معجزه امام موسی کاظم (علیه السلام)

امام موسی کاظم علیه السلام در تاریخ 7 صفر 128 و یا 129 قمری در ابواء در سرزمینی بین مکه و مدینه پای به عرصه وجود نهادند و به دنیا آمدند، مادر گرامیشان، حمیده اهل اندلس و یا اسپاینا فعلی است دختر صاعد بربری معروف به مصفا، آن امام همام 5 و یا 7 سال در زندان بغداد به دستور هارون الرشید محبوس بودند و در روز جمعه 7 صفر و یا 25 رجب المرجب سال 183 هجری قمری به شهادت رسیدند ، مدت خلافتشان از سال 148 تا 183 یعنی 23 سال و دو ماه و 18 روز می باشد پس از شهادت و تشییع در بغداد در باب التین بغداد و کاظمین فعلی در دل خاک آرمیدند .
سه‌شنبه، 30 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معجزه امام موسی کاظم (علیه السلام)

کشف اسرار

در خبر است که ابو علی شقیق بن ابراهیم ادهم بلخی ازدی از عرفای نامدار شیعه چنین حکایت کرده است: سال 149 هجری از بلخ آهنگ سفر قبله نمودم به قادسیه رسیدم، دیدم کاروانی عازم سفر مکه است با آنان همسفر شدم در میان قافله نگاهم به سیمای جوانی افتاد که مرا شیفته خویش ساخت، چهره‌اش زرد و گندمگون، جامه‌ای پشمینه بر دوش داشت و شالی بر شانه وی آمیخته بود، نعلینی در پایش بود و از کاروان کناره می‌گرفت، با خود گفتم این جوان از فرقه صوفیه است و داب آنان بر این است که همواره چنیند، گفتم نزد وی روم و او را سرزنش کنم، به سوی او روان شدم، وقتی به چند قدمی وی رسیدم نگاه بلندی کرد و گفت: یا شقیق اجتنبو کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم؛ یعنی ای شقیق بلخی از بسیاری گمانها بپرهیز بدرستی که برخی از گمانها گناهند.

این جمله را فرمود و رفت، از گفته او سخت مات و مبهوت شدم، گفتم عجیب است آنچه در ضمیر داشتم او هویدا ساخت و پرده برداشت و نام مرا نیز ذکر کرد!

این جوان کسی نیست مگر از مردان خدا و از بندگان صالح و از شش ابرار روزگار می‌باشد، دنبال او رفتم هرچند قدم بر می‌داشتم به گرد پای او نمی‌رسیدم ناگاه از نظرم ناپدید شد و دیگر او را ندیدم.

رو به سوی کعبه می‌رفتیم تا به منزل واقصه رسیدیم ناگاه دیدم همان جوان در حال نماز است، از شدت ترس از خدا تمام اعضای بدنش می‌لرزد و اشک از دیدگانش جاری بود. گفتم این همان گم شده من است که دنبالش بودم گفتم بروم از او معذرت بخواهم.

صبر کردم تا نمازش را تمام نمود، آنگاه خدمت او بار یافتم و او خطاب به من فرمود: یا شقیق انی لخفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدی؛ یعنی ای شقیق هر آینه من بسیار بخشنده‌ام هر آن کس را که توبه نموده و پشیمان شود و ایمان آورد و عمل نیک انجام دهد سپس هدایت را قبول نماید.
 

جریان بالا آمدن دلو از چاه

این جمله را که گفت به راه خود ادامه داد، با خود گفتم این جوان باید از ابدال و زاهدان نمونه روزگار باشد که باز مرا به اسم خواند در حالی که من در بلخم و او عرب است و آنچه در دلم بود برملا ساخت، تا اینکه بار سوم او را در منزل «زباله» در راه مکه دیدم در حالی که دلوی در دست داشت و لب چاهی ایستاده بود می‌خواست آب بکشد ناگاه دلو از دستش به داخل چاه افتاد دیدم سر به آسمان برداشت و این شعر را زمزمه می کرد: انت ربی اذا ظمئت الی الماء و قوتی اذا اردت طعاماً: تو پروردگار منی آن هنگام که تشنه آب باشم و توان من آن هنگام که قوتی بخواهم خدا این دلو را به من بازگردان.

شقیق می‌گوید به خدا سوگند دیدم آن چاه جوشیدن گرفت آمد و آمد تا به چاه رسید، جوان دست انداخت و دلو خود را برداشت پر از آب کرد و وضو گرفت چهار رکعت نماز بجای آورد، شگفت آورتر اینکه به جانب تل ریگی رفت و مقداری از آن ریگها را برداشت و در دامن کوهی انداخت دیدم آب جریان پیدا کرد و بیاشامید نزدیک رفتم، سلام کردم او جواب سلامم را داد، عرض کردم از آنچه خدا به تو رحمت کرده قطره‌ای به من نیز عنایت فرما، آنگاه فرمود ای شقیق همیشه رحمت خداوند در ظاهر و باطن با ما بوده، پس به پروردگارت خوش بین باش.

سپس دلو را به من داد. مقدار آبی آشامیدم، دیدم از شهد شیرین‌تر است به خدا سوگند که تا آن وقت، شربتی شیرین‌تر و لذیذتر و خوشبوتر از آن نیاشامیده بودم، تا چند روز دیگر میل به آب و غذا نداشتم.

دیگر آن جوان برومند و بزرگوار را ندیدم، تا وارد سرزمین مکه شدم، نیمه شبی او را در قبه السراب مشغول نماز دیدم در حالی که پیوسته اشک می‌ریخت و ناله می‌کرد و باخشوع تمام نماز می‌خواند تا اینکه صبح صادق رسید، آنگاه روی سجاده نشست، همواره تسبیح خدا می‌گفت، نماز صبح را خواند و پس از آن هفت بار به گرد خانه خدا شد، نماز خواند و بیرون رفت و من او را تعقیب می‌کردم، دیدم اطراف او را انبوهی از غلامان ، ندیمان و مردان گرفته‌اند، در شگفت شدم که آن جوان آرام اینهمه خدم و حشم دارد از شخصی پرسیدم مگر این جوان کیست که اینهمه کرامت دارد و گرداگرد او مردانی انبوهند آن شخص گفت او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام  است.

گفتم این عجایب خاطراتی که من از او دیدم اگر از کسی دیگر ظهور و بروز می‌کرد هرگز قبول نمی‌کردم ولی آنچه از این جوان سرزده است شگفتی ندارد.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
پایان‌های ناخوشایند: تأملی در سرنوشت بدعاقبتان و عوامل آن
پایان‌های ناخوشایند: تأملی در سرنوشت بدعاقبتان و عوامل آن
قدم به قدم در خانه تکانی و تمیزکاری آشپزخانه
قدم به قدم در خانه تکانی و تمیزکاری آشپزخانه
چرا صل علی سترکه ترند شد؟ به همراه فیلم
چرا صل علی سترکه ترند شد؟ به همراه فیلم
گزیده‌ای از جلسه ۲۸ دادگاه محاکمه منافقین
play_arrow
گزیده‌ای از جلسه ۲۸ دادگاه محاکمه منافقین
عراقچی: سواحل مکران به محور توسعه ملی تبدیل می‌شوند
play_arrow
عراقچی: سواحل مکران به محور توسعه ملی تبدیل می‌شوند
پدر امیر محمد خالقی: برخی می‌خواستند از خون فرزندم سوءاستفاده کنند
play_arrow
پدر امیر محمد خالقی: برخی می‌خواستند از خون فرزندم سوءاستفاده کنند
پشت پرده طرح ترامپ برای کوچ اجباری مردم غزه
پشت پرده طرح ترامپ برای کوچ اجباری مردم غزه
روایت معاون اول قوه قضائیه از مبانی دینی و حقوقی بیانات رهبر انقلاب درباره عدم مذاکره با آمریکا
play_arrow
روایت معاون اول قوه قضائیه از مبانی دینی و حقوقی بیانات رهبر انقلاب درباره عدم مذاکره با آمریکا
گل دیدنی هالک از روی ضربه کاشته
play_arrow
گل دیدنی هالک از روی ضربه کاشته
پاسخ فواد ایزدی به یک سوال: چرا از آمریکا به ایران آمدید؟ / FBI اذیتم می‌کرد!
play_arrow
پاسخ فواد ایزدی به یک سوال: چرا از آمریکا به ایران آمدید؟ / FBI اذیتم می‌کرد!
قیچی برگردان اسماعیل قلی‌زاده از جنس شاهکار!
play_arrow
قیچی برگردان اسماعیل قلی‌زاده از جنس شاهکار!
تقلید صدای حیرت‌انگیز توسط شرکت‌کننده مقابل میثاقی و خیابانی
play_arrow
تقلید صدای حیرت‌انگیز توسط شرکت‌کننده مقابل میثاقی و خیابانی
نمایی از قطار لاکچری در ماچو پیچو
play_arrow
نمایی از قطار لاکچری در ماچو پیچو
نقشه آمریکا برای ایران به روایت فواد ایزدی!
play_arrow
نقشه آمریکا برای ایران به روایت فواد ایزدی!
تحصن حامیان حزب‌الله در جاده فرودگاه بیروت
play_arrow
تحصن حامیان حزب‌الله در جاده فرودگاه بیروت