ریشههاى تاریخى وهّابیّت
ریشههاى وهّابیّت در قرون اولیه اسلامى
۱. معاویه بن ابو سفیان متوفاى ۶۰:
معاویه پاسخ داد:
ابوبکر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فریاد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش مىرسد، «فأیّ عمل یبقى مع هذا لا أم لک!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛ با این وضع دیگر چه چیزى براى ما بنى امیّه باقى مانده است به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم، آرام نخواهم گرفت(۱). روزى معاویه همین که صداى مؤذن را که شهادت به رسالت پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله مىداد شنید، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوک یا ابن عبد اللّه ، لقد کنت عالی الهمه ، ما رضیت لنفسک إلا أن یقرن إسمک باسم ربّ العالمین(۲)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از کمتر از این که نامت کنار نام خدا بیاید، رضایت ندادى.
از این رو بود که محمد رشید رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنویسد:
یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحکم الإسلامى عن قاعدته الدیمقراطیّه إلى عصبیّه الغلب، ولو لا ذلک لعمّ الإسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبه عربا مسلمین(۳)؛ زیرا معاویه بود که سیستم حکومت اسلامى را از نظام دموکراسى به نظام استبدادى تبدیل کرد؛ اگر معاویه این کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و سایر کشورهاى اروپایى همه مسلمان عربى بودیم.
۲. مروان بن حکم متوفاى ۶۱:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ایوب انصارى، صحابه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را مىبیند که روى قبر حضرت نشسته و با ایشان راز دل مىگوید و اظهار عشق و ارادت مىکند، گردن او را گرفت و گفت: أتدری ما تصنع؟؛ مىفهمى دارى چه کار مىکنى؟
ابو ایّوب انصارى به او جواب مىدهد: «جئت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلىاللهعلیه وآله ] یقول: لا تبکوا على الدین إذا ولیه أهله، ولکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله(۴)؛ اینجا براى زیارت پیامبر اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] آمدهام، براى دیدار خاک و سنگ نیامدهام.
از پیامبر گرامى [ صلىاللهعلیهوآله ] شنیدم که مىفرمود: زمانى که انسانهاى شایسته، در مسند حکومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گریه روزى است که مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.
۳. حجاج بن یوسف متوفاى ۹۵:
مبرد، از پیشوایان ادبیات عرب متوفاى ۲۸۶، مىنویسد:
إنّ ذلک ممّا کفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلک والناس یطوفون بالقبر؛(۷) از این رو، فقهاء حجاج را کافر مىدانند، زیرا این سخن را در حالى گفت: که مردم مشغول طواف قبر پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله بودند.
۴. بَرْبَهارى متوفاى ۳۲۹:
۵. ابن بَطَّه متوفاى ۳۸۷:
۶. ابن تیمیه متوفاى ۷۲۸:
۷. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى ۱۲۰۵:
پی نوشت:
(۱) موفقیات زبیر بن بکار، ص ۵۷۶؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۵۴، شرح حوادث سال ۲۱۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۵، ص ۱۳۰ و النصائح الکافیه، ص ۱۲۴.
(۲) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۰، ص ۱۰۱.
(۳) تفسیر المنار، ج ۱۱، ص ۲۶۰؛ الوحى المحمدى، ص ۲۳۲، محمود أبو ریه، ص ۱۸۵ و مع رجال الفکر، ج ۱، ص ۲۹۹.
(۴) مستدرک على الصحیحین، ج ۴، ص ۵۱۵؛ مسند أحمد، ج ۵، ص ۲۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۵۷، ص ۲۴۹، و مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۴۵.
(۵) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحدید رجوع شود به کتاب: وفیات الأعیان ابن خلکان، ج ۷ ، ص ۳۴۲ و فوات الوفیات ابن شاکر، ج۲، ص ۲۵۹.
(۶) شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۲۴۲، النصائح الکافیه، ص ۱۰۶.
(۷) الکامل فىاللغه والأدب، ج ۱، ص ۲۲۲ چاپ نهضت مصر.
(۸) نشوار المحاضره، ج ۲، ص ۱۳۴.
(۹) الردّ على الاخنایى ابن تیمیه، ص ۲۷ و شفاء السقام سبکى، ص ۲۶۳.