کافه شعر (طیبه شامانی)

طیبه شامانی یکی از شاعران توانای شعرهای نوجوانان است و سعی کرده است در شعرهایش از زاویه‌های مختلف به نوجوانی نگاه کند. در این شماره مهمان کافه شعر شده و شما نوجوانان عزیز را با شعرهای زیبایش آشنا کرده...
چهارشنبه، 7 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : رقیه ندیری
تصویر گر : افروز قلیزاده
موارد بیشتر برای شما
کافه شعر (طیبه شامانی)
ماه مهر طرفدار دو آتشه‌ی نوجوان‌هاست. می‌گویید نه؟ پس چرا این‌قدر با سروصدا و شلوغ بازی می‌آید؟ چرا این‌قدر ریخت و پاش‌های شاعرانه و دوست‌داشتنی دارد؟ چرا در چشم‌هایش یک عالمه گنجشک فوّاره می‌زند؟ چرا این‌قدر مهربان است و دلش می‌خواهد برای عالم و آدم انار دانه کند؟ اصلاً چرا این‌قدر هیجان‌های زودگذر دارد؟

از خوش‌شانسی ما مهمان کافه مهر هم یک شاعر پرشور و حال است که طرفدار پروپاقرص شما نوجوان‌هاست. اصلاً شاعر شده که از حقّ مسلم شما دفاع کند. می‌گوید: «کم پیش می‌آید کسی نوجوان‌ها را درک کند.» می‌گوید: «ما باید برای سرودن شعر نوجوان در دنیای آن‌ها زندگی کنیم و سعی کنیم دغدغه‌های‌شان را بفهمیم و آن‌ها را در شعرمان منعکس کنیم. باید حسّاسیّت آن‌ها را در نظر بگیریم. به همه‌ی احساس‌های‌شان احترام بگذاریم و آن‌ها را در شعرمان منعکس کنیم.» می‌گوید: «نوجوانی آمیزه‌ای از غم و شادی و استرس و بداخلاقی و عجله و اضطراب است و شعر خوب باید همه‌ی این‌ها را در خودش داشته باشد.» پرسیدم: «به نظرتان شعر نوجوان حرف دل مخاطبش را می‌زند؟» گفت: «شعر سال‌های اخیر از این نظر خیلی بهتر شده است.» وقتی پرسیدم: «به نظر شما حسّ غالب نوجوان‌های امروز چیست؟» گفت: «آن‌ها بیش‌تر وقت‌ها غمگین هستند؛ مگر این‌که از حمایت خانواده و فامیل برخوردار باشند.» فکر می‌کنم خانم شامانی با توجه به همین موضوع اسم کتابش را گذاشته «دلم تنگ تنگ است». او سعی کرده در شعرهایش از زاویه‌های مختلف به نوجوانی نگاه کند؛ حتّی از عشق‌های ساده و دم دستی هم غافل نشده است.


حسّ مبهم

می‌جوشد انگار از درونم
 این روزها یک حسّ مبهم
 حسیّ شبیه بارش ابر
 آمیزه‌ای از شادی و غم
 
گاهی شبیه پر کشیدن
 از پیله‌ا‌ی تاریک و بسته
 گاهی شبیه جوشش آب
در خواب یک مرداب خسته
 
گاهی پُرم از مهربانی
 گاهی به هر کس می‌دهم گیر
 یک حرف یا یک اخم کافیست
 تا اشک من گردد سرازیر
 
این روزها خیلی عجیبم
دنیای من خیلی شلوغ است
 این حسّ مبهم حسّ زیبا
 آغاز دنیای بلوغ است

 
مهر نازنین

رسید مهر نازنین
رسید ماه مهربان
چقدر برگ زرد ریخت
میان کوچه‌های‌مان
 
دوباره کیف‌ها به دوش
دوباره دفتر و مداد
دوباره راه مدرسه
پر از ترانه‌های شاد
 
دوباره گوش من پر از
صدای زنگ: دنگ دنگ
برای بوی ماه مهر
دلم شده دوباره تنگ

 
حرف‌های تازه

نام قبلی‌ام درخت
نام فعلی‌ام کتاب
از دو چشم من بخوان
قصّه‌های خوب و ناب
 
صفحه صفحه برگ برگ
هی مرا ورق بزن
شعر و قصّه گوش کن
ساعتی کنار من
 
باز هم مرا بخوان
تازه تازه نو به نو
می‌شوم دوباره سبز
از نگاه گرم تو


منبع: مجله باران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط