بهمن يشت
مترجم : سيد حسن حسينى آصف [1]
اشاره
بهمن يشت [2] مهم ترين اثر پيشگويانه در ادبيات زرتشتيان است كه در رونوشت فارسى ميانه به خط پهلوى حفظ شده و پازند آن نسخه تحريف شده اى است ولى چنان كه خواهيم ديد آنچه هم اكنون باقى مانده اثر يكنواختى نيست و پيش تاريخ بسيار پيچيده اى دارد و ظاهراً بارها مورد جرح و تعديل قرار گرفته است. اثر حاضر تحقيقى درباره اين متن مهم پيشگويانه است.
بهمن يشت چكيده متن پيشگويانه فارسى ميانه است كه رونوشت فارسى ميانه آن به خط پهلوى محفوظ مانده است. ترجمه پازند اين متن (به خط اوستايى در فارسى ميانه) در برگيرنده مواردى تكميلى است، همچنين ترجمه آشفته اى از آن به فارسى نوين در سال 1496 انجام شده است[3] عنوان بهمن يشت از آنِ انكتيل دو پرون[4] است، كه پيشگام مطالعات و تحقيقات زرتشتى در اروپاست.[5] اين عنوان صورت مختصرشده «زندِ وهمن يشت» است كه عنوان رونوشت هاى فارسى ميانه و پازند اين اثر مى باشد. در فصل 1/3 متن پهلوى، منبع اين اثر به نام «زندِ وهمن يسن»[6] آمده است (كه وست آن را بى دليل به يشت تصحيح كرد). اين يشت مى بايست ترجمه فارسى ميانه متن اوستايى باشد. تقريباً به طور قطع هيچ بخشى از متن اصلىِ اوستايى حفظ نشده است ـ حتى اگر اين روايت حقيقت داشته باشد كه يشتِ 32ـ24/1 باقيمانده اى از بهمن يشت گمشده است[7]; چراكه اين بخش هيچ چيز مشتركى با متون تأييد شده بهمن يشت ندارد. بر طبق نظر ف. ژينيو[8] متنِ اوستايى اصلى هرگز وجود نداشته است.[9]
مندرجات رونوشت فارسى ميانه
فصل دوم ، بيانگر آن است كه چگونه در زمان مزدك ، خسرو اول (531ـ579 ميلادى) دستور داد كه بهمن يشت و ديگر متون اوستايى در معرض ديد عموم قرار گيرند; اما زندهايشان (يعنى تفسير پهلوى آنها) بايد به دانش آموختگان روحانى اختصاص بيابد.
فصل سوم ، كه بر اساس زندِ وهمن يسن استوار است ، فصل اول را با جزئيات بيشتر تكرار كرده و در ميان چيزهاى ديگر، درختى را با هفت شاخه طلا، نقره، مس، برنز، و قلع، ]پولاد[ آهن گُميخت[12] توصيف مى كند.
فصل چهارم و پنجم توصيف گر مصيبت و بلاهايى است كه در ايران در پايان هزاره دهم به وقوع خواهند پيوست; هنگامى كه ملت هاى مخالف ـ اعراب، بيزانسى ها، ترك ها، chioniteها، hephthaliteها، تبتى ها، چينى ها[13] و ديگران، پدشخوارگر[14] را تحت فشار، قرار خواهند داد و بر ايران مسلط شده، موجب بر باد رفتن مذهب، فروپاشى نظم اجتماعى، بى ارزش شدن قانون و اصول اخلاقى، و نابودى طبيعت خواهند شد.
فصل ششم گزارشى ديگر از وقايع پايان هزاره زرتشت مى باشد: استيلاى مسيحيان روم، ترك ها و عرب ها و نيز فرار پناهندگان ايرانى به پدشخوارگر.
فصل هفتم و هشتم رويدادهايى، از هزاره يازدهم، مربوط به اوشيدر[15] را شرح مى دهد. در اين دوره، بهرام ورجاوند[16] دلاور، و پسرِ جاويد ويشتاسپ ، پشيوتنِ[17] بى مرگ ، براى غلبه بر نيروهاى دشمن و برگرداندن ايران و مذهب آن به حال اول با هم متحد مى شوند. سرانجام اينكه خداى مهر (ميترا) به نفع پشيوتن ، در منازعه برابر اهريمن ها كه از دوره فرمانروايى هزار ساله خود تجاوز كرده اند ، پا در ميانى كرده ، اهريمن[18] خشم را شكست مى دهد و در نتيجه او و پيروانش به سوى دوزخ فرار مى كنند.
فصل نهم با اين گفته آغاز مى شود كه اوشيدر در سال 1800 (به عبارت ديگر 1600، پس از شروع هزاره زرتشت)[19] و پشيوتن در پايان هزاره ظاهر مى شوند. در پى اين رويداد، نماى كلىِ شرايط در هزاره اوشيدر ماه[20] را بيان مى كند و گزارشى از رهاشدنِ اژى دهاك[21] و ضرر و زيان بسيارى كه توسط اين حيوان غول پيكر قبل از مرگش از جانب كرشاسپ[22] به جهان رسانيده مى دهد و بالاخره تصويرى از نجات نهايى به دست سوشيانس[23] مى كند.[24]
اهميت تاريخچه دين
برخى شباهت ها نيز بين بهمن يشت و پيشگويى هاى هيستاسپ[35] (سده اول قبل از ميلاد) وجود دارد. بر اساس اين شباهت هاست كه كومون[36] و ويدن گرن[37] به اين نتيجه رسيده اند كه پيشگويىْ وابسته به منبع ايرانى باشد، در حالى كه دوشن گيمن به نتيجه اى كاملا بر عكس رسيده است.[38] اين امر كه دشمنان پيش رو «پوشندگانِ كمربند» ناميده مى شوند، اخيراً در پيشگويى كوزه گر مصرى و همچنين در بهمن يشت مورد بحث قرار گرفته است، هرچند كه اصلِ ايرانى آن رد شده است.[39]
مآخذ و جزئيات
از آنجا كه بهمن يشت يك اثر ادبى است، مطلقاً نمى بايست با مطالب منتقل شده كه در بر دارد، برابر باشد. وست بر اين گمان است كه متون موجود، نسخه هايى از چكيده فارسى ميانه «زندِ وهمن يسن» باشد كه در پايان قرن هفتم نوشته شده است;[40]چكيده هايى كه متعلق به قرن يازده يا دوازده هستند و نيز بر اين گمان است كه متن اوستايى احتمالا جمع آورى مآخذ قديمى تر مى باشد كه در اوائل دوره ساسانيان صورت گرفته است.[41] مرى بويس[42] بر اين باور است كه متن اصلى احتمالا يك متن اوستايى تازه و از زمان مشقت بار كشورگشايى مقدونيه مى باشد; حال آنكه ساموئيل ك. ادى، تلاش مى كند تا يك «نسخه اصلى و اوليه روزگار هلنى» را بازسازى كند.[43] ويدن گرن[44] از تجزيه و تركيب فصول هفت تا نُه اين گونه استنباط مى كند كه متن فارسى ميانه مى تواند بر اساسِ اقتباس زروانيه پارتى از يشت مربوط به زرتشتيان بوده باشد (كه در آن صورت بهمن يشت نمى توانسته وجود داشته باشد). به هر حال، از چند نظر امكان استنباط هاى مختلف وجود دارد. وست پيش از اين گواه زبانشناسى را براى اصلِ اوستايىِ متنِ فارسى ميانه ذكر كرده است و بر اين باور نيز بوده كه اين سبك ويژه اوستا ممكن است در متن فارسى ميانه تقليد شده باشد.
از آنجا كه عنوان بهمن يشت چنان مى نمايد كه ظاهراً حاوى اطلاعاتى درباره بهمن وهومنه[45] اوستا است، كه زرتشت را تا حضور اُهرمزد همراهى كرد، اين حقيقت كه بهمن هرگز مورد بحث قرار نمى گيرد، باعث تعجب است. از اين جملات بر مى آيد كه نام گذارى و شايد (چنان كه وست اظهار داشته) بازنگرىِ ادبى اين اثر نيز، دومين مرحله بسط آن بوده است.
اين مطلب مطمئناً در مورد تشبيه درخت ـ كه در فصل اول طرح و در فصل سوم نيز دوباره تكرار شده و به ستودگرنسك نسبت داده شده است; هرچند كه در گزيده و خلاصه سودگرنسك در دينكرد مضمون مشابهى بدون تصويرپردازىِ درخت ارائه شده است ـ درست به نظر مى رسد. در اين يشت، هم وجود پايه و شالوده اى اوستايى[46] و هم وقوع تجديدنظرهاى مكرر[47] به اثبات رسيده است. همچنين برخى از وام گيرى هاى ثانويه از منابع سنتى قديم[48] و حتى در فصل نهم، برخى پاسخ ها براى به تأخير افتادن زياده از حد ظهور اوشيدر[49] قابل فهم و تمييز هستند. ادعاها درباره وجود آگاهى هاى پيشگويانه در بهمن يشت بود كه بازنگرى و تفصيل پياپى او را موجب شدند. نتيجه آن غالباً اختلاط متناقض لايه هاى مختلف سنت بود[50] كه تشخيص و تمايز آنها به علت وضعيت ضعيف نگاهدارى و محافظت از متن، سخت تر و سخت تر شده است. نسخه هاى موجود (بازمانده) اين نظريه را تقويت مى كند كه اين اثر بيشتر يك اثر تكميلى و تفصيلى است تا يك اثر فشرده و مختصر. به نظر مى رسد كه قطعه اصلىِ احتمالى از فصل سوم شروع مى شود، جايى كه «زندِ وهمن يسن» به نام ذكر شده است، و تا آخر در بخش نهايى فصل پنجم كه ترجمه فارسى ميانه نماز «ينگهه هاتام»[51] در آخر بيشتر قسمت هاى يسنا[52] مى باشد. اگر اين گونه باشد، درون مايه اصلى، صرفاً به هزاره دهم مربوط است و اين به معنى مدت زمانِ تصور درخت است.
كتاب نامه:
Antia¦ E. E. K., (ed. and Collated), The Pa¦zand text is included in Pa¦zend Texts, Bombay, 1909, pp. 339-48. (The New Persian version has been printed in E. M. R)
Boyce, M., "The Poems of the Persian Sibyl and the Zand ⥠Vahman Yas§t," in Me¨langes Lazard, Paris (forthcoming).
_________ , Middle Persian Literature, pp. 49-50, n. 8,
Dhabhar, E. B. N., (ed.), The Persian Rivayats of Hormazyar Framarz and Others, Bombay, 1932, pp. 457-81.
Nosherwa¦n. K. A. D., (ed. and tr.), The Text of the Pahlvi Zand-â¦-Vo¦hu¦man Yasht. Bombay, 1903 (Middle Persian text with Gujarati translation).
Tavadia, J. C., Die mittelpersische Sprache und Literatur der Zarathustrier,pp. 121-24.
Unva¦la¦, (ed.), Da¦ra¦b Hormazya¦r's Riva¦yat II, Bombay, 1922, pp. 86-101, Eng. tr.
West, E. W., (tr.) Bahman Yasht in Sacred Books of the East V, pp. 189-235. (the first complete translation of the Middle Persian version)
پی نوشت ها :
[1] پژوهشگر حوزه ايران باستان.
[2] مشخصات كتاب شناختى اين اثر چنين است:
W. Sundermann, "Bahman Yas§t," in: Encyclopedia of Iranica, vol. 3, pp. 492-493.
[3]. See: West, Sacred Books of the East, Oxford, 1880, v, pp. lvi-lviii; not 1497 as stated by J. C. Tavadia, p. 122.
[4]. Anquetil du perron
[5]. A. H. Anquetil-Duperron, zend-Avesta, ouvrage de Zoroastre... paris 1771, I/2, pp. xviii-xix.
[6]. zand ⦠wahnaan yasn
[7]. J. Darmesteter, Le zend-Avesta II, Paris 1892-93, repr. 1960, p. 331.
[8]. Ph. Gignoux
[9]. درباره نبودن بهمن يشت اوستايى، رك:
"Sur l'inexistence d'un Bahman Yasht avestique", Journal of Asian and African Studies 32, Tokyo, 1986, pp. 53-64.
[10]. Stu¦dgar nask; سودگر نيز Su¦dgar نوشته شده است.
[11]. zarathustra
[12]. يكى از فلزات جا افتاده است; در بهمن يشت ترجمه ويدن گرن ترتيب فلزات چنين آمده: «و درختى ديدم هفت شاخه داشت: يكى زرين، يكى سيمين، يكى روئين، يكى مسين، يكى ارزيزين، يكى پولادين و يكى از آهن گميخته». رك: جهان معنوى ايرانى، ترجمه محمود كندرى، ص174.
[13]. H. W. Bailey, "Iranian Studies," BSOS 6, 1932, pp. 945-53.
[14]. Padas§xwa¦rgar
[15]. Us§e¦dar
[16]. Wahra¦m Warza¦wand
[17]. Pis§yo¦tan
[18]. Xes§m
[19]. zarathustra
[20]. Us§e¦darma¦h
[21]. Az§â¦ Daha¦k
[22]. Kars§a¦sp
[23]. So¦s§ya¦ns
[24]. جهت اطلاعات مفصل درباره سوشيانس (سوشيانت) و ديگر موعودهاى زرتشتى و اوضاع جهان در آخرالزمان و هزاره ها، و نيز بحث درباره ادبيات پيشگويانه زرتشتى بهويژه بهمن يشت و تحريفات آن، رك: سوشيانت، منجى ايرانويج، از نگارنده (مؤسسه آينده روشن، 1387).
[25]. Nebuchadnezzar
[26]. A. Hultgard, "Das Judentum in der hellenistisch-ro¦mischen Zeit und die iranische Religion," in Aufstieg und Niodergang der rخmischen welt II: Prinzipat XIX/1, ed. W. Haase. Berlin and New York, 1979, p. 525, nn. 59 and 60; T. Olsson, "The Apocalyptic Activity. The case of Ja¦ma¦sp Na¦mag," in D. Hellholm, ed., Apocalypticism in the Mediterranean world and the Near East, Tu«bingen, 1983, pp. 26-27.
[27]. E. Bickeman, Four Strang Books of the Bible,Jonah, Daniel, Koheleth, Esther, New York, 1967, pp. 68, 117.
[28]. J. Duchense Guillemin, "Apocalypse juive et apocalypse iranienne," in U. Bianchi and M. J. Vermaseren, La Soterioloyia dei culti orientali nell'Impero Romano, Leiden 1982, pp. 758-59.
[29]. براى آگاهى از نظريات مفهوم رك: اولسن، پيشين، ص26، ش349.
[30]. M. Boyce, On the Antiquity of Zoroastrian Apocalyptic, BSOAS 47, 1984, pp. 70-72.
[31]. ahan(â¦) abar gume¦xt
[32]. براى توضيح اين گونه لغات كه از «آهن تازهآميخته با خاك» (a¦han xa¦k abar gume¦xt)ناخالص شده اند رك:
Ph. Gignoux, "Nouveaux regards sur l'apocalyptique iranienne," Comptes rendus de l'Acade¨mie des inscriptions et belles-lettres, paris, 1986, pp. 334-46.
[33]. هالتگرد، پيشين، صص524ـ526.
[34]. De¦nkard 9. 8, ed. Mad¤an, p. 792; west, Sacred Books of the East XXXVII, Oxford, 1892, pp. 180-81.
[35]. Oracles ofHystaspes
[36]. F. Cumont
[37]. G. Widengren
[38]. Cumont, F., "La findu monde selon les sages orientaux," RHR 52, 1931, pp. 64-93; J. Bidez and F. cumo¦nt Les mages helle¨nise¨s é, Paris, 1938, pp. 361-76; widengren, G., "Leitende Ideen und Quellen der iranischen Apocalyptic," in D. Hellholm, op. cit., pp. 121-26; J. Duchesne-Guillemin, op.cit., pp. 757-58.
[39]. L. Koenen. "Die Adaptation Egyptischer Ko«nigsideo¦logie am ptolema«erhof," in E. van't Dach, p._van Dessel, and W. Van Gucht, Egypt and the Hellenistic world, Louvain, 1981, pp.181-83.
[40]. كتب مقدس شرق، جلد پنجم، صص Liii-Lvi، ص194، ش4
[41]. همان، صصLv-Liv.
[42]. مرى بويس، پيشين، ص68.
[43]. S. K. Eddy, The Kingis Dead, Lincoln, 1861, pp. 343-49.
[44]. ويدن گرن، پيشين، صص105ـ119.
[45]. Vohumanah
[46]. ويدن گرن، پيشين، ص112ـ117; بويس، پيشين، ص69
[47]. ويدن گرن، پيشين، ص118.
[48]. اولسن، پيشين، صص38ـ46.
[49]. وست، پيشين، صص231، ش1.
[50]. همان، صصLv-Lvi.
[51]. Yaة¨he ha¦tam; اشم وهو، يتا اهو، ينگهه هاتام سه دعا يا نماز بسيار مشهور زرتشتيان است كه معمولا در نيايش هاى شبانه روز چندين بار تكرار مى شوند. در اهميت اين سه همين بس كه در كليه قطعات اوستا، در آغاز يا انجام آنها، به اين دعاها برمى خوريم. ينگهه هاتام بدين معناست: «مزدا اهورا آگاه است از آن كسى ]چه مرد و چه زن[ كه در ميان موجودات ستايشش بهتر است. به حسب راستى اين چنين مردان و اين چنين زنان را مى ستائيم.» ينگهه هاتام به خصوص در انجام هر يك از فصول هفت هات مى آيد. به موجب شايست نه شايست، يك بار از براى درود به هورمزد و امشاسپندان، و بار ديگر از براى شكست اهريمن و زادگاه ناپاك وى گفته مى شود. براى اطلاعات مفصل رك: ابراهيم پورداوود، خرده اوستا (بمبئى، سلسله انتشارات انجمن زرتشتيان ايران، بى تا)، ص42ـ57. م
[52]. Yasna
/خ