، انسان موجودي است که بيشترين اثر را بر اين سياره گذاشته است. نشانه هاي حضور ما را مي توان بر روي زمين، در اعماق آن، در آسمان و حتي ماوراي جو زمين ديد. ما زمين را شخم زديم و بر آن کشاورزي کرديم. ما زخم هاي بسياري بر روي زمين و در ديگر جاهاي آن گذاشته ايم.
اگر بخواهيم بدانيم واقعاً چه زيان هايي را بر زمين وارد مي کنيم، بايد دنيايي را تصور کنيم که ما ديگر بر روي اين سياره وجود نداشته باشيم. اگر روزي ما بر روي زمين نباشيم، چه اتفاقي براي جاده هايي که ساخته ايم، شهرهايي که بنا کرده ايم و بناهاي که به جا گذاشته ايم مي افتد؟ فرض محال، محال نيست، پس بياييد فرض کنيم که يک روز، به طور ناگهاني، وجود انسان به طور کلي از کره زمين حذف شود. چه اتفاقي مي افتد؟ آنچه شما مي خوانيد، داستان زميني است که نوع بشر هيچ گاه شاهد آن نخواهد بود.

کره زمين بدون حضور انسان

فرض را بگيريم که بر اثر هر چه که ما نمي دانيم، به يک باره و ظرف چند دقيقه نسل بشر به کلي از صفحه روزگار محو شود. جمعيت زمين در حال حاضر حدود يک ميليارد نفر است. نيمي از آنها در شهرها زندگي مي کنند. محيط هاي مربوط به کشاورزي و دامداري تنها يک سوم از مساحت مسکوني زمين را تشکيل مي دهند. براي پيشرفت و بهره وري بيشتر، انسان به ساخت پل ها و سدهاي مختلف دست زده است. ما مسير رودخانه را از جهت طبيعي خارج کرده ايم تا بتوانيم از آنها براي منافع خود استفاده کنيم.
در حال حاضر بيش از 500 ميليون خود رو راه خود را در جاده ها و خيابان ها باز مي کنند تا به مقصد برسند.ما نه تنها زمين و خاک را از وضعيت طبيعي خارج کرديم،بلکه وضعيت هوا و جو و اقيانوس ها را نيز تغيير داديم.آيا زمين مي تواند تمام آثار منفي و صدمه هايي را که بشر به آن وارد کرده،در صورت نبود انسان ترميم کند؟تصور کنيد در يک لحظه ،زمين شروع به تغيير مي کند.شهرها ساکت تر و سردتر مي شوند .به طور متوسط بدن هر انسان حرارتي معادل يک لامپ 100 وات گرما توليد مي کند .حالا در نظر بگيريد در يک شهر 8 ميليوني ،ناگهان حرارت 8 ميليون لامپ 100 حذف شود،طبيعتاً حرارت تا حد قابل توجهي پايين مي آيد .البته سامانه ها و دستگاه ها هنوز فعال هستند.

60 ثانيه پس از ما

از زمان حذف آدميزاد تنها 60 ثانيه گذشته است. در سراسر جهان صدها هواپيما هستند که خود را براي فرود آماده کرده اند. بيشتر آنها با سرعتي در حدود 160 کيلومتر در ساعت فرود مي آيند و حالا که ما نيستيم، هر کدام از اين فرودها يک فاجعه را به وجود خواهد آورد. هزاران هواپيما در آسمان با استفاده از سامانه هاي خودکار خود در حال پروازند و وقتي که سوختشان تمام شود، در اثر نيروي گرانش (جاذبه) مثل يک تکه سنگ به زمين سقوط خواهند کرد.

10 دقيقه پس از ما

سامانه هاي خودکار هنوز به فعاليت خود ادامه مي دهند، در حالي که کسي وجود ندارد تا از خدمات آنها بهره ببرد. رايانه هاي مراکز مخابراتي با حدود 800 ماهواره در مدار زمين مرتبط هستند. بيش از 50 هزار نيروگاه برقي در سراسر جهان هنوز مشغول توليد هستند. برخي آنها به فاصله کوتاهي خاموش خواهند شد. براي مثال، در کانادا نيروگاه هاي ذغال سنگي بيشتر از 70 درصد برق کشور را توليد مي کنند که مرتباً بايد با ذغال سنگ تغذيه شوند. بعد از ما ديگر کسي نيست که به نيروگاه ها ذغال برساند. به اين ترتيب، نيروگاه هاي ذغالي از رده توليد خارج مي شوند. با اين حادثه، بخشي از برق شهرها قطع مي شود.

55 دقيقه پس از ما

نور خورشيد از وراي ابرها همچنان خود را به زمين مي رساند. نيروگاه هاي برقي هنوز کار مي کنند و با بالا رفتن دما در روز، کولرهاي خودکار فعال مي شوند و براي اين کار به برق نياز دارند. در برخي مناطق، نيروگاه هاي بادي وجود دارند که به کار خود ادامه مي دهند و برق را نيروگاه هاي مرکزي مي فرستند؛ اما در آنجا کسي نيست که به دستگاه ها فرمان کار بدهد. رايانه ها مي فهمند که کسي در محوطه نيست، به همين دليل کل سامانه هاي ايستگاه مرکزي را خاموش مي کنند.

85 دقيقه پس از ما

نيروگاه ها مي توانند برق را به ميليون ها خانه بفرستند. آب ها در تونل هاي مختلف با سرعت به توربين ها مي رسند تا برق توليد شود. اما حالا که کسي در ايستگاه نظارت ندارد، توربين ها از کار مي افتند و نيروگاه خاموش مي شود. تنها بعد از چند ثانيه، مناطق مختلفي برق شان قطع مي شود.

96 دقيقه پس از ما

قطع برق به نيروگاه هاي هسته اي هم مي رسد. سامانه هاي خودکار کنترل، متوجه قطع برق و از کار افتادن سيستم هاي سرد کننده رآکتور مي شوند و نيروگاه را خاموش مي کنند.

6 ساعت پس از ما

شب در اروپا فرا مي رسد. آخرين نيروگاه هاي برقي خاموش مي شوند. قرون وسطايي ديگر فرا مي رسد. در اين زمان ، در آمريکاي شمالي خورشيد هنوز بر آسمان مي درخشد و هزاران خودرو روشن هستند. سوختن بنزين، حجم بالايي از دي اکسيد کربن را به جو مي فرستد. در کارخانه ها و مراکز صنعتي نقاط مختلف زمين، برق از کار افتاده است. برق براي ايجاد سرما، براي مايع نگه داشتن بعضي گازها لازم است. وقتي که گاز در شرايط انجماد نباشد، به تدريج به حالت بخار درمي آيد و فشار زيادي توليد مي شود. مراکز صنعتي داراي سامانه هاي حفاظتي ويژه هستند که گاز احتمالي دستگاه ها را با تنظيم خاص خارج مي کنند تا از تراکم و انفجار جلوگيري شود. گازهايي که اينک کنترل نشده از دستگاه ها خارج مي شوند، به محيط اطراف سرايت خواهند کرد. از ميان اين گازها، بعضي از هوا سنگين تر هستند و بالا نمي روند؛ به همين دليل پراکندگي سطحي پيدا مي کنند و براي جانوران زيان آور خواهند بود. تمام ابزاري که براي ادامه حيات بشر ساخته شده بودند، اينک به سلاح مرگباري براي جانوراني که هيچ وسيله دفاعي ندارند تبديل مي شود. هنوز وسايل و سامانه هاي اضطراري اجازه نمي دهند نيروگاه هاي هسته اي به مرحله انفجار برسند. سامانه هاي اضطراري به جاي برق وارداتي، به دستگاه هاي توليد برق ديزيلي خودکار وصل مي شوند و از آنها براي حفاظت خود استفاده مي کنند. طبيعي است که مخازن گازوئيل نيز سرانجام به پايان خواهند رسيد.
بسياري از جانوران خانگي در منازل زنداني شده اند و از گرسنگي در حال مرگ هستند. موج قطع برق به پارک ها، مناطق حفاظت شده و باغ وحش ها هم رسيده است. حالا موجودات زنداني شده در آن محيط ها، به دنياي تازه اي قدم مي گذارند و البته با خطرهاي تازه اي رو به رو مي شوند. ابري از گاز کلر که به دليل سرنگون شدن يک قطار به وجود آمد، گروهي از آهوان را از بين مي برد.
مشکلاتي در کارخانه هاي توليدات شيميايي به وجود مي آيد. به دليل قطع برق، گازها شروع به غليان مي کند. بعضي از گازها از بين مي روند. بسياري از آنها به وسيله سامانه حفاظتي آتش مي گيرند و سوخته مي شوند، اما برخي از آنها خارج شده و بر روي زمين به راه مي افتند و تنها يک جرقه مي تواند انفجار مهيبي را به وجود آورد. اين نوع انفجارها در نقاط مختلف دنيا صورت خواهد گرفت؛ به ويژه در محل هايي که تأسيسات توليد گازهاي قابل اشتعال و انفجار وجود دارد. انفجارها به تدريج شدت مي گيرد.

سه روز پس از ما

به دليل عدم حضور و کنترل انسان، اينک بيشتر خودروها به آهن پاره هايي بي مصرف تبديل شده اند. گازهاي سمي اينک به شهرها رسيده اند و دنياي جديد را آلوده مي کنند.
ساعت "بيگ بن" که در لندن وقت جهاني را نشان مي دهد، بايد هر سه روز يک بار با دست کوک شود. بدون حضور انسان، اين ساعت براي آخرين بار زنگ مي زند و وقت را اعلام مي کند. زمان و تاريخ بشر به کلي متوقف شده است، اما زندگي در زمين ادامه دارد.
در خانه ها، موجودات زنده بيچاره اي هنوز زنداني هستند. آخرين بار سه روز پيش به آنها غذا داده بودند. تنها در کانادا، 2 ميليون سگ در خانه ها نگهداري مي شوند. آنها بالاخره رسم ديرين را زير پا مي گذارند و خود را آزاد مي کنند؛ زيرا اگر از خانه ها فرار نکنند خواهند مرد.
برخي از نورهايي که انسان روشن کرده بود همچنان فعالند، اما آنها هم به زودي خاموش خواهند شد. در نيروگاه هاي اتمي هنوز لامپ ها کار مي کنند. موتورهاي ديزلي همچنان به صورت اضطراري فعاليت دارند؛ اما چنان چه به زودي برق به نيروگاه نرسد، اتفاق فاجعه براي رخ خواهد داد. اين اتفاق در رآکتور صورت نمي گيرد، بلکه در مخزن زباله هاي اتمي رخ خواهد داد. سوخت اتمي پس از استفاده، در استخرهاي ويژه اي به صورت سرد نگهداري مي شود. اتم ها همچنان به فعاليت ادامه مي دهند و گرما و پرتوهاي راديواکتيو توليد مي کند. زباله ها در مخزن هاي خاصي در اين آب نگهداري مي شود. اين پسمانده بسيار خطرناک است. آنها را بايد چند سال در آب سرد نگهداري کرد تا از هم نپاشند و توليد راديواکتيو را خاتمه دهند. چنين نيروگاه هاي هسته اي امروزه در تمامي کشورهاي پيشرفته جهان فعالند. به طور مثال در کانادا 11 نيروگاه در آمريکا 75 نيروگاه هسته اي وجود دارد. تا زماني اين مخازن امنيت دارند که ژنراتورها با توليد برق بتواند آب را سرد نگهدارند. ولي اگر آنها سوخت نداشته باشند، از کار مي افتند.
بدون برق، فيلترهاي آبي که کار تصفيه آب را بر عهده داشتند ديگر نمي توانند فعاليت کنند؛ در نيتجه، آب هاي کثيف و آلوده به رودها و رودخانه ها سرازير مي شوند.

چهار روز پس از ما

سگ هاي نازنازي که خانواده هاي ثروتمند آنها را با بهترين مواد غذايي تغذيه مي کردند، حالا به دنبال يک لقمه غذا آشغالداني ها را زير ورو مي کند. پس از ما حيواناتي زنده مانده اند. تنها يک ميليارد و 400 ميليون رأس گاو در زمين زندگي مي کنند. حالا ما نيستيم و به طور مثال تنها در آمريکا 90 هزار گاو مثل هميشه نمي تواند به محل تغذيه در گاوداري هدايت شوند.
برق که قطع شده و حالا آب هم در دسترس آنها نيست. پس مرگ، در چند روز آينده به سراغشان خواهد آمد. به دليل نبود برق، قفل درهاي برقي باغ وحش ها کار نمي کند و اين کار باعث مي شود حيوانات بزرگ بتوانند از زندان قفس ها خود را رها کند. ولي بيشتر جانوران کوچک و ناتوان در قفس هاي خود خواهند مرد. يک فيل به طور معمول 180 کيلو گرم غذا در روز مصرف مي کند. خيلي سخت خواهد بود در شهر اين حجم از غذا را براي خود پيدا کند. حيوانات درنده هم با بيرون آمدن از قفس ها شروع به گردش در محيط اطراف مي کنند. اما شکار در شهر چندان ساده نيست. تا آنها دنبال غذا هستند، پرنده ها به مناطق مورد علاقه شان کوچ مي کنند. آنها بدون حضور انسان مي توانند بهتر راه خود را بيابند. آسمان خراش هايي که ما مي سازيم، سد راه سفرهاي آنان است؛ نه فقط به دليل بلندي ساختمان ها بلکه شيشه هاي آنها، سدي از آينه ها با بازتاب هاي مزاحم را براي پرندگان به وجود مي آورد. براي مثال تنها در سال گدشته در آمريکا بيش ار 100 ميليون پرنده در اثر برخورد با شيشه ساختمان ها جانشان را از دست دادند.
شب هاي پرندگان مسير خود را از طريق ستارگان انتخاب مي کنند. انسان ها در شهرها براي مقابله با تاريکي از لامپ هاي زيادي استفاده مي کردند. نور اين لامپ ها باعث گمراهي پرندگان زيادي مي شد و حتي براي برخي مرگ به همراه داشت. حالا آنها مي تواند از بين شهرهاي تاريک و خاموش عبور کنند. پس امسال در محل کوچ پرندگان تعداد بيشتري نسبت به سال هاي قبل حضور خواهند داشت.
در شهرها، سگ هاي خانگي ديگر آن حيوانات لوس نيستند و براي به دست آوردن غذا مانند حيوانات وحشي عمل مي کنند. سگ ها گروه گروه مي شوند و جنگ براي بقا بين آنها در مي گيرد. آخرين بار اتفاقي در سال 2005 صورت گرفت. گردباد کاترينا در نيواورلئان همه چيز را به هم ريخت و سگ ها شروع به شکار دسته جمعي کردند. ما حدود 400 نوع سگ داريم که بعضي از آنها نه زور دارند و نه هيکل مناسب تا در اين نبرد مقاومت کند. سگ ها هم مثل گرک ها شروع به کشتار هم نوعان خود مي کنند. بعد از چند هفته، سگ هاي کوچک از بين خواهند رفت.

يک هفته پس از ما

ژنراتورهاي ديزلي در نيروگاه هاي هسته اي خاموش مي شوند. آب سرد به استخر نمي رسد و دماي آن افزايش پيدا مي کند. يک هفته لازم است که آب تبخير شود. ديگر کسي نيست که جلو اين کار را بگيرد. اثر آن چه اتفاق خواهد افتاد، 500 برابر بمب اتمي هيروشيما خواهد بود.

10 روز پس از ما

ما حدود 8 هزار سال است که به پرورش گاوها مشغول بوديم. اين دوره طولاني، آنها را به خوردن غذاي آماده توسط انسان ها عادت داده است و نمي توانند خود، غذايشان را تأمين کنند. البته همه گاوها نمرده اند. در قسمتي از آمريکاي شمالي، گاوهايي هستند که در صحرا و بيابان ها آزادانه زندگي مي کنند.
سرنوست برخي ديگر ناراحت کننده و اسفبار است. تنها در آمريکا، يک و نيم ميليارد مرغ و ديگر پرندگان در مرغداري و مکان هاي سربسته ديگر پرورش داده مي شوند. آنها خواهند مرد. تنها مرغ و خروس هايي زنده خواهندماند که در مکان هاي سربسته زنداني نشده اند.
اينک برق نيست، شهرها آرام و خاموشند، بعضي از حيواناتي که تا 10 روز پيش اسير انسان ها بودند حالا مي توان آزادانه به هر کجا که مايلند بروند. اما آنها بايد براي زنده ماندن مبارزه کنند. سگ ها تا دو هفته پيش عادت داشتند از غذاهاي تهيه شده توسط انسان بخورند، و حالا آماده اند به هر چيزي حمله کنند. ولي دفاع در برابر حيوانات درنده تنها مشکل حيوانات اهلي يا بي آزار نيست. خطر مهم تري همه را در بر خواهد گرفت. چهار روز است که نيروگاه هاي هسته اي تغييرات خطرناکي را پيش رو دارند. ژنراتور اضطراري خاموش شده و ديگر آب سرد در چرخش نيست. غول راديواکتيو آزاد مي شود و اينک کسي نمي تواندجلوي آن را بگيرد. برخي از مواد راديواکتيو مثل استرون ـ 90 مي توانند اثرات تشعشعي را تا 300 سال نگه دارند و پلوتونيوم تا 240 هزار سال.
درختان نزديک نيروگاه ها کاملاً از بين مي روند. راديواکتيو بر ذرات خاک، برگ ها و درختان اثر مي گذارد. کلروفيل از بين مي رود و برگ درختان قرمز رنگ مي شود. آخرين بار چنين حادثه اي در سال 1986 در جريان انفجار نيروگاه هسته اي چرنوبيل رخ داد. در آن زمان، اين فاجعه 129 هزار کيلومتر را آلوده کرد که تقريباً مساحتي برابر با کشور انگليس بود. و اينک چنين حادثه اي به طور مکرر اتفاق خواهد افتد؛ زيرا ديگر انساني نيست که بتواند از بروز حوادث مشابه جلوگيري کند. تنها در ايالت ايلي نوي آمريکا 6 نيروگاه هسته اي وجود دارد و ابر راديواکتيو حاصل از آن مي تواند تا صدها کيلومتر اثر مستقيم بگذارد.
بيش از 30 نيروگاه هسته اي در غرب آمريکا وجود دارند که نابودي هر يک از آنها مي تواند هزار بار فاجعه بارتر از چرنوبيل عمل کند. بيشتر نيروگاه هاي اتمي در اروپا هم به همين شکل، زيانبار خواهند بود. اين ابرها تمام شهرها را خواهند پوشاند. اگر ما زنده مانده بوديم، ميليون ها انسان به سرطان مبتلا مي شدند. باران اسيدي ناشي از ابرهاي راديواکتيو خطر را شدت مي بخشد. حيوانات بزرگ شايد بتواند از محيط هاي آلوده خارج شوند، اما جانوران کوچک نخواهند توانست جان سالم از مهلکه به در ببرند. راديواکتيو مي تواند از طريق تغذيه به بدن حيوانات صدمه وارد کند. گرچه به طور مثال در مورد آهو، برگ آلوده به راديواکتيو مي تواند بر معده و يا پوست او اثر بگذارد، اما بر کبد يا قلب تأثيري ندارد. اما در موجودات کوچک بر تمام اعضاي بدن اثر مي کند. در قسمت هاي آلوده بيش از نيمي از جانوران به کلي از بين مي روند، زيرا برخي از شهرها در معرض راديواکتيو قرار نمي گيرند و حيوانات کوچک مي توانند از مواد موجود در آنها استفاده کرده به حيات خود ادامه دهند. گربه ها با خوردن موش ها مي توانند به حيات خود ادامه دهند. موش ها، هم منابع تغذيه متعدد دارند و هم سرعت زاد و ولدشان بالاست. پس نسل موش و گربه خواهد ماند.
جانوران به دنيايي که ما ساخته بوديم تجاوز مي کنند. درست است که ابرهاي راديواکتيو بسيار از منابع غذايي را آلوده و يا نابود کرده اند، اما غذاهايي که ما به جا گذاشته ايم از نابودي آنها جلوگيري خواهد کرد.

3 ماه پس از ما

باران هاي راديواکتيو پايان يافته است. شهرها تغيير شکل داده و ساکت تر شده اند. زماني که ما در زمين بوديم، گرد و غبار و آلودگي هاي زيادي توليد مي کرديم . اين غبارها با ابرها مخلوط مي شد و باران هاي کثيفي به وجود مي آورد. اما حالا اين گرد و غبارها بر طرف شده و هوا صاف تر است. در شهرهاي بزرگ، افق ديد تا سه برابر افزايش مي يابد.
خيلي از جانوران اهلي به جا مانده از انسان ها براي برطرف کردن گرسنگي به هر چيزي حمله ور مي شوند. همانند گرگ ها، سگ ها نيز غريزه شکار دارند، اين غريزه به آنها مي گويد که با گرفتن گاز از گردن و يا پاي جانوران بزرگ تر، مي توان آنها را به زانو درآورد. پس از چندماه، حيوانات اهلي به جا مانده از انسان ها ياد گرفته اند که چگونه در اين دنيا خشن به زندگي ادامه دهند. و حالا بايد با مشکل بعدي دست و پنجه نرم کنند؛ زمستان.
ماه دسامبر فرا رسيده است. جانوراني که مانده اند دو راه پيش رو دارند: مردن يا زنده ماندن. براي مثال، سوسک ها مي توانند همه جا زندگي کنند، اما در واقع آنها تا زماني که محيط گرم باشد زنده مي مانند. حال گرمايي وجود ندارد. پس ميليون ها ميليون از آنها دسامبر را به پايان نخواهند برد. ولي برخي از موجودات با نبود انسان فرصت هاي زيادي پيدا کرده اند. برخي حيوانات زمستان خواب، راحت مي توانند زمستان را بدون دردسر بگذرانند.
اما فيل موجودي است که اصلاً به هواي سرد زمستاني عادت ندارد و نمي تواند در سرما زندگي کند. اگر بخواهد زنده بماند، بايد به طرف جنوب کوچ کند.

10 ماه پس از ما

بهار جايگزين زمستان مي شود. درختاني که کنار نيروگاه هاي هسته اي هستند، ديگر نمي توانند رشد کنند. اما درنقاط دور از نيروگاه هاي هسته اي مناطقي وجود دارند که بار ديگر زندگي را از سر مي گيرند. باران، آثار راديواکتيو را از برگ درختان پاک کرده و با آب به زمين فرو مي رود. بزرگ ترين خطري که مي توانست طبيعت را از بين ببرد، ديگر وجود خارجي ندارد. ديگر انسان ها نيستند که جانوران با چرخ ماشين ها له کنند. کسي نيست که آنها را شکار کند. حيوانات شروع به توليد مثل مي کنند و در مناطقي ظاهر مي شوند که در گذشته در آنجاها ديده نمي شدند.

11 ماه پس از ما

يک سال پيش که خودروها هنوز در جاده ها در حال تردد بودند، روزانه 7 ميليون تن دي اکسيد کربن در جو رها مي کردند. اين رقم بسيار بالايي است. دي اکسيد کربن يکي از مهم ترين دلايل گرم شدن زمين به شمار مي رود. اما در اين زمان دي اکسيد کربن زودتر مي تواند تبديل به اکسيژن شود. اينها دليل آمدن بهار است. براي رشد گياهان و درختان، دي اکسيد کربن لازم است. آنها از هوا آن را مي گيرند و جو آلوده را پاک مي کنند. يک هکتار جنگل مي تواند آلودگي ايجاد شده توسط 5 خودرو را پاک کند. اما اين بهار، بهاري است که طبيعت مي تواند در آن نفسي تازه کند. در 10 هزار سال گذشته، اين ما بوديم که قانون خودمان را به طبيعت اعمال مي کرديم. اينک با عدم دخالت انسان، طبيعت، خود زندگي را از سر مي گيرد. در ميليون ها کيلومتر زمين آسفالت شده در شهرها و بيابان ها ، به تدريج سبزه هايي که ما انسان ها آنها را علف هرز مي ناميم، مي رويند. همين علف هاي هرز هم اکسيژن توليد مي کنند.
5 سال پس از عدم دخالت انسان ها، علف ها همه جاده ها و زمين را فرا مي گيرند. بعد از 10 سال، زمين هاي فوتبال کاملاً به زمين هايي با چمن طبيعي تبديل مي شوند. بعد از 15 سال، درختاني در محل بازي بچه هاي ما شروع به رشد و نمو مي کنند. درختاني که باد، دانه آنها به محيط مساعد رشد رسانده است. اين همه رستني ها کمک مي کنند که طبيعت گازهاي سمي و مضر مثل دي اکسيد کربن را از بين ببرد.
سال به سال، نشانه هاي حضور انسان از زمين محو مي شود. ما حتي فضا را هم محلي براي پراکندن ساخته هاي خودمان ساختيم و حالا حتي خاطره اين که انساني بر روي زمين بوده، در حال فراموشي است.

30 سال پس از ما

شب تنها نوري که زمين را روشن مي کند، ماه و ستاره ها هستند. زماني ما نوري را درست کرديم که به طور دائم از فضا هم قابل مشاهده بود. در شب هاي اخير، شهاب سنگ هاي عجيبي به زمين مي افتند. البته بخش کوچکي از آنها به زمين مي رسند. آنها شهاب سنگ هاي معمولي نيستند. آنها تنها بازمانده هاي عصر فضا هستند. ما در مدار زمين بيش از 25 هزار ساخته خود را قرار داده ايم. بيشتر آنها تکه تکه و قطعات موشک ها و زباله هاي فضايي هستند که بعد از 50 سال کار انسان در فضا باقي مانده اند و حالا که ما نيستيم، هيچ چيز نمي تواند جلو بازگشت آنها را به زادگاه بگيرد.
زمين از زماني که آخرين ماهواره ها فرستاده شدند، تغييرات زيادي کرده است. خانه هاي انسان ها کم کم از بين مي روند. جانوران خانه ها را صاحب شده اند. کثافت، خاک وگرد و غبار و تخم گياهان در داخل خانه ها افتاده و حالا درختان در محدوده خانه ها رشد مي کنند. در پذيرايي و آشپزخانه باران مي آيد. سقف و کف خانه ها شروع به پوسيدگي مي کنند.
بيشتر تغييرات در شهرهاي ساحلي به وجود مي آيد. گردبادها و طوفان ها، آنها را از بين مي برند. شهرهاي بسياري را ما در کنار ساحل ساخته بوديم، اما تمامي خانه هاي شيک ساحلي از بين رفته اند. اقيانوس ها هنوز با پديده گلخانه اي در حال جنگ هستند. بيش ار 50 هزار کشتي نيز در ساحل و اقيانوس ها در حال از بين رفتن هستند.
حال طبيعت به مرکز تمدن ها حمله ور مي شود: به جنگل هاي ساخته شده از آهن و سيمان. نابودي آسمان خراش هاي ساخته شده توسط ما، شروع مي شود. اما زندگي در شهرها ادامه دارد. سگ هاي وحشي در حال حکمراني هستند. گياهان در هر جايي وجود دارند و دانه هر رستني در هر جايي مي تواند سبز شود. طبيعت شهر به شهر زمين هاي خودش را پس مي گيرد. طبيعت آهسته و با صبر و حوصله، بِتُن را هم از بين مي برد.
ساختمان هاي شيشه اي روزگاري نشان پيشرفت محسوب مي شدند تنها در يکي از اين آسمان خراش ها در نيويورک، بيش از تمامي شيشه هاي توليد شده در تمدن روم، شيشه به کار رفته است. بعد از سي سال، استحکام گيره ها از بين رفته و شيشه هاي اين آسمان خراش ها يکي بعد از ديگري فرو مي ريزد.
رنگ روي فلزات از بين رفته و ماشين آلات و ديگر وسايل فلزي در معرض آب و تابش آفتاب و غيره در حال نابودي اند. اما همه آثار به جا مانده از انسان به اين راحتي نابود نخواهند شد. اجسام پلاستيک به راحتي از ميدان نخواهند رفت. آنها در برابر اين پديده ها مقاومت مي کنند. اما آنها هم يک دشمن دارد: آتش.
آتش و آتش سوزي ها همه چيز را در مسير خود نابود مي کنند و پلاستيک هم جزو آنهاست. آتش محل هاي زيادي را از بين مي برد.
بيش از دويست سال ما از سوخت فسيلي استفاده و دي اکسيد کربني را توليد کرديم که به صورت باراني برمي گردد که مي تواند هر بتني را از بين ببرد. ساختمان هاي زيادي را از بتن ساختيم. اينک حيوانات در اين ساختمان هاي بي در و پيکر که روزگاري ما هزينه زيادي براي ساختشان خرج کرديم، لانه مي کنند. ولي اين ساختمان ها براي مبارزه با طبيعت ساخته نشده اند و بدون مراقبت هاي دائمي ما، توان بر پا ايستادن را ندارند و زنگ زده اند. باران و برف به لايه لايه ساختمان ها نفوذ مي کند و استحکام آنها را از بين مي برد. وقتي آهن زنگ بزند، حجمش زياد مي شود و به اين ترتيب ديوارها شروع به ترک خوردن مي کنند. و مثل سرطان که از داخل بدن را از بين مي برد، اين پديده ساختمان ها را از داخل خراب مي کند. ديگر کسي نيست که جلو اين خرابکاري را بگيرد تا عمر مفيد ساختمان ها افزايش يابد. آب به داخل شيارها نفوذ مي کند و يخ زدن آب، جريان تخريب را افزايش مي دهد. سرما و گرما به ترتيب در تخريب سهم خود را ادا مي کنند. ساختمان هاي عظيمي که ما فکر مي کرديم پس از ما جاودانه مي مانند، تنها صد سال مي توانند دوام بياورند و کم کم فرو مي ريزند. زمين، ديگر يادگاري هاي ما را در بر مي گيرد.
در روزگاري که ما بوديم، از قدرت هاي طبيعي براي منافع خودمان بهره مي گرفتيم؛ اما اينک اين قدرت ها در جهت محو آثار ما به کار مي روند.

120 سال پس از ما

ديگر آن آسمان خراش هاي غول پيکر به مخروبه هاي غير قابل تصوري تبديل شده اند. از ديوارهاي بتني ديگر اثر قابل توجهي نمانده است. با نبودن اين سدهاي مصنوعي، هوا مي تواند به طور طبيعي جا به جا شود و به اين ترتيب تغييرات آب وهوايي به وجود مي آيد. در زماني که ما بر روي زمين زندگي مي کرديم 95 درصد گرماي خورشيد جذب آسفالت هاي خيابان ها مي شد. گرما در داخل شهرها در مواردي 10 درجه بيش از دما در جنگل بود. اينک که ما نيستيم، خيابان ها آسفالت را گياهان و درختان پوشانده اند و اين باعث افت دما مي شود.
آب و هوا در مناطق ديگر نيز عوض مي شود. با تغييرات به وجود آمده، پديده گلخانه اي در سياره زمين متوقف شده است. در صد سال اخير، موج هاي ناآرام دريا، دي اکسيد هوا را به تدريج جذب کرده اند و ريز موجودات دريا آن را جذب کرده و با خود به اعماق درياها برده اند. اينک با گذشت 120 سال از خاموش شدن آخرين ماشين ها، مواد شيميايي ريخته شده در درياها تصفيه شده اند. تغييرات در تمام نقاط به خوبي حس مي شود. گياهان و درختان نورسته در شهرهاي بزرگ سابق، جانوران را به طرف خود مي کشانند. گياه خواران اينک مي توانند از سبزه هاي روييده در شهرها تغذيه کنند.

140 سال پس از ما

اينک بسياري از جانوراني که در برخي نقاط دنيا نسل شان توسط آدميان منقرض شده بود، از ديگر نقاط به آنجا مي آيند. به طور مثال، در بسياري از شهرهاي اروپاي مرکزي و غربي، نسل گرگ از بين رفته بود. اينک پس از 120 سال، هزاران گرک در شهرهاي مختلف اروپا به شکار مشغولند؛ گرگ هاي که از اروپاي شرقي به آنجا آمده اند. در دنياي جديد، شهرها شکارگاه هاي خوبي به شمار مي روند.

200 سال پس از ما

ما براي پيشرفت هاي کشاروزي و صنعتي، به ساخت سدهاي بزرگ دست زده بوديم. اين سدها ميلياردها متر مکعب آب را در پشت خودنگاه داري مي کردند و طبق برنامه مورد نظر ما تخليه مي شدند تا هم برايمان برق توليد کنند و هم زمين هاي کشاروزي را سيراب کنند. اينک هيچ کنترلي بر بالا آمدن آب سدها نيست. ضمن آن که ديگر کسي از آنها مواظبت و مراقبت نمي کند. با افزايش ميزان بارندگي، آب پشت سدها که دويست سال است کنترل فني هم نشده اند، بالا مي روند. اينک اين سدهاي عظيم اما فرسوده ديگر نمي تواند فشار ميلياردها متر مکعب آب را تحمل کنند. سدها يکي پس از ديگري در هم مي شکنند. آب با سرعتي سرسام آور به طرف شهرهاي نزديک راه مي افتد و در مسير خود همه چيز را از بين مي برد. اما با تمام اين خرابکاري، کوتاه مدتي بعد طبيعت مسير خود را پيدا مي کند ومحيط با حضور جانوران و گياهان تازه چهره جديد به خود مي گيرد... سبزه زارهاي بسيار زيادي به وجود مي آيند.
نبود انسان در اقيانوس ها نيز خودش را به نمايش مي گذارد. در روزگاري که انسان بر زمين حکمراني مي کرد، روزانه ميليون ها ماهي شکار مي شد. اينک ماهي هامي توانند رشد و عمر طبيعي داشته باشند. دويست سال زندگي بدون حضور انسان ها، براي نهنگ ها يک خوشبختي واقعي است! آنها سال ها کشتار توسط انسان ها را تحمل کردند. حضور کشتي هاي عظيم از ديگر مشکلاتي بود که انسان بر جانوران دريايي تحميل مي کرد. سر و صداي اين کشتي ها تا هزار کيلومتر دورتر شنيده مي شد. اين صدا براي نهنگ ها مشکل بزرگي به وجود مي آورد. يکي از اين مشکلات، آلودگي صوتي بود که اجازه نمي داد آوازه ويژه جفت يابي آنها به هم برسد و اين در توليدمثل آنها مؤثر بود. اما حالا آنها مي تواند آواز جفت يابي خود را به هزار و ششصد کيلومتري برسانند. اينک ديگر اثري از کنترل بشر بر درياها وجود ندارد.
بوفالوها هم در آمريکا اينک آزادانه به گشت و گذار مي پردازند و سالانه حدود 30 درصد افزايش جمعيت دارند. اسب ها هم اينک آزادانه در دشت و صحرا مشغول تاخت و تاز هستند و تعدادشان سال به سال بيشتر و بيشتر مي شود.

230 سال پس از ما

آثاري که ما براي خود نمايي ساخته بوديم، به تدريج از بين رفته اند. برج ايفل که روزگاري نماد فرانسه بود، اينکه با از بين رفتن رنگ آن و نفوذ آب، به تدريج زنگ زده و فرو پاشيده است. مجسمه آزادي در نيويورک هم مخروبه اي بيش نيست.
در آمريکاي جنوبي هم آثار وجودي انسان از بين رفته است. جنگل همه جا را فرا گرفته و برگ درختان طي قرن گذشته به تدريج تمام نشانه هاي وجود بشر را در زير خود پنهان کرده و از بين برده است. اما در ميان تمامي آثار ما، چيزهاي عجيبي هنوز به جا مانده: فلزات ضدزنگ و وسايل پلاستيکي.

1000 سال پس از ما

پاريس و نيويورک که ديگر نمادي ندارند، گرچه نشانه هاي کوچکي از برج ايفل و مجسمه آزادي هنوز ديده مي شود. اما طبيعت آنها را هم از بين خواهد برد.

25 هزار سال پس از ما

زمين در مسيري قرار گرفته که در فاصله دورتري از خورشيد قرار گرفته است. دوران يخبندان جديد آغاز مي شود. نيم کره شمالي را يخ در بر مي گيرد. کوه هاي يخ به طرف جنوب حرکت مي کنند و در مسير خود همه چيز را از بين مي برند. دوران يخبندان همه آثار انسان را از بين خواهد بد.
سياره زمين چهار و نيم ميليارد سال عمر دارد. تاريخ وجود انسان ها همچون لحظه روشنايي يک برق در تاريکي شب بر سياره زمين است. اما اين لحظه گذرا در تاريخ زمين، تغييرات زيادي را به وجود آورده است. ما ظرف تنها 10 هزار سال توانستيم نيمي از درختان اين سياره را نابود کنيم. اگرما نباشيم، طبيعت مي تواند پس از 500 سال خرابکاري انسان را جبران کند. ما مسير رودها را عوض کرديم. ظرف 200 سال، هزاران سد از بين رفتند. ما در زمان زندگي بر روي زمين، با توليد مقدار زيادي دي اکسيد کربن جو را آلوده کرديم. ولي گياهان، رودها و اقيانوس ها توانستند در غياب ما جو زمين را پاکيزه و سالم کنند. زمين توانست حتي آثار راديواکتيو توليد شده را از بين برده وجان هزاران هزار جانور را نجات دهد.
اين سياره توانست تمام زباله هاي به جا مانده از ما را از بين ببرد. اين سياره مي تواند خود را پاک سازي کند اگر ما مزاحمش نشويم.
اين يک پرواز تخيلي بود تا بتوانيم از ارتفاع نگاه کنيم و به اين سؤال جواب دهيم که رابطه بين ما و زمين چگونه است؟
پاسخ اين است:زمين بدون ما مي تواند زنده بماند، ولي ما بدون زمين نه.

پي‌نوشت‌ها:

1-اين مقاله بر مبناي فيلمي مستند که اخيراً از تلويزيون روسيه پخش شده،نوشته شده است.

منبع:نشريه دانشمند -ش 548




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما