شکر واقعي
«يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان کالجواب و قدور راسيات اعملوا ءال داوود شکرا و قليل من عبادي الشکور» (1)؛ « [آن متخصصان] براي او هر چه مي خواست: از نمازخانه ها و مجسمه ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و ديگ هاي چسبيده به زمين مي ساختند. اي خاندان داوود، شکرگزار باشيد، و از بندگان من اندکي سپاس گزارند».
خداوند، پس از ذکر مواهب ياد شده، خطاب به حضرت سليمان عليه السلام و دودمان حضرت داوود عليه السلام مي فرمايد: «بندگان شکرگزار اندک اند».
اگر منظور از شکرگزاري با زبان باشد، افراد زيادي را شامل مي شود، اما شکر در عمل - به کارگيري مواهب الهي در جاي خود را اندکي از مردم به جاي مي آورند. ممکن است منظور از «افراد کمي از بندگان من شکرگزارند» بيان عظمت مقام اين افراد نمونه است که ديگران نيز براي پيوستن به آن ها کوشش کنند تا بر جمع شاکران افزوده شود. (2)
از دست و زبان که بر آيد
کز عهده شکرش به در آيد؟
بنده همان به که ز تقصير خويش
عذر به درگاه خداي آورد
ورنه سزاوار خداوندي اش
کس نتواند که به جاي آورد
گويند: شکر بر زبان، اظهار رضامندي از منعم خويش است و از اين جهت، به آن امر شده است. نيکان سلف، چون به هم ملاقات کردند، احوال يکديگر را مي پرسيدند و غرض ايشان، اين بود که اظهار شکر خدا بشود تا هر دو به اجري برسند. روزي حضرت نبوي صلي الله عليه و اله، به مردي فرمود: «چه گونه صبح کردي؟» عرض کرد: «به خير» دوباره سؤال کرد، باز چنين گفت. مرتبه سوم همان سؤال را فرمود، و او گفت: «به خير، و حمد مي کنم خدا را و شکر او را به جاي مي آورم». حضرت فرمود: «اين را از تو مي خواستم»؛ بنابراين غايت شکر بنده به آن است که بداند از اداي حق شکر الهي، عاجز است.
مروي است که خداوند سبحان، به موسي عليه السلام وحي فرستاد: «اي موسي! حق شکر مرا به جاي آور». عرض کرد: «پروردگارا چگونه شکر کنم تو را، حق شکر تو، و حال آن که هيچ شکري نيست که به آن تو را شکر کنم؛ مگر آن که آن نيز، نعمت تو است». خطاب رسيد که «اي موسي! حال، مرا شکر کردي که دانستي اين هم از من است». (3)
حضرت علي عليه السلام فرمود: «اشتغل بشکر النعمه عن التطرب بها؛ اشتغال به شکر نعمت هاي خدا پيدا کن، در حالي که هنوز مشغول عيش و طرب نشده باشي». (4)
/خ
خداوند، پس از ذکر مواهب ياد شده، خطاب به حضرت سليمان عليه السلام و دودمان حضرت داوود عليه السلام مي فرمايد: «بندگان شکرگزار اندک اند».
اگر منظور از شکرگزاري با زبان باشد، افراد زيادي را شامل مي شود، اما شکر در عمل - به کارگيري مواهب الهي در جاي خود را اندکي از مردم به جاي مي آورند. ممکن است منظور از «افراد کمي از بندگان من شکرگزارند» بيان عظمت مقام اين افراد نمونه است که ديگران نيز براي پيوستن به آن ها کوشش کنند تا بر جمع شاکران افزوده شود. (2)
از دست و زبان که بر آيد
کز عهده شکرش به در آيد؟
بنده همان به که ز تقصير خويش
عذر به درگاه خداي آورد
ورنه سزاوار خداوندي اش
کس نتواند که به جاي آورد
گويند: شکر بر زبان، اظهار رضامندي از منعم خويش است و از اين جهت، به آن امر شده است. نيکان سلف، چون به هم ملاقات کردند، احوال يکديگر را مي پرسيدند و غرض ايشان، اين بود که اظهار شکر خدا بشود تا هر دو به اجري برسند. روزي حضرت نبوي صلي الله عليه و اله، به مردي فرمود: «چه گونه صبح کردي؟» عرض کرد: «به خير» دوباره سؤال کرد، باز چنين گفت. مرتبه سوم همان سؤال را فرمود، و او گفت: «به خير، و حمد مي کنم خدا را و شکر او را به جاي مي آورم». حضرت فرمود: «اين را از تو مي خواستم»؛ بنابراين غايت شکر بنده به آن است که بداند از اداي حق شکر الهي، عاجز است.
مروي است که خداوند سبحان، به موسي عليه السلام وحي فرستاد: «اي موسي! حق شکر مرا به جاي آور». عرض کرد: «پروردگارا چگونه شکر کنم تو را، حق شکر تو، و حال آن که هيچ شکري نيست که به آن تو را شکر کنم؛ مگر آن که آن نيز، نعمت تو است». خطاب رسيد که «اي موسي! حال، مرا شکر کردي که دانستي اين هم از من است». (3)
حضرت علي عليه السلام فرمود: «اشتغل بشکر النعمه عن التطرب بها؛ اشتغال به شکر نعمت هاي خدا پيدا کن، در حالي که هنوز مشغول عيش و طرب نشده باشي». (4)
پي نوشت:
1. سبأ (34): 13.
2. ر. ک؛ ترجمه تفسيرالميزان، ج 16، ص 548.
3. ملااحمد نراقي، معراج السعاده، ص 625.
4. غررالحکم، ج 2، ص 186.
/خ