طفل شیرخوار کربلا

در حادثه کربلا طفل شیرخوار امام حسین(ع) نیز حضور داشت در این مقاله به نام،سن و کیفیت شهادت ایشان میپردازیم.
دوشنبه، 15 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طفل شیرخوار کربلا

مقدمه

از مصائب بزرگ روز عاشورا و حوادث مسلم این روز، شهادت طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) است که توسط سپاه عمر سعد با کمال بى رحمى و در آغوش امام(علیه السلام) به شهادت رسید.

در برخى منابع کهن، از نام این طفل، سخنى به میان نیامده، اما در برخى دیگر با نام عبدالله بن الحسین یا عبدالله رضیع از او یاد شده است.

هم چنین بسیارى از منابع، در باره سن او سکوت کرده اند. از طرف دیگر، برخى مورخان و مقتل نگاران، اصل تیر خوردن و شهادت او را به اختصار بیان کرده و بعضى دیگر گفته اند که در کنار خیمه در آغوش امام(علیه السلام) هدف تیر قرار گرفت.

گروه سوم، گزارش کرده اند که امام(علیه السلام) او را در برابر سپاه کوفه گرفت و تشنگى او را مطرح کرد و در این هنگام روى دست امام(علیه السلام) با تیر دشمنان به شهادت رسید.

اینک ابتدا نام و سن این طفل و سپس کیّفیت شهادت او را با استناد به منابع قدیمى (که برخى، از برخى دیگر گرفته اند یا یک گزارش را یکى به اختصار و دیگرى به تفصیل آورده است) بررسى مى کنیم و در پایان به نقد تحلیل یکى از محققان معاصر در این باره مى پردازیم.
 

نـام کودک

منابع تاریخى، نام این طفل را گوناگون نوشته اند؛ در برخى منابع از او (بدون ذکر نام) تعبیر به «صبى» شده،2 چنان که در روایتى، امام باقر(علیه السلام) نیز از این طفل، تعبیر به «صبى» کرده است.3

دسته اى از منابع نیز با عنوان «صغیر»4 از او یاد کرده اند. فضیل بن زبیر (از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)) هم به صراحت نام او را عبدالله ضبط کرده است.5

ابومخنف در خبرى که از حُمَید بن مسلم نقل کرده، به نقل از برخى، نام او را عبدالله دانسته است،6 اما در جاى دیگر، به صراحت نام او را مى آورد.7

مورخان و رجال شناسان بعدى، همانند محمد بن حبیب بغدادى8 (م 245 ق)، بلاذرى9 (م 279 ق)، ابونصر بخارى10(زنده تا 341 ق)، ابوالفرج اصفهانى11 (م 356 ق) طبرانى12 (م 360 ق)، قاضى نعمان مصرى13 (م 363 ق)، بلعمى14 (م 363 ق)، شیخ مفید15 (که بیشترین گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل کرده است) و به پیروى او، طبرسى16 و شیخ طوسى17 به صراحت نام او را عبدالله نوشته اند. بسیارى از منابع متأخر نیز با همین نام از او یاد کرده اند.18

ابن اعثم (م 314ق) نخستین مورخى است که از طفل شیرخوار با نام «على» یاد کرده و از او با نام «علىٌ فى الرضاع» تعبیر کرده است.19 خوارزمى (م 568 ق) نیز (که بسیارى از مطالب مقتل خود را از ابن اعثم گرفته) از او به «علىٌ الطفل» (بدون ذکر اصغر) تعبیر کرده است.20

اما تا جایى که بررسى ها نشان مى دهد، اولین کسى که نام یکى از فرزندان امام(علیه السلام) را (افزون بر على اکبر و امام چهارم(علیه السلام) و عبدالله) «على اصغر» دانسته است، طبرى شیعى21 (از علماى قرن چهارم) است.

پس از او ابن خشاب بغدادى22(م2 567 ق) و ابن شهرآشوب23 (م 588 ق) نام این طفل را «على اصغر» نگاشته اند. و از آن پس، این اسم به برخى از منابع متأخرتر، راه یافته است.24


سن کودک

درباره سن او باید گفت که بسیارى از منابع تاریخى چنان که در گزارش هاى آن ها ملاحظه خواهد شد سخنى از سن وى به میان نیاورده و تنها به عناوینى، همانند صبى، صغیر، طفل و رضیع (شیرخوار) اکتفا کرده اند.

البته برخى مورخان و مقتل نویسان، همانند فضیل بن زبیر رسان (زنده تا عصر امام صادق(علیه السلام)) و یعقوبى (م 284 ق) بر این باورند که این طفل در روز عاشورا به دنیا آمده است.25

اما گزارش هاى قابل اعتنا که در آن ها به سن این طفل اشاره شده، گزارش هاى ذیل است که البته سن وى را متفاوت نوشته اند، از این رو باید اذعان کرد که هیچ وجه جمعى براى این گزارش ها وجود ندارد.

نخستین گزارش به ترتیب قدمت آن ها گزارش محمد بن سعد (م 230 ق) است که از پسرى سه ساله براى امام حسین(علیه السلام) سخن به میان آورده که عقبة بن بشر اسدى، او را با تیرى شهید کرد.26

بلعمى، از مورخان قرن چهارم، ذیل گزارش چگونگى شهادت طفل شیرخوار، او را یک ساله دانسته است.27 و بالأخره در بیتى به جاى مانده از کسائى مروزى، شاعر قرن چهارم از طفلى پنج ماهه، یاد شده است:

آن پنج ماهه کودک، بارى چه کرد ویحک *** کز پاى تا به تارک، مجروح شد مفاجا؟28چنان که ملاحظه مى شود، هیچ وجه جمعى بین سه قول یاد شده وجود ندارد، اگرچه شاید بتوان گفته بلعمى را به دلایلى ترجیح داد، زیرا برخى منابع به شیرخواره بودن این طفل اشاره کرده اند که طبیعتاً با قول ابن سعد سازگارى ندارد و برخى دیگر چنان که خواهد آمد گفته اند که امام(علیه السلام) او را در دامانش نشاند که این امر با پنج ماهه بودن کودک (گفته کسائى مروزى) ناسازگار است، زیرا این کودک طبیعتاً بایستى به سنى از رشد رسیده باشد که نشستن او در دامان پدر ممکن باشد، از این رو این دو ویژگى یاد شده با هم، با یک ساله بودن کودک سازگار است.

اگرچه به این نکته نیز باید اذعان کرد که گفته بلعمى مرسل و بدون استناد به گفته راویانى است که او از آن ها نقل کرده است.
 
نقد و بررسى دیدگاهى مشهور
اما در برابر گزارش منابع کهن در باره سن طفل شیرخوار، دیدگاهى است که سن اینطفل را شش ماهه دانسته و چنان روى این دیدگاه در یکى دو قرن اخیر، تبلیغ شده است که امروزه در منابر و محافل روضه خوانى، شهرت خاصى دارد و حتى در سال هاى اخیر، برخى براى او جشن تولد گرفته و تولّد وى را با محاسبه برگشت به شش ماه پیش از عاشوراى سال 61ق در ده رجب سال 60ق مى دانند!

بلکه این امر تا آن جا پیش رفته است که این تاریخ، در برخى از تقویم هاى مذهبى به عنوان سالروز ولادت وى ثبت شده است، در حالى که این گفته هیچ مدرک معتبرى ندارد و تنها مأخذ آن، گزارشى است که در کتاب محرّف و منسوب به ابومخنف آمده29 و به تدریج به مآخذ معاصران راه یافته است.
 

چگونگى شهادت طفل شیرخوار

امّا درباره چگونگى شهادت طفل شیرخوار نیز، منابع کهن، نوعاً شهادت او را در آغوش یا در دامان امام(علیه السلام) در کنار خیمه ها نوشته اند.

فضیل بن زبیر در این باره نوشته است: عبدالله بن حسین(علیه السلام) مادرش رباب، دختر امرؤالقیس30 است که حرملة بن کاهل اسدى والبى او را کشت.

عبدالله در (روز عاشورا) زمان جنگ به دنیا آمد و در حالى که حسین(علیه السلام)نشسته بود، نزد وى آورده شد.

حسین(علیه السلام) او را در دامان خود قرار داد و با آب دهان خود، کام او را برداشت و او را عبدالله نامید. ناگاه حرملة بن کاهل تیرى31 به او زد و او راکشت، پس حسین(علیه السلام) خون او را گرفت و جمع کرد و به آسمان پرتاب کرد و قطره اى از آن بر زمین نریخت. امام باقر(علیه السلام) فرمود: اگر قطره اى از آن خون بر زمین مى ریخت، عذاب نازل مى شد.32

یعقوبى نیز نگاشته است: حسین(علیه السلام) بر اسبش سوار بود که نوزادى که در همان لحظه به دنیا آمده بود، نزد وى آورده شد، پس در گوش وى اذان گفت و کام او را برداشت، ناگاه تیرى در حلق کودک نشست و او را کشت، حسین(علیه السلام)تیر را از گلویش خارج کرد و او را به خونش آغشته کرده، فرمود: به خدا سوگند، تو گرامى تر از ناقه ]صالح(علیه السلام)[ نزد خدا هستى. و محمد ( نزد خدا از صالح( گرامى تر و عزیزتر است. سپس حسین(علیه السلام) آمد و او را کنار ]جنازه[ فرزندان و برادرزادگانش گذاشت.33

طبرى نیز مى نویسد: چون حسین(علیه السلام) (جلوى خیمه گاه) نشست، کودکى را که عبدالله بن حسین(علیه السلام) دانسته اند، نزدش آوردند، پس او را در دامانش نشاند. ابومخنف از قول عقبة بن بشیر (بشر) اسدى گوید : ابوجعفر محمد بن على (امام باقر(علیه السلام)) به من گفت: اى بنى اسد، خونى از ما پیش شما هست.

گفتم: اى ابوجعفر، خدا رحمتت کند، گناه من در آن چیست و چگونه است؟ فرمود: کودکى نزد حسین(علیه السلام) آورده شد و او در دامان حسین(علیه السلام) بود که یکى از شما بنى اسد، تیرى به سوى او انداخت و او را کشت. پس حسین(علیه السلام) خون او را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته اى، آن را در چیزى که براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این ستم گران بگیر.34

در خبر دیگرى که عمّار دُهْنى از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده، آمده است که چون پسر حسین(علیه السلام) در دامانش هدف تیر قرار گرفت، گفت: خدایا خود بین ما و قومى که ما را دعوت کردند، تا یارى مان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن.35

بلعمى هم مى نگارد:

و حسین(علیه السلام) را پسرى بود یک ساله شیرخواره، نامش عبدالله، آواز از او بشنید، دلش بسوخت و او را بخواست و در کنار نهاد و همى گریست، و مردى ازبنى اسد، تیرى بینداخت و به گوش آن کودک فرو شد و همان گاه بمرد.

حسین آن کودک از کنار بنهاد و گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. یا ربّ، مرا بدین مصیبت ها شکیبایى ده.36

شیخ مفید و به پیروى او طبرسى، مى نویسند: سپس حسین(علیه السلام) جلوى خیمه نشست و پسرش عبدالله بن حسین که طفلى بیش نبود نزدش آورده شد، پس او را در دامانش نشانید.

آن گاه مردى از بنى اسد تیرى به سوى عبدالله انداخت و او را کشت، پس حسین(علیه السلام) خون این طفل را گرفت و چون دستش پر شد، بر زمین ریخت و گفت: پروردگارا، اگر یارى رسانى از آسمان را از ما بازداشته اى، آن را در چیزى که براى ما بهتر است، قرار ده و انتقام ما را از این قوم ستم گر بگیر، سپس او را برداشت و کنار شهداى دیگر اهل بیت(علیهم السلام) قرار داد.37

ابوالفرج اصفهانى (م 356 ق) و ابن شهرآشوب نوشته اند که حسین(علیه السلام)خون هاى گلوى این کودک را گرفته و به سوى آسمان (نه به زمین) پرتاب مى کرد و چیزى از آن بازنگشت و گفت: خدایا (کشتن) این طفل نزد تو آسان تر از (کشتن) ناقه صالح (پیامبر(صلى الله علیه وآله)) نیست.38

اما ابن اعثم، خوارزمى و طبرسى در این باره مى نویسند: چون تمام یاران و خویشان حسین(علیه السلام) شهید شدند، امام حسین(علیه السلام) تنها ماند و با او جز دو نفر باقى نماند، یکى فرزندش على زین العابدین(علیه السلام) و دیگرى پسرى شیرخوار که نامش عبدالله39 (یا على)40 بود.

پس حسین(علیه السلام)(براى وداع با اهل بیت خود) به درِ خیمه آمد و فرمود: آن طفل را بیاورید تا با او وداع کنم، پس کودک را به وى دادند.

امام(علیه السلام)او را مى بوسید و مى فرمود : اى پسرکم، واى بر این مردم اگر دشمن آنان جدّت محمد(صلى الله علیه وآله) باشد.

پس در همان حال که کودک در دامان حضرت بود، حرملة بن کاهل اسدى41 تیرى به آن کودک زد و او را در دامن پدر به شهادت رساند.

حسین(علیه السلام)با دست خود خون ها را گرفت تا دستش پر شد و سپس به طرف آسمان پاشید و گفت: بارالها! اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما بازداشته اى، آن را در چیزى که براى ما بهتر است، قرار ده.42

آن گاه حسین(علیه السلام)از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر خود، قبرى براى او حفر کرده و پیکر خون آلود او را در پارچه اى پیچیده و بر او نماز خواند43 و او را دفن کرد.44 البته چنان که گذشت برخى نوشته اند که حسین(علیه السلام) بدن این طفل را آورد و کنار بدن دیگر شهدا قرار داد.45

سید ابن طاووس در این باره مى نویسد: چون حسین(علیه السلام) مرگ جوانان و یاران و عزیزان خود را دید، تصمیم گرفت تا قوم (سپاه دشمن) را با خون خویش ملاقات کند از این رو فریاد زد: آیا حمایت کننده اى هست که از حرم رسول خدا حمایت کند؟ آیا یگانه پرستى هست که در باره ما از خدا بترسد؟

آیا فریاد رسى هست که امید به فریاد رسى ما داشته باشد؟ آیا یارى کننده اى هست که در یارى ما به آن چه نزد خداست، امیدوار باشد؟

در این هنگام صداى زنان به فریاد بلند شد، حسین(علیه السلام)به درِ خیمه آمد و به زینب(علیها السلام) فرمود: فرزند کوچکم را به من بده تا با او وداع کنم.

پس او را گرفت و خواست او را ببوسد که حرملة بن کاهل تیرى به سوى این کودک زد. تیر در گلوى کودک نشست و او را کشت.

حسین(علیه السلام) به زینب(علیها السلام) فرمود: این کودک را بگیر. سپس خون این کودک را با دو دستش گرفت تا پر شد و به سوى آسمان پاشید و فرمود: آن چه براى من پیش آمده است، آسان است، چون خدا آن را مى بیند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: حتى یک قطره از آن بر زمین نیفتاد.46

سبط ابن جوزى به نقل از هشام بن محمد کلبى (شاگرد ابومخنف و راوى مقتل وى) در این باره، گزارش دیگرى نقل کرده که قابل توجّه است:

حسین(علیه السلام) متوجّه کودکى شد که از تشنگى مى گریست، حضرت او را ]در برابر سپاه [روى دست، بلند کرد و فرمود: اى قوم، اگر بر من رحم نمى کنید، بر این طفل رحم کنید،47

پس مردى از لشکر عمر سعد تیرى به سوى این کودک انداخت و او را کشت. پس حسین(علیه السلام) گریه کرد و گفت: خدایا، بین ما و قومى که ما را دعوت کردند تا یارى مان کنند، اما ما را کشتند، حکم کن. آن گاه ندایى از آسمان بلند شد که اى حسین، او را رها کن، چرا که براى او شیر دهنده اى در بهشت است.48

در برخى منابع آمده است که امام(علیه السلام) پس از شهادت طفل شیرخوار، ایستاد و فرمود:

1. این قوم کافر شدند و از دیر باز از (ایمان به) پاداش خدا، پروردگار جن و انس، رو برتافتند.

2. در گذشته، على و فرزندش، حسنِ نیک سیرت را که از سوى پدر و مادر نسبتى با کرامت دارد کشتند،

3. به سبب کینه اى که از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دل داشتند، گفتند: اینک گرد هم آیید تا همگى حسین را بکشیم.

4. آه از دست مردم فرومایه که جماعت را براى ]کشتن ساکنان [دو حرم (مکه و مدینه) گرد آوردند.

5. سپس رفتند و یکدیگر را سفارش کردند که به سبب خشنودى ملحدان، مرا نابود کنند.6. در ریختن خون من براى عبیدالله، زاده کافران، از خدا نترسیدند.

7. و پسر سعد و سپاهیانش با زور، باران تیر را بر سر من ریختند.

8. از من هیچ گناهى پیش از آن سرنزده بود، جز این که به نور دو ستاره افتخار مى کردم.

9. (یعنى) به على نیکوخصال پس از پیامبر و پیامبرى که پدر و مادرش از قریش بودند.

10. پدر و مادرم هر دو از برگزیدگان خدا بودند، بنابراین من فرزند دو برگزیده هستم.

11. نقره اى که از طلا برآمده، پس من آن نقره و زاده دو طلا هستم.

12. در مردم کیست که جدّى مانند جدّ من یا پدرى چون پدرم داشته باشد؟ پس من فرزند دو ماه هستم.

13. فاطمه زهرا(علیها السلام) مادر من است و پدرم درهم کوبنده کفر در بدر و حنین است.

14. دست گیره دین ، على مرتضى، نابودکننده سپاه ]کفر [و کسى که به دو قبله نماز گزارده است؛

15. جنگ او در روز احد، سینه ها را با پراکنده ساختن دو سپاه ]کفر و شرک [ از کینه شفا بخشید.

16. سپس در روز احزاب و فتح مکه، اعضاى دو سپاه انبوه ]کفر و شرک[ نابود شدند.

17. امّت بد ، در راه خدا با هر دو عترت چه کردند.

18. عترتِ مصطفاى نیک و پرهیزکار و على، آقا و سرور، در روز دو سپاه بزرگ،

19. او در جوانى خداوند را مى پرستید، در حالى که قریش دو بت (لات و عزّى)را مى پرستید؛

20. او از ]پرستش [دو بت بى زارى جسته و هرگز حتى یک چشم به هم زدن، همراه قریش بر آن ها سجده نکرد.

21. هنگامى که قهرمانان در جنگ هاى بدر، تبوک و حنین ]در برابرش [نمایان شدند، او آنان را نابود کرد.49


آیا على اصغر غیر از عبدالله شیرخوار است؟

محقق شهید قاضى طباطبایى با ملاحظه گزارش هاى مختلف تاریخى در باره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به این نتیجه رسیده است که امام حسین(علیه السلام) سه طفل خردسال داشته است: یکى، نوزادى که در روز عاشورا به دنیا آمده و یعقوبى از آن خبر داده است، دیگرى عبدالله که شش ماهه و شیرخوار بوده و سومى على اصغر که شش سال داشته است.

اما مورخان در ضبط و ثبت گزارش شهادت این سه نفر، دقت لازم را نکرده و جریان شهادت هر یک را با دیگرى خلط کرده و هر یک را به جاى دیگرى نوشته و به مرور زمان، این سه کودک، یک نفر به حساب آمده اند که منابع کهن او را عبدالله رضیع و منابع متأخر، او را على خوانده اند.

وى در ادامه نوشتار خود قراین و شواهدى براى مدعاى خود مى آورد که به اختصار و اضافاتى چنین است:

1. شهادت عبدالله رضیع این گونه است که امام براى وداع این طفل، جلوى خیمه آمده و بر زمین نشسته و طفل شیرخوار را در آغوش مى گیرد و آن طفل در دامان امام(علیه السلام) هدف تیر قرار گرفته، شهید مى شود.

این امر، حاکى از آن است که عبدالله غیر از على اصغر بوده است، زیرا شهادت على در حالى رخ داد که امام(علیه السلام)سوار بر اسب بود و در میدان جنگ مقابل لشکر دشمن ایستاده بود و بنابر گزارش سبط بن جوزى، از آنان براى این کودک تشنه، آب طلب کرد، اما چون آن طفل، هدف تیر قرار گرفته و شهید شد، حضرت از اسب پیاده شده و ... .

2. در جریان شهادت على اصغر، حضرت بر او نماز مى گذارد که طبق نظر فقها، خواندن نماز میت بر کم تر از شش سال واجب نیست و استحباب آن نیز معلوم نیست و بنابر تحقیق، مورد اشکال است، در حالى که در جریان شهادت عبدالله، چنین اتفاقى رخ نداده است.

از این رو نماز خواندن امام(علیه السلام) بر طفلى که دست کم شش سال دارد با شیرخواره بودن طفل، سازگارى ندارد و نمى شود این دو نفر، یک نفر باشند.

3. پس از شهادت طفل شیرخوار، امام(علیه السلام) او را کنار شهداى دیگر قرار مى دهد، در حالى که در باره على اصغر نقل شده است که حضرت پس از خواندن نماز بر او، او را دفن کرد. پس معلوم مى شود که عبداللّه رضیع غیر از على اصغر بوده که دست کم شش سال داشته است.

4 سبط بن جوزى در باره همین طفل شش ساله نوشته است که چون از تشنگى گریه مى کرد، امام(علیه السلام) او را در برابر لشکر عمر سعد قرار داد و از آنان براى او آب طلب کرد، اما در باره طفل شیرخوار چنین گزارشى نشده و تنها جریان وداع آن حضرت با آن طفل، آن هم جلوى خیمه گاه (نه در میدان نبرد) گزارش شده است.50


نقد و بررسى

اگرچه قراین و شواهدى که محقق قاضى طباطبایى براى اثبات مدعاى خود آورده در ابتدا و ظاهر امر، درخور توجه است و حتى چنان که گذشت گزارش طبرى امامى و ابن خشاب در باره تعداد فرزندان امام(علیه السلام) حاکى از این بود که عبدالله غیر از على اصغر است، اما با اندکى تأمّل و دقّت، این پرسش مطرح مى شود که اگر على اصغر غیر از عبدالله رضیع بوده است، چرا منابع متقدم سخنى از او به میان نیاورده اند و افرادى همانند ابومخنف که معتبرترین گزارش هاى تاریخ عاشورا را با یک یا دو واسطه بیان کرده و شیخ مفید نیز این گزارش ها را پذیرفته است، نامى از على اصغر نبرده اند و تنها از قرن چهارم به بعد چنین مطلبى آن هم به اجمال، مطرح شده است؟

چرا وجود کودکى شش ساله که امام(علیه السلام)بر او نماز خوانده است، تنها در گزارش ابن اعثم که کتاب خود را بیش از دو قرن و نیم بعد از حادثه عاشورا نگاشته است و این خبر را بدون ذکر سند نقل کرده، منعکس شده و در منابع متقدم، از او با نام «على» و چگونگى شهادتش، یادى نشده است؟

اما درباره اختلاف روایات کیفیت شهادت طفل شیرخوار که این محقق به آن استدلال کرده، باید گفت که برخى منابع، کیفیت شهادت او را به گونه اى نوشته اند که هم با گزارش ابومخنف و شیخ مفید و هم با نقل ابن اعثم و خوارزمى، هم سو و موافق است، چنان که طبرسى (م 560 ق)، هم آمدن امام حسین(علیه السلام) را به درِ خیمه گاه نوشته و هم این که حضرت بر اسب سوار بوده و پس از شهادت طفل شیرخوار از اسب پیاده شده و پس از حفر قبر، او را دفن کرده است.

البته او چون بر این باور بوده که این طفل، شیرخوار بوده، در گزارش خود سخنى از نماز خواندن امام(علیه السلام)بر این طفل به میان نیاورده است.51

همین طور اگر آغاز گزارش سبط بن جوزى به ادعاى این محقق، حاکى از شش ساله بودن این کودک باشد، اما پایان گزارش وى، یعنى بلند شدن نداى آسمانى که حسین این طفل را رها کن که براى او شیردهنده اى در بهشت است، شیرخواره بودن طفل را اثبات مى کند.

به تعبیر دیگر، در گزارش یاد شده، هم از به میدان آوردن و در برابر لشکر قرار دادن این طفل توسط امام(علیه السلام) سخن به میان آمده است و هم از شیرخواره بودن این طفل، بنابراین، از اختلاف برخى گزارش ها در باره چگونگى شهادت طفل شیرخوار، به سهولت نمى توان ادعا کرد که عبدالله و على اصغر دو نفر بودند که اولى شیرخوار و دومى، کودکى دست کم شش ساله بوده است.52

نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت آن است که بسیارى از مورخان متقدّم و متأخّر، از امام سجّاد(علیه السلام) با نام «على اصغر» یاد کرده اند53 که این نکته، حاکى از آن است که از دیدگاه آنان، «اصغر» صفت براى امام زین العابدین(علیه السلام) (نه براى طفل شیرخوار) بوده است، چنان که برخى دیگر، بر على اکبر (جوان شهید شده) على اصغر اطلاق کرده اند،54 حتى به تصریح مُحَلّى، عقیقى55 و بسیارى از طالبى ها، به امام سجاد(علیه السلام)، على اکبر و به على اکبر شهید، على اصغر گویند و بسیارى از اهل نسب، از جمله کلبى و مصعب زبیرى، امام سجّاد(علیه السلام) را على اصغر، و على اکبر شهید را على اکبر خوانند.56 بنابراین، هیچ یک از این دو گروه یاد شده، طفل شیرخوار را على اصغر ندانسته اند.

افزون براین، مورخان، تعبیر «اصغر» را به عنوان لقب، در مقابل على اکبر، براى توصیف سن امام على بن الحسین(علیه السلام)به کار برده اند، چنان که ابوحنیفه دینورى مى نویسد: یکى از نجات یافتگان على اصغر بود که بالغ شده بود.57


نتیجه

آن چه مى توان در این باره با اطمینان گفت، آن است که در کربلا، کودک و طفلى از حضرت شهید شده است که منابع دسته اول او را «عبدالله» خوانند.

در این میان، فضیل بن زبیر و یعقوبى بر این باورند که او در همان روز عاشورا به دنیا آمده و به گفته ابن زبیر، نامش عبدالله بوده است، اما در گزارش ابومخنف که طبرى، ابوالفرج اصفهانى و شیخ مفید و برخى دیگر، آن را آورده اند، سخنى از تولّد او در روز عاشورا به میان نیامده است.

با آن که سخن امام حسین(علیه السلام) درباره شهادت این طفل، در گزارش ابوالفرج اصفهانى و ابن شهرآشوب با گزارش یعقوبى مشابهت دارد، اما چنان که گذشت هیچ کدام از دو منبع یاد شده نگفته اند که تولد طفل شیرخوار، روز عاشورا بوده است. بنابراین، تنها از قرن چهارم به بعد، برخى منابع، از او با نام على یاد کرده اند و با توجه به نماز خواندن امام(علیه السلام)بر او (که در برخى منابع این دسته آمده)، چنین برداشت شده که وى دست کم شش سال داشته است.

کتاب نامه
1. ابن ابى الغنائم عمرى، على بن محمدبن على، المجدى فى انساب الطالبیین، تحقیق احمد مهدوى دامغانى، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1409ق.

2. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، تحقیق مکتب التراث، بیروت، دار احیاء التراث، 1408ق.

3. ابن ادریس حلى، محمدبن منصور، السرائر، تحقیق لجنة التحقیق، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ق.

4. ابن اعثم کوفى، ابومحمداحمد، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.

5. ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمان بن على، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1412ق.

6. ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمان بن على، صفة الصفوه، حلب، دارالوعى، 1389ق.

7. ابن حبیب بغدادى، محمد، کتاب المحبر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ]بى تا[.

8. ابن خشاب بغدادى، عبدالله بن نصر، تاریخ موالید الأئمة و وفیاتهم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1406ق.

9. ابن خیاط، ابوعمرو خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق سهیل بن زکار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.

10. ابن داود حلى، تقى الدین، رجال ابن داود، نجف المطبعة الحیدریه، 1392ق.

11. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر، ]بى تا[.

12. ابن سعد، محمد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، سال سوم، ش 10، 1408ق.

13. ابن شهرآشوب مازندرانى، ابوجعفر محمدبن على، مناقب آل ابى طالب، تحقیق یوسف بقاعى، قم، انتشارات ذوى القربى (افست دارالاضواء)، 1379.

14. ابن صباغ مالکى، على بن محمد بن احمد، الفصول المهمه، تهران، مؤسسة الاعلمى، ]بى تا[.

15. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، الأنوار الهدى، 1417ق.

16. ابن طقطقى، محمدبن على بن طباطبا، الاصیلى فى أنساب الطالبیین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1418ق.

17. ابن طلحه شافعى، کمال الدین محمد، مطالب السؤول فى مناقب الرسول، تحقیق ماجد بن احمد عطیه، چاپ اول: بیروت، مؤسسة ام القرى، 1420ق.

18. ابن فتال نیشابورى، محمد، روضة الواعظین، قم، منشورات الشریف الرضى، ]بى تا[.

19. ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایه، تحقیق على شیرى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1408ق.

20. ابن مُحَلّى، حمید بن احمد، الحدائق الوردیة فى مناقب الأئمة الزیدیّه، تحقیق مرتضى بن زید محطورى حسنى، چاپ اول: صنعاء، مکتبة بدر، 1423ق.

21. ابن مطهر حلى، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال فى معرفة الاقوال، قم، مؤسسة نشر الفقاهه، 1417ق.

22. ابن نما حلى، نجم الدین جعفر بن محمد، مثیرالأحزان، نجف، منشورات المطبعة الحیدریه، 1369 ق.

23. اربلى، على بن حسین، کشف الغمة فى معرفة الأئمه(علیهم السلام)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.

24. اصفهانى، ابوالفرج على بن حسین، مقاتل الطالبیین، با مقدمه کاظم مظفر، قم، مؤسسة دارالکتاب، 1385ق.

25. باعونى، محمدبن احمد، جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، تحقیق محمدباقر محمودى، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1415ق.

26. بخارى، ابونصر سهل بن عبدالله، سر السلسلة العلویه، تعلیق سید محمدصادق بحرالعلوم، قم، منشورات الشریف الرضى، 1371.

27. بلاذرى، احمدبن یحیى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، 1420ق.

28. بلخى، ابوزید احمد بن سهل، البدء و التاریخ، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.

29. بلعمى، ابوعلى محمد، تاریخنامه طبرى، تصحیح محمد روشن، چاپ اول: تهران، سروش، 1377.

30. تمیمى مغربى، ابوحنیفه نعمان بن محمد، شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار، تحقیق سیدمحمد حسینى جلالى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، ]بى تا[.

31. خراسانى قائنى بیرجندى، محمدباقر، کبریت احمر فى شرائط المنبر، تهران، اسلامیه، 1376.

32. خوارزمى، ابوالمؤید موفق بن احمد، مقتل الحسین(علیه السلام)، تحقیق محمد سماوى، قم، دارانوار الهدى، 1418ق.

33. دینورى، ابوحنیفه احمدبن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر ]بى جا[، داراحیاء الکتب العربیه، 1960م.

34. ذهبى، شمس الدین محمدبن احمد، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمُرى، چاپ دوم: بیروت، دارالکتاب العربى، 1418ق.

35. ذهبى، شمس الدین محمدبن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.

36. سبط بن جوزى، یوسف بن عبدالرحمن قز أوغلى، تذکرة الخواص، با مقدمه سید صادق بحرالعلوم، تهران، مکتبة نینوى الحدیثه، ]بى تا[.

37. سپهر، میرزا محمدتقى، ناسخ التواریخ، (حضرت سید الشهداء(علیه السلام)) قم، انتشارات کتابفروشى محمدى، ]بى تا[.

38. سید ابن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فى السنه، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق.

39. شیخ صدوق، الأمالى، قم، مؤسسة البعثه، 1417 ق.

40. شیخ طبرسى، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1417ق.

41. شیخ طوسى، رجال الطوسى، تحقیق جواد قیومى اصفهانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415ق.

42. شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح على اکبر غفارى، قم، منشورات الجماعة المدرسین، ]بى تا[.

43. شیخ مفید، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، قم، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1413 ق.

44. صاحبکارى، ذبیح الله، سیرى در مرثیه عاشورایى، چاپ اول: مشهد، عاشورا، 1379.

45. صفدى، صلاح الدین خلیل بن ابیک، الوافى بالوفیات، بیروت، المعهد الألمانى.

46. طبرانى، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ دوم: قاهره، مکتبة ابن تیمیه، 1405ق.

47. طبرسى، ابومنصور احمدبن على، الاحتجاج، تعلیق سید محمدباقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1386ق.

48. طبرى، محب الدین، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، قاهره، مکتبة القدسى، 1356ق.

49. طبرى، محمدبن جریر، المنتخب من ذیل المذیل من تاریخ الصحابة و التابعین، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1358ق.

50. طبرى، محمدبن جریربن رستم، دلائل الامامه، چاپ اول: قم، مؤسسة البعثه، 1413ق.

51. طبرى، محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق.

52. فاضل دربندى، آغا بن عابد شیروانى حائرى، اکسیر العبادات فى اسرار الشهادات، تحقیق محمد جمعه بادى و عباس ملاعطیه الجمرى، چاپ اول: بحرین، شرکة المصطفى للخدمات الثقافیه، 1415ق.

53. قاضى طباطبایى، سید محمدعلى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، چاپ سوم: قم، بنیاد علمى و فرهنگى شهید آیت الله قاضى طباطبایى، 1368.

54. قندوزى حنفى، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوى القربى، تحقیق سید على جمال اشرف حسینى، ]بى جا[، دارالاسوه، 1416ق.

55. کوفى اسدى، فضیل بن زبیر بن عمر بن درهم، «تسمیة من قتل مع الحسین (علیه السلام)»، تحقیق سید محمدرضا حسینى جلالى، فصلنامه تراثنا، شماره 2، 1406ق.

56. مازندرانى، محمدمهدى، معالى السبطَیْن، قم، منشورات الشریف الرضى، 1363.

57. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

58. محدث قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه و حاشیه از ابوالحسن شعرانى، چاپ اول: قم، هجرت، 1381.

59. مزى، جمال الدین حجاج یوسف، تهذیب الکمال فى أسماء الرجال، بیروت، مؤسسة الرساله، 1413ق.

60. مستوفى، محمد بن احمد، ترجمه الفتوح ابن اعثم، تصحیح غلام رضا طباطبایى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372.

61. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافه، ]بى تا[.

62. موصلى شافعى، عمر بن شجاع الدین، النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، تحقیق سامى غریرى، قم، دارالکتاب الاسلامى، 1423 ق.

63. میرخواند، میرمحمد بن سید برهان الدین، روضة الصفا فى سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء، تصحیح جمشید کیان فر، چاپ اول: تهران، اساطیر، 1380.

64. نویرى، احمدبن عبدالوهاب، نهایة الإرب فى فنون الأدب، تحقیق عبدالمجید ترحینى و عماد على حمزه، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424ق.

65. واعظ کاشفى، ملاحسین، روضة الشهداء، تصحیح عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، قم، انتشارات نوید اسلام، 1381.

66. وقعة الطف، تحقیق محمدهادى یوسفى غروى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق.

67. یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب بن واضح، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، ]بى تا[.

پی نوشتها
1 دانشجوى دکترى تاریخ اسلام.

2. ابن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش 10، سال سوم، 1408 ق، ص 182. البته وى در بحث بیان فرزندان امام(علیه السلام) از پسرى به نام عبداللّه که کشته شد، یاد مى کند (همان، ص 128).

3. طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 4، ص 342.

4. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 59؛ کمال الدین محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب الرسول، ج2، ص 66 و ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 69.

5. فضیل بن زبیر بن عمر بن درهم کوفى اسدى، «تسمیة من قتل مع الحسین(علیه السلام)»، فصلنامه تراثنا، ش 2، 1406ق، تحقیق سید محمد رضا حسینى جلالى، ص 150.

6. طبرى، همان، ج 4، ص 342.

7. همان، ص 359.

8. محمدبن حبیب بغدادى، المحبر، ص 491.

9. احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى، انساب الاشراف، ج3، ص 407.

10. ابونصر سهل بن عبدالله بخارى، سر السلسلة العلویه، ص 30.

11. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص 59.

12. سلیمان بن احمد طبرانى، المعجم الکبیر، ج3، ص 103.

13. قاضى نعمان مصرى، شرح الاخبار، ج3، ص 178.

14. ابوعلى بلعمى، تاریخنامه طبرى، ج 4، ص 710.

15. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 108 و 135 و همو، الاختصاص، ص 83.

16. طبرسى، اِعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 466.

17. رجال الطوسى، ص 102.

18. محمد بن فتال نیشابورى، روضة الواعظین، ص 188. البته در نسخه موجود این کتاب، به اشتباه، عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) ذکر شده است (ابومنصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص570؛ سیّد بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فى السنه، ج3، ص 74؛ سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص 254؛ حمیدبن احمد بن مُحَلَّى، الحدائق الوردیة فى مناقب الائمة الزیدیّه، ج1، ص 201 و 208؛ ابن نما حلى، مثیرالأحزان، ص 52؛ احمد بن عبدالوهاب نویرى، نهایة الارب فى فنون الادب، ج20، ص 286 و 289؛ شمس الدین ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 5، ص 21؛ ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایه، ج 8 ، ص 203 و 206؛ ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ص 197؛ محمد بن احمد باعونى، جواهرالمطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، ج2، 288؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 66. اما در تاریخ خلیفة بن خیاط به اشتباه، نام او عبیدالله بیان شده است (تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 179).

19. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 115.

20. خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج2، ص 37.

21. طبرى، دلائل الامامه، ص 181.

22. عبدالله بن نصر بن خشاب بغدادى، تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم، ص 21. وى شش پسر و سه دختر براى امام(علیه السلام) نام مى برد که با على اصغر نام شش پسر کامل مى شود.

23. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 118. البته وى در جاى دیگر مى نویسد که عبدالله در دامان امام(علیه السلام) شهید شد (همان، ج4، ص 122).

24. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، ص 908؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ج2، ص 69؛ سید ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فى السنه، ج3، ص 71؛ على بن حسین اربلى، کشف الغمه، ج2، ص 248 249؛ محب الدین طبرى، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، ص 151؛ ابن طقطقى، الاصیلى فى أنساب الطالبیین، ص 143؛ ملاحسین واعظ کاشفى، روضة الشهداء، ص 426 و مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص 331 و ج 98، ص 314. اربلى، ابتدا گزارش عبدالعزیز جنابذى را که تنها اشاره به نام هاى على اصغر و على اکبر کرده و على اصغر را امام سجاد(علیه السلام) دانسته، آورده است و سپس این گفته را نادرست دانسته و مى گوید: صحیح آن است که امام(علیه السلام)، سه فرزند به نام على داشته است و امام زین العابدین(علیه السلام) على اوسط بوده است، چنان که کمال الدین محمد بن طلحه شافعى نیز چنین گفته است.

25. کوفى اسدى، تسمیة من قتل مع الحسین(علیه السلام)، ص 150 و تاریخ الیعقوبى، ج2، ص 245.

26. محمدبن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، ص 182؛ ذهبى نیز از شهادت طفلى سه ساله یاد کرده است (شمس الدین ذهبى، سیرأعلام النبلاء، ج3، ص302).

27. ابوعلى محمد بلعمى، تاریخنامه طبرى، ج 4، ص 710. نکته حائز اهمیت در گزارش بلعمى آن است که اگرچه وى سندى براى گفته خود ارائه نکرده، اما به نظر مى رسد این گفته در قرن چهارم، دست کم در میان ایرانیان، شهرتى خاص داشته است. میرخواند (م 903 ق) نیز به یک ساله بودن طفل شیرخوار، اشاره کرده است (روضة الصفا فى سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء، ج 5، ص 2256).

28. ذبیح الله صاحبکارى، سیرى در مرثیه عاشورایى، ص 169. کسائى مروزى (م 394 ق) از شعراى عهد سامانى و غزنوى و نخستین شاعر پارسى گوى اشعار مذهبى است. او این بیت را ضمن سوگ نامه اى که براى شهداى کربلا سروده، آورده است.

29. گزارش چنین است: «ثم أقبل امّ کلثوم و قال لها : یا اختاه، اوصیک بولدى الأصغر خیرا، فانّه طفلٌ صغیر و له من العمر سته أشهر» (ص 83). چنان که اشاره شد، این گزارش به برخى از مقاتل غیرمعتبر معاصر راه یافته و به تدریج با طرح در محافل و مجالس روضه خوانى، چنان شهرتى پیدا کرده که در روزگار کنونى مخالفت با آن، مشکل است (براى نمونه ر.ک: فاضل دربندى، اکسیر العبادات فى اسرار الشهادات، ج 2، ص 763؛ قندوزى حنفى، ینابیع الموده لذوى القربى، ج 3، ص 79؛ میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 363؛ محمدمهدى مازندرانى، معالى السبطین، ج 1، ص 424 و محمدباقر خراسانى، کبریت احمر فى شرایط المنبر، ص 125). ضمناً درباره جعلى و محرّف بودن مقتل منسوب به ابى مخنف (ر . ک : وقعة الطف، تحقیق محمد هادى یوسفى غروى، مقدمه محقق، ص 22ـ29).

30. مراد از امرؤالقیس، امرؤالقیس شاعر که پیش از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفته، نیست، بلکه منظور امرؤالقیس بن عدى بن اوس بن جابر کلبى است که در زمان خلافت عمر، اسلام آورد (ر. ک: شیخ عباس قمى، نفس المهموم، ترجمه و حاشیه از ابوالحسن شعرانى، ص 300).

31. چنان که در این مأخذ و مآخذ بعدى ملاحظه مى شود، ویژگى خاصى براى تیرى که به طفل شیرخوار اصابت کرده، بیان نشده است. تنها دینورى است که ویژگى تیر را با تعبیر «مشِْقَص» (تیر بلندِ غیرعریض) توصیف کرده است. اما تعبیر «تیر سه شعبه» که اکنون در منابر و مجالس روضه خوانى مرسوم است، مستند به برخى مقاتل غیرمعتبر معاصر است (ر . ک : محمدباقر خراسانى، کبریت احمر فى شرائط المنبر، ص 126).

32. یعقوبى، همان، ج 2، ص 150.

33. طبرى، همان، ج2، ص 245.

34. طبرى، همان، ج4، ص 342. ابوالفرج اصفهانى نیز در گزارشى کوتاه، کشنده طفل شیرخوار را عقبة بن بشر دانسته است (همان، ص 59).

35. طبرى، همان، ج4، ص 293؛ ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، ج5، ص 340؛ سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 252 و ابن کثیر، البدا یة و النهایه، ج8، ص 214.

36. ابوعلى محمد بلعمى، همان، ج 4، ص 710.

37. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 108؛ طبرسى، اِعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 466. ابن سعد به اختصار، این جریان را گزارش کرده است. «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ص 182). ابن فتال نیشابورى این گزارش را با حذف دعاى پایانى امام(علیه السلام) آورده است. هم چنبن چنان که گذشت عبدالله به اشتباه فرزند امام حسن(علیه السلام)دانسته شده است. (روضة الواعظین، ص 188 و نیز ر.ک:ابن نما، مثیرالاحزان، ص 52 ـ53).

38. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 60 و ابن شهرآشوب، همان، ج 4، ص 118.

39. ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301.

40. ابن اعثم از او به «على فى الرضاع» و خوارزمى به «على طفل» تعبیر کرده اند.

41. ابن اعثم و طبرسى از نام قاتل طفل شیرخوار، سخنى به میان نیاورده اند.

42. خوارزمى، همان، ج2، ص 37.

43. طبرسى نماز خواندن امام(علیه السلام) را بیان نکرده است.

44. ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 115؛ خوارزمى، مقتل الحسین(علیه السلام)، ج 2 ص 37؛ طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301. در ترجمه فارسى کتاب الفتوح، پس از آن که از طفل شیرخوار با نام على اصغر، یاد کرده، آورده است: «]حسین(علیه السلام)[ طفل شیر خوار خود را که از تشنگى اضطراب مى نمود، در پیش زین گرفته میان هر دو صف برد و آواز برآورد: اى قوم، اگر من به زعم شما گناه کارم، این طفل گناهى نکرده، او را جرعه اى آب دهید. چون آواز حسین(علیه السلام)شنیدند، یکى از آن گروه، تیرى به سوى آن حضرت روان کرد، آن تیر بر گلوى آن طفل شیرخواره آمد و از آن سوى بر بازوى حسین(علیه السلام)رسید. آن حضرت تیر را بیرون آورد و هم در آن ساعت، آن طفل جان داد. آن سرور آن طفل را آورد و به مادرش داد و فرمود: بگیر فرزند خود را که از حوض کوثر سیراب گردید» (ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، ص 908). هم چنین وى به اشتباه، پیش از بیان چگونگى شهادت طفل شیرخوار، از شهادت طفل هفت ساله اى به نام عمر فرزند امام حسن(علیه السلام) خبر داده است که امام حسین(علیه السلام) براى وداع و خدا حافظى با او به در خیمه گاه زنان آمد و حضرت در حالى که او را مى بوسید، تیرى بر سینه طفل نشسته و او را شهید کرد. امام(علیه السلام) از اسب پیاده شده و گودالى حفر کرده و (بدون خواندن نماز بر او) او را دفن کرد (همان). چنان که ملاحظه مى شود مترجم کتاب فتوح، چگونگى شهادت طفل شیر خوار امام حسین(علیه السلام) را با شهادت طفل دیگرى که او را عمر نام داده، خلط کرده است و معلوم نیست که منشأ این اشتباه کجاست و چرا او چنین خلطى کرده است؟

45. یعقوبى، همان، ج، ص 245؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 110؛ فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ج1، ص 466؛ ابن نما حلى، مثیرالاحزان، ص 53.

46. سیدبن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص 69. ابن نما حلى نیز سخنان امام(علیه السلام) را که از مردم یارى طلبید، آورده است. (همان ، ص 52).

47. این تعبیر در منبع ذیل چنین آمده است: «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل لله» (عمربن شجاع الدین موصلى شافعى، النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، ص 294).

48. سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص 252. گزارش دیگرى نیز در ابن باره، به سیدبن طاووس نسبت داده شده است که گزارش ابن جوزى را چنین تأیید مى کند: و از طرق دیگر روایت شده است و این نزدیک تر (و قابل پذیرش تر) نزد عقل است، چون آنان مشغول به جنگ و کشتن بودند و شرایط مناسب براى وداع با کودک نبود، بلکه زینب (خواهر امام(علیه السلام)) کودک را (از خیمه گاه) بیرون آورد و گفت: اى برادرم، این فرزند توست که سه روز آب نخورده است. پس برایش آب طلب کن. امام(علیه السلام) کودک را بر دستش گرفت و فرمود: «اى قوم، پیروان و اهل بیت مرا کشتید و این طفل باقى مانده است که از شدت تشنگى برافروخته است. پس او را با شربتى آب سیرابش کنید.» در همان حالى که امام(علیه السلام)لشکر را خطاب مى کرد، ناگاه مردى از سپاه دشمن، کودک را با تیرى هدف قرار داده و او را کشت. آن گاه امام(علیه السلام) به آن گونه اى که مختار و غیر او (در جریان کشتن کشندگان امام(علیه السلام) و یارانش)، با آنان برخورد کرد، بر آنان نفرین کرد (سبط بن جوزى، همان، ص 169).

این گزارش را نمى توان از ابن طاووس دانست، زیرا اولاً: گزارش یاد شده در برخى نسخه ها و چاپ هاى این کتاب، نیامده است، ثانیاً: این نقل، شباهت زیادى با گزارشى دارد که در کتاب محرف مقتل الحسین(علیه السلام)منسوب به ابومخنف وجود دارد. عبارت وى چنین است: «... فقالت ]امّ کلثوم[ له : یا أخى إنّ هذا الطفل له ثلاثة أیام ما شرب الماء، فاطلب له شربة من الماء. فأخذ الطفل وتوجّه نحو القوم وقال : یا قوم، قد قتلتم أخى و أولادى و انصارى و ما بقى غیر هذا الطفل، وهو یتلظى عطشا، فاسقوه شربة من الماء. فبینما یخاطبهم، اذ اتاه سهمٌ مشومٌ من ظالم غشوم، فذبح الطفل من الاذن الى الاذن» (اللهوف على قتلى الطفوف، ص 83ـ84). مؤید نادرستى این گزارش و انتساب جعلى آن به ابومخنف، آن است که تعابیر به کار رفته در آن، بیشتر به نثر قرون معاصر شباهت دارد و چندان با نثر قرن هفتم سازگارى ندارد. افزون بر این، در برخى عبارت ها ابهام هایى وجود دارد، چنان که تعبیر: «هذا ولدک له ثلاثة ایّام ماذاق الماء» مبهم است و روشن نیست که آیا طفل شیرخوار سه روزه است؟ یا آن که وى سه روز است که آب نخورده است؟ و یا تعبیر : «... المختار و غیره» که مراد از غیر مختار کیست؟ بنابراین به نظر مى رسد که برخى محشین یا نساخ این گزارش را از مقتل محرف و منسوب به ابومخنف گرفته و آن را با اندک تغییرات به برخى از نسخه هاى لهوف افزوده اند.

49. طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 301. منابع ذیل نیز با تفاوت هایى این اشعار را آورده اند: ابن اعثم، الفتوح، ج5، ص 115 116؛ اربلى، کشف الغمه، ج2، ص 236؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، ج2، ص 66؛ ابن صباغ مالکى، الفصول المهمه، ص 179؛ محمد بن ابى طالب، تسلیة المُجالس و زینة المَجالس، ج2، ص 315ـ316؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 47ـ48. خوارزمى، تنها سه بیت از این اشعار را آورده است (مقتل الحسین (علیه السلام)، ج 2، ص 37). در برخى منابع، دقیقاً مشخص نشده که امام(علیه السلام)این اشعار را در چه زمانى گفته است (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 86، 88 و 119 و مجلسى، همان، ج 45، ص 92). متن عربى اشعار، چنین است:

1. کَفَرَ الْقَومُ وَ قِدْماً رَغِبُوا *** عَنْ ثوابِ اللهِ رَبِّ الثَّقَلَیْنِ

2. قَتَلُوا قدِْماً عَلیَّا وَابْنَهُ *** حَسَنُ الْخَیْرِ کَریمَ الطَّرفَیْنِ

3. حَنَقاً مِنْهُم وَ قالُوا: أَجْمِعُوا *** نَفْتِکُ الآنَ جَمیعاً بِالحُسَیْنِ

4. یا لَقَوْم مِنْ اُناسِ رُذَّل *** جَمَعُوا الجَمْعَ لِأَهلِ الحَرَمیْن

5. ثُمَّ صارُوا و توَاصَوْا کُلُّهُمْ *** بِاجتِیاحى لِرضاءِ الْمُلْحِدِیْن

6. لَمْ یَخافُوا اللهَ فِى سَفْکِ دَمِى *** لِعُبَیْدالله ِنَسْلِ الْکافِرِینِ

7. وَ ابْنُ سَعْد قَدْ رَمانِى عَنْوَهً *** بِجُنُود کَوکُوفِ الهاطِلَیْنِ

8. لا لِشَیْئ کانَ مِنِّى قَبْلَ ذا *** غَیْرَ فَخْرِى بِضیاءِ الْفَرْقَدَیْنِ

9. بِعَلِیِّ الْخَیْرِ مِنْ بَعدِ النَّبیّ *** وَالنَّبیِّ القُرَشِیِّ الوالِدَیْن

10. خِیَره اللهِ مِنْ الْخَلْق اَبِى *** ثُمَّ اُمِّى فَأنَا ابْنُ الْخِیَرَتَینِ

11. فِضَّةٌ قَدْ خُلِقَتْ مِنْ ذَهَب *** ثُمَّ فَأنَا الفِضّةُ وَ ابْنُ الْذَّهَبَیْنِ

12. مَنْ لَهُ جَدٌ کَجَدِّى فِى الوَرى *** أَوْ کَشَیْخِى فَأَنا ابْنُ القَمَرَیْنِ

13. فاطِمُ الزَّهْراءِ أُمِّى وَ اَبِى *** قاصِمُ الْکُفْرِ بِبَدْر وَ حُنَیْن

14. عُرْوَهُ الدِّین عَلِیٌّ الْمرْتَضى *** هادِمُ الْجَیْشِ مُصَلِّى الْقِبْلَتَیْنِ

15. وَ لَهُ فِى یَوْمِ أُحُد وَقْعَةٌ *** شَفَتِ الغِّلَّ بِفَضِّ الْعَسْکَرَیْنِ

16. ثُمَّ بِالْ آحْزابِ وَ الْفَتْحِ مَعاً *** کانَ فیهَا حَتْفُ اَهْلِ الْفَیْلَقَیْنِ

17. فِى سَبیلِ اللهِ ماذا صَنَعتْ *** أمَّةُ السُّوءِ معاً بالعِتْرَتَیْنِ

18. عِتْرَهُ البرَّ التقیِّ الْمصْطفَى *** و علیّ القَرْمِ یَوْمَ الجَحْفَلَیْن

19. عبدالله غلاماً یافعاً *** و قریش یَعْبُدونَ الْوَثَنَیْنِ

20. و قَلَى الوثان لم یسجد لها *** مع قریش لا و لاطرفةَ عَیْن

21. طعنَ الأبطالَ لَمّا بَرَزُوا *** یومَ بدر و تبوک و حنین

50. سید محمدعلى قاضى طباطبایى، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء، ص 660ـ679.

51. طبرسى، الاحتجاج، ج2، ص 300ـ301. گزارش وى در این باره چنین است : «لمّا قتل أصحاب الحسین(علیه السلام) و اقاربه و بقى فریداً لیس معه الّا ابنه على بن زین العابدین(علیه السلام) و ابن آخر فى الرضاع اسمه عبدالله فتقدم الحسین(علیه السلام) الى باب الخیمة فقال: ناولونى ذلک الطفل حتى اودّعه، فناولوه الصبى فجعل یقبّله و هو یقول: یا بنیّ، ویل لهؤلاء القوم اذا کان خصمهم محمد(صلى الله علیه وآله). قیل: فاذاً بسهم قد أقبل حتّى وقع فى لبّة الصبیّ، فقتله. فنزل الحسین(علیه السلام)عن فرسه و حفر للصّبى بجفن سیفه، و رمّله بدمه و دفنه؛ چون یاران و خویشان حسین(علیه السلام) کشته شدند و حسین(علیه السلام) تنها ماند و با او جز پسرش زین العابدین(علیه السلام) و پسر دیگرش که شیرخوار و نامش عبدالله بود، باقى نماند، حسین(علیه السلام) جلوى درِ خیمه آمد و فرمود: این طفل را به من دهید تا با او وداع کنم. پس کودک را به او دادند و حسین(علیه السلام)او را مى بوسید و مى فرمود: اى پسرکم، واى بر این قوم که دشمنشان محمد(صلى الله علیه وآله) باشد. گفته شده است در این هنگام، تیرى به سوى این کودک آمد و در گلوى او قرار گرفت و او را کشت. حسین(علیه السلام) از اسبش فرود آمد و با غلاف شمشیرش گودالى را کند و او را آغشته به خون، دفنش کرد».

52. جناب استاد محمد هادى یوسفى غروى که بخش زیادى از عمر خود را در کشورها و مجامع عربى سپرى کرده است این نکته را یادآور مى شد که در محافل و مجالس شیعى عربى، از طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) به «عبدالله رضیع» تعبیر مى کنند و نام «على اصغر» را ویژه محافل شیعه ایران مى دانند و اگر کسى از این طفل به نام على اصغر یاد کند، او را عجم مى نامند.

53. محمد بن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش 10، سال سوم، 1408 ق، ص 127، 186ـ187 و نیز همو، الطبقات الکبرى، ج5، ص 211؛ بلاذرى، همان، ج3، ص 362 و 411؛ دینورى، الاخبار الطوال، ص 259؛ یعقوبى، همان، ج2، ص 247؛ طبرى، همان، ج4، ص347 و همو، المنتخب من ذیل المذیل من تاریخ الصحابة و التابعین، ج 8 ، ص 24 و 119؛ ابوزید احمد بن سهل بلخى، البدء والتاریخ، ج2، ص 241؛ قاضى نعمان مغربى، شرح الاخبار، ج3، ص 266؛ على بن ابى الغنائم عمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، ص 91؛ مطهر بن طاهر مقدسى، البدء و التاریخ، ج 6، ص 11؛ ابوالفرج ابن جوزى، صفة الصفوه، ج2، ص 66؛ سبط بن جوزى، همان، ص 256 و 258؛ جمال الدین حجاج یوسف مزى، تهذیب الکمال فى أسماء الرجال، ج 20، ص 384 و 388؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 303 و ج4، ص 387 و 390؛ صلاح الدین خلیل بن ابیک صفدى، الوافى بالوفیات، ج 12، ص 428 و ابن کثیر، همان، ج 9، ص122.

54. شیخ صدوق، الامالى، مجلس 30، ص 226؛ قاضى نعمان مغربى، همان، ج3، ص 154 و 156؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص 114 و 135؛ شیخ طوسى، رجال الطوسى، ص 102؛ طبرسى، اعلام الورى بأعلام الهدى، ج1، ص 470 و 478؛ ابن داود حلى، رجال ابن داود، ص 136؛ علامه حلى، خلاصة الاقوال فى معرفة الأقوال، ص 174. البته این قول چون بر خلاف باور مورخان و نسب شناسان است، قابل پذیرش نیست، چنان که عمرى و ابن ادریس حلى این قول را نقد کرده اند (ر.ک: عمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، ص 91 و ابن ادریس حلى، السرائر، ج1، ص 655ـ656).

55. ظاهراً مقصود، سیدعلى بن احمد علوى عقیقى یکى از رجال شناسان است.

56. حمید بن احمد محلّى، همان، ج1، ص 201.

57. دینورى، الاخبار الطوال، ص 259.


منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما