برگ‌ افشانی!

ریختن برگ ها در فصل پاییز علاوه بر زیبایی شگفت انگیزی که دارد، جلوه ای از قدرت لایزال خداوند است. خداوند در قرآن کریم به آن اشاره کرده و فرموده است: هر برگی که‌‌‌‌‌‌‌ می‌افتد خدا از افتادن آن خبر دارد.
سه‌شنبه، 1 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برگ‌ افشانی!
«وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَة اِلّا یَعلَمُها.» 
هر برگی که‌‌‌‌‌‌‌ می‌افتد خدا از افتادن آن خبر دارد.1
      
اوّلین نسیم ملایم پاییزی وزید. یکی از برگ‌‌‌‌‌‌‌‌های زرد و باریک درخت بید که به مویی بند بود، از شاخه جدا شد، سوار تاب نسیم شد.

نسیم او را به این و آن سو برد و بعد دست برگ را گرفت و او را دور خودش چرخاند و رهایش کرد. برگ شاد شد و جیغ کشید و آرام روی زمین افتاد. قاصدکی که روی برگ نشسته بود و برای اولین بار پروازِ رو به پایین برگ را‌‌‌‌‌‌‌ می‌دید شگفت‌زده شد: مثل چتربازها پایین آمدیم! چقدر هیجان داشت!

نسیم دیگری وزید و برگ دیگری جدا شد. قاصدک تندی بالا رفت تا باز چتربازی کند؛ اما نسیم دیگری آمد و او را بالاتر از درخت برد. قاصدک حالا‌‌‌‌‌‌‌ می‌توانست به راحتی قامت بلند بید را ببیند. لحظه‌ای بعد نسیم‌‌‌‌‌‌‌‌های پیاپی مثل موج‌‌‌‌‌‌‌‌های دریا به سوی درخت آمدند و برگ‌‌‌‌‌‌‌‌ها دسته‌دسته از شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌ها جدا شدند و در هوا چرخ زدند! قاصدک، هیجان‌زده و‌‌‌‌‌‌‌‌ هاج‌ و واج تصمیم گرفت به جای برگ‌سواری، تماشاگر پرواز دسته‌جمعی برگ‌‌‌‌‌‌‌‌های بید باشد!

قاصدک همین طور که به برگ‌‌‌‌‌‌‌‌های بید خیره شده بود، چشمش به درخت چنار افتاد. برگ‌‌‌‌‌‌‌‌های چنار هم نرم‌نرمک پایین‌‌‌‌‌‌‌ می‌افتادند. به طرف چنار رفت و روی یکی از برگ‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که تازه جدا شده بود نشست. نسیم دیگری وزید و برگ چنار را به طرف درخت سنجد برد. برگ‌‌‌‌‌‌‌‌های سنجد هم نرم‌نرمک پایین‌‌‌‌‌‌‌ می‌افتادند. قاصدک، مات و مبهوت روی بال‌‌‌‌‌‌‌‌های نرم نسیم سوار شد و بالا رفت. بالا و بالاتر. حالا خیلی راحت جشن برگ‌ریزان باغ را‌‌‌‌‌‌‌ می‌دید. نگاهش به باغ دیگری افتاد که در آن سوی رودخانه بود. آن باغ هم پر از درخت بود و در آن‌جا نیز جشن برگ‌ریزان!

 باد شدیدی وزید و قاصدک را بالاتر برد. بالای بالا کنار ابرها! حالا او‌‌‌‌‌‌‌ می‌توانست تمام باغ‌‌‌‌‌‌‌‌ها و برگ‌‌‌‌‌‌‌‌ها را ببیند. برگ‌‌‌‌‌‌‌‌های زرد و سرخ، نارنجی و قهوه‌ای، ریز و  درشت، پهن و باریک. قاصدک بی‌تاب و بی‌قرار نگاهی به آسمان انداخت: «خدای من! در بهار با شکوفه‌افشانی، در تابستان با گل‌افشانی، در پاییز با برگ‌افشانی و در زمستان با برف‌افشانی دنیای ما را چشم‌گیر و تماشایی‌‌‌‌‌‌‌ می‌کنی. تو چقدر زیبایی!

خدای من! تو تک‌تک این برگ‌‌‌‌‌‌‌‌ها را‌‌‌‌‌‌‌ می‌بینی و از افتادن‌شان باخبری. تو چقدر دانایی!»  

 پی نوشت:
1. سوره‌ی انعام، آیه‌59.

منبع: مجله باران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.