جهان پهلوان ؛ خودكشي يا شهادت؟ (1)
ملت ايران در بامداد روز دوشنبه 18 دي ماه 1346 (7 شوال 87)، به طور ناگهاني خبر درگذشت تختي را شنيد. روزنامههاي وابسته به رژيم شاه با تيتر درشت و تكان دهنده به دروغ نوشتند: "غلامرضا تختي خود را كشت" و طبق ديكته ساواك علت خودكشي او را "اختلاف خانوادگي" وانمود كردند و محل آن را "هتل آتلانتيك" واقع در خيابان طالقاني گزارش دادند.
شاه به دنبال تاجگذاري كه خود را امپراطوري بيهمتا ميديد به پايهاي از غرور رسيده بود كه به خود اجازه ميداد هر كسي را به هر جرمي، به هرنحو كه بخواهد، از پا درآورد و از ميان بردارد و سر به نيست كند. خواه به وسيله صحنههاي تصادف ساختگي در خيابان باشد، يا با به دار آويختن در زير درختي و يا مسموم كردن در هتلي به اسم خودكشي و يا به صورت رسمي با محاكمه در دادگاههاي فرمايشي و اعدام. او بر آن بود كه مخالفان خود را از ميان بردارد، زيرا خود را امپراطور ايران زمين، شاه شاهان، يكهتاز و يكهبزن منطقه ميپنداشت. كودتاهاي سيا و استعماري در اندونزي، غنا، الجزاير، عليه سوكارنو، قوام نكرومه و بنبلا و نيز شكست جبرانناپذير جمال عبدالناصر در جنگ 1346 كه در حقيقت توطئه شوم "C.I.A" و صهيونيسم بينالمللي به منظور واژگون ساختن رژيم ضد امپرياليستي ناصر بود، دست شاه را در سركوبي بيرحمانه ملت مستضعف ايران باز ميگذاشت،زيرا آن كابوس وحشت از جمال عبدالناصر كه خواب و استراحت را از او باز ستانده بود، با شكست ناصر در جنگ با صهيونيسم ديگر وجود نداشت و از خارج خطري او را تهديد نميكرد. او ميپنداشت كه اوضاع و شرايط جهت يك سره كردن كار مخالفان و ريشهكن كردن حركتهاي مردمي، كاملا مساعد است. از اين رو با بكار بستن وحشتناكترين و بيرحمانهترين شيوه پليسي، تختي را از پا در آورد و ملت ايران را در سوك و عزاي بزرگي فرو برد.
به دنبال شهادت تختي به دست آدمكشان ساواك رسانههاي گروهي به ويژه روزنامههاي وابسته در صدد برآمدند كه با فوت و فن روزنامهنگاري جنايت وحشتناك ساواك را در مورد كشتن تختي پوشيده دارند و به مردم بباورانند كه "تختي خودكشي كرده است" ليكن با وجود مهارت روزنامهنگاران درباري در وارونه جلوه دادن واقعيتها، در جريان قتل تختي آن چنان وحشتزده،مضطرب شده بودند و شتابزده عمل كردند كه نه تنها نتوانستند دروغ ساواك را به مردم بقبولانند، بلكه با گزارشهاي ضد و نقيض، رسوايي ساواك را بيشتر آشكار ساختند.
تنها كافي است كه گزارش روزنامه كيهان روز دوشنبه 18 دي ماه 46 درباره جريان شهادت تختي را در اينجا بياوريم تا ببينيد چه تناقض آشكار و رسوايي در آن وجود دارد، كه خود نمايانگر وارونه كردن واقعيت مرگ تختي است، كه آن روزنامه و ديگر روزنامهها و دستگاههاي تبليغاتي آن روز ايران در انجام كوشيدند زيرا مأمور بودند تا دروغپردازيهاي رژيم شاه را با فوت و فن تبليغاتي بيارايند و حقيقتها را واژگونه جلوه دهند:
"... مسئول هتل ميگفت: غلامرضا تختي روز شنبه 16 دي ماه وارد هتل شد و تا امروز او را كسي نديد كه از اطاقش خارج شود..."
چند سطر پايينتر:
"... مدير هتل ميگفت: عصر همان روزي كه تختي وارد هتل شد از اطاق بيرون آمد و كاغذ و مداد خواست و يكي از خدمتگزاران هتل مداد و دستهاي از كاغذهاي هتل را به او داد و تختي بعد از گرفتن كاغذ و قلم به اطاقش رفت و در را بست ..."
و چند سطر پايينتر:
"... يكي از پيش خدمتهاي هتل گفت او فقط يك وعده در هتل غذا خورده بود ..."
و چند سطر بعد:
"... مدير هتل امروز به خبرنگار ما گفت: غلامرضا تختي سه شب قبل با اتومبيل به هتل مراجعه كرد و به تقاضاي او اطاقي در هتل در طبقه دوم در اختيارش گذاشتيم او صبح پريروز از اطاقش خارج شد و از هتل بيرون رفت. ساعت ده و نيم شب بود كه دوباره بازگشت و اطاق ديگري در اختيارش گذاشتيم تختي يك بار نيز از هتل بيرون رفت و دوباره به هتل بازگشت اما از ساعت 11 پريشب كه وارد اطاق خود شد ديگر بيرون نيامد و ساعت 11 صبح امروز جسدش پيدا شد... يكي از بستگان تختي به خبرنگار كيهان گفت: ... تختي از چهار شب قبل به خانه نيامده بود او ظاهرا به عنوان قهر از خانه خارج شده بود تختي قبل از ترك خانهاش ظاهرا با خانمش شهلا گفتگو و مشاجره داشت من نميدانم بين آنها چه گذشت فقط ميدانم تختي قهر كرد و از خانه بيرون رفت ....
و چند سطر پايينتر:
"... در ساعت نيم بعدازظهر يكي از خبرنگاران ما تلفني با خانم شهلا تختي تماس گرفت و پس از معرفي خود پرسيد: خانم آقاي تختي هستند؟
همسر مرحوم تختي با تعجب پرسيد با تختي چه كار داريد مگر نميدانيد به سفر شمال رفته است. خانم شهلا تختي كه بيخبر از مرگ شوهرش بود افزود تختي چند روزي است كه در شهسوار به سر ميبرد او رفته با باغش سري بزند و مقداري گل براي تزيين خانهمان به تهران بياورد".
براي پيگيري گزارش ضد و نقيض روزنامههاي سانسور شده رژيم شاه بخشهايي از گزارشهاي ديگر روزنامهها را نيز ميآوريم:
"... يكشنبه هفته گذشته مقارن ظهر اطلاع حاصل شد كه جسد تختي قهرمان كشتي جهان را در يكي از اطاقهاي هتل آتلانتيك پيدا كردهاند. از قرار معلوم تختي كه از سه روز قبل ناپديد شده بود به عنوان يك ناشناس در اين هتل اقامت كرد..." (1)
"... خانم زري اميري اضافه كرد: در ساعت 8 بعدازظهر روز يكشنبه تختي به دفتر هتل مراجعه كرد و قلم و كاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابيد. ولي ساعت 7 صبح كه من طبق دستور خودش برايش صبحانه بردم با وضع غيرعادي مواجه شدم. صورت تختي باد كرده و كبود شده بود و از گوشه لبانش شيار باريكي از خون به روي متكا خشكيده بود من بلافاصله اين وضع غيرعادي را به اطلاع مدير هتل رسانيدم و چند دقيقه بعد آمبولانس و مأمورين شهرباني و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت 30/8 جنازه تختي از هتل خارج شد... "(2)
"... مدير هتل افزود چون در اين مدت تختي از اطاقش خارج نشده بود صبح امروز به اطاقش مراجعه كردم اما هر چه در زدم كسي جواب نداد بعد وقتي به در فشار آوردم متوجه شدم كه در از پشت بسته شده است. ناچار به كلانتري مراجعه كردم و جريان را اطلاع دادم ..." (3)
"... ساعت 8 صبح شد... عقربه 9 را نشان داد از نه و نيم و ده نيز گذشت اما از اطاق تختي به خارج تلفن نشد. دفتردار و يكي از مستخدمان هتل به پشت در رفتند، در زدند و چون جوابي نيامد با كليد يدك كه همراه داشتند خواستند در را باز كنند،اما دريافتند كه در اطاق از داخل بسته است، دلشورشان زياد شد و ناگزير در را شكستند ... و هنگامي كه پا به درون اطاق نهادند مشاهده كردند مردي كه يك روز رسما رستم ايران لقب داشت ..." (4)
"... در سال 1339 به علت وجود يك آزادي نسبي جبهه ملي دوم به طور علني تشكيل شد و ميتينگ صد هزار نفري ميدان جلاليه از اولين تظاهرات پرشور آن بود. تختي به طور پيگير در مبارزات شركت نمود و در ايجاد سازمان ورزشي كارگران جبهه ملي و ايجاد سازمان كارگري آن فعاليت ثمربخشي نمود و در كليه فعاليتهاي جبهه ملي ايران از شركت در حوزه تا پخش اعلاميه و حضور در تظاهرات شركت داشت...
... استعمار و دستنشاندگان داخلي آن براي ادامه تسلط خود بر كشورهاي به زنجير كشيده شده سعي ميكنند كه هر دشمن احتمالي را نابود كنند و هر نهضت آزاديبخشي را در نطفه خفه نمايند. به همين علت رژيم بعد از قلع و قمع احزاب سياسي و رهبران نهضت دانشگاه و بازار ... در 15 خرداد به سراغ روحانيون رفت، زيرا روحانيت ريشهاي عميق در اجتماع ايران داشت (و دارد)و قدرتي بزرگ به حساب ميآمد. و در اكثر قيامها و نهضتهاي قبلي هميشه جناحي از روحانيت سهمي به سزا داشته است و لذا آيتالله خميني را به خارج تبعيد كردند و رهبران مجاهد مذهبي را به زندان كشيدند. تختي نيز خود به خود يك پتانسيل خطر براي رژيم شده بود. از يك طرف به علت شهرت و محبوبيت فوقالعاده تختي رژيم نميتوانست او را به زندان بفرستد و از طرف ديگر آزادي او موجب خطر بود. همان طور كه روزنامههاي دولتي نوشتند تختي در ماشين خود تفنگ داشته، روزهاي تعطيلي براي شكار با عدهاي از دوستان ورزشكار به كوههاي شمال ميرفته و حتي هنگام مرگ در جيبهايش فشنگ يافتهاند... اينها همه دلالت بر اين دارد كه تختي خود را براي كارهاي عميقتري آماده ميكرده است. چون بدون شك تطور سيستم مبارزه از پارلماني به انقلابي كه در ده سال گذشته به شدت خود رسيده حتما تختي مبارز را نيز تحت تأثير قرار داده است. مشكل بتوان پذيرفت كه تختي با آن روح لطيف و تواضع و جوانمردي كه اذيتش به مورچهاي نميرسد، تفنگ به دست گيرد و آهوان مظلوم و بيگناه را بكشد، ولي تربيت انقلابي و تشكيل كادر پارتيزاني توسط تختي، خيلي معقول و منطقي به نظر ميرسد. به خصوص كه تختي مسئول سازمان ورزشي جبهه بود و از نظر قدرت بدني و جواني جزء گارد محافظ جبهه به شمار ميرفت و الحق كه چه هيجاني به پا ميشد اگر تختي پهلوان به كوه ميرفت، و تفنگ به دست ميگرفت و مسلحانه ميجنگيد ... تختي ميتوانست ابومسلم گردد، يعقوب ليث باشد ... به همين علت رژيم از تختي وحشت داشت و نميتوانست اين قهرمان ملي را زنده بگذارد. ولي چطور؟ چطور ممكن بود كه چنين پهلوان محبوبي را كشت؟ چه جنايتكاري ميتوانست دست خود را به خون او بيالايد رژيم شاه به مراتب آزمودهتر از قديم است، بيگدار به آب نميزند، اشتباه 15 خرداد را تكرار نميكند، اگر كسي مغضوب شد، بدون سرو صدا ناگهان ناپديد ميشود، براي محكوميت مبارزان، ديگر، دادگاه تشكيل نميدهد، غوغا نميكند، بهانه به دست كسي نميدهد، ولي در خيابان ماشيني با آن فرد مبارز تصادف ميكند و يا چاقوكشي در نيمه شب او را ضربه ميزند...
سال گذشته در يكي از دهات اطراف تهران،يك شهري با دوست دهاتيش در مزرعهاي قدم ميزند... ناگهان ملاحظه ميكنند كه از دور. جيپي كه ارتشي مينمود فرا رسيد. سرنشينان جيپ پياده شدند و يكي را از آن ميان زدند و ناسزا گفتند... سپس طنابي به گردش انداخته به درختي آويزانش كردند و يكي از آنان كاغذ و مدادي از جيب در آورد و چيزي نوشت و كاغذ را در جيب محكوم گذاشت .... و سپس رفتند. مرد شهري و دهاتي كه از دور نگران اين صحنه جنايت بودند،نگران شدند،ميخواستند خود را به سرعت برسانند و آن بيچاره را نجات دهند ولي ترش و وحشت آنها را فرا گرفته بود، ترس از قاتلان، ترس از تهمت قتل ... باعث ميشود كه آنها فورا به ژاندارمري محل كه نزديك آنجا بود مراجعه كنند. از اتفاق مرد دهاتي با رييس ژاندارمري سابقه آشنايي و دوستي داشت و واقعه را آن طور كه ديده بود تشريح كرد. رييس به دوست دهاتي خود گفت، تو اشتباه ميكني، چطور چنين چيزي ممكن است؟ مرد دهاتي قسم خورد كه خودش ديده و ديگري هم شاهد بوده است .... ريس كاغذ را از جيب مرده بيرون كشيد، خواند و گفت اين مرد خودش خودكشي كرده است. مرد دهاتي، قسم ميخورد كه ما خود ديدهايم او را به زور به دار كشيدند و كاغذ را ديگري نوشته و در جيب او گذاشتند. رييس ژاندارمري تكرار ميكند اين مرد خودكشي كرده است و شما اشتباه ميكنيد و بالاخره در مقابل لجاجت مرد دهاتي ميگويد: به خاطر سابقه آشنايي به تو اجازه ميدهم مرخص شوي ولي به رفيقت هم بگو اگر جايي از اين حرفها زديد، به شدت مجازات خواهيد شد، مرد دهاتي و شهري حرفهاي رييس را تصديق كردند،هنگام خروج رييس ژاندارمري، دوست دهاتي خود را صدا زد و پرسيد: آن مرد چطور مرد؟ مرد دهاتي جواب داد همان طور كه سر كار فرموديد خودكشي كرد،رييس ميگويد حال برويد.
كاروانيان صحراي مركزي ايران اين طرف و آن طرف اجساد مرداني را يافتند كه از هواپيما يا هليكوپتر آنها را بيرون انداختهاند. اجساد بعضي از مبارزان در رودخانهها يافت شده است، اينها روشهاي جديد سازمان امنيت براي نابودي مبارزان و آزاديخواهان است كه بيسر و صدا بدون آنكه كسي بفهمد سر مخالفين را زير آب كرده خفه ميكند. تختي قهرمان نيز قرباني چنين جنايت شومي شد..." (5)
ادامه دارد...
/س
شاه به دنبال تاجگذاري كه خود را امپراطوري بيهمتا ميديد به پايهاي از غرور رسيده بود كه به خود اجازه ميداد هر كسي را به هر جرمي، به هرنحو كه بخواهد، از پا درآورد و از ميان بردارد و سر به نيست كند. خواه به وسيله صحنههاي تصادف ساختگي در خيابان باشد، يا با به دار آويختن در زير درختي و يا مسموم كردن در هتلي به اسم خودكشي و يا به صورت رسمي با محاكمه در دادگاههاي فرمايشي و اعدام. او بر آن بود كه مخالفان خود را از ميان بردارد، زيرا خود را امپراطور ايران زمين، شاه شاهان، يكهتاز و يكهبزن منطقه ميپنداشت. كودتاهاي سيا و استعماري در اندونزي، غنا، الجزاير، عليه سوكارنو، قوام نكرومه و بنبلا و نيز شكست جبرانناپذير جمال عبدالناصر در جنگ 1346 كه در حقيقت توطئه شوم "C.I.A" و صهيونيسم بينالمللي به منظور واژگون ساختن رژيم ضد امپرياليستي ناصر بود، دست شاه را در سركوبي بيرحمانه ملت مستضعف ايران باز ميگذاشت،زيرا آن كابوس وحشت از جمال عبدالناصر كه خواب و استراحت را از او باز ستانده بود، با شكست ناصر در جنگ با صهيونيسم ديگر وجود نداشت و از خارج خطري او را تهديد نميكرد. او ميپنداشت كه اوضاع و شرايط جهت يك سره كردن كار مخالفان و ريشهكن كردن حركتهاي مردمي، كاملا مساعد است. از اين رو با بكار بستن وحشتناكترين و بيرحمانهترين شيوه پليسي، تختي را از پا در آورد و ملت ايران را در سوك و عزاي بزرگي فرو برد.
به دنبال شهادت تختي به دست آدمكشان ساواك رسانههاي گروهي به ويژه روزنامههاي وابسته در صدد برآمدند كه با فوت و فن روزنامهنگاري جنايت وحشتناك ساواك را در مورد كشتن تختي پوشيده دارند و به مردم بباورانند كه "تختي خودكشي كرده است" ليكن با وجود مهارت روزنامهنگاران درباري در وارونه جلوه دادن واقعيتها، در جريان قتل تختي آن چنان وحشتزده،مضطرب شده بودند و شتابزده عمل كردند كه نه تنها نتوانستند دروغ ساواك را به مردم بقبولانند، بلكه با گزارشهاي ضد و نقيض، رسوايي ساواك را بيشتر آشكار ساختند.
تنها كافي است كه گزارش روزنامه كيهان روز دوشنبه 18 دي ماه 46 درباره جريان شهادت تختي را در اينجا بياوريم تا ببينيد چه تناقض آشكار و رسوايي در آن وجود دارد، كه خود نمايانگر وارونه كردن واقعيت مرگ تختي است، كه آن روزنامه و ديگر روزنامهها و دستگاههاي تبليغاتي آن روز ايران در انجام كوشيدند زيرا مأمور بودند تا دروغپردازيهاي رژيم شاه را با فوت و فن تبليغاتي بيارايند و حقيقتها را واژگونه جلوه دهند:
"... مسئول هتل ميگفت: غلامرضا تختي روز شنبه 16 دي ماه وارد هتل شد و تا امروز او را كسي نديد كه از اطاقش خارج شود..."
چند سطر پايينتر:
"... مدير هتل ميگفت: عصر همان روزي كه تختي وارد هتل شد از اطاق بيرون آمد و كاغذ و مداد خواست و يكي از خدمتگزاران هتل مداد و دستهاي از كاغذهاي هتل را به او داد و تختي بعد از گرفتن كاغذ و قلم به اطاقش رفت و در را بست ..."
و چند سطر پايينتر:
"... يكي از پيش خدمتهاي هتل گفت او فقط يك وعده در هتل غذا خورده بود ..."
و چند سطر بعد:
"... مدير هتل امروز به خبرنگار ما گفت: غلامرضا تختي سه شب قبل با اتومبيل به هتل مراجعه كرد و به تقاضاي او اطاقي در هتل در طبقه دوم در اختيارش گذاشتيم او صبح پريروز از اطاقش خارج شد و از هتل بيرون رفت. ساعت ده و نيم شب بود كه دوباره بازگشت و اطاق ديگري در اختيارش گذاشتيم تختي يك بار نيز از هتل بيرون رفت و دوباره به هتل بازگشت اما از ساعت 11 پريشب كه وارد اطاق خود شد ديگر بيرون نيامد و ساعت 11 صبح امروز جسدش پيدا شد... يكي از بستگان تختي به خبرنگار كيهان گفت: ... تختي از چهار شب قبل به خانه نيامده بود او ظاهرا به عنوان قهر از خانه خارج شده بود تختي قبل از ترك خانهاش ظاهرا با خانمش شهلا گفتگو و مشاجره داشت من نميدانم بين آنها چه گذشت فقط ميدانم تختي قهر كرد و از خانه بيرون رفت ....
و چند سطر پايينتر:
"... در ساعت نيم بعدازظهر يكي از خبرنگاران ما تلفني با خانم شهلا تختي تماس گرفت و پس از معرفي خود پرسيد: خانم آقاي تختي هستند؟
همسر مرحوم تختي با تعجب پرسيد با تختي چه كار داريد مگر نميدانيد به سفر شمال رفته است. خانم شهلا تختي كه بيخبر از مرگ شوهرش بود افزود تختي چند روزي است كه در شهسوار به سر ميبرد او رفته با باغش سري بزند و مقداري گل براي تزيين خانهمان به تهران بياورد".
براي پيگيري گزارش ضد و نقيض روزنامههاي سانسور شده رژيم شاه بخشهايي از گزارشهاي ديگر روزنامهها را نيز ميآوريم:
"... يكشنبه هفته گذشته مقارن ظهر اطلاع حاصل شد كه جسد تختي قهرمان كشتي جهان را در يكي از اطاقهاي هتل آتلانتيك پيدا كردهاند. از قرار معلوم تختي كه از سه روز قبل ناپديد شده بود به عنوان يك ناشناس در اين هتل اقامت كرد..." (1)
"... خانم زري اميري اضافه كرد: در ساعت 8 بعدازظهر روز يكشنبه تختي به دفتر هتل مراجعه كرد و قلم و كاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابيد. ولي ساعت 7 صبح كه من طبق دستور خودش برايش صبحانه بردم با وضع غيرعادي مواجه شدم. صورت تختي باد كرده و كبود شده بود و از گوشه لبانش شيار باريكي از خون به روي متكا خشكيده بود من بلافاصله اين وضع غيرعادي را به اطلاع مدير هتل رسانيدم و چند دقيقه بعد آمبولانس و مأمورين شهرباني و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت 30/8 جنازه تختي از هتل خارج شد... "(2)
"... مدير هتل افزود چون در اين مدت تختي از اطاقش خارج نشده بود صبح امروز به اطاقش مراجعه كردم اما هر چه در زدم كسي جواب نداد بعد وقتي به در فشار آوردم متوجه شدم كه در از پشت بسته شده است. ناچار به كلانتري مراجعه كردم و جريان را اطلاع دادم ..." (3)
"... ساعت 8 صبح شد... عقربه 9 را نشان داد از نه و نيم و ده نيز گذشت اما از اطاق تختي به خارج تلفن نشد. دفتردار و يكي از مستخدمان هتل به پشت در رفتند، در زدند و چون جوابي نيامد با كليد يدك كه همراه داشتند خواستند در را باز كنند،اما دريافتند كه در اطاق از داخل بسته است، دلشورشان زياد شد و ناگزير در را شكستند ... و هنگامي كه پا به درون اطاق نهادند مشاهده كردند مردي كه يك روز رسما رستم ايران لقب داشت ..." (4)
چرا تختي شهيد شد؟
"... در سال 1339 به علت وجود يك آزادي نسبي جبهه ملي دوم به طور علني تشكيل شد و ميتينگ صد هزار نفري ميدان جلاليه از اولين تظاهرات پرشور آن بود. تختي به طور پيگير در مبارزات شركت نمود و در ايجاد سازمان ورزشي كارگران جبهه ملي و ايجاد سازمان كارگري آن فعاليت ثمربخشي نمود و در كليه فعاليتهاي جبهه ملي ايران از شركت در حوزه تا پخش اعلاميه و حضور در تظاهرات شركت داشت...
... استعمار و دستنشاندگان داخلي آن براي ادامه تسلط خود بر كشورهاي به زنجير كشيده شده سعي ميكنند كه هر دشمن احتمالي را نابود كنند و هر نهضت آزاديبخشي را در نطفه خفه نمايند. به همين علت رژيم بعد از قلع و قمع احزاب سياسي و رهبران نهضت دانشگاه و بازار ... در 15 خرداد به سراغ روحانيون رفت، زيرا روحانيت ريشهاي عميق در اجتماع ايران داشت (و دارد)و قدرتي بزرگ به حساب ميآمد. و در اكثر قيامها و نهضتهاي قبلي هميشه جناحي از روحانيت سهمي به سزا داشته است و لذا آيتالله خميني را به خارج تبعيد كردند و رهبران مجاهد مذهبي را به زندان كشيدند. تختي نيز خود به خود يك پتانسيل خطر براي رژيم شده بود. از يك طرف به علت شهرت و محبوبيت فوقالعاده تختي رژيم نميتوانست او را به زندان بفرستد و از طرف ديگر آزادي او موجب خطر بود. همان طور كه روزنامههاي دولتي نوشتند تختي در ماشين خود تفنگ داشته، روزهاي تعطيلي براي شكار با عدهاي از دوستان ورزشكار به كوههاي شمال ميرفته و حتي هنگام مرگ در جيبهايش فشنگ يافتهاند... اينها همه دلالت بر اين دارد كه تختي خود را براي كارهاي عميقتري آماده ميكرده است. چون بدون شك تطور سيستم مبارزه از پارلماني به انقلابي كه در ده سال گذشته به شدت خود رسيده حتما تختي مبارز را نيز تحت تأثير قرار داده است. مشكل بتوان پذيرفت كه تختي با آن روح لطيف و تواضع و جوانمردي كه اذيتش به مورچهاي نميرسد، تفنگ به دست گيرد و آهوان مظلوم و بيگناه را بكشد، ولي تربيت انقلابي و تشكيل كادر پارتيزاني توسط تختي، خيلي معقول و منطقي به نظر ميرسد. به خصوص كه تختي مسئول سازمان ورزشي جبهه بود و از نظر قدرت بدني و جواني جزء گارد محافظ جبهه به شمار ميرفت و الحق كه چه هيجاني به پا ميشد اگر تختي پهلوان به كوه ميرفت، و تفنگ به دست ميگرفت و مسلحانه ميجنگيد ... تختي ميتوانست ابومسلم گردد، يعقوب ليث باشد ... به همين علت رژيم از تختي وحشت داشت و نميتوانست اين قهرمان ملي را زنده بگذارد. ولي چطور؟ چطور ممكن بود كه چنين پهلوان محبوبي را كشت؟ چه جنايتكاري ميتوانست دست خود را به خون او بيالايد رژيم شاه به مراتب آزمودهتر از قديم است، بيگدار به آب نميزند، اشتباه 15 خرداد را تكرار نميكند، اگر كسي مغضوب شد، بدون سرو صدا ناگهان ناپديد ميشود، براي محكوميت مبارزان، ديگر، دادگاه تشكيل نميدهد، غوغا نميكند، بهانه به دست كسي نميدهد، ولي در خيابان ماشيني با آن فرد مبارز تصادف ميكند و يا چاقوكشي در نيمه شب او را ضربه ميزند...
سال گذشته در يكي از دهات اطراف تهران،يك شهري با دوست دهاتيش در مزرعهاي قدم ميزند... ناگهان ملاحظه ميكنند كه از دور. جيپي كه ارتشي مينمود فرا رسيد. سرنشينان جيپ پياده شدند و يكي را از آن ميان زدند و ناسزا گفتند... سپس طنابي به گردش انداخته به درختي آويزانش كردند و يكي از آنان كاغذ و مدادي از جيب در آورد و چيزي نوشت و كاغذ را در جيب محكوم گذاشت .... و سپس رفتند. مرد شهري و دهاتي كه از دور نگران اين صحنه جنايت بودند،نگران شدند،ميخواستند خود را به سرعت برسانند و آن بيچاره را نجات دهند ولي ترش و وحشت آنها را فرا گرفته بود، ترس از قاتلان، ترس از تهمت قتل ... باعث ميشود كه آنها فورا به ژاندارمري محل كه نزديك آنجا بود مراجعه كنند. از اتفاق مرد دهاتي با رييس ژاندارمري سابقه آشنايي و دوستي داشت و واقعه را آن طور كه ديده بود تشريح كرد. رييس به دوست دهاتي خود گفت، تو اشتباه ميكني، چطور چنين چيزي ممكن است؟ مرد دهاتي قسم خورد كه خودش ديده و ديگري هم شاهد بوده است .... ريس كاغذ را از جيب مرده بيرون كشيد، خواند و گفت اين مرد خودش خودكشي كرده است. مرد دهاتي، قسم ميخورد كه ما خود ديدهايم او را به زور به دار كشيدند و كاغذ را ديگري نوشته و در جيب او گذاشتند. رييس ژاندارمري تكرار ميكند اين مرد خودكشي كرده است و شما اشتباه ميكنيد و بالاخره در مقابل لجاجت مرد دهاتي ميگويد: به خاطر سابقه آشنايي به تو اجازه ميدهم مرخص شوي ولي به رفيقت هم بگو اگر جايي از اين حرفها زديد، به شدت مجازات خواهيد شد، مرد دهاتي و شهري حرفهاي رييس را تصديق كردند،هنگام خروج رييس ژاندارمري، دوست دهاتي خود را صدا زد و پرسيد: آن مرد چطور مرد؟ مرد دهاتي جواب داد همان طور كه سر كار فرموديد خودكشي كرد،رييس ميگويد حال برويد.
كاروانيان صحراي مركزي ايران اين طرف و آن طرف اجساد مرداني را يافتند كه از هواپيما يا هليكوپتر آنها را بيرون انداختهاند. اجساد بعضي از مبارزان در رودخانهها يافت شده است، اينها روشهاي جديد سازمان امنيت براي نابودي مبارزان و آزاديخواهان است كه بيسر و صدا بدون آنكه كسي بفهمد سر مخالفين را زير آب كرده خفه ميكند. تختي قهرمان نيز قرباني چنين جنايت شومي شد..." (5)
ادامه دارد...
پي نوشت :
1 . كيهان ورزشي.
2 . آيندگان.
3 . كيهان.
4 . اطلاعات هفتگي.
5 . "قهرمان ملي جهان پهلوان تختي"، صفحات 47، 55.
/س