نقد حديث « اصحابي كالنجوم » (1)
اهل سنّت بر اين اعتقادند كه خداى سبحان و رسول گرامى او، اصحاب را تزكيه و پاك گردانده و همه آنها را عادل قرار داده اند و بايد بر همين مبنا حركت كرد و هر آنچه را كه صحابه مخالف و منافى نصوص صريح قرآن و سنّت انجام داده اند، به تأويل برد و توجيه كرد. آنان در اين ادعا، به آياتى از قرآن كريم و رواياتى كه در كتب خود از رسول اكرم ـ صلی الله علیه واله ـ در فضيلت صحابه نقل كرده اند، استناد جسته اند و يكى از معروفترين احاديثى كه بدان متمسك شده اند ، حديث «اصحابى كالنجوم، بايّهم اقتديتم اهتديتم» است.
در اين مقاله ، نخست ، ديدگاههاى رجال نامى و علماى معروف اهل سنت را درباره حديث «نجوم» يادآور مى شويم و سپس به ذكر نقدهاى آن پرداخته و آنگاه راويان آن را مورد ارزيابى قرار مى دهيم؛ و در پايان، مرورى گذرا بر شرح حالات صحابه اى كه مشمول حديث مزبور هستند، خواهيم داشت.
معناى لغوى « اصحاب »:
راغب، در «مفردات» مى گويد: «در عرف، جز به كسى كه ملازمت او زياد باشد، صاحب گفته نمى شود».[2] بنابراين، صاحب و يار پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ آنگونه كه اقتضاى كلمه، از نظر لغت است، كسى است كه با آن حضرت معاشرت و ملازمت داشته است. چنين شخصى، مسلمان بوده يا كافر، شايسته يا تبهكار، مؤمن يا منافق، تفاوتى ندارد؛ زيرا اصلِ در اين اطلاق، آنگونه كه فيّومى نيز گفته است، «كسى است كه با او [يعنى پيامبر ـ صلی الله علیه واله ـ] مجالستى داشته و يا او را ديده است».[3]
معناى اصطلاحى « صحابى »:
جمهور محدّثان بر اين عقيده اند كه: «هر مسلمانى كه پيامبر (صلی الله علیه و اله)را ديده باشد» صحابى است.[4]
و گفته شده: «كسى كه زمان آن حضرت را درك كند، صحابى است؛ هر چند او را نبيند».[5]
و برخى گفته اند: «صحابى كسى است كه پيامبر (صلی الله علیه و اله) را در حالى كه بدو ايمان داشته، ملاقات مى نموده و سرانجام نيز بر ايمان و اسلام از دنيا رفته است؛ هر چند در اين ميان از دين برگشته باشد».[6] البته در اين خصوص، نظرات ديگرى نيز وجود دارد كه از اهميّت چندانى برخوردار نيست.
بحث درباره حديثِ «نجوم» را پى مى گيريم؛ اين حديث به عبارات گوناگونى نقل شده است كه در اينجا تنها به دو مورد آن اشاره مى كنيم:
1 ـ قال الحافظ شمس الدين محمد السخاوى، قال البيهقى فى كتابه (المدخل) عن حديث سليمان بن أبى كريمة، عن جويبر، عن ضحاك، عن ابن عباس، قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «مهما أوتيتم من كتاب الله فالعلم به لاعذر لأحد فى تركه فان لم يكن فى كتاب الله فبسنةٍ منّى ماضية، فإن لم تكن سنّة منّى فما قال اصحابى، إن أصحابى بمنزلة النجوم فى السماء، فايّما أخذتم به اهتديتم، واختلاف امّتى رحمة».[7]
2 ـ رواه القضاعى فى «مسند شهاب» و قال أنبأنا ابوالفتح منصور بن على الأنماطى، أنبأ أبومحمد الحسن بن وثيق، أنبأ وهب بن جرير بن حازم عن أبيه عن الأعمش، عن أبى صالح، عن أبى هريرة، عن النبى صلى الله عليه وسلم، قال: «مثل أصحابى مثل النجوم، من اقتدى بشى ءٍ منها اهتدى».
قبل از اينكه حديث «نجوم» را مورد بررسى قرار دهيم، يادآورى مى كنيم كه مسلمانان، در ديدگاهشان نسبت به صحابه، و ويژگيهاى آنان از جنبه عدالت و غير عدالت، بر سه دسته اند:
گروه نخست، كسانى اند كه همه صحابه را كافر مى دانند؛ مانند فرقه «كامليه» و نيز كسانى كه در مسئله غلوّ، انديشه اى مانند آنان دارند.[8]
گروه دوم، كسانى هستند كه همه صحابه را عادل مى شمرند و جايز نمى دانند كه كسى روايات آنها را تكذيب كند، و معتقدند كه اين لياقت، به سبب همنشينى با رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در ايشان پديد آمده است...
مُزَنى مى گويد: «كلهم ثقة مؤتمن».[9] خطيب مى گويد: «عدالة الصحابة ثابتة معلومة...».[10] ابن حزم گفته است: «الصحابة كلهم من اهل الجنّة قطعاً».[11] و ابن عبدالبر[12] وابن اثير[13] و غزالى[14] و ديگران نيز به اين موضوع تصريح كرده اند.
برخى مانند ابن حجر (در «الاصابة»)، بر اين معنا ادعاى اجماع كرده اند، ولى آنچه كه جمعى از بزرگان آنان بدان تصريح كرده اند، اين گفته را رد مى كند.
حاجب گفته است: «اكثريت، به عدالت صحابه اعتقاد دارند؛ و گفته شده آنان مانند غير صحابه اند؛ و معتزله گفته اند صحابه عادلند مگر كسانى كه با على عليه السلام سرجنگ داشته اند».[15]
اما گروه سوم؛ جمعى از بزرگان اهل سنّت مانند سعد تفتازانى [16] و مازرى (شارح «برهان»)،[17] وابن عماد حنبلى [18] و شوكانى [19] و ديگران... و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه [20]، و شيخ محمد عبده [21]، و سيد محمد بن عقيل العلوى [22] و سيد محمد رشيدرضا [23]، و شيخ مقبلى [24]، و شيخ مصطفى صادق الرافعى [25] و... بر اين عقيده اند كه صحابه بر كنارِ از خطا و اشتباه نيستند و در ميان آنان افرادى عادل و غير عادل وجود دارد، و اين دقيقاً همان ديدگاه شيعه است.
پس دسته اخير، گروهى ميانه رو هستند و اتفاق نظر دارند كه صحابه نيز مانند ساير مردم، داراى افرادى عادل و فاسق و مؤمن و منافق اند و همنشينى و مصاحبت با پيامبر (صلی الله علیه و اله)، هر چند براى آنان افتخار است، ولى به تنهايى نمى تواند موجب بر كنارى آنان از خطا و اشتباه شود و زشتيها را از آنان نفى كند. قرآن مجيد نيز در موارد زيادى از صحابه اى كه جنبه نفاق داشته اند، ياد كرده است و همچنين روايات زيادى از رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) در مذمّت و نكوهش آنان وجود دارد كه در مبحث بررسى حالات صحابه به آن خواهيم پرداخت.
حديث نجوم ، در نگاه پيشوايان اهل سنّت
احمد بن حنبل (م 241 ه.): وى رئيس مذهب حنبلى است كه ذهبى درباره او مى گويد: «شيخ الاسلام، سيد المسلمين فى عصره، الحافظ الحجة...». حالات وى در معاجم رجالى مانند تاريخ بغداد، حلية الاولياء، طبقات شافعيه، تذكرة الحفاظ، وفيات الأعيان، شذرات الذهب، والنجوم الزاهرة آمده است.
وى، حديث «نجوم» را حديثى غير صحيح مى داند و عده اى، از جمله ابن اميرالحاج در كتاب خود (التقرير و التحبير) و ابن قدامه در «المنتخب» و صاحب «التيسير فى شرح التحرير»[26]، نظر او (احمد بن حنبل) را آورده اند.
المزنى، شاگرد شافعى، (م 264 ه* .): ارباب معاجم، از جمله صاحبان وفيات الأعيان، مرآة الجنان، طبقات شافعيّه، العبر و حسن المحاضرة، از او ياد كرده اند. يافعى درباره او مى گويد: «الفقيه ابوابراهيم... كان زاهداً عابداً مجتهداً...» و شافعى او را ناصردين خود تلقى كرده است. مزنى، حديث «نجوم» را صحيح نمى داند. ما نظريه او را درباره حديث ياد شده، از اين سخن ابن عبدالبرّ دريافته ايم كه مى گويد:
قال المزنى، رحمه الله فى قول رسول الله (صلی الله علیه و اله) «اصحابى كالنجوم»: «ان صحّ هذا الخبر [أى حديث النجوم فمعناه فى مانقلوا عنه و شهدوا به عليه...»
و جمله «إن صحّ هذا الخبر» در اين كلام، نقطه مورد نظر ماست و اين مطلب، حاكى از آن است كه مزنى در صحت حديث «نجوم» ترديد داشته و صحت آن براى وى محرز نبوده است. شاگرد نامدار شافعى در ادامه مى افزايد:
«وامّا ما قالوا فيه برأيهم، فلو كان عند انفسهم كذلك، ما خطّأ بعضهم بعضاً ولا أنكر بعضهم على بعضٍ ولارجع منهم احد الى قول صاحبه... فتدبّر».[27]
ناصرالدين آلبانى (معاصر)، ضمن ردّ معنايى كه مزنى در اين جمله از الفاظِ حديث عنوان كرده است، مى گويد:
«الظاهر من الفاظ الحديث خلاف المعنى الذى حمله عليه المزنى، بل المراد ماقالوا برأيهم و عليه يكون معنى الحديث دليلاً آخر على أن الحديث موضوع، وليس من كلامه (صلی الله علیه و اله) اذاً كيف يسوغ لنا ان نتصور ان النبى (صلی الله علیه و اله) يجيز لنا ان نقتدى بكل رجلٍ من الصحابة، مع ان فيهم العالم، والمتوسط فى العلم، ومن هودون ذلك...».
ابوبكر بزّار (م 292 ه .): در ميان معاجم رجالى كه شرح حال بزار را آورده اند مى توان به تاريخ الخطيب، تذكرة الحفاظ، شذرات الذهب، تاريخ اصبهان و ميزان الاعتدال اشاره كرد.
بزّار، حديث «نجوم» را مورد قدح و خدشه قرار داده و وجوه ضعف آن را بيان داشته است. عين عبارت ابن عبدالبر در اين زمينه اين است:
حدثنا ابوالحسن بن محمد بن ايوب الرقى؛ قال قال لنا ابوبكر احمد بن عمرو بن عبدالخالق البزّار: سألتم عما يروى عن النبى (صلی الله علیه و اله) مما فى ايدى العامة يروونه عن النبى (صلی الله علیه و اله) أنه قال:
«اصحابى كمثل النجوم ـ أو كالنجوم ـ فبأيها اقتدوا اهتدوا». قال: « وهذا كلام لايصح عن النبى (صلی الله علیه و اله) ، رواه عبدالرحيم بن زيد العمّى عن ابيه عن سعد بن مسيّب عن ابى عمر عن النبى (صلی الله علیه و اله) و ربما رواه عبدالرحيم عن ابيه عن ابن عمر، وانما اتى ضعف هذالحديث من قبل عبدالرحيم بن زيد، لأن اهل العلم قدسكتوا عن الرواية لحديثه».[28]
و بدين سان، وجه قدح «حديث نجوم» در سخن بزّار ، به وضوح به چشم مى خورد.
ابن عدى (م 365 ه.): او مورد مدح و ستايش بسيار ارباب معاجم است ؛ از آن جمله: تذكرة الحفاظ ، شذرات الذهب و مرآة الجنان.
سمعانى درباره وى مى گويد:
«كان حافظاً متقناً لم يكن فى زمنه مثله» و حمزة بن يوسف سهمى مى گويد: «از دارقطنى خواستم تا كتابى درباره محدّثان ضعيف بنگارد، وى در پاسخ من گفت: مگر كتاب ابن عدى در اختيار تو نيست؟»
ابن عدى، معروف به ابن قطان، حديث «نجوم» را در كتاب خود (الكامل) كه موضوع آن كتاب معرفى محدثان ضعيف و جعليات آنهاست، در شرح حال «جعفر بن عبدالواحد هاشمى قاضى» و «حمزه جَزَرى نصيبى» آورده است كه در مباحث آينده، در سخنان زين عراقى بدان اشاره خواهيم كرد. وى با خدشه در رجال اسانيد حديث «نجوم» از جمله «حمزه نصيبى» كه در زمره ضعفاى محدّثان است، سند اين حديث را مورد قدح قرار داده است.
ابوالحسن دارقطنى (م 385 ه .): وى از بزرگان محدثان است و در تذكرة الحفاظ، وفيات الأعيان ، المختصر، تاريخ الخطيب و كتب ديگر از او ياد شده؛ از جمله ، ابن كثير درباره او مى گويد: «وكان فريد عصره و نسيج وحده و امام دهره».
دارقطنى، حديث «اصحابى كالنجوم» را در كتاب خود (غرائب مالك) نقل كرده و آن را روايتى ضعيف دانسته است؛ و اين مطلب را ابن حجر عسقلانى از وى نقل كرده است.[29]
ابن حزم (م 456 ه .): شرح حال وى در كتابهاى نفح الطيب ، العبر ، وفيات الأعيان ، تاج العروس ولسان الميزان آمده است.
او (ابن حزم) حديث «نجوم» را تكذيب نموده و حكم به بطلان آن كرده است و آن را حديثى جعلى تلقى نموده است؛ اين موضوع را گروهى از جمله ابوحيّان از وى آورده اند. ابوحيّان هنگامى كه به نقل حديث مى پردازد، چنين مى گويد:
«قال الحافظ ابو محمد على بن احمد بن حزم فى رسالته (ابطال الرأى والقياس والاستحسان والتعليل والتقليد)، وهذا [أى حديث النجوم] خبر مكذوبٌ موضوعٌ باطلٌ لم يصح قط».[30]
بيهقى (م 458 ه* .): حالات وى در شذرات الذهب، طبقات الشافعية، العبر، النجوم الزاهرة، وفيات الأعيان و تذكرة الحفاظ نقل شده؛ ابن تغرى بردى [31]، درباره او گفته است:
«احمد بن حسين بن على بن عبدالله الحافظ ابوبكر البيهقى كان أوحد زمانه فى الحديث والفقه».
آنگونه كه ابن حجر عسقلانى از او نقل كرده است ، وى در كتاب خود (المدخل) حديث «اصحابى كالنجوم» را حديثى ضعيف دانسته است.[32]
ابن عبدالبر (م 463 ه* .): شرح حالات وى در اغلب كتب تراجم مانند وفيات الأعيان، مرآة الجنان، المختصر، تذكرة الحفاظ و... وجود دارد. ذهبى ، در ميزان الاعتدال درباره او گفته است:
«الامام شيخ الاسلام حافظ المغرب» وابن حزم مى گويد: «لا اعلم فى الكلام على فقه الحديث مثله اصلاً»
وى درباره حديث «نجوم» چنين مى گويد:
قدروى ابوشهاب الحناط ، عن حمزة الجزرى، عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و اله):
« اصحابى مثل النجوم فايهم اخذتم بقوله اهتديتم » وهذا إسناد لايصح ، و لا يرويه عن نافع ، من يحتج به»
وى در اين روايت ، إسنادى غير از آنچه كه بزّار از سلام بن سليم نقل كرده، آورده است به اين عبارت:
«حدثنا الحارث بن غصين ، عن الأعمش ، عن ابى سفيان، عن جابر؛ قال قال رسول الله (صلی الله علیه و اله): «اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم»
قال ابوعمرو: «هذا إسناد لاتقوم به حجّة ، لأن الحارث بن غصين مجهولٌ».[33]
بنابراين ، وى با ايراد خدشه در حارث بن غصين به عنوان يكى از رجال سند ، جنبه سندى روايت را مخدوش دانسته است.
ابن عساكر (م 571 ه* .): در كتب رجال از وى با احترام فراوان ياد شده است؛ از جمله در معجم الادباء، وفيات الأعيان، تذكرة الحفاظ، دول الاسلام ، مرآة الجنان ، طبقات الشافعية ، المختصر فى اخبار البشرو جامع مسانيد ابى حنيفة. يافعى درباره ابن عساكر مى گويد: «الفقيه الامام المحدث البارع».
وى (ابن عساكر) آنگونه كه در گفته مناوى آمده و بعداً نقل خواهد شد ، با صراحت كامل، ضعف حديث «اصحابى كالنجوم» را يادآور شده است.
ابن جوزى (م 597 ه.): حالات او با مدح و ثنا در تاريخ ابن كثير، وفيات الأعيان ، تتمة المختصر، الاعلام و... آمده است. ابن خلكان درباره وى گفته است:
«ابوالفرج عبدالرحمان بن ابى الحسن... بن محمد بن جعفر الجوزى الفقيه الحنبلى كان علامة عصره»
ابن جوزى در زمينه حديث «نجوم» مى گويد:
روى نعيم بن حماد؛ قال: حدثنا عبدالرحيم بن زيدالعمّى عن ابيه عن سعيد بن المسيب ، عن عمر بن الخطاب، قال قال رسول الله (صلی الله علیه و اله):
«سألت ربى فيما يختلف فيه اصحابى من بعدى، فأوحى الىّ يا محمد ، ان اصحابك عندى بمنزلة النجوم فى السماء بعضها أضوأ من بعض ، فمن اخذ بشى ءٍ مما عليه من اختلافهم فهو على هدى»
و در ادامه مى افزايد:
صحت اين روايت ، از ناحيه دو راوى ، محل ترديد است و لذا قابل اعتنا نيست؛ يكى نعيم بن حماد كه مورد قدح و خدش است ، و ديگرى عبدالرحيم بن زيد عمّى كه يحيى بن معين درباره او گفته است:
«عبدالرحيم فردى كذّاب و دروغگو است».[34]
ابن دحيه (م 632 ه.): حالات وى در كتب تراجم مانند بغية الوعاة، شرح المواهب الّلدنية، وفيات الاعيان، حسن المحاضرة و نفح الطيب با احترام ياد شده است. سيوطى در «حسن المحاضرة» درباره او گفته است: «الامام العلامة الحافظ الكبير كان بصيراً بالحديث و...».
ابن دحيه، در حديث «نجوم» خدشه وارد ساخته و صحت آن را نفى كرده است. عين عبارات او به نقل زين عراقى در اين خصوص ، اين گونه است:
قال ابن دحية: « وقد ذكرت حديث اصحابى كالنجوم ، حديث لايصح».[35]
ابو حيان اندلسى (م 745 ه* .): او در كتبى مانند الدرر الكامنة فى اعيان المأة الثامنة ، الوافى بالوفيات ، بغية الوعاة ، البدر الطالع ، طبقات القراء ، نفح الطيب ، طبقات الشافعية ، النجوم الزاهرة و... مورد ستايش قرار گرفته است. ابن عماد ، درباره او مى گويد:
«الامام اثير الدين ابو حيّان ، نحوى عصره ، و لغويه و مفسره و محدّثه و...».
وى درباره حديث «نجوم» تحقيقى جالب دارد كه به سبب سودمند بودن آن ، به نقل گوشه هايى از آن مى پردازيم. او ابتدا مطلب زير را از زمخشرى نقل مى كند:
قال الزمخشرى: فان قلت ، كيف كان القرآن تبياناً لكل شىء ؟ قلت: المعنى انه بين كل من امور الدين حيث كان نصاً على بعضها و إحالة على السنة ، حيث امر باتباع رسول الله (صلی الله علیه و اله) و طاعته، وقال: «ماينطق عن الهوى» و قد رضى رسول الله (صلی الله علیه و اله) لامته اتباع اصحابه والاقتداء بآثاره فى قوله: «اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم» قد اجتهدوا وقاسوا، ووطئوا طريق القياس والاجتهاد.
و سپس در نقد گفته زمخشرى مى افزايد:
وقوله: « و قد رضى رسول الله (صلی الله علیه و اله) إلى قوله... اهتديتم» لم يقل ذلك رسول الله (صلی الله علیه و اله) و هو حديث لايصح بوجه عن رسول الله ـ صلی الله علیه واله.
وى نقل مى كند كه حافظ ابو محمد بن احمد بن حزم نيز در رساله اش (ابطال الرأى والقياس) گفته است:
وهذا [أى حديث النجوم] خبر مكذوب على النبى (صلی الله علیه و اله) مما فى ايدى العامة ترويه عن رسول الله (صلی الله علیه و اله) أنه قال: «انما مثل اصحابى كمثل النجوم ـ او كالنجوم ـ بايها اقتدوا اهتدوا» و هذا كلام لم يصح عن النبى (صلی الله علیه و اله) و رواه عبدالرحيم بن زيد العمّى عن ابيه عن سعيد بن المسيّب عن ابن عمر عن النبى (صلی الله علیه و اله) وانما اتى ضعف هذا الحديث من قبل عبدالرحيم، لأن اهل العلم سكتوا عن رواية حديثه.
گفتنى است كه ابن معين، رجالىِ معروف، درباره عبدالرحيم بن زيد عمّى، يكى از كسانى كه در حديث فوق از راويان بوده، در «الموضوعات» چنين مى گويد: «عبدالرحيم بن زيد كذاب ليس بشي» و بخارى در «العفاء» گفته: «وهو [أى عبدالرحيم] متروك» و درباره حمزه جزرى، راوى ديگرى كه او نيز حديث را نقل كرده مى گويد: «وحمزة هذا ساقط متروك».
شمس الدين ذهبى (م 748 ه* .): كتب تراجم از جمله الدرر الكامنة، طبقات الشافعية، فوات الوفيات، البدر الطالع، شذرات الذهب، النجوم الزاهره، طبقات القراء و... وى را ستوده اند. ابن تغرى بردى، درباره او مى گويد:
«الشيخ الامام الحافظ المؤرخ صاحب التصانيف المفيدة».
ذهبى، در كتاب «ميزان الاعتدال فى نقد الرجال» در موارد متعددى حديث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است. از جمله در شرح حال جعفر بن عبدالواحد هاشمى قاضى، پس از نقل گفته علماء درباره او، مى افزايد:
و من بلاياه، عن وهب بن جرير عن ابيه عن الأعمش، عن ابى صالح، عن ابى هريرة، عن النبى (صلی الله علیه و اله) «اصحابى كالنجوم من اقتدى بشى ءٍ منها اهتدى».[36]
و در جاى ديگر در ذكر حالات «زيد العمى» پس از نقل حديث مى گويد: «فهذا باطل».[37]
تاج الدين، ابن مكتوم (م 749 ه* .): ذكر حالات وى در الدرر الكامنة، حسن المحاضرة، طبقات القراء، الجوهر المضيئة فى طبقات الحنفية و... با ستايش آمده است. سيوطى درباره او مى گويد:
«ابن مكتوم تاج الدين ابو محمد القيسى جَمَع الفقه واللغة».
وى (ابن مكتوم) نيز با استشهاد به سخنان استادش ابو حيّان كه قبلاً از او سخن به ميان آورديم، عين گفته او را درباره حديث «نجوم» از «البحر المحيط» در كتاب خود (الدرر اللقيط من البحر المحيط) نقل كرده است.[38]
ادامه دارد....
پي نوشت :
[1] . قاموس المحيط، ماده صحب.
[2] . المفردات من غريب القرآن، ماده صحب.
[3] . مصباح المنير، ماده صَحَب.
[4] . المختصر، ج 2، ص 17
[5] . مقباس الهداية.
[6] . اين نظريه را شهيد ثانى و ابن حجر عسقلانى انتخاب كرده اند.
[7] . المقاصد الحسنة فى بيان كثير من الاحاديث المشتهرة على الالسنة.
[8] . اين موضوع را سيد عبدالحسين شرف الدين در اجوبة مسائل جارالله ص 12 نقل كرده است.
[9] . متن كلام وى در خلال بحث اين مقاله مى آيد.
[10] . ابن حجر اين موضوع را از او در الإصابة ج 1، ص 17 ـ 18 آورده است.
[11] . الاصابه، ج 1، ص 19
[12] . الإستيعاب، ج 1، ص 8
[13] . اسدالغابة، ج 1، ص 3
[14] . احياء علوم الدين.
[15] . المختصر، ج 2، ص 67
[16] . شرح المقاصد، ج 1، ص 310
[17] . الاصابة، ج 1، ص 19. النصايح الكافية، ص 161
[18] . النصايح الكافية، ص 162
[19] . ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول.
[20] . شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص 101
[21] . نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة.
[23] . نقل از شيخ المضيرة.
[24] . همان.
[25] . اعجاز القرآن.
[26] . التيسير، ج 3، ص 243
[27] . جامع بيان العلم، ابن عبدالبر، ج 2، ص 89 ـ 90
[28] . جامع بيان العلم ج 2، ص 190. اعلام الموقعين ج 2، ص 223. البحرالمحيط ج 5، ص 528...
[29] . الكافى الشافى فى تخريج احاديث الكشاف، ج 2، ص 628
[30] . البحر المحيط، ج 5، ص 528
[31] . جمال الدين يوسف ابن تغرى بردى، فقيه و محدّث و رجالى حنفى مصرى، شاگرد ابن حجر عسقلانى و تقى الدين مقريزى بود كه در 874 هجرى درگذشت. «المنهل الصافى» در احوال رجال و «النجوم الزّاهرة» در اخبار مصر و قاهره، از اوست.
[32] . [الكافى الشافى فى] تجريح أحاديث الكشاف، ج 2، ص 628
[33] . جامع بيان العلم، ج 2، ص 90 ـ 91
[34] . فيض القدير فى شرح الجامع الصغير، ج 4، ص 76؛ و نيز: العلل المتناهية فى احاديث الواهية.
[35] . تعليق تخريج احاديث المنهاج بيضاوى. اين قطعه در عبقات نيز آمده است.
[36] . ميزان الاعتدال، ج 1، ص 413
[37] . همان، ج 2، ص 102
[38] . الدرر اللقيط من البحر المحيط، المطبوع على هامش البحر المحيط: البحر المحيط، ج 5، ص 527