پاسخ شاید برای شما کمی عجیب باشد، اما واقعیت دارد و تجربه هم شده است: هیچ کار خاصی! قبل از اینکه موضعگیری کنید، کمی صبر کنید و تا پایان قطعه ما را همراهی کنید.
واقعیتی که در طول دوره هفت سال اول رخ میدهد این است: فرزند از کودکی در رفاه و آسایش کامل، بدون اینکه هیچگونه محدودیتی داشته باشد، آزادانه رفتارهای دلخواهش را انجام میدهد. نگاهش به والدین، صرفاً ابزاری برای تأمین نیازهایش است و فکر میکند که هر تصمیمی که میگیرد، درست است و نیاز نیست کسی برای او تصمیم بگیرد یا او را راهنمایی کند. اما هر چه سن او بیشتر میشود و اتفاقات مختلف برای او رخ میدهد، بیشتر متوجه میشود که معلوماتش خیلی وقتها ناقص و تصمیماتش اشتباه است و هر چه بزرگتر میشود، بیشتر میفهمد که خیلی جاها دقیقاً همان اتفاقهایی که پدر و مادرش گفته بودند رخ میدهد نه چیزی که خودش فکر میکند. مثلاً در حال مریضی بستنی میخواهد و پدر و مادرش به او میگویند خوردن بستنی حال او را بدتر میکند؛ اما خودش لجبازی میکند و رخ دادن هر اتفاق بدی را انکار میکند. اما وقتی بالاخره بستنی را میخورد، میبیند که آنطور که فکر میکرد نشد و همانی شد که پدر و مادر میگفتند.
رفتهرفته هر چه سنش به هفت سال نزدیکتر میشود و روحیه پرسشگریاش فعالتر میشود، نقصهای بیشتری در خودش حس میکند که برای رفع آنها چارهای جز اعتماد به پدر و مادرش ندارد. پدر و مادری که مهربانانه و با رفتار خوبشان و نهایت دلسوزی، حس سروری و امیری او را تأمین کردهاند و اجازه دادهاند تمامی مسیرهایی که فکر میکند درست است را برود؛ البته با کنترل دورادور.
بعد از حدود هفت سال، بالاخره به این نتیجه میرسد که بهترین کار برای داشتن یک زندگی بهتر و موفقتر برای او، تبعیت بیچونوچرا از پدر و مادر است. پدر و مادری که او را دوست دارند و از یک طرف میخواهند بهترین اتفاقها برای او بیفتد و از طرفی نمیخواهند در این مسیر هیچ اتفاق تلخی برای او رخ بدهد. این میشود که میشود بندهی مطیع، آن هم از سرِ مهربانی و عشق.
اینکه نوشتیم حدود هفت سال از این جهت است که روحیه و درک بچهها متفاوت است و به همین دلیل گاهی چند ماه زودتر از هفتسالگی و گاهی یک سال بعد از هفتسالگی، این اتفاق برای آنها رخ میدهد و نوبت پدر و مادر میشود که وظایفشان را در قبال این دوره جدید، به درستی انجام بدهند.
شاید خواندن این چند خط برایتان قانعکننده نبود؛ اما همانطور که در قطعه قبلی راجع به بهم پیوستگی فرمانها تربیتی خواندیم، اگر مسیر را به درستی طی کنیم، بهصورت شگفتانگیزی شاهد این اتفاق خواهیم بود. این را هم مدنظر داشته باشید که بهترین دلیل برای امکان رخ دادن یک اتفاق، این است که آن اتفاق رخ داده باشد[1]!
اگر سراغ کسانی که اهل تربیت به روش دین هستند بروید، این چند خط را کاملاً تأیید میکنند و فرزندان خودشان را بهعنوان نمونههایی از افرادی که این تغییر شگفتانگیز در آنها رخ داده به شما نشان میدهند!
تربیت در دوران بندگی
اما میرسیم به وظایف والدین در این دوره. مهمترین وظیفهٔ والدین، حسن استفاده از فرصت بندگی و پذیرش کودکان و آموزش مسائل موردنیاز به آنان است. از آنجا که در این قطعات بنا بر صحبت از تربیت دینی است، صحبتی از سایر آموزشهایی که باید در این سن انجام شود، نمیکنیم. اما در مورد تربیت دینی، چند حدیث بخوانیم.اولین حدیث از امام صادق علیهالسلام:
إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ ثَلَاثَ سِنِینَ یُقَالُ لَهُ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ ثُمَّ یُتْرَکُ حَتَّى یَتِمَّ لَهُ ثَلَاثُ سِنِینَ وَ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ وَ عِشْرُونَ یَوْماً فَیُقَالَ لَهُ قُلْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ یُتْرَکُ حَتَّى یَتِمَّ لَهُ أَرْبَعُ سِنِینَ ثُمَّ یُقَالَ لَهُ قُلْ سَبْعَ مَرَّاتٍ- صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ- ثُمَّ یُتْرَکُ حَتَّى یَتِمَّ لَهُ خَمْسُ سِنِینَ ثُمَّ یُقَالَ لَهُ أَیُّهُمَا یَمِینُکَ وَ أَیُّهُمَا شِمَالُکَ فَإِذَا عَرَفَ ذَلِکَ حُوِّلَ وَجْهُهُ إِلَى الْقِبْلَةِ وَ یُقَالُ لَهُ اسْجُدْ ثُمَّ یُتْرَکُ حَتَّى یَتِمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِینَ فَإِذَا تَمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِینَ قِیلَ لَهُ اغْسِلْ وَجْهَکَ وَ کَفَّیْکَ فَإِذَا غَسَلَهُمَا قِیلَ لَهُ صَلِّ ثُمَّ یُتْرَکُ حَتَّى یَتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِینَ فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ عُلِّمَ الْوُضُوءَ وَ ضُرِبَ عَلَیْهِ وَ أُمِرَ بِالصَّلَاةِ وَ ضُرِبَ عَلَیْهَا فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلَاةَ غَفَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ لِوَالِدَیْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ هنگامیکه کودک به سهسالگی رسید لا اله الا اللّه را به او بیاموزید و او را رها کنید [همین مقدار کافی است]. وقتی هفت ماه دیگر گذشت محمد رسول اللّه را به او آموزش دهید و سپس او را رها کنید تا چهارساله شود. آنگاه صلوات فرستادن را به او بیاموزید. در پنجسالگی به او سمت راست و چپ را آموزش دهید و قبله را نشان او داده و بگویید سجده کند. آنگاه او را تا ششسالگی واگذارید. فقط پیش روی او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش هم تمام شود. وقتی هفتسالگی را پشت سر گذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به او بگویید نماز بخواند، تا هنگامی که نهساله شد وضو و نماز را به نیکی آموخته باشد. و هنگامی که آن دو را بهخوبی یاد گرفت خدا پدر و مادر او را به خاطر این آموزششان خواهد آمرزید[2].حدیث دوم از امام باقر علیهالسلام:
إِنَّا نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا بَنِی خَمْسِ سِنِینَ فَمُرُوا صِبْیَانَکُمْ بِالصَّلَاةِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ وَ نَحْنُ نَأْمُرُ صِبْیَانَنَا بِالصَّوْمِ إِذَا کَانُوا بَنِی سَبْعِ سِنِینَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ إِنْ کَانَ إِلَى نِصْفِ النَّهَارِ أَوْ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَقَلَّ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَ الْغَرَثُ أَفْطَرُوا حَتَّى یَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَ یُطِیقُوهُ فَمُرُوا صِبْیَانَکُمْ إِذَا کَانُوا بَنِی تِسْعِ سِنِینَ بِالصَّوْمِ مَا اسْتَطَاعُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا؛ ما کودکان خود را وقتی پنجسالهاند، به نماز امر میکنیم؛ ولی شما کودکانتان را وقتی هفتساله شدند، به نماز امر کنید. ما کودکان خود را وقتی هفتسالهاند، به روزه وامیداریم، به اندازهای که توان دارند، چه نصف روز باشد یا بیشتر یا کمتر. وقتی تشنگی و گرسنگی بر آنان چیره شد، افطار میکنند تا اینکه به روزه، عادت کنند و توان آن را بیابند، ولی شما کودکانتان را وقتی نهساله شدند، به اندازهای که توان دارند، به روزه وادارید و وقتی تشنگی بر آنان چیره شد، افطار کنند[3].توضیح مختصر پیرامون این دو حدیث اینکه: والدین وظیفه مهمی پیرامون شروع تربیت دینی کودکان در این دوره دارند و یقیناً اگر این اتفاق به درستی صورت بگیرد، بدون شک هنگامی که به سن تکلیف برسند، با آمادگی کامل وظایف دینیشان را انجام میدهند.
و در پایان این قطعه، یک فضای دلانگیز را برای شما توصیف میکنیم تا تصور کنید و لذت ببرید:
خانوادهای که فرزند هفتسالهشان در شرایطی به مدرسه میرود که در قبال سایر بچهها رفتار ناشایستی از خودش نشان نمیدهد، زیرا در خانوادهٔ خودش با او جوری رفتار شده که عقدهای و کینهای نشود. در قبال معلمهای خود، پذیرش و اطاعت کامل دارد و با خلاقیت و هوش پرورشیافته، از معلومات آنها بهترین استفاده را میکند. با مدیر و ناظم نهتنها مشکلی ندارد که در نقطه مقابل، اخلاق حسابشده و صحیح او باعث جلب اعتماد آنها میشود و روی او بهعنوان همیار نظم و آموزش حساب میکنند. تمامی این حسهای خوب، اعتمادبهنفس او را روزبهروز بیشتر میکند و زمینهساز پیشرفت بهتر او در زندگی میشود. و از همه مهمتر، والدین از داشتن چنین فرزندی به خودشان افتخار میکنند و با تمام توان، برای رشد او تلاش میکنند تا از این دوره با موفقیت و سربلندی عبور کند و دو دوره سوم زندگی، وزیر مورد اعتماد آنان بشود.
پینوشت
[1]. همان قاعده معروفِ: «ادل دلیل علی امکان شیء وقوعه».[2]. من لایحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 281، حدیث 863.
[3]. کافی، جلد ۳، صفحه ۴۰۹، حدیث 1.