1.
من همراه خانوادهی خود در یک خانه زندگی میکنیم. هر خانهای در و پنجرهای دارد و ما از خانهیمان مراقبت میکنیم. وقتی در خانه هستیم، در را میبندیم و وقتی از خانه بیرون میرویم، در را قفل میکنیم؛ چون ممکن است دزدی بیاید و وسایل زندگیمان را ببرد؛ امّا گاه ممکن است دزد قفل در را بشکند و داخل شود و وسایلی را با خود ببرد. وقتی به خانه میرسیم و متوجّه میشویم دزد به خانه آمده، نگاهی میاندازیم و از اینکه تلویزیون و فرش ما را دزدیده است ناراحت میشویم؛ حتّی میگردیم ببینیم پول و طلا و اشیای گرانقیمت ما را هم دزدیده است یا نه!امّا معمولاً فکرمان به این نمیرسد که دزد ممکن است شناسنامههای ما را هم با خود برده باشد. مگر اینکه هشیار باشیم و اسنادی مثل شناسنامه، گذرنامه، کارت ملّی و دفترچهی بیمه برای ما مهم باشد.
بسیاری از افراد در این مواقع از اینکه اشیای گرانقیمتشان دزدیده شده، ناراحت میشوند؛ امّا ناراحتیشان کمتر از آن است که بفهمند اسناد رسمی آنها دزدیده شده است؛ چون گاه تهیّهی دوبارهی مدارکی مثل شناسنامه و کارت ملی سختتر از تهیّهی پول یا طلا یا تلویزیون است.
تا اینجا با من موافق هستید؟
2.
من در تهران زندگی میکنم. تو در کدام شهر یا روستا زندگی میکنی؟ممکن است در کردستان باشی یا لرستان یا در آذربایجان یا در سیستان و بلوچستان یا در خراسان... هر جا که باشی، در جایی به اسم ایران زندگی میکنی.
وقتی در یک مسابقهی ورزشی پرچم ایران به اهتزاز درمیآید، وقتی یک مدال طلا بر سینهی یک قهرمان آویخته میشود، همهی ما خوشحال میشویم. فرقی ندارد در کجا زندگی میکنیم، انگار آن قهرمان برادر یا خواهر ماست؛ چون همگی ما عضو خانوادهی بزرگی به اسم ایران هستیم.
3.
هریک از ما در هرجا که هستیم با زبان و گویش منطقه یا نژاد یا قوم خودمان حرف میزنیم؛ امّا درسهایمان را به یکزبان میخوانیم. همهی ما زبان فارسی را بلد هستیم و میتوانیم به فارسی حرف بزنیم؛ چون این زبان ملّی کشور ماست.در دنیا مردم زیادی به زبان فارسی صحبت میکنند؛ امّا در سه کشور زبان فارسی بهعنوان زبان رسمی شناخته میشود؛ ایران، افغانستان و تاجیکستان.
در ایران به این زبان فارسی میگوییم. افغانیها به آن دری میگویند و در تاجیکستان به این زبان، تاجیکی گفته میشود. در گذشتههای دور، زبان فارسی یکی از زبانهای رسمی کشور هند بوده است.
4.
ما بهعنوان آدمهایی متعلّق به سرزمین ایران، به زبان فارسی سخن میگوییم و زبان ما شناسنامهی ملّی ماست. همانطور که در دنیا، پرچم ما را با سه رنگ سبز و قرمز و سفید میشناسند، زبان ما را هم فارسی میدانند.زبان فارسی بهقدری شیرین و پُرمحتواست که داستانها و شعرهایی که به این زبان سروده شده، پر از معنا و مفهوم است. زبان ما بخش مهمّی از فرهنگ ما را میسازد و بسیاری از مردم دنیا به ادبیات فارسی علاقهمندند و بسیاری از کتابهای فارسی را به زبان خودشان ترجمه کردهاند. تعداد زیادی هم هستند که برای آموختن زبان فارسی به دانشگاههای ایران میآیند.
ادبیات هر کشور با زبان آن کشور ساخته میشود.
5.
حالا که متوجّه هستیم زبانمان شناسنامهی ماست، باید مراقب دشمنانی باشیم که مثل دزد به خانهیمان میآیند و شناسنامهی ما را برمیدارند و ما اصلاً توجّهی به آن نداریم.ما باید از مرزهای خودمان حراست کنیم که مبادا دشمنان چشم طمع به خاک میهنمان داشته باشند؛ امّا حواسمان هم باشد که نکند آنقدر مراقب حفظ خاک خود باشیم که دشمنان شناسنامهی ما را با خود بردارند و ببرند. وقتی بدون دلیل از لغتهای خارجی استفاده میکنیم، در حقیقت این خود ما هستیم که شناسنامههایمان را به دشمن میدهیم.
هشیار باشیم و سعی کنیم هرگز واژههای خارجی را وارد زبانمان نکنیم.
تکتک ما باید سربازان حفظ زبان ملّی خودمان باشیم.
سالهاست که دشمنان با حملهی فرهنگی ملّتها را از پا درمیآورند.
اینطور نه خونی ریخته میشود و نه آدمی از بین میرود؛ بلکه هویّت یک ملت از بین میرود و زمانی نمیگذرد که مردم یک کشور کمکم متوجّه میشوند سالهاست که شناسنامهیشان را دزد برده است و آنها متوجّه نبودهاند.
منبع: مجله باران