خلاصه جلسه قبل
جلسه پیش، بحث ما درباره طلاق و نحوه مواجهه با آن بود. در آن بحث، ابتدا تلاش شد توصیف و تبیین واقع بینانه ای از وضعیت طلاق در ایران و جهان ارائه شود. پس از توصیف و تبیین طلاق، به مفهوم و اهمیت موضوع طلاق پرداختیم و عرض کردیم که طلاق را نباید به گسست یک قرار و تعهد حقوقی بین زوجین تقلیل داد بلکه آن چیزی که طلاق را در اسلام به منفورترین حلال خدا تبدیل می کند، پاره شدن رشته های عاطفی و روحی است که در اکثر موارد تا پایان عمر قابل جبران نیست.در ادامه وارد بررسی عوامل اصلی طلاق در ایران شدیم و به یازده عامل مهم اشاره کردیم در عین حال، گوشزد نمودیم که مهم تر از برشمردن عوامل طلاق، ریشه یابی طلاق است. به بیان دیگر، باید دید این عوامل در چه بسترهایی روییده است که در این جهت به پنج بستر اجتماعی مهم پرداختیم : فردگرایی افسارگسیخته، مفاسد جنسی، ظلم و بی عدالتی اقتصادی، ظهور کلان شهرها و درهم شکستن بخشی از قواعد و سنت های اجتماعی و همچنین رواج سبک زندگی غربی در بین بخشی از مردم، پنج بستری بود که درباره آن صحبت شد. در پایان، جدای از برخی تذکارها، به چهار عنصر کلیدی یعنی مودت، تعادل اخلاقی، تقوا و کار و مجاهدت پرداختیم و آنها را عناصر کلیدی و حیات بخش تثبیت و تداوم زندگی مشترک معرفی کردیم.
برای این جلسه، موضوع «حاشیه نشینی و نحوه مواجهه با آن» را در نظر گرفته ام که از نظر برخی کارشناسان، ظرف بسیاری از آسیبهای اجتماعی است و اگر با آن مقابله درستی صورت گیرد، جلوی رشد خیلی از آسیب ها گرفته خواهد شد. طبق روال قبل، ابتدا نکاتی را در توصیف و تبیین حاشیه نشینی خدمتتان عرض می کنم:
۱٫ بر اساس مطالعات میدانی ای که توسط دستگاه های مسئول انجام شده است، هم اکنون قریب به ۷۴ درصد از جمعیت ایران شهرنشین هستند و در سده گذشته روند تخلیه روستاها و مهاجرت به شهرها همواره سیر صعودی داشته است این در حالی است که جمعیت روستایی ایران در سرشماری سال ۱۳۳۲، یعنی ۶۵ سال قبل، ۶۸ درصد از جمعیت کل کشور را به خود اختصاص داده بود.
۲٫ در حال حاضر، قریب به ۱۷ میلیون نفر از مردم ایران در حاشیه شهرها یا سکونت های غیر رسمی زندگی می کنند. البته طبیعی است که مناطق مختلف کشور در جذب حاشیه نشین یکسان نیستند برای نمونه، امروز تهران به عنوان پایتخت و به طور طبیعی بزرگ ترین و در عین حال کامل ترین شهر کشور، بیشترین جمعیت حاشیه نشین را به خود اختصاص داده است، طبق آخرین آماری که توسط استانداری تهران ارائه شده، هم اکنون یک میلیون و دویست و چهل هزار نفر در حاشیه شهر تهران مانند: اسلامشهر، شهر قدس، ورامین، شهریار و غیره زندگی می کنند. بعد از تهران، مشهد رتبه دوم را از جهت جمعیت حاشیه نشین دارد به طوری که جمعیت حاشیه نشین آن به مرز یک میلیون نفر رسیده است و بعد از مشهد، اهواز، تبریز و ارومیه بالاترین رتبه حاشیه نشینی را خود اختصاص داده اند.
۳٫ درباره تهران چند نکته قابل تأمل دیگر وجود دارد من جمله اینکه در حال حاضر تقریباً یک – پنجم کل جمعیت شهریِ ایران در تهران متمرکز شده است که رقم بسیار بالایی است و نکته دیگر درباره تهران اینکه روند افزایش جمعیت تهران- که قسم مهمی از این جمعیت به حاشیه اضافه می شود – متوقف نشد است به طوری که طی پنج سال اخیر، یک میلیون نفر به جمعیت تهران اضافه شده است.
۴٫ نباید از نظر دور داشت که از حاشیه نشینی تلقی های یکسانی وجود ندارد. برای مثال، هنوز تصور برخی از مردم از حاشیه نشینی آلونک نشینی یا زاغه نشینی است این در حالی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بساط آلونک نشینی در ایران که حاکی از ظلم مفرط رژیم پهلوی به مردم ایران بود جمع شد و امروز به جز موارد استثناء و کمیاب، نمی توان در نقطه ای از کشور شاهد پدیده های رایج گذشته مانند آلونک نشینی بود.
بنابراین، وقتی از حاشیه نشینی صحبت می کنیم، منظور اسکان غیرقانونی قسمی از مردم در کنار شهرها و عدم برخورداری آنها از بخش مهمی از مزایای زندگی رسمی در شهرها مانند برق، آب، گاز و مخابرات رسمی، خدمات بهداشتی، خدمات پلیسی، خدمات آموزشی و سایر رسیدگی هایی است که کف آن شامل همه ساکنان رسمی مناطق شهری می شود.
۵٫ بافت های فرسوده شهری هم بخشی از مشکلات حاشیه نشینی را با خود حمل می کنند. به بیان دیگر، اولاً، بافت های فرسوده در دل شهرهای بزرگ فرصت ایجاد سکونت های غیررسمی در زمینهای بی صاحب یا دولتی را به وجود می آورند و از این طریق حاشیه نشینی در وسط شهر بازآفرینی می شود و ثانیاً، هرچند عمده ساکنان در بافت های فرسوده شهری سکونت غیر رسمی ندارند لکن به دلیل اقتضائات بافت های فرسوده مانند تراکم بالای جمعیت و نوع معماری (و دشواری ارائه خدمات عمومی در این مناطق) و یا به دلیل تبعیض نوشته و نانوشته، مردم در این مناطق، از بخشی از مزیت های سکونت در شهرها مانند خدمات بهداشتی و درمانی، محیط های آموزشی با کیفیت و مراکز تفریحی مناسب و غیره بهره مند نیستند. طبق گزارشی که اخیراً یکی از دستگاه های مسئول ارائه داد، هم اکنون یک میلیون و دویست و هفتاد هزار نفر از مردم تهران در بافت فرسوده زندگی می کنند که برای نمونه می توان به منطقه ۱۲ تهران اشاره کرد.
۶٫ هرچند شهر تهران بیشترین جمعیت حاشیه نشین را دارد اما لزوماً جمعیت بالای حاشیه نشین در یک نقطه جغرافیایی، به منزله حاد بودن وضعیت حاشیه نشینی در آن نقطه نیست بلکه این کیفیت حاشیه نشینی است که درجه مخاطرات حاشیه نشینی را در نقاط گوناگون کشور مشخص می کند. به بیان دیگر، برخی مناطق کشور مانند مناطق حاشیه شهر تهران اسماً و مطابق تعریف حاشیه قلمداد می شوند اما اولاً، دولت ها بالضروره به ارائه برخی خدمات شهری در این مناطق تن داده اند و ثانیاً، ترکیب جمعیتی بعضی مناطق، فرهنگ مدنی مناسب تری را نسبت به سایر مناطق بروز و ظهور داده و به تبع آن، از برخی عوارض حاشیه نشینی کاسته است؛ لذا می توان گفت در این مناطق، بسیاری از مشکلات مناطق حاشیه ایِ سایر نقاط کشور مانند حاشیه مشهد یا اهواز قابل مشاهده نیست.
۷٫ حاشیه شهرها و سکونت های غیر رسمی به دلایل گوناگون از قبیل فقدان جامعه پذیری لازم، عدم حاکمیت حداکثری قانون، کاهش حضور مأمورین دولتی و در رأس آنها پلیس، کمبود ترس به خاطر از دست دادن منافع، فقدان یا کمبود شدید فعالیت های فرهنگی و آموزشی خصوصاً با رویکرد دینی، محیطی امن برای استقرار مجرمین و آبستن شکل گیری انواع جرایم اجتماعی مانند نزاع و درگیری، تجاوز به عنف، قتل، کودک آزاری، اعتیاد وسیع و یا اخفای اموال مسروقه است و این جدای از جرایمی مانند تصرف عدوانی اراضی و ساخت و سازهای غیرمجاز است که اصولاً ایجاد یک منطقه حاشیه ای با این جنس از جرایم پیوندی ناگسستنی دارد.
۸٫ حاشیه نشینی یکی از آسیب های رایج و رو به رشد در دنیا محسوب می شود. طبق آمارهای جهانی، در حال حاضر حدود یک میلیارد نفر از مردم جهان شامل ۳۲ درصد از جمعیت شهرنشین دنیا، مبتلا به حاشیه نشینی هستند و این روند با سرعت ادامه دارد. البته توجه داشته باشید که حاشیه نشینی مختص کشورهای ضعیف نیست لذا باید گفت در حالی که کشورهایی مانند هند بیشترین جمعیت حاشیه نشین جهان را به خود اختصاص داده اند، مسئله حاشیه نشینی در اروپا و کشورهایی که بیشترین تولید ناخالص ملی را دارند نیز همچنان زنده است. مثلا کشور ایتالیا جزو کشورهای پرآسیب اروپایی در زمینه حاشیه نشینی است هرچند هر قدر نگاه را به سمت شرق اروپا می چرخانیم وضعیت حاشیه نشینی در کشورهای اروپای شرقی جدی تر می شود. جدای از حاشیه نشینی به معنای مصطلح، امروز رشد پدیده بی خانمانی مطلق که مثلاً خود را به صورت کارتن خوابی ظاهر کرده است در اروپا و امریکا ذهن ها را به خود مشغول کرده است. در حال حاضر، برخی رسانه های معتبر تعداد کارتن خواب های ایالات متحده امریکا را ۵۰۰ هزار نفر ذکر کرده اند که اگر صحت داشته باشد کمتر از یک فاجعه نیست.
عوامل شکلگیری حاشیه نشینی
از مباحث مقدماتی که عبور کنیم، نخستین سئوال این است که چه عواملی زمینه شکل گیری پدیده حاشیه نشینی در ایران را فراهم کرده اند؟ البته ممکن است این عوامل به حاشیه نشینی در سایر کشورها نیز صدق کند لکن من اصرار دارم عوامل حاشیه نشینی در هر کشوری به مقتضای شرایط تاریخی آن کشور جداگانه مورد مطالعه قرار بگیرد. در ادامه تلاش می کنیم به ترتیب به اهمّ عوامل حاشیه نشینی در ایران اشاره کنیم :
یکم. توزیع ناعادلانه منابع و امکانات در کشور
کشورهایی در مقابله با آسیب حاشیه نشینی و کاهش آسیب های فرعی ناشی از آن موفق عمل کرده اند که منطق عدالت را در توزیع امکانات گوناگون خصوصاً امکانات رفاهی پذیرفته اند. عدالت توزیعی در یک تعریف ساده عبارت است از : توزیع منابع و امکانات کشور به مناطق گوناگون بر اساس حقوق اساسی مردم و استعداد هر منطقه. همانطور که ملاحظه می کنید، در این تعریف دو ملاک برای توزیع عادلانه ارائه شده است: ملاک اول حقوق اساسی مردم است که شامل بهره مندی از حداقل های یک زندگی فردی و مدنی است که شامل سه دسته بهره مندی می شود: یکم، اختصاص زیرساخت های پایه مانند آب، برق، سوخت، مخابرات، جاده؛ دو، وجود اشتغال و اقتصاد معقول؛ و سه، وجود نظم و خدمات عمومی مانند خدمات شهری، خدمات امنیتی، خدمات بهداشتی و درمانی و خدمات آموزشی و پرورشی؛ و ملاک دوم استعدادهای هر منطقه است که معنای آن، تخصیص هدفمند منابع به منظور رشد آن منابع در آن محیط و به تبع آن، تولید ثروت و رفاه است.برای مثال، هیچ منطقی تخصیص منابع عمومی برای احداث کارخانه های عظیمی که به آب وافر نیاز دارند، به مناطق خشک و کم آب را نمی پذیرد یا هیچ منطقی نادیده گرفتن مزیت های کشاورزی یک منطقه و ایجاد صنایع سنگین در آن منطقه به جای کشاورزی را قبول نمی کند. از طرف دیگر، هر چند عدالت توزیعی از عقلانیت واضحی برخوردار است لکن در اجرای عدالت توزیعی با دو رفتار عمده روبرو هستیم:
یک، رفتارهایی که ناشی از عدم باور به عدالت است و تحقق عدالت را مغایر با منافع خود تلقی می کند؛ نمایندگان این رفتار را باید در سرمایه سالاران لیبرال و غیر لیبرال جستجو کرد.
دو. رفتارهایی که ناشی از ضعف و ناتوانی در اجرای عدالت است و علی رغم اینکه عدالت را در مبنا می پذیرد لکن از عهده عینیت بخشی به آن بر نمی آید که هر البته نتیجه هر دو رفتار می تواند به شکل گیری و گسترش حاشیه نشینی منجر شود. به بیان دیگر، وقتی عدالت نبود و تمامی منابع و امکانات کشور در پایتخت و چند کلان شهر متمرکز شد، طبیعی است که مردم چه در روستاها و چه در شهرهای کوچک برای بهره مندی از منابع و امکانات پایتخت و کلان شهرها مهاجرت کنند چیزی که با شروع به کار پهلوی اول در ایران آغاز و متأسفانه با پیروزی انقلاب نیز- به دلایلی که در جلسه اول به آنها اشاره کردم – در حد مورد انتظار متوقف نش و از آنجا که سکونت رسمی در متن شهرها پرهزینه است و بخش مهمی از مهاجرت کنندگان قادر به تأمین هزینه های آن نیستند، مهاجرت های گسترده خود را در شکل گیری حاشیه های عظیم در کنار کلان شهرهایی مانند تهران و مشهد نشان می دهد. مطلب مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کنم، نقش برجسته آمایش سرزمینی در تحقق عینی عدالت توزیعی است.
آمایش سرزمینی که هنوز کشور ما از نسخه کامل آن بی بهره است عبارت است از: رصد، تحلیل و برنامه ریزی فضایی در مقیاس ملی و حتی منطقه ای در جهت ادراک ظرفیت ها و توانمندی ها و همچنین بازیگران اصلی و آرایش آنها در صحنه طبیعی، اقتصادی و اجتماعی کشور که می تواند امکان بهره برداری معقول از پهنه سرزمینی کشور، توزیع جمعیت و در نهایت برقراری عدالت توزیعی و پاسخگویی به نیازهای جامعه را فراهم کند. امروز با ظهور فناوری های جدید، مانند فناوری اسکن عمیق و غیره، آمایش سرزمینی ابعاد تازه و بسیار مؤثری پیدا کرده است.
دوم. حوادث طبیعی
در جلسه نخست به وضوح توضیح دادم که کشور ما از جهت طبیعی یک کشور حادثه خیز است و طی سده اخیر، حوادث طبیعی بزرگی رخ داده که هر یک در تغییر اوضاع ایران مؤثر بوده است. در واقع، وقتی یک زلزله یا سیل عظیم و ویرانگر در یک منطقه رخ می دهد، تا سال ها شرایط عادی منطقه به هم می خورد و بخش مهمی از جمعیت آن منطقه به دلایل گوناگون از جمله بهره مندی از یک زندگی مناسب از آن منطقه مهاجرت می کنند.از جمله حوادث طبیعی دیگر که در مهاجرت ها نقش مؤثری داشته است، تحولات آبی و خشکسالی در ایران است. البته به طورکل، ایران کشوری خشک و کم بارش قلمداد می شود و در غیر فصول خشکسالی نیز جز در معدودی از مناطق، با وفور آب روبرو نیست اما وقتی موضوع خشکسالی به صورت علاحده بوجود می آید، در موارد قابل توجهی، مردم مناطقِ مبتلا به خشکسالی که ادامه حیات خود را در کشاورزی و دام داری جستجو می کنند، چاره ای جز تن دادن به مهاجرت با انگیزه ایجاد فرصت های تازه برای کشاورزی و دامداری و یا تغییر شغل و زندگی شهری ندارند، البته در گذشته وقوع خشکسالی معمولاً مولّد بیماری های مسری هم بود و یکی از عواملی که انگیزه مهاجرت را در بین مردم تقویت می کرد، فراز از بیماری و مرگ بود.
سوم. جنگ
جنگ هم مانند حوادث طبیعی عامل بخش مهمی از مهاجرت هاست. اگر به جنگ تحمیلی ۸ ساله مروری بیندازید، تایید خواهید کرد که بخشی از تحولات جمعیتی در ایران طی چند دهه اخیر معلول جنگ بوده است. به بیان دیگر، مردم جنگ زده چاری جز مهاجرت ندارند و طبعاً علاوه بر ورود جمعیت شهری جنگ زده به شهرهای دیگر، قسم مهمی از جنگ زده هایی که مقیم روستاها هستند، یا به اختیار خودشان و یا به اجبار و تحمیل دیگران من جمله دولتها، پیوستن به زندگی شهری را به زندگی روستایی ترجیح می دهند، و همین امر موجب می شود تا آنها نیز وارد شهر ها یا حاشیه شهر ها بشوند.از آنجا که بخشی از جنگ زده ها، سرمایه خود را در جنگ از دست داده اند و قادر نیستند با کمکهای ناچیز دولت در سکونت گاه های رسمی و متن شهرها به زندگی خود ادامه دهند، خود به خود یا به حاشیه شهرها می پیوندند و یا حاشیه های جدیدی را برای شهرهای بزرگ خلق می کنند.
چهارم. مهاجرت از خارج به داخل
گرچه مهاجرت از خارج به داخل یک موضوع همیشگی نیست و در هر فقره ابعاد متفاوتی دارد اما بالاخره ما در ایران تجربه طولانی مهاجرین افغانی را داریم. طبق آخرین آمارها، ایران در این تاریخ میزبان حدود ۳ میلیون مهاجر افغانی اعم از قانونی و غیر قانونی است و طبعاً عمده این مهاجرین چه به دلایل اقتصادی، چه به دلیل عدم بهره مندی از مجوزات قانونی و چه به دلیل فرهنگی و دافعه موجود در متن شهرها، حاشیه کلان شهرها را برای زندگی موقت یا دائمی خود انتخاب می کنند سهم آن از کل حاشیه نشینی در ایران کم نیست.پنجم. هویت اجتماعی
وقتی از یک طرف زندگی و مشاغل روستایی به شدت تحقیر می شود و روستاییان به عنوان افرادی بی سواد و فاقد کلاس اجتماعی مناسب توصیف می شوند و از طرف دیگر، دائماً زندگی شهری تمجید و مردم شهرنشین به نحو غیر واقعی صاحب همه فضائل و خوشبختی ها معرفی می گردند، باید منتظر بود که در اثر یک چالش هویتی، بخشی از جمعیت جوان روستاها در جهت کسب هویت و تشخص، و نجات از تحقیرهای مستمر شهرنشین های متکبر و رسانه های آنها، روستاها و مشاغل روستایی را رها کرده و به سمت شهرها هجوم بیاورند. در بعضی از مواردی که به دلیل چالش هویتی مهاجرت انجام شده است، مشاهده می شود که فرد در روستای خود از شرایط مالی و اقتصادی و از رفاه مناسبی برخوردار بوده است و اتفاقاً در همان روستا از منزلت اجتماعی قابل قبولی هم بهره مند است- لکن مصمم به مهاجرت می شود و در نقطه مقابل، در شهر نه فقط از راحتی زندگی قبلی برخوردار نیست بلکه به دلیل فقدان دانش و مهارت های کافی برای زندگی شهری، تن به کارهای پست، بی منزلت و سخت داده است تا بلکه از عهده تأمین هزینه های هنگفت زندگی در شهر برآید.این اعتراضی است که خیلی از روستائیانی که تحت فشار فرزندان جوان یا سایر عوامل به شهرها مهاجرت کرده اند مطرح می کنند و از آنجا که مهاجرت معمولاً با فروش خانه و زمین های کشاورزی توأم است، فرد روستایی در روند مهاجرت، تمام پل های پشت سر خود را خراب می کند و راه برگشتی برای خود باقی نمی گذارد.
ششم. سبک زندگی
یکی از عناصری که در مهاجرت و سکونت در حاشیه شهرها مؤثر است، تغییر سبک زندگی است. در حقیقت، سبک زندگی ای که ارزش را در حیات ماشینی و فناوری زده امروزی خلاصه می کند و کسب لذت و خوشی را در تن آسایی و برخی دلخوشی های موجود در شهرهای بزرگ معرفی می کند، خیلی طبیعی است که شهرها را برای زندگی ایده آل معرفی کند.در واقع، افرادی هستند که نه به خاطر بیکاری و فقر، نه به خاطر چالش هویتی، و نه به خاطر فقدان امکانات اولیه، بلکه به خاطر قابل تحمل نداستن سبک زندگی در روستاها و شهرهای کوچک و میل شدید به تنفس در فضاهای شهری و هضم شدن در فناوری ها یا موقعیت های شهری تن به مهاجرت داده اند اما به دلیل عدم تمکن مالی برای قرارگرفتن در متن شهرها، بالاجبار حاشیه نشینی را راهی برای ورود گام به گام به شهرها انتخاب کرده اند هرچند ممکن است هیچوقت انتقال از حاشیه به متن شهر اتفاق نیفتد.
هفتم. فقر و تنگدستی
فقر و تنگدستی خصوصاً وقتی ناشی از بیکاری باشد، یکی از انگیزه های جدی برای سکونت در حاشیه شهرهاست. شما اگر به ترکیب جمعیتی برخی مناطق حاشیه ای تهران دقت کنید، ساکنان برخی از این مناطق را کسانی تشکیل داده اند که بیکاری مفرط و نبود امید به حل مسئله بیکاری، آنها را برای مشاغلی نظیر مسافرکشی و غیره به سمت شهرها کشانده است، حتی کسانی که از قدرت مسافرکشی و امثال این هم برخوردار نیستند به خوبی می دانند که هم جواری با شهرهای بزرگ، در هر حال فرد را از فقر مطلق نجات می دهد بطوریکه اگر تکدی گری را هم به عنوان آخرین گزینه انتخاب کنند، بهتر از قبل قادر به گذران زندگی خود خواهند بود. این در حالی است خرده فروشی مواد مخدر، سرقت های ریز و امثال این ها، خیلی زود جای تکدی گری را نیز خواهد گرفت.هشتم. فقدان آگاهی و تربیت اجتماعی
عمده کسانی که زندگی در حاشیه شهرها را انتخاب می کنند، نه تنها قبل از ورود به این مناطق فاقد آگاهی های لازم درباره پیامدهای حاشیه نشینی هستند بلکه بعد از اسکان در حاشیه ها، قدرت استفاده از قانون و تسهیلات قانونی برای خروج از شرایط نامطلوب و یا غرق نشدن در مشکلات حاشیه نشینی من جمله ارتکاب به جرایم گوناگون را ندارند و لذا معمولاً بخش مهمی از مردم حاشیه نشین را افرادی تشکیل می دهند که از جهت فرهنگی، جزو طیف های بسیار ضعیف جامعه محسوب می شوند و همین امر ضررهای حاشیه نشینی را برای خود آنها و دیگران اضافه می کند.نهم. سایر موارد
وقتی سرفصلی تحت عنوان سایر موارد به بحث اضافه می شود به طور طبیعی هر عامل دیگری که از قلم افتاده باشد اضافه می شود اما من قصد دارم در این قسمت به موضوع زندان ها و نقش آن در ایجاد حاشیه ها و سکونت های غیر رسمی اشاره کنم. واقعیت این است که وقتی سرپرست یک خانواده به دلایل گوناگون به زندان می افتد و قانون گذار مجازاتی به جز زندان برای مجرمین دارای جرم های سبک هم در نظر نمی گیرد، یک خانواده، به تبع افتادن سرپرست خود به زندان آواره و بدبخت می شود.بعضی از خانواده ها خود را مجبور می بینند سکونت گاه خود را به محل زندان عضو خانواده نزدیک کنند و همین امر حلقه ای از سکونت گاه های غیر رسمی را در دور زندان های بزرگ ایجاد می کند. ممکن است تصور شود که ایجاد این سکونت گاه ها فقط یک تصرف عدوانی اراضی دولتی یا شخصی و ایجاد چهره نامناسب برای یک منطقه تلقی می شود این در حالی است که وقتی این سکونت گاه ها با ترکیب جمعیتی اکثراً مؤنت تشکیل می شود، انواعی از تخلفات و جرایم کوچک و بزرگ نیز در آن متولد خواهد شد که بعضی از آنها مانند تن فروشی و امثال این ها دردآور است. با این وصف، عرض من این است که پدیده توسعه زندان و زندانی چنانچه رهبر معظم انقلاب بارها فرموده اند محل تأمل جدی است و مسئولان باید موضوع جایگزین های متنوع و اثربخش را به قدرت به نتیجه برسانند.
نظام برنامه و بودجه عامل اصلی شکل گیری حاشیه ها
ضمناً من در جلسه اول درباره نحوه تأسیس سازمان برنامه و بودجه در ابتدای پهلوی دوم و انگیزه های پشت آن و همچنین آثار سوء عملکرد این سازمان صحبت کردم و بنا ندارم همه این مطالب را تکرار کنم و لذا در همین حد عرض می کنم که احاطه تفکر نظام لیبرال – سرمایه داری بر سیستم برنامه و بودجه ریزی کشور وتزریق روح بی عدالتی به کشور طی دهه های متوالی، شرایطی را فراهم کرد که با شکل گیری کشور به دو منطقه ذهنی شمال و جنوب، منابع و امکانات کشور در یک منطقه متمرکز شد و همین امر زمینه مهاجرت های وسیعی را به سمت شهرها ایجاد کرد که هم آثار سوء مهاجرت های قبلی امروز ملموس است و هم متأسفانه با وجود گذشته ۴۰ سال از عمر انقلاب، هنوز نظام مدیریت و برنامه ریزی کشور آن طور که شایسته و بایسته است متحول نشده و قادر به جلوگیری از روند مهاجرت ها نیست.
اسلام و الزام آور کردن برخورد انسانی با حاشیه نشین ها
یکی از مباحثی که ترجیح می دهم قبل از ورود به راهکارهای اساسیِ مهار حاشیه نشینی طرح کنم، ضرورت مواجهه انسانی با حاشیه نشین هاست. مسلماً هیچ کس در شرایط طبیعی علاقه مند به حاشیه نشینی نیست. حاشیه نشینی به تعبیر رهبر بزرگوار انقلاب نوعی آوارگی است و همه می دانند که آوارگی چه دردها و رنج هایی را در پی دارد.از طرف دیگر، هرچند ورود به حاشیه شهرها توأم با سطحی از قانون شکنی است اما نه لزوماً در همه موارد بلکه در برخی موارد، گرفتاری هایی مانند افتادن در دام گروه های جرم و فساد و یا ابتلا به اعتیاد و غیره که سطح بالایی از قانون شکنی محسوب می شود را به دنبال دارد. وقتی این گونه شد، نوع نگاه دولت ها و حتی مردم به حاشیه نشین تغییر می کند و راهکارهای سلبی مانند برخوردهای انتظامی و قضایی، امحاء سکونت گاه های غیر رسمی و یا رها سازی حواشی به حال خود، به محتوای نسخه های نوشته یا نانوشته بعضی از متولیان امر تبدیل می شود؛ این در حالی است که از نظر اسلام، این افراد در درجه اول دارای شرافت انسانی هستند و نمی توان به بهانه جرم زدایی یا برخورد با جرم به سمت تضییع حقوق اساسی آنها پیش رفت.
در حقیقت، این درست است که حاشیه نشین با سکونت غیرقانونی خودش، برای جامعه دردسرساز شده است اما نمی توان به صرف آنکه این فرد دردسرسازی کرده است، آن را از حداقل های معیشتی یا سرویس های بهداشتی و درمانی، آموزش عمومی و از مهم تر، امنیت بی بهره ساخت. این صد در صد غلط است که عده ای تصور می کنند راه برخورد با حاشیه نشینی تبدیل حاشیه ها به زندان های بزرگ و ایجاد مشقف برای حاشیه نشین ها برای خروج از این مناطق است.
خیر، اسلام این روش ها را قبول ندارد. روش درست این است که حالا که این ها به دلایلی دچار حاشیه نشینی شده اند و دولت ها در ایجاد این شرایط دخیل بوده اند، از محل بیت المال مسلمین به وضع نابسامان آنها رسیدگی شود و شرایطی مهیا گردد که این افراد نه تنها در مناطق حاشیه ای از حقوق اساسی خود برخوردار باشند بلکه تدریجاً از حاشیه به متن شهرها یا سکونت های رسمی منتقل شوند.
راهکارهای اساسی مهار حاشیه نشینی در ایران
من معتقدم از بین بردن کامل حاشیه نشینی ممکن نیست لکن معتقدم برای مهار حاشیه نشینی که مایلم از آن به پیشگیری از حاشیه نشینی تعبیر کنم، می توان اقدامات متنوعی را دنبال کرد که در ادامه به مهم ترین آنها اشاره می کنم :
تقویت همه جانبه روستاها و ارتقاء منزلت آنها
همان طور که به کفایت بحث شد، روستا محل تنفس محیط زیست و محل تأمین نیازهای اساسی جامعه است و کسانی که در روستاها و در عرصه های رایج و دشواری مانند کشاورزی، دامداری و غیره خدمت می کنند جزو شریف ترین و بی آلایش ترین اعضاء جامعه محسوب می شوند. از طرف دیگر، روز به روز سطح سواد و مهارت مردم در روستاها بیشتر می شود و به تبع آن، اداره بهتر و منظم تر روستاها، ورود فناوری ها و صنایع سالم و مرتبط، افزایش بهره وری و یا تولید مشاغل جدید روستایی نیز رقم می خورد با این وصف، اگر منطق یک جامعه به تقویت روستاها از جهت امکانات رفاهی و همچنین ارتقاء منزلت اجتماعی تبدیل شود، مطمئناً نه تنها سیر مهاجرت از روستاها به شهرها معکوس می شود بلکه جذابیت و قدرت اقتصادی روستاها در بعضی عرصه ها کم تر از قدرت و جذابیت سرمایه گذاری در شهرها نخواهد بود.آمایش سرزمینی و تجدید نظر در نحوه توزیع منابع و امکانات
انجام بی نقص آمایش سرزمینی و تهیه برنامه چینش سرزمینی مبتنی بر عدالت توزیعی، جزو اقدامات مهمی است که اگر در کشور صورت گیرد، بخش مهمی از گرفتاری ها من جمله حاشیه نشینی برطرف خواهد شد. البته تغییر شرایط ناعادلانه قبلی در عمل دشواری های خاص خود را دارد و حتی در برخی مناطق با مقاومت های سنگین روبرو خواهد شد اما باید توجه داشت که برای خروج از انفعال و به دست آوردن موقعیت عادلانه و معقول، خطرپذیری و تن دادن به تحولات بزرگ اجتناب ناپذیر است، البته زمانی می توان از نهادینه شدن عدالت در نظام برنامه و بودجه ریزی صحبت کرد که تفکر حاکم بر دانش انسانی و اجتماعی و همچنین مدیریت کشور به نفع عدالت تغییر کرده باشد.ایجاد سکونت های رسمی برای مهاجرت های اجتناب ناپذیر
هر چقدر دولت ها بر اساس پیش بینی خود از نیازهای واقعی، زمینه گسترش قانونی شهرها یا ایجاد شهرها یا شهرک های جدید را به موقع و هوشمندانه دنبال کنند، و در روند شهرسازی ها نیازهای طیف ضعیف جامعه را به نیازهای طیف های مرفه جامعه ترجیح دهند، خود به خود شاهد گسترش روزافزون مناطق حاشیه ای نخواهیم بود. این مطلب در شرایطی باید مد نظر متولیان امور قرار بگیرد که حوادث طبیعی، جنگ، مهاجرت از خارج به داخل، تحولات جغرافیایی، افزایش جمعیت و سایر موارد، نیازهای تازه ای را پدید خواهد آورد که اگر برای پاسخگویی به آن تدبیر درستی صورت بگیرد، شاهد گسترش حواشی و سکونت گاه های غیررسمی نخواهیم بود.اصلاح روند ایجاد کلان شهرها
اصولاً من معتقدم کلان شهرها نابودکننده محلات و برهم زننده بخش مهمی از سنت ها و قواعد خوب اجتماعی به شمار می روند و به دلیل جذابیت های ظاهری ای که به خاطر تجمیع امکامات در آن بوجود می آید، به ایجاد حاشیه های بزرگ و پر مشکل در کنار خود دامن می زنند؛ شما اگر به کلان شهرهای دنیا و حتی کلان شهرها در کشور خودمان دقت کنید، ملاحظه خواهید کرد که به کانونی برای انواع بیماری های اجتماعی تبدیل شده اند.بنابراین، یکی از اقدامات معقول دولتها، ایجاد محدوده قانونی برای شهرهای بزرگ و صیانت سرسختانه از آن و جلوگیری از ظهور هر عاملی است که کلان شهرهای جدیدی را خلق کند. ضمناً امکان اتخاذ تدابیر جدید و هوشمندانه برای تبدیل کلان شهرها به چند شهر نیز تجربه ای است که در برخی کشورها مشاهده شده است.
تغییر سبک زندگی
با تغییر سبک زندگی ای که شرایط حیات انسان در خارج از شهرهای بزرگ را نه تنها تحقیر بلکه از بین می برد، و موجودیت انسان را با زندگی شهری و شاخص های عجیب و غریب در آن پیوند می زند، امکان مقابله با گسترش مهاجرت ها و به تبع آن، حاشیه نشینی ها فراهم می شود. به نظر می رسد، در گسترش مهاجرت ها و توسعه حاشیه نشینی، برخلاف سابق که بیکاری، فقر و امثال اینها عامل اصلی محسوب می شد، امروز سبک زندگی به عامل اصلی تبدیل شده است.چند تذکر مهم
اولا، همه مناطق حاشیه ای کانون جرم و فساد محسوب نمی شوند و نباید توصیف رایج از سکونت گاه های غیررسمی به همه مناطق تعمیم داده شود. به بیان دیگر، هر منطقه حاشیه ای نسخه خاص خود را می طلبد.ثانیاً، اصل در مواجهه با پدیده حاشیه نشینی خاموشی کردن موتور مهاجرت از روستاها به کلان شهرهاست در غیر این صورت هیچ گاه مسئله حاشیه نشینی با اقدامات مقابله ای یا درمانی حل نخواهد شد.
ثالثاً، عدم رعایت کرامت انسانی در مواجهه با حاشیه نشین حتی در مواجهه های رسانه ای، موجب می شود تا احساس ظلم و تبعیض به صورت مضاعف باب یکسری از جرایم را در مناطق حاشیه ای باز نگه دارد.
رابعاً، هرچند حاشیه نشینی محصول قانون شکنی است اما نباید این امر زمینه تداوم بی قانونی و شکل گیری نوعی هرج و مرج در مناطق حاشیه ای را در پی داشته باشد. با این وصف، مراجع قانون گذار باید برای ساماندهی سکونت های غیر رسمی به سمت وضع قوانین دقیق و کارآمد حرکت کنند.
منبع: سایت طلیعه