تاريخچه مهندسي صنعت و دانش دريايي ايران
نويسنده :جعفر سپهري
برخي نويسندگان غربي بارها، با حق کشي هر چه تمام تر اين ادعاي تهي از انديشه را بر قلم رانده اند که ايرانيان هرگز مردمي دريانورد نبوده اند . اين ادعا نه تنها کاملاً به دور از حقيقت است بلکه در دوره هايي از تاريخ نيروي دريايي و ناوگان بازرگاني اهميت به سزايي در تعيين سرنوشت ايران زمين داشته است . کشتي هايي که ناوبري آنها را ناويان دلاور ،بي باک و کار آمد ايراني بر عهده داشته اند .
دراساطير ايراني به ويژه در شاهنامه فردوسي ،از جمشيد به عنوان نخستين انساني که اقدام به ساخت کشتي کرد، ياد شده است . لازم به ياد آوري است که پادشاهان پيشدادي و کياني نه نام يک فرد، بلکه نام يک دوره تاريخي است که در آن دوره زماني اختراعات و اکتشافات انجام شده به نام آن فرد استوره اي ثبت شده است :
گذر کردن سان پس به کشتي بر آب
ز کشور به کشور بر آمد شتاب
همچنين کيکاووس از راه دريا خود را به هاماوران رسانيد :
بي اندازه کشتي و زورق بساخت
بياراست لشکر بدو در نشاخت
همانا که فرسنگ بودي هزار
اگر راه را پاي کردي شمار
همي راند تا در ميان سه شهر
ز گيتي بر اينگونه جويند، بهر
به دست چپش مصر و بربر، به راست
رهي در ميانه، بدانسو که خواست
به پيش اندرون شهر هاماوران
به هر کشوري در، سپاهي گران
خبر شد بديشان که کاووس شاه
برآمد به آب زره ،با سپاه
کيخسرو هم با کشتي از درياي « آب زره » گذشته است :
چو آمد به نزديک آب زره
گشادند گردان ميان از گره
همه کارسازان دريا به راه
ز چين و ز مکران همي برد شاه
به خشکي بکرد آنچه بايست کرد
چو کشتي به آب اندر افکند مرد
به فرمود تا توشه برداشتند
ز يک ساله، تا آب بگذاشتند
زره به معني درياست و تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد ،در ايران زمين پنج منطقه هنوز واژه زره به معني دريا را بر خود دارند . يکي گود زره در سيستان ،آب زره در اصفهان زر آب يا زره آب در گيلان و ديگري زريوار در مريوان کردستان . همچنين در نزديکي کربلا هم درياچه اي به نام زرازه اين واژه را در خود پنهان دارد . در گرشاسب نامه اسدي توسي ،از نبردهاي پهلوان دلاور با اژدها و ديو ،در درياي هند سخن رفته است . سرزمين سيستان در دوران هخامنشيان زرنگ ،سرزمين پر آب، نام داشته است ! همچنين دانش پرورش ماهي و آبزي پروري در ماهيخانه ها (= آکواريوم ) از پيش از تاريخ در ايران زمين وجود داشته و اختراع آن به دوره جمشيد پيشدادي نسبت داده مي شود :
به پرداخت آبي ميان گاه خاک
بپرورد ماهي در آن آب پاک
ز جمشيد ماند چنين يادگار
اگر چه سرآمد بسي روزگار
هنرور شده خاک ايران زمين
به شد زان سپس سوي ما چين و چين
از ديدگاه تاريخي نيز، داريوش بزرگ اهميت بسياري به نيروي دريايي و ناوگان بازرگاني مي داد .او و جانشين توانمندش، خشايار شاه با کمک نيروي دريايي بود که درياي مديترانه را تحت سلطه ايران در آوردند . در اين دوران ،ناوگان نيروي دريايي ايران در درياي مديترانه از 1207 نبرد ناو تشکيل يافته بود . فرماندهي اين ناوگان بر عهده نخستين و تنها زن فرمانده نيروي درياي در تاريخ - آرتميس بوده است . به پندار برخي از دانشمندان ،درياي مديترانه به معناي درياي ماد بوده و از واژه مديا به معناي ماد يا ايران زمين گرفته شده است . هر چند که ايشان در آغاز به يونانيان وفادار و فينيقي ها متکي بودند، اما ديري نگذشت که بسياري از ناويان اين کشتي ها را جوانان دريا دل ايراني تشکيل مي دادند . در دوره اين دو شهريار ،سي و سه سفر اکتشافي به دور دست هاي جهان انجام گرفت که تا يک هزار و پانصد سال پس از آن چنين سفرهايي تکرار نشد . نام هاي اسکيلاکس، هانون ،هميليکون، ماسيليوتس، هاميليکار، آرتاخه، بوبراندا، مهرداد، سپهرداد و از همه شگفت انگيزتر، کسي که نامش بر روي مداري از کره زمين بر جاي مانده ،ساتاسپ . در دوره کوتاهي چيرگي مقدونيان ،از دريانوردان ايراني هيدراسب ،مازان و بگيوس نام برده شده است . نام ايراني هيدراسب ،به معني دارنده اسب دريايي ،به خوبي پيوند ايران با دريا را نشان مي دهد .
طبق مدارک برجاي مانده در زمان اشکانيان نيروي دريايي ايران حضوري کمرنگ داشته است اما در همين دوره است که جاده ابريشم در خشکي و جاده ادويه و جاده بخور در دريا به تکاپو در آمده و رشد چشمگير بازرگاني دريايي به جز با کمک دريانوردي امکان پذير نبوده است . در دوران پرشکوه ساساني نيروي دريايي ايران عظمت سزاوار خود را در درياي پارس و اقيانوس هند بازيافت و در زمان خسرو انوشيروان به اوج خود رسيد . در اين دوره براي نخستين بار در جهان نوعي دانشکده دريانوردي، ناوارتشتارستان ،در ايران تاسيس شد . در اين زمان ناوگان بازرگاني ايران فعالانه وارد صحنه جهاني شد و از سواحل چين و هند تا شرق آفريقا صحنه نمايان رفت و آمد کشتي هاي ايران و دريانوردان ايران زمين بوده است . شهر بندر سيراف ( بندر طاهري )مرکز دريا نوردي جهان باستان بود و تا سده ها در کنار تيس ( چابهار ) و ري شهر ( بوشهر ) و هرمز مهمترين بنادر درياي پارس و شايد جهان بودند . هيچگاه در تاريخ اين دريا تا اين اندازه پارسي نبوده است . در دوران شکوهمند اسلامي کليه امور دريانوردي در درياي مغرب ( مديترانه ) و درياي فارس در اختيار دريانوردان ايراني بوده است . نامه اي از فرمانده نيروي دريايي مسلمانان به خليفه دوم در دست است که به وضوح از برتري دريايي دريانوردان ايرانيان و کشتي هاي سکاندار ايراني بر نيروي دريايي روم سخن گفته است . در اين زمان بسياري از واژگان ايراني به فرهنگ دريايي مسلمانان وارد شد و برخي هم کاربرد جهاني يافت . مانند نام هاي به کار رفته در خانه هاي گلباد قطب نما، راهنامگ ( رهنامج )، و بسياري ديگر از واژگاني که به صورت معرب به کار مي روند . اختراعات ايرانيان به ويژه سکان دوربين و خشاب ،به رشد دانش دريانوردي کمک شاياني نمود . نخستين کتاب هاي پزشکي دريايي و نخستين کتاب هواشناسي در اين دوران تاليف شدند . همچنين برخي نام ها هم جهاني شده و در پيرامون گيتي بکار مي رود . مانند واژه (ناو ) و مشتقات آن و ديگر واژه ( کشتيبان ) يا همان (کاپيتان ) که فارسي سره است . در دوران بوييان، زنگبار در شرق آفريقا ،به نوعي در يد حاکميت ايران قرار داشت و مهاجران شيرازي در آنجا براي خود حکومت تشکيل داده بودند . در همين زمان گروهي از ايرانيان شيعه به سيام ( تايلند ) مهاجرت نمودند و تا زمان رخنه شوم اروپاييان از ارکان حکومت سيام به شمار مي آمدند . اما اين توان دريايي با يورش دهشتناک مغول از شمال شرقي و شايد هم رخنه اعراب در سواحل درياي پارس روبه زوال گذاشت .
در سده شانزدهم ميلادي و پيش از به قدرت رسيدن شاه عباس بزرگ پرتغاليها فرمانروايان مطلق العنان درياي پارس بودند . در حقيقت شاه اسماعيل صفوي پس از گذشت پنج سال هنوز در اندوه شکست چالدران بود که از اشغال نظامي بحرين (ميش ماهيگ ) توسط پرتغاليها آگاه شد و اين خبر ناگوار بر اندوه او افزود زيرا به سبب نداشتن نيروي دريايي و اسلحه آتشين نمي توانست کاري انجام دهد . در آن زمان ايران تنها توانست يک بودجه محرمانه در اختيار افراد محلي قرار دهد که پرتغاليها را در مناطق اشغالي راحت نگذارند تا بعدها راهي براي اخراج آنان بدست آيد . در روز چهارم ماه مه 1515 پرتغاليها در جزيره هرمز مستقر شده بودند و فصل تازه اي در تاريخ منطقه باز شد . پاپ الکساندر ششم طبق فرمان مورخ چهارم مه 1493 خود جزاير شرق جهان را به پرتغالي ها و سرزمين هاي غرب جهان ( قاره آمريکا ) را به اسپانيايي ها بخشيده بود !
درياسالار پرتغالي -آلفونسو دا آلبرکرک پس از استقرار در هند، در سال 1507 به خايج فارس وارد شده و هرمز را مورد حمله و يورش قرار داده بود ولي تصرف هرمز و استقرار پرتغالي ها در اين جزيره هشت سال بعد و با آوردن کشتي ها و سربازان بيشتري صورت پذيرفت . کشتي هاي پرتغالي داراي توپ بودند و مدافعان ايراني هرمز فاقد آن . شاه اسماعيل صفوي سوم سپتامبر 1508 ( 12 شهريور 887 هجري ) خادم بيک را به سمت فرماندار ايالت ( استان ) خوزستان منصوب کرد . شاه اسماعيل حکومت منطقه شيعه نشين جنوب بين النهرين ( عراق امروز ) از جمله بصره را هم به خادم بيک سپرد بدون اينکه از لحاظ تقسيمات کشوري، ماهيت اداري جداگانه اين منطقه را تغيير دهد . در دوران صفويه و افشاريه، به مانند زمان اقتدار ديلميان فرمانداران شهرهاي بين النهرين از ميان شيعيان انتخاب و منصوب مي شدند . زنديه نيز در زماني که جنوب بين النهرين را در قلمرو خود داشت ،آن قاعده کهن را رعايت مي کرد و بصره حاکم نشين بين النهرين جنوبي بود . خادم بيک با حفظ مقام عنوان دريا بيگي سراسر خليج فارس را هم از شاه اسماعيل دريافت داشت .و همان روز حاکميت ايران را بر سراسر خليج فارس به کشورهاي بيگانه اعلام نمود .
تصرف هرمز هشت ماه پس از جنگ چالدران روي داد . رخنه اروپاييان به خليج فارس شاه، اسماعيل صفوي ( شاه وقت ) را دچار اندوهي ژرف کرده بود، زيرا که ايران فاقد قدرت دريايي موثر بود تا از قلمرو خود دفاع کند و پرتغالي ها با استفاده از همين ضعف ايران ( نداشتن توپ و کشتي توپدار ) ظرف شش سال ( تا سال 1521 ميلادي ) بسياري از جزاير ايراني خليج فارس از جمله بحرين را تصرف و به گمبرون ( بندر عباس ) دست اندازي کردند و دولت صفويه تنها از طريق تحريک مردم محل به شورش و حملات پراکنده در شب به کار مبارزه با سلطه غرب ادامه مي داد . توپ هاي پرتغالي باروي قلعه هاي ايران را مي شکافتند و از تيرکمان قلعه بان ايراني در برابر آتش تفنگ سرباز پرتغالي کاري ساخته نبود . در سده هفدهم ميلادي انگليسي ها و هلندي ها جاي پرتغالي ها را گرفتند . کمک ناوگان انگليس به حکومت ايران در باز پس راندن پرتغالي ها از جزيره هرمز، باعث جاي گيري ايشان در خليج فارس شد . پس از شاه عباس بزرگ و ضعف دودمان صفوي اعراب مسقط که کما و بيش تابع ايران بودند و دامنه عمليات دريايي خود را گسترش دادند . در ساحل جنوبي خليج فارس که از ژرفاي تاريخ تا دوران قاجار همواره جزء لاينفک سرزمين مادري ايران زمين بود از اطاعت حتي ظاهري از حکومت مرکزي دست برداشت و تنها بحرين ( ميش ماهيگ ) خود را کماکان تابع شاه بزرگ مي دانست . در اين ميان اعراب مسقط از ديگران توانمندتر بودند . کاپيتان الکساندر هاميلتن درباره آنان مي نويسد : در سال 1715 ميلادي ناوگان عرب از يک کشتي بزرگ مجهز به هفتاد و چهار توپ دو کشتي، يکي مجهز به شصت توپ و ديگري مجهز به پنجاه توپ و هيجده کشتي کوچک که هر يک به دوازده تا سي و دو توپ مجهز بودند و همچنين معدودي قايق که به وسيله پارو به حرکت در مي آمدند و هر کدام مجهز به چهار تا هشت توپ بودند تشکيل مي شدند . باهمين نيروي دريايي بود که آنان سراسر سواحل از دماغه کومورين ( واقع در انتهاي جنوب هند ) گرفته تا درياي سرخ را به وحشت انداخته بودند . در سال 1717 ميلادي سلطان بن سيف ثاني امام مسقط در رأس نيروي دريايي خود ناگهان وارد بحرين شد و آنجا را اشغال کرد . البته عماني ها مدت زيادي جزاير بحرين را در تصرف خود نداشتند و يکي دو سال بعد تحت فشار شيخ جباره، رئيس اعراب آل هوله، که خود را تابع ايران مي دانست آنجا را ترک گفتند . به هر حال اعراب هوله به زودي و بدون درگيري جزاير بحرين را تصاحب کردند و علي رغم ضعف روز افزون دولت مرکزي بحرين به آغوش مام ميهن باز گردانده شد . اما ايران زمين خود درگير يک نبرد داخلي خونين بود که از سوء مديريت پادشاهان صفوي ناشي مي شد . در سال 1722 ميلادي مردم ناراضي قندهار، پس از دادخواست هايي نافرجام به فرماندهي محمود - پسر ميرويس به پايتخت تاختند و پس از محاصره و اشغال اصفهان شاه نادان و بي تدبير را ناگزير به کناره گيري کردند . دولت هاي فرصت طلب و استعمار گر روس و عثماني نيز فرصت را غنيمت شمردند و بخش مهمي از سرزمينهاي شمال و شمال غربي ايران زمين را اشغال نمودند . در خليج فارس نيز عماني ها قشم و ديگر جزاير را اشغال کردند و راهزني دريايي و هرج و مرج بيش از پيش رواج يافت . تنها در سايه توان رزمي ناوهاي جنگي کمپاني هاي هند شرقي انگليس و هلند بود که کشتيراني در آب هاي خطرناک خليج فارس ممکن مي شد . در تابستان سال 1726 ميلادي بود که سردار تواناي ايران نادر به گفته اروپاييان ناپلئون پارس با پيوستن به شاه صفوي نخست مشهد را نجات داد سپس شکستهاي پياپي به موجب آن جنگ داخلي وارد ساخت . آنگاه عثماني را با چند نبرد شگفت انگيز از خاک ميهن اخراج کرد . روس هاي عبوس که در خود توانايي روبرويي با نادر را نمي ديدند با خفت و خواري سرزمين هاي اشغالي را ترک نمودند به حدي سريع که توپ هاي خود را بر جاي گذاشتند . در گرما گرم جنگ هاي داخلي بود که گروهي از شورشيان از راه خليج فارس به مسقط گريختند . اين خود شايد نخستين بار بود که نادر متوجه اهميت نيروي دريايي گرديد .
مآخذ و مراجع :
تاريخ صنعت و اختراعات ،موريس داماس
تاريخ علم در ايران ،مهدي فرشاد
تاريخ علم، جرج سارتون
تاريخ مهندسي در ايران، مهدي فرشاد
تاريخ، هرودوت
تاريخچه نادر شاه ،مينورسکي
دريا نوردي ايرانيان، اسماعيل راييل
زندگي پر ماجراي نادر شاه
دولت نادر شاه افشار آرنوا، اشرافيان
زندگي و مهاجرت نژاد آريا ،فريدون جنيدي
سفينه سليماني ،محمد ربيع بن محمد ابراهيم
فرهنگ دريايي خليج فارس ،حسين نور بخش
متفکران اسلامي کارن دوو
براي اطلاعات بيشتر : www . Iranianshistoryonthisday . com
منبع: اطلاعات علمي شماره 357
/س
دراساطير ايراني به ويژه در شاهنامه فردوسي ،از جمشيد به عنوان نخستين انساني که اقدام به ساخت کشتي کرد، ياد شده است . لازم به ياد آوري است که پادشاهان پيشدادي و کياني نه نام يک فرد، بلکه نام يک دوره تاريخي است که در آن دوره زماني اختراعات و اکتشافات انجام شده به نام آن فرد استوره اي ثبت شده است :
گذر کردن سان پس به کشتي بر آب
ز کشور به کشور بر آمد شتاب
همچنين کيکاووس از راه دريا خود را به هاماوران رسانيد :
بي اندازه کشتي و زورق بساخت
بياراست لشکر بدو در نشاخت
همانا که فرسنگ بودي هزار
اگر راه را پاي کردي شمار
همي راند تا در ميان سه شهر
ز گيتي بر اينگونه جويند، بهر
به دست چپش مصر و بربر، به راست
رهي در ميانه، بدانسو که خواست
به پيش اندرون شهر هاماوران
به هر کشوري در، سپاهي گران
خبر شد بديشان که کاووس شاه
برآمد به آب زره ،با سپاه
کيخسرو هم با کشتي از درياي « آب زره » گذشته است :
چو آمد به نزديک آب زره
گشادند گردان ميان از گره
همه کارسازان دريا به راه
ز چين و ز مکران همي برد شاه
به خشکي بکرد آنچه بايست کرد
چو کشتي به آب اندر افکند مرد
به فرمود تا توشه برداشتند
ز يک ساله، تا آب بگذاشتند
زره به معني درياست و تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد ،در ايران زمين پنج منطقه هنوز واژه زره به معني دريا را بر خود دارند . يکي گود زره در سيستان ،آب زره در اصفهان زر آب يا زره آب در گيلان و ديگري زريوار در مريوان کردستان . همچنين در نزديکي کربلا هم درياچه اي به نام زرازه اين واژه را در خود پنهان دارد . در گرشاسب نامه اسدي توسي ،از نبردهاي پهلوان دلاور با اژدها و ديو ،در درياي هند سخن رفته است . سرزمين سيستان در دوران هخامنشيان زرنگ ،سرزمين پر آب، نام داشته است ! همچنين دانش پرورش ماهي و آبزي پروري در ماهيخانه ها (= آکواريوم ) از پيش از تاريخ در ايران زمين وجود داشته و اختراع آن به دوره جمشيد پيشدادي نسبت داده مي شود :
به پرداخت آبي ميان گاه خاک
بپرورد ماهي در آن آب پاک
ز جمشيد ماند چنين يادگار
اگر چه سرآمد بسي روزگار
هنرور شده خاک ايران زمين
به شد زان سپس سوي ما چين و چين
از ديدگاه تاريخي نيز، داريوش بزرگ اهميت بسياري به نيروي دريايي و ناوگان بازرگاني مي داد .او و جانشين توانمندش، خشايار شاه با کمک نيروي دريايي بود که درياي مديترانه را تحت سلطه ايران در آوردند . در اين دوران ،ناوگان نيروي دريايي ايران در درياي مديترانه از 1207 نبرد ناو تشکيل يافته بود . فرماندهي اين ناوگان بر عهده نخستين و تنها زن فرمانده نيروي درياي در تاريخ - آرتميس بوده است . به پندار برخي از دانشمندان ،درياي مديترانه به معناي درياي ماد بوده و از واژه مديا به معناي ماد يا ايران زمين گرفته شده است . هر چند که ايشان در آغاز به يونانيان وفادار و فينيقي ها متکي بودند، اما ديري نگذشت که بسياري از ناويان اين کشتي ها را جوانان دريا دل ايراني تشکيل مي دادند . در دوره اين دو شهريار ،سي و سه سفر اکتشافي به دور دست هاي جهان انجام گرفت که تا يک هزار و پانصد سال پس از آن چنين سفرهايي تکرار نشد . نام هاي اسکيلاکس، هانون ،هميليکون، ماسيليوتس، هاميليکار، آرتاخه، بوبراندا، مهرداد، سپهرداد و از همه شگفت انگيزتر، کسي که نامش بر روي مداري از کره زمين بر جاي مانده ،ساتاسپ . در دوره کوتاهي چيرگي مقدونيان ،از دريانوردان ايراني هيدراسب ،مازان و بگيوس نام برده شده است . نام ايراني هيدراسب ،به معني دارنده اسب دريايي ،به خوبي پيوند ايران با دريا را نشان مي دهد .
طبق مدارک برجاي مانده در زمان اشکانيان نيروي دريايي ايران حضوري کمرنگ داشته است اما در همين دوره است که جاده ابريشم در خشکي و جاده ادويه و جاده بخور در دريا به تکاپو در آمده و رشد چشمگير بازرگاني دريايي به جز با کمک دريانوردي امکان پذير نبوده است . در دوران پرشکوه ساساني نيروي دريايي ايران عظمت سزاوار خود را در درياي پارس و اقيانوس هند بازيافت و در زمان خسرو انوشيروان به اوج خود رسيد . در اين دوره براي نخستين بار در جهان نوعي دانشکده دريانوردي، ناوارتشتارستان ،در ايران تاسيس شد . در اين زمان ناوگان بازرگاني ايران فعالانه وارد صحنه جهاني شد و از سواحل چين و هند تا شرق آفريقا صحنه نمايان رفت و آمد کشتي هاي ايران و دريانوردان ايران زمين بوده است . شهر بندر سيراف ( بندر طاهري )مرکز دريا نوردي جهان باستان بود و تا سده ها در کنار تيس ( چابهار ) و ري شهر ( بوشهر ) و هرمز مهمترين بنادر درياي پارس و شايد جهان بودند . هيچگاه در تاريخ اين دريا تا اين اندازه پارسي نبوده است . در دوران شکوهمند اسلامي کليه امور دريانوردي در درياي مغرب ( مديترانه ) و درياي فارس در اختيار دريانوردان ايراني بوده است . نامه اي از فرمانده نيروي دريايي مسلمانان به خليفه دوم در دست است که به وضوح از برتري دريايي دريانوردان ايرانيان و کشتي هاي سکاندار ايراني بر نيروي دريايي روم سخن گفته است . در اين زمان بسياري از واژگان ايراني به فرهنگ دريايي مسلمانان وارد شد و برخي هم کاربرد جهاني يافت . مانند نام هاي به کار رفته در خانه هاي گلباد قطب نما، راهنامگ ( رهنامج )، و بسياري ديگر از واژگاني که به صورت معرب به کار مي روند . اختراعات ايرانيان به ويژه سکان دوربين و خشاب ،به رشد دانش دريانوردي کمک شاياني نمود . نخستين کتاب هاي پزشکي دريايي و نخستين کتاب هواشناسي در اين دوران تاليف شدند . همچنين برخي نام ها هم جهاني شده و در پيرامون گيتي بکار مي رود . مانند واژه (ناو ) و مشتقات آن و ديگر واژه ( کشتيبان ) يا همان (کاپيتان ) که فارسي سره است . در دوران بوييان، زنگبار در شرق آفريقا ،به نوعي در يد حاکميت ايران قرار داشت و مهاجران شيرازي در آنجا براي خود حکومت تشکيل داده بودند . در همين زمان گروهي از ايرانيان شيعه به سيام ( تايلند ) مهاجرت نمودند و تا زمان رخنه شوم اروپاييان از ارکان حکومت سيام به شمار مي آمدند . اما اين توان دريايي با يورش دهشتناک مغول از شمال شرقي و شايد هم رخنه اعراب در سواحل درياي پارس روبه زوال گذاشت .
در سده شانزدهم ميلادي و پيش از به قدرت رسيدن شاه عباس بزرگ پرتغاليها فرمانروايان مطلق العنان درياي پارس بودند . در حقيقت شاه اسماعيل صفوي پس از گذشت پنج سال هنوز در اندوه شکست چالدران بود که از اشغال نظامي بحرين (ميش ماهيگ ) توسط پرتغاليها آگاه شد و اين خبر ناگوار بر اندوه او افزود زيرا به سبب نداشتن نيروي دريايي و اسلحه آتشين نمي توانست کاري انجام دهد . در آن زمان ايران تنها توانست يک بودجه محرمانه در اختيار افراد محلي قرار دهد که پرتغاليها را در مناطق اشغالي راحت نگذارند تا بعدها راهي براي اخراج آنان بدست آيد . در روز چهارم ماه مه 1515 پرتغاليها در جزيره هرمز مستقر شده بودند و فصل تازه اي در تاريخ منطقه باز شد . پاپ الکساندر ششم طبق فرمان مورخ چهارم مه 1493 خود جزاير شرق جهان را به پرتغالي ها و سرزمين هاي غرب جهان ( قاره آمريکا ) را به اسپانيايي ها بخشيده بود !
درياسالار پرتغالي -آلفونسو دا آلبرکرک پس از استقرار در هند، در سال 1507 به خايج فارس وارد شده و هرمز را مورد حمله و يورش قرار داده بود ولي تصرف هرمز و استقرار پرتغالي ها در اين جزيره هشت سال بعد و با آوردن کشتي ها و سربازان بيشتري صورت پذيرفت . کشتي هاي پرتغالي داراي توپ بودند و مدافعان ايراني هرمز فاقد آن . شاه اسماعيل صفوي سوم سپتامبر 1508 ( 12 شهريور 887 هجري ) خادم بيک را به سمت فرماندار ايالت ( استان ) خوزستان منصوب کرد . شاه اسماعيل حکومت منطقه شيعه نشين جنوب بين النهرين ( عراق امروز ) از جمله بصره را هم به خادم بيک سپرد بدون اينکه از لحاظ تقسيمات کشوري، ماهيت اداري جداگانه اين منطقه را تغيير دهد . در دوران صفويه و افشاريه، به مانند زمان اقتدار ديلميان فرمانداران شهرهاي بين النهرين از ميان شيعيان انتخاب و منصوب مي شدند . زنديه نيز در زماني که جنوب بين النهرين را در قلمرو خود داشت ،آن قاعده کهن را رعايت مي کرد و بصره حاکم نشين بين النهرين جنوبي بود . خادم بيک با حفظ مقام عنوان دريا بيگي سراسر خليج فارس را هم از شاه اسماعيل دريافت داشت .و همان روز حاکميت ايران را بر سراسر خليج فارس به کشورهاي بيگانه اعلام نمود .
تصرف هرمز هشت ماه پس از جنگ چالدران روي داد . رخنه اروپاييان به خليج فارس شاه، اسماعيل صفوي ( شاه وقت ) را دچار اندوهي ژرف کرده بود، زيرا که ايران فاقد قدرت دريايي موثر بود تا از قلمرو خود دفاع کند و پرتغالي ها با استفاده از همين ضعف ايران ( نداشتن توپ و کشتي توپدار ) ظرف شش سال ( تا سال 1521 ميلادي ) بسياري از جزاير ايراني خليج فارس از جمله بحرين را تصرف و به گمبرون ( بندر عباس ) دست اندازي کردند و دولت صفويه تنها از طريق تحريک مردم محل به شورش و حملات پراکنده در شب به کار مبارزه با سلطه غرب ادامه مي داد . توپ هاي پرتغالي باروي قلعه هاي ايران را مي شکافتند و از تيرکمان قلعه بان ايراني در برابر آتش تفنگ سرباز پرتغالي کاري ساخته نبود . در سده هفدهم ميلادي انگليسي ها و هلندي ها جاي پرتغالي ها را گرفتند . کمک ناوگان انگليس به حکومت ايران در باز پس راندن پرتغالي ها از جزيره هرمز، باعث جاي گيري ايشان در خليج فارس شد . پس از شاه عباس بزرگ و ضعف دودمان صفوي اعراب مسقط که کما و بيش تابع ايران بودند و دامنه عمليات دريايي خود را گسترش دادند . در ساحل جنوبي خليج فارس که از ژرفاي تاريخ تا دوران قاجار همواره جزء لاينفک سرزمين مادري ايران زمين بود از اطاعت حتي ظاهري از حکومت مرکزي دست برداشت و تنها بحرين ( ميش ماهيگ ) خود را کماکان تابع شاه بزرگ مي دانست . در اين ميان اعراب مسقط از ديگران توانمندتر بودند . کاپيتان الکساندر هاميلتن درباره آنان مي نويسد : در سال 1715 ميلادي ناوگان عرب از يک کشتي بزرگ مجهز به هفتاد و چهار توپ دو کشتي، يکي مجهز به شصت توپ و ديگري مجهز به پنجاه توپ و هيجده کشتي کوچک که هر يک به دوازده تا سي و دو توپ مجهز بودند و همچنين معدودي قايق که به وسيله پارو به حرکت در مي آمدند و هر کدام مجهز به چهار تا هشت توپ بودند تشکيل مي شدند . باهمين نيروي دريايي بود که آنان سراسر سواحل از دماغه کومورين ( واقع در انتهاي جنوب هند ) گرفته تا درياي سرخ را به وحشت انداخته بودند . در سال 1717 ميلادي سلطان بن سيف ثاني امام مسقط در رأس نيروي دريايي خود ناگهان وارد بحرين شد و آنجا را اشغال کرد . البته عماني ها مدت زيادي جزاير بحرين را در تصرف خود نداشتند و يکي دو سال بعد تحت فشار شيخ جباره، رئيس اعراب آل هوله، که خود را تابع ايران مي دانست آنجا را ترک گفتند . به هر حال اعراب هوله به زودي و بدون درگيري جزاير بحرين را تصاحب کردند و علي رغم ضعف روز افزون دولت مرکزي بحرين به آغوش مام ميهن باز گردانده شد . اما ايران زمين خود درگير يک نبرد داخلي خونين بود که از سوء مديريت پادشاهان صفوي ناشي مي شد . در سال 1722 ميلادي مردم ناراضي قندهار، پس از دادخواست هايي نافرجام به فرماندهي محمود - پسر ميرويس به پايتخت تاختند و پس از محاصره و اشغال اصفهان شاه نادان و بي تدبير را ناگزير به کناره گيري کردند . دولت هاي فرصت طلب و استعمار گر روس و عثماني نيز فرصت را غنيمت شمردند و بخش مهمي از سرزمينهاي شمال و شمال غربي ايران زمين را اشغال نمودند . در خليج فارس نيز عماني ها قشم و ديگر جزاير را اشغال کردند و راهزني دريايي و هرج و مرج بيش از پيش رواج يافت . تنها در سايه توان رزمي ناوهاي جنگي کمپاني هاي هند شرقي انگليس و هلند بود که کشتيراني در آب هاي خطرناک خليج فارس ممکن مي شد . در تابستان سال 1726 ميلادي بود که سردار تواناي ايران نادر به گفته اروپاييان ناپلئون پارس با پيوستن به شاه صفوي نخست مشهد را نجات داد سپس شکستهاي پياپي به موجب آن جنگ داخلي وارد ساخت . آنگاه عثماني را با چند نبرد شگفت انگيز از خاک ميهن اخراج کرد . روس هاي عبوس که در خود توانايي روبرويي با نادر را نمي ديدند با خفت و خواري سرزمين هاي اشغالي را ترک نمودند به حدي سريع که توپ هاي خود را بر جاي گذاشتند . در گرما گرم جنگ هاي داخلي بود که گروهي از شورشيان از راه خليج فارس به مسقط گريختند . اين خود شايد نخستين بار بود که نادر متوجه اهميت نيروي دريايي گرديد .
مآخذ و مراجع :
تاريخ صنعت و اختراعات ،موريس داماس
تاريخ علم در ايران ،مهدي فرشاد
تاريخ علم، جرج سارتون
تاريخ مهندسي در ايران، مهدي فرشاد
تاريخ، هرودوت
تاريخچه نادر شاه ،مينورسکي
دريا نوردي ايرانيان، اسماعيل راييل
زندگي پر ماجراي نادر شاه
دولت نادر شاه افشار آرنوا، اشرافيان
زندگي و مهاجرت نژاد آريا ،فريدون جنيدي
سفينه سليماني ،محمد ربيع بن محمد ابراهيم
فرهنگ دريايي خليج فارس ،حسين نور بخش
متفکران اسلامي کارن دوو
براي اطلاعات بيشتر : www . Iranianshistoryonthisday . com
منبع: اطلاعات علمي شماره 357
/س