بخدا نبريد، مگر از روي حق
گروهي را گرد علي عليه السلام مي بينيم که شيفته او و گرم او و مجذوب او مي باشند که حتي در عين حالي که بر افرادي که حد الهي جاري مي ساخت و آن ها را تازيانه مي زد و احيانا طبق مقررات شرعي دست يکي از آن ها را مي بريد باز هم از روي بر نمي تافتند و از محبتشان چيزي کاسته نمي شد. امام علي عليه السلام خود مي فرمايد:
لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفي هذا علي أن يبغضي ما ابغضني و لو صبت الدنيا بجماعتها علي المنافق علي ان يحبني ما أحبني و ذلک انه قضي فا نقضي علي لسان النبي الأمي أنه قال يا علي لا يبغضک مؤمن و لا يحبک منافق.
«اگر با اين شمشيرم به بيني مؤمن بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمن نخواهد شد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زيرا اين بر زبان پيامبر امي جاري گشته که فرمود: يا علي! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمي دارد.»
لذا مي بينيم مردي از دوستان اميرالمومنين عليه السلام با فضيلت و با ايمان، متأسفانه از وي لغزشي انجام گرفت و بايست حد بر وي جاري گردد. اميرالمومنين عليه السلام پنجه راستش را بريد، آن را به دست چپ گرفت، قطرات خود مي چکيد و مي رفت. ابن الکواء خارجي آشوبگر خواست از اين جريان به نفع حزب خود و عليه علي عليه السلام استفاده کند، با قيافه ترحم آميز جلو رفت و گفت: دستت را کي بريد؟ گفت: بريد آن را سيد جانشينان پيامبران، پيشواي سفيد رويان قيامت، صاحب حق ترين نسبت به مؤمنان اميرمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام امام هدايت، پيشتاز نعمتهاي بهشت .... .
ابن الکواء گفت: واي بر تو دستت را مي برد و اين چنين ثنايش مي گوئي؟! گفت: چرا ثنايش نگويم و حال آن که دوستيش با گوشت و خونم درآميخته است. به خدا نبريد دستم را جز به حق که خداوند قرار داده است. /س
لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفي هذا علي أن يبغضي ما ابغضني و لو صبت الدنيا بجماعتها علي المنافق علي ان يحبني ما أحبني و ذلک انه قضي فا نقضي علي لسان النبي الأمي أنه قال يا علي لا يبغضک مؤمن و لا يحبک منافق.
«اگر با اين شمشيرم به بيني مؤمن بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمن نخواهد شد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زيرا اين بر زبان پيامبر امي جاري گشته که فرمود: يا علي! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمي دارد.»
لذا مي بينيم مردي از دوستان اميرالمومنين عليه السلام با فضيلت و با ايمان، متأسفانه از وي لغزشي انجام گرفت و بايست حد بر وي جاري گردد. اميرالمومنين عليه السلام پنجه راستش را بريد، آن را به دست چپ گرفت، قطرات خود مي چکيد و مي رفت. ابن الکواء خارجي آشوبگر خواست از اين جريان به نفع حزب خود و عليه علي عليه السلام استفاده کند، با قيافه ترحم آميز جلو رفت و گفت: دستت را کي بريد؟ گفت: بريد آن را سيد جانشينان پيامبران، پيشواي سفيد رويان قيامت، صاحب حق ترين نسبت به مؤمنان اميرمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام امام هدايت، پيشتاز نعمتهاي بهشت .... .
ابن الکواء گفت: واي بر تو دستت را مي برد و اين چنين ثنايش مي گوئي؟! گفت: چرا ثنايش نگويم و حال آن که دوستيش با گوشت و خونم درآميخته است. به خدا نبريد دستم را جز به حق که خداوند قرار داده است. /س