یکی از مهمترین تفاوتهای ما شیعیان با پیروان تمامی دینها و مذاهب دنیا، فارغ از درست یا غلط بودن آنها، این است که ما الگوهای بینظیری به نام محمد و آل محمد علیهمالسلام داریم که دنیا کسی مثل آنان قبل از آنان به خودش ندیده و بعد از آنها نیز به خودش نخواهد دید. الگوهایی که مسیر رسیدن به سعادت را برای ما روشن کردهاند و کافی است تا پا جا پای آنها بگذاریم تا هم سعادت خودمان تضمین شود و هم جامعهای سعادتمند داشته باشیم. البته پیشنیاز پیروی از آنان، معرفت به آنان است و به همین دلیل است که در آموزههای دینی به مسئله معرفت به امام تأکید شده تا جایی که فرمودهاند کسی که بمیرد درحالیکه به امام زمان خود معرفت نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.[1]
اساس معرفت این است که بدانیم آنها امامان ما هستند و اطاعتشان واجب است، اما هر چه بیشتر با سیره و سبک زندگی آنان آشنا شویم، معرفتمان نیز عمیقتر میشود و این معرفت عمیقتر ما را کمک میکند تا بهتر و بیشتر از آنان پیروی کنیم. زیباییهای زندگی این نورهای مقدس خصوصاً در بعد سیره اجتماعی، آنقدر جذاب و گاهی شگفتانگیز است که انسان را به فکر فرومیبرد و بهترین توصیف برای آن، فرمایش امام رضا علیهالسلام است که فرمودهاند:
الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ؛ امام، همدمی است رفیق است و پدری مهربان و برادری همسان[2].
با این مقدمه سراغ بررسی سیره امام زینالعابدین علیهالسلام در برخورد با فقرا و مستمندان میرویم. سیرهای که البته این نوشته کوتاه نمیتواند تمامی ابعاد آن را روشن کند؛ اما خواندن همین گوشههای کوتاه میتواند ما را با این سیره نورانی آشنا کند و درسهای ارزشمندی به ما بدهد.
درس اول: حق سائل
برای یادگیری اولین درس سراغ رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام میرویم. از زیباییهای این نامه ارزشمند این است که در آن به حقوق گروههای مختلفی اشاره شده که در اینجا بخشی که مربوط به حق سائل است را میخوانیم:وَ أَمَّا حَقُّ السَّائِلِ فَإِعْطَاؤُهُ إِذَا تَیَقَّنْتَ صِدْقَهُ وَ قَدَرْتَ عَلَى سَدِّ حَاجَتِهِ وَ الدُّعَاءُ لَهُ فِیمَا نَزَلَ بِهِ وَ الْمُعَاوَنَةُ لَهُ عَلَى طَلِبَتِهِ وَ إِنْ شَکَکْتَ فِی صِدْقِهِ وَ سَبَقَتْ إِلَیْهِ التُّهَمَةُ لَهُ وَ لَمْ تَعْزِمْ عَلَى ذَلِکَ لَمْ تَأْمَنْ أَنْ یَکُونَ مِنْ کَیْدِ الشَّیْطَانِ أَرَادَ أَنْ یَصُدَّکَ عَنْ حَظِّکَ وَ یَحُولَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ التَّقَرُّبِ إِلَى رَبِّکَ فَتَرَکْتَهُ بِسَتْرِهِ وَ رَدَدْتَهُ رَدّاً جَمِیلًا وَ إِنْ غَلَبْتَ نَفْسَکَ فِی أَمْرِهِ وَ أَعْطَیْتَهُ عَلَى مَا عَرَضَ فِی نَفْسِکَ مِنْهُ فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛
اما حق کسی که از تو کمک میخواهد آن است که اگر به صدق گفتارش یقین کردی و در قدرت و توانت هست، برای رفع نیازش اقدام نموده و حاجتش را برآورده سازی؛ اگر صدقهای آماده داری به او عطا نموده و برای او به جهت رفع گرفتاریاش دعا کن؛ اما چنانچه در صدق گفتارش شک و تردید در دلت پیدا شد و گمان بردی که دروغ میگوید پس به این شک و گمان اعتناء ننموده و بدان که بعید نیست این شک و گمان از وسوسههای شیطان باشد که میخواهد تو را از این ثواب محروم نموده و مانع تقرب تو به پروردگارت شود. [درهرصورت اگر تصمیمت این شد که به او کمک نکنی] اگر چیزی به او ندادی؛ محترمانه و بدون آنکه خوار و کوچکش کنی با سخنان زیبا و نرم که او را آزردهخاطر نسازد جوابش کن؛ و چنانچه بر شکت غالب آمدی و علیرغم آنچه در دلت گذشته است کمکش نمودی [کار بسیار خوبی است و] بدان که این از کارهای مهم و قابلاطمینان است.[3]
اولین درس ما از مکتب سید الساجدین این است که برخوردمان با کسی که از ما درخواست کمک میکند، همواره باید با احترام و حفظ کرامت او باشد. حتی اگر نمیخواهیم یا نمیتوانیم به او کمک کنیم، باید جواب دادنمان با زبان زیبا و نرم و بهگونهای باشد که باعث رنجش و ناراحتی او نشود. این یعنی بیاعتنایی و برخورد تند با فقرا ممنوع! تحقیر و توهین که تکلیفش مشخص است.
در این مورد از ایشان نقلشده که هنگامیکه شخص سائلی نزد ایشان میآمد، نهتنها با تندی با او برخورد نمیکرد، بلکه در اوج مهربانی از او استقبال میکرد و میفرمود:
مَرْحَباً بِمَنْ یَحْمِلُ لِی زَادِی إِلَى الْآخِرَةِ؛ خوشآمدی از کسی که توشه من را به سرای آخرت حمل میکنی![4]
درس دوم: صدقه پنهانی
دومین درس را با یک آیه از قرآن کریم شروع میکنیم:إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَیُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئَاتِکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛
اگر انفاقهای خود را آشکار کنید، بسیار خوب است! و اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید، برای شما بهتر است و قسمتی از گناهان شما را میپوشاند، [و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشیده خواهید شد]؛ و خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.[5]
خداوند در این آیه به ارزش صدقه پنهانی اشاره میکند. همان صدقهای که امام باقر علیهالسلام از قول پدر خود امام سجاد علیهالسلام راجع به آن فرمودهاند:
إِنَّ صَدَقَةَ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ؛ همانا که صدقه پنهانی، آتش غضب الهی را خاموش میکند[6].
دومین درسی که از حضرت سید الساجدین علیهالسلام میآموزیم این است که صدقه پنهانی را فراموش نکنیم؛ اما از آنجا که اهلبیت علیهمالسلام الگوهایی هستند که خودشان پیش از هرکسی به آموزههای دینی عمل میکنند، با توجه به سیره آنان میتوان نمونههایی از عمل به این دستورات را پیدا کرد.
حضرت سجاد علیهالسلام صدقات پنهانی متعددی داشتهاند که نمونهای از آن را در روایت امام باقر علیهالسلام میخوانیم:
وَ کَانَ ع لَیَخْرُجُ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ فَیَحْمِلُ الْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ فِیهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِمِ وَ رُبَّمَا حَمَلَ عَلَى ظَهْرِهِ الطَّعَامَ أَوِ الْحَطَبَ حَتَّى یَأْتِیَ بَاباً بَاباً فَیَقْرَعُهُ ثُمَّ یُنَاوِلُ مَنْ یَخْرُجُ إِلَیْهِ وَ کَانَ یُغَطِّی وَجْهَهُ إِذَا نَاوَلَ فَقِیراً لِئَلَّا یَعْرِفَهُ فَلَمَّا تُوُفِّیَ ع فَقَدُوا ذَلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ کَانَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع وَ لَمَّا وُضِعَ ع عَلَى الْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَى ظَهْرِهِ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ رُکَبِ الْإِبِلِ مِمَّا کَانَ یَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ؛
ایشان در شبهای تار بیرون میرفت و کیسههای دینار و درهم بر دوش میکشید و گاهی خوراکی و یا هیزم بر پشت میگرفت [و به محلههای فقیرنشین میرفت] و یک به یک درِ خانهها را میکوبید و آنچه را که بر دوش داشت به دست آنکس که در را میگشود میداد. [در آن شبها] هرگاه به فقیری چیزی میداد، صورت خود را میپوشانید تا او را نشناسند و هنگامیکه از دنیا رفت و این کار ادامه پیدا نکرد، فهمیدند آنکسی که این کار را میکرده، علی بن الحسین علیهالسلام بوده است. هنگامیکه میخواستند بدن شریف حضرت را غسل بدهند، پشت آن حضرت را مشاهده کردند که مانند زانوی شتر پینهبسته بود که این پینه براثر کیسههای زیاد و سنگینی بود که ایشان به خانههای فقراء و مساکین به دوش کشیده بود.[7]
درس سوم: دلبسته نبودن
یکی از دلایل اصلی کم شدن انفاق و صدقه در جامعه، دلبستگی به داراییهاست. هر مقدار که این دلبستگی بیشتر باشد، دل کندن از آن سختتر است؛ اما مسئله برای کسی که دلبسته مال دنیا نیست و نگاهش به صدقه، از دست دادن نیست، بلکه به امانت سپردن است، خیلی متفاوت است. حتماً یادتان نرفته که چند خط قبل خواندیم امام سجاد علیهالسلام، به فقرا خوشآمد میگفت و با روی باز از آنان استقبال میکرد، زیرا در نگاه ایشان، این افراد کسانی بودند که یاریگر انسان در حمل زاد و توشه سفر به آخرت هستند و طبیعتاً مقدار زاد و توشهای که انسان بهتنهایی میتواند حمل کند بسیار کمتر است از زمانی که کسانی به یاری انسان بیایند؛ هر چه یار و یاور بیشتر، زاد و توشه بیشتر.در مورد دلبسته نبودن ایشان به داراییهای خود، نمونههای جالبی در سیره ایشان نقلشده است. امام باقر علیهالسلام فرمودهاند:
وَ لَقَدْ خَرَجَ ذَاتَ یَوْمٍ وَ عَلَیْهِ مِطْرَفُ خَزٍّ فَعَرَضَ لَهُ سَائِلٌ فَتَعَلَّقَ بِالْمِطْرَفِ فَمَضَى وَ تَرَکَهُ؛ روزی حضرت زینالعابدین علیهالسلام از منزل خارج شدند در حالی که بالاپوشی از خز [که در زمستان برای گرم شدن روی دوش میانداختند و جنس آن از پشم و ابریشم بود و قیمت قابلتوجهی داشت] بر تن داشتند. در راه نیازمندی خدمت حضرت آمد و خود را به آن بالاپوش درآویخت و طلبِ کمک کرد، در این حال حضرت بلافاصله بالاپوش را [به نیت صدقه به شخص فقیر] رها کرده و به راه خود ادامه دادند.[8]
امام باقر علیهالسلام همچنین در مورد دلبسته نبودن پدر بزرگوار خود به داراییهایشان فرمودهاند:
وَ کَانَ یَشْتَرِی الْخَزَّ فِی الشِّتَاءِ فَإِذَا جَاءَ الصَّیْفُ بَاعَهُ فَتَصَدَّقَ بِثَمَنِهِ؛ پدرم در فصل زمستان [برای گرم شدن، بالاپوشی از جنس] خز میخرید و هنگامیکه تابستان از راه میرسید آن را میفروخت و بهای آن را در راه خدا صدقه میداد.[9]
بعد از خواندن این چند روایت زیبا، تلاش کنیم تا سومین درس از سیره سجادی یعنی دلبسته نبودن به داراییهای خود را در وجود خود تقویت کنیم.
درس چهارم: گیرنده صدقه
یکی از عادتهای خوب ما انسانها این است که در مناسبتهای مختلف و به بهانههای مختلف به یکدیگر هدیه میدهیم. از عیدیهایی در مناسبتهایی مثل سال جدید بهصورت عمومی به افراد زیادی داده میشود گرفته تا کادوهای تولد به اعضای فامیل و دوستان تا هدیههای خاص مثل هدیه روز معلم و بعضی هدایای ویژهتر مثل هدیه روز مادر و روز پدر به مادرها و پدرها و هدیه به همسران عزیزتر از جان!تفاوت اصلی این هدایا در این است که هرکدام بهتناسب هدیهگیرنده، ارزش متفاوتی پیدا میکند و در انتخاب و نوع تقدیم کردنش هم همت و دقت بیشتری به خرج داده میشود. بهطور مثال هدیهای که یک شخص به همسر خود میدهد، بسیار متفاوت از هزارتومانی تا نخوردهای که روز اول عید در دست اعضای فامیل میگذارد!
اما برویم سراغ بحث خودمان. یکی از مهمترین تفکراتی که در مورد صدقه دادن باید اصلاح شود این است: صدقهای که ما میدهیم، به دست چه کسی میرسد؟ پاسخ را در سیره امام زینالعابدین بخوانیم. امام صادق علیهالسلام در توصیف جد بزرگوار خود امام سجاد علیهالسلام فرمودهاند:
وَ کَانَ یُقَبِّلُ الصَّدَقَةَ قَبْلَ أَنْ یُعْطِیَهَا السَّائِلَ، فَقِیلَ لَهُ: مَا یَحْمِلُکَ عَلَى هَذَا؟ قَالَ: لَسْتُ أُقَبِّلُ یَدَ السَّائِلِ، إِنَّمَا أُقَبِّلُ یَدَ رَبِّی، إِنَّهَا تَقَعُ فِی یَدِ رَبِّی قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِی یَدِ السَّائِلِ؛
امام سجاد علیهالسلام صدقه را پیش از دادن به سائل، میبوسید. از ایشان پرسیدند که چه چیزی باعث میشود که چنین کاری را انجام دهی؟ فرمودند: من دست سائل را نمیبوسم، بلکه دست پروردگارم را میبوسم، زیرا صدقه قبل از اینکه به دست سائل برسد، در دست خداوند قرار میگیرد[10]. [یعنی آن کسی که صدقه را از ما میپذیرد درواقع خداوند متعال است]
پاسخ سؤال را یکبار دیگر بخوانیم: صدقهای که ما میدهیم، قبل از اینکه در دست فقیر قرار بگیرد، به دست خدا میرسد! شاید دقت در همین چند کلمه، کافی باشد که نگاه ما به صدقه و گیرنده آن تغییر کند و ما هم مانند امام سجاد علیهالسلام، برای صدقه ارزش بیشتری قائل شویم. این هم درس چهارم.
درس پنجم: همسفره با همه
آخرین درسی که میخواهیم در این نوشتار کوتاه از سیره امام سجاد علیهالسلام فرابگیریم، چگونگی رفتار ما با صدقه گیرندههاست؟ البته با توجه به چهار درس قبلی، طبیعتاً پاسخ را میدانید، اما خوب است این درس را با مروری بر سیره ایشان در همسفره شدن با صدقه گیرندگان بخوانیم و بعد به این فکر کنیم که آیا ما هم حاضریم چنین رفتاری از خودمان نشان بدهیم یا نه! اگر آری که خوش به سعادت ما و اگر نه لازم است یکبار دیگر این پنج درس را این بار با دقت بیشتری بخوانیم. امام باقر علیهالسلام در مورد افرادی که امام سجاد علیهالسلام با آنها همسفره میشد، فرمودهاند:وَ لَقَدْ کَانَ یَعُولُ مِائَةَ أَهْلِ بَیْتٍ مِنْ فُقَرَاءِ الْمَدِینَةِ وَ کَانَ یُعْجِبُهُ أَنْ یَحْضُرَ طَعَامَهُ الْیَتَامَى وَ الْأَضِرَّاءُ وَ الزَّمْنَى وَ الْمَسَاکِینُ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ وَ کَانَ یُنَاوِلُهُمْ بِیَدِهِ وَ مَنْ کَانَ لَهُمْ مِنْهُمْ عِیَالٌ حَمَلَهُ إِلَى عِیَالِهِ مِنْ طَعَامِهِ وَ کَانَ لَا یَأْکُلُ طَعَاماً حَتَّى یَبْدَأَ فَیَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ؛
ایشان صد خانواده از فقیران مدینه را سرپرستی میفرمود و لذت میبرد از اینکه با یتیمان و بیچارگان و زمینگیر شدگان و تهیدستانی که راه چارهای [برای تهیه طعام و امرارمعاش خود] ندارند، همسفره شود. ایشان با دست خود برای آنان لقمه میگرفت و هر یک از آنان که عائلهمند بود از غذای خود برای عائلهاش میبرد و هرگز غذائی نمیخورد تا آنکه اول مانند آن غذا را صدقه میداد[11].
حیف است این جمله را دوباره با دقت بیشتری نخوانیم: امام سجاد علیهالسلام از همسفره شدن با صدقه گیرندهها لذت میبرد و با دست خود برای آنها لقمه میگرفت! حالا کلاهمان را قاضی کنیم و ببینیم ما در این مساله کجای کاریم؟ به قول شاعر: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!
پایانبخش این نوشتار را داستانی از سیره امام سجاد علیهالسلام در مورد همین درس قرار میدهیم که شهید مطهری در کتاب داستان راستان آورده و البته در روایات نیز به آن اشاره شده است:[12]
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود که مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری میکردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسماً از بیماری خود رنج میبردند، روحاً از تنفر و انزجار مردم رنج میکشیدند و چون میدیدند دیگران از آنها تنفر دارند خودشان با هم نشستوبرخاست میکردند و بین مردم نمیآمدند. یک روز، هنگامیکه دور هم نشسته بودند و غذا میخوردند، علی بن الحسین زینالعابدین علیهالسلام ازآنجا عبور کرد. آنها امام را به سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود: «من روزه دارم، اگر روزه نمیداشتم پایین میآمدم. از شما تقاضا میکنم فلان روز مهمان من باشید». این را گفت و رفت. امام در خانه دستور داد غذایی بسیار عالی و مطبوع پختند. مهمانان طبق وعده قبلی حاضر شدند. سفرهای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام هم در کنار همان سفره غذای خود را صرف کرد.
پینوشت
[1]. کمال الدین و تمام النعمة، جلد 2، صفحه 409، حدیث 9.[2]. اصول کافی، جلد 1، صفحه 200، حدیث 1.
[3]. تحف العقول، صفحه 270
[4]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، جلد 2، صفحه 76.
[5]. سوره بقره، آیه 271.
[6]. دعائم الإسلام، جلد 1، صفحه 241.
[7]. خصال، جلد 2، صفحه 517، حدیث 4.
[8]. خصال، جلد 2، صفحه 517، حدیث 4.
[9]. خصال، جلد 2، صفحه 517، حدیث 4.
[10]. أمالی شیخ طوسی، صفحه 673، حدیث 26.
[11]. خصال، جلد 2، صفحه 517، حدیث 4.
[12]. أمالی شیخ طوسی، صفحه 673، حدیث 26.