اهل بيت پيامبر ( ص ) در قرآن و سنت

يکي از مسائلي که موجب خدشه دار شدن تشيع و در نتيجه، رد زعامت و امامت اهل بيت عليهم السلام مي شود، منتسب کردن شيعه به شخصي با نام عبدالله بن سباء است. برخي از عامه منشأ پيدايش تشيع را اين فرد مي دانند! ايشان مي گويند: عبدالله بن سباء يهودي بود و عقيده ي غلو را نسبت به وصي حضرت موسي عليه السلام
چهارشنبه، 21 بهمن 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
 اهل  بيت  پيامبر  ( ص )  در  قرآن  و  سنت
اهل بيت پيامبر (ص) در قرآن و سنت
اهل بيت پيامبر (ص) در قرآن و سنت

نويسنده: حسن قلي پور



مقدمه

يکي از مسائلي که موجب خدشه دار شدن تشيع و در نتيجه، رد زعامت و امامت اهل بيت عليهم السلام مي شود، منتسب کردن شيعه به شخصي با نام عبدالله بن سباء است. برخي از عامه منشأ پيدايش تشيع را اين فرد مي دانند! ايشان مي گويند: عبدالله بن سباء يهودي بود و عقيده ي غلو را نسبت به وصي حضرت موسي عليه السلام (يوشع بن نون) ايجاد کرد و وقتي وارد اسلام شد، دست از بدعت گذاري بر نداشت و حتي قايل شد به اينکه اميرالمؤمنين علي عليه السلام خدا بوده و خداوند در او حلول کرده است. او بر اهل مصر از نظر فرهنگي و تبليغي سيطره پيدا کرد و براي قتل خليفه ي سوم، عثمان، لشکري منظم روانه ي مدينه ساخت. يا اينکه مي گويند: ابوذر نزد او درس خواند و عمار ياسر آراء او را پذيرفت! جنگ جمل و صفين را هم از دسيسه هاي او مي دانند. خلاصه آن قدر در رابطه با اين شخص افسانه اي تبليغات وسيع بوده که حتي بعضي از علماي شيعه هم وجود او را تأييد کرده اند، اما وي را مورد طعن و لعن قرار داده اند.
مطابق تحقيقاتي که دانشمند بزرگوار علامه سيد مرتضي عسکري در کتاب عبدالله بن سباء ارائه داده است، ثابت مي شود که چنين شخصي با چنين نامي اصلا وجود خارجي نداشته و راوي قصه هاي عبدالله و بدعت هاي او شخصي به نام سيف بن عمر بوده که در جعل، کذب و افترا بي نظير است. علماي رجال اهل سنت نيز وي را آدمي فاسق و دروغگو مي دانند. بدين روي، بايد به اين نکته اشاره کرد که اولا، روايت فاسق قابل پذيرش نيست؛ و ثانيا، خود شيعيان نيز عبدالله بن سباء را مورد لعن قرار مي دهند و وي را اصلا پايه گذار مکتب خود نمي دانند؛ زيرا اين با عقل جور در نمي آيد که انسان از کسي متنفر باشد، ولي در عين حال، دين خود را از او بياموزد.(1)
هر دين و مکتبي نگاهي خاص به انسان دارد و براي او جهان بيني مشخصي تعريف مي کند. براي مثال، يکي انسان را حيواني مادي مي بيند و ديگري در او، به روح خدايي معتقد است و هر کدام صفتي يا اوصافي به او مي دهد؛ از قبيل ناطق، اقتصادي، ابزارساز، متمدن و خودآگاه.
در نتيجه، انسان هايي که در مکتب هاي گوناگون، به عنوان «ايده آل» معرفي مي شوند ارزش هاي انساني شان مثل مکتب هايشان، متفاوت است و به اصطلاح، «ابرمرد» هر مکتب تجسم عيني همان مکتب است. با اين همه، چهره هاي شگفتي را که اسلام به عنوان «انسان کامل»، «انسان نمونه»، «الگو» و «سرمشق» معرفي کرده، تا کنون به هيچ چشمي نيامده و هيچ دين و آييني چنين تصوير زيبايي از «انسان کامل» ارائه نداده است.
در مکتب اسلام، انسان هاي کامل، برجسته و نمونه زيادند و همه «واقعيت خارجي» دارند و داراي وجودي قابل لمس و عيني هستند. در قرآن مجيد، تمام پيامبران الهي و مردان و زنان پاک، تجسم عيني «انسان کامل» و «الگو»ي انسانيت معرفي شده اند، اما از تربيت يافتگان اسلام، که قرآن و حديث، طهارت و عصمت آنان را تضمين کرده، «اهل بيت» پيامبر اکرم عليهم السلام هستند. اين خانواده، از هر نوع پليدي پاک گرديده، و داراي نيروي عصمت اند: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا)، آنان داراي مقام عصمت و طهارتند. به اصطلاح، آنان شکوه رسالت، وقار بعثت، جاذبه عصمت، کمال شجاعت، موهبت پايمردي و عظمتي آسماني دارند و به مقتضاي اين مقام، هرگز گناه و نافرماني از آنان سر نمي زند.
با توجه به نامگذاري سال 1385 هجري شمسي به عنوان «سال پيامبر اعظم صلي الله عليه و اله»، يکي از لوازم اين امر، بازگشت به حقايق و مفاهيم سيره ي محمدي صلي الله عليه و اله است. اين مقاله در پي آن است که اهل بيت پيامبر عليهم السلام را با استناد به آيات قرآن و از حيث مصداق، با استناد به روايات، به عنوان تجلي اين سيره مشخص نمايد.

«اهل بيت عليهم السلام» در لغت و اصطلاح

ممکن است «اهل» در «اهل الامرو النهي، اهل الانجيل، اهل الکتاب، اهل الاسلام، اهل الرجل و اهل الماء» استعمال شود. لغويان اتفاق دارند که «الاهل و الال» به يک معنا هستند. اصل «آل»، «اهل» بوده، سپس هاء همزه مبدل گشته و در نتيجه، دو همزه ي متوالي پشت سر هم قرار گرفته و به همين دليل، همزه ي دوم به الف تبديل شده است.(مثل آدم و آخر).(2)
ترکيب «اهل بيت» در قرآن کريم تنها دوبار به کار رفته است: يکي در آيه ي «تطهير» (احزاب:33) و ديگري در خصوص حضرت ابراهيم عليه السلام و همسر او (هود:73). البته در آيه ي 12 سوره ي قصص، ترکيب «اهل بيت» بدون الف و لام و در آيه ي 29 همين سوره به صورت «اهله» به کار رفته که مربوط به خاندان حضرت موسي عليه السلام است.
شکي نيست که «اهل» در دو آيه ي 73 هود و 29 قصص، به زوجه اطلاق شده، اما اين اطلاق دليل بر انحصار نيست؛ همان گونه که در قصه ي حضرت ابراهيم عليه السلام، «اهل» بر زوجه اطلاق دارد؛ اما چون در آيه ضمير جمع مذکر (عليکم اهل البيت) استعمال شده ، مراد از «اهل»، زوجه و زوج با هم است.(3)
واژه ي «اهل» معمولا به صورت مضاف به کار مي رود و به اسم ديگري اضافه مي شود که يکي از آنها کلمه ي «بيت» است. در اين صورت، اين ترکيب به تعبيرهاي ذيل به کار رفته است: نزديک ترين افراد، همسر، طايفه و خويشاوندان، ساکنان خانه، معتقد و پيرو. اما در اين ميان، در کتاب المعجم الوسيط، واژه ي«اهل بيت» بدون اضافه، به نزديکان، قبيله و همسر تعريف شده است.(4)
در کتاب المفردات في الفاظ القرآن آمده است: اهل الرجل در اصل، به کساني گفته مي شود که مسکن آنها يکي است. پس در مورد کساني که با او خويشاوندي دارند به طور مجازي به کار رفته است؛ چنان که بر همسر او هم اطلاق شده است. (5)
سخن لغت شناسان درباره ي اهل بيت اين است که آنان «بيت» را به معناي بيت مسکوني دانسته اند. بر اين اساس، اهل بيت کساني اند که در يک منزل يا خانه با يکديگر زندگي مي کنند. بنابراين، همسران و فرزندان يک مرد اهل بيت او خواهند بود. اما به گفته ي راغب، دايره ي اين استعمال توسعه يافته و به خويشاوندان و قبيله ي يک مرد هم اهل بيت او گفته مي شود.
با توجه به آنچه درباره ي اهل الرجل يا اهل بيت الرجل گفته شده، پيروان کسي که داراي مرام و مسلک ويژه اي است نيز اهل او به شمار مي آيند؛ زيرا آنان از طريق مرام و آيين، نسبت ويژه اي با او پيدا مي کنند. بر اين اساس، گفته اند: «اهل کل نبي امته»؛ امت هر پيامبري اهل او به شمار مي روند.
مؤلف مصباح المنير تصريح کرده است که «اهل» بر پيروان نيز اطلاق مي شود. بنابراين، اگر کسي در پيروي از پيشواي ديني خود، نهايت اخلاص و انقياد را به کار بندد عنوان «اهل» بر او منطبق تر خواهد بود. بدين دليل است که در احاديث، از سلمان به عنوان فردي از اهل بيت پيامبر عليهم السلام ياد شده است.(6)
ما حصل کلام پس از مراجعه به کتب لغت و موارد استعمال کلمه ي «اهل» در قرآن و سنت، چنين است که «اهل» معنايي عام دارد و خويشاوندان يک مرد و ساکنان يک خانه از نسبي يا سببي را شامل مي شود. از اين رو، هيچ فرقي بين همسر، فرزندان و غير آنها نيست. پس تخصيص دلالت اهل به زوجه ناصواب است. بنابراين، چون مفهوم «اهل بيت» مطلق است و از آن اراده ي جميع اصناف و اقسام مي شود، شکي نيست که در صورت وجود قراين، به صنف خاصي مخصوص مي گردد.(7)

«اهل بيت» در قرآن

1. آيه ي تطهير (احزاب:33)

(إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا)؛ خدا چنين مي خواهد که پليدي را فقط از شما اهل بيت بزدايد و شما را کاملا پاکيزه گرداند.
تحقيقات پردامنه و دقيقي که مفسران و محدثان و دانشمندان علوم و معارف اسلامي در کتاب هاي مبسوط اعتقادي وبر اساس اسناد و مآخذ معتبر انجام داده اند، نشان مي دهد که هدف و منظور آيه ي شريفه از «اهل بيت» پنج تن آل عبا عليهم السلام است.
اينکه بعضي «بيت» را در اينجا اشاره به «بيت الله الحرام» و کعبه دانسته و اهل آن را «متقين» شمرده اند، با سياق آيات نامتناسب است؛ چرا که در اين آيات، سخن از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و بيت او در ميان است، نه بيت الله الحرام و هيچ قرينه اي بر آنچه گفته اند، وجود ندارد.(8)
نگاهي به مآثر و مآخذ معروف و معتبر علماي نام آور خاصه و عامه، نکات مهمي در اين زمينه روشن مي سازد؛ از جمله، جلال الدين سيوطي در تفسير معروف الدر المنثور، در تفسير و توجيه اين آيه ي شريفه، بيش از بيست حديث نقل کرده است که اثبات مي کند: منظور «اهل بيت» همان پنج بزرگوار اهل کسا هستند.
ابن جرير طبري بيش از 15 حديث در اين باره آورده است که مراد آيه از «اهل بيت» همان پنج تن بزرگواران خاص است.(9)
بعضي از مفسران مي گويند: مقصود از «اهل بيت پيامبر» همسران پيامبرند، و آيات قبل و بعد را، که درباره ي ازدواج رسول خدا صلي الله عليه و اله سخن مي گويد، قرينه ي اين معنا شمرده اند.(10)
ولي با توجه به يک مطلب، اين سخن نفي مي شود و آن اينکه ضميرهايي که در آيات قبل و بعد آمده، عموما به صورت ضمير «جمع مؤنث» است، در حالي که ضماير اين قسمت از آيه به صورت «جمع مذکر» آمده، و اين نشان مي دهد معناي ديگري در نظر بوده است. از اين رو، برخي ديگر از مفسران از اين مرحله گام فراتر نهاده و آيه را شامل همه ي خاندان پيامبر، اعم از مردان و همسران او، دانسته اند. اما روايات بسياري که در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده است، شمول همه ي خاندان پيامبر را نيز نفي مي کند. مخاطب در آيه ي مزبور، منحصر در پنج نفر است: پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام.
براي نمونه، اهل سنت در صحيح مسلم، مستدرک حاکم، سنن الکبري بيهقي در تفسير آيه ي تطهير به نقل از عائشه اين حديث را ذکر کرده اند: «خرج رسول الله غداه و عليه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علي فأدخله، ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمه فأدخلها، ثم جاء علي فأدخله، ثم قال: (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا.) »
در مصادر شيعه نيز در تفسير فرات بن ابراهيم کوفي و تفسير مجمع البيان و بحارالانوار (ج35، ص213) از ام سلمه نقل شده است که گفت: «انا و رسول الله علي منامه لنا تحت کساء خيبري، فجاءت فاطمه و معها... فأخذ الکساء من تحتنا فعطفه، فأخذ جميعه بيده فقال: اللهم هؤلاء اهل بيتي فأذهب عنهم الرجس و طهرکم تطهيرا... فقلت: يا رسول الله، بابي انت و امي فأنا؟ قال: انک علي خير. و نزلت هذه الايه في انبي و علي و فاطمه و الحسن و الحسين عليهم السلام.»(11)
اگر گفته شود که طبق ادعاي شيعه در ميان پنج تن، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نيز حضور داشته، پس چگونه ضمير جمع مذکر شامل او مي شود، پاسخ اين است که آوردن ضمير جمع مذکر در اينجا از باب «تغليب» است. بسيار طبيعي است که اگر از ميان پنج تن، يک نفر مؤنث باشد، بايد در خطاب به آن جمع، به حکم تغليب، از ضمير جمع مذکر استفاده شود.
تنها سؤالي که اينجا باقي مي ماند اين است که چگونه در لا به لاي بحث از وظايف زنان پيامبر صلي الله عليه و اله، مطلبي گفته شده است که شامل زنان ايشان نمي شود؟ مرحوم طبرسي در مجمع البيان چنين مي فرمايد: اين اولين بار نيست که در آيات قرآن، به آياتي برخورد مي کنيم که در کنار هم قرار دارند و اما از موضوعات مختلفي سخن مي گويند. قرآن پر است از اين گونه بحث ها. همچنين در کلام فصحاي عرب و اشعار آنان نيز شواهد فراواني بر اين موضوع موجود است.(12)
مفسر بزرگ و نويسنده ي الميزان پاسخ ديگري بر آن افزوده که خلاصه اش چنين است: ما هيچ دليلي در دست نداريم که جمله ي (إنما يريد الله ليذهب عنکم الرجس...) همراه اين آيات نازل شده است، بلکه از روايات به خوبي استفاده مي شود که اين قسمت جداگانه نازل گرديده، اما هنگام جمع آوري آيات قرآن در عصر پيامبر يا پس از آن، در کنار اين آيات قرار داده شده است.(13)
پاسخ سوم اين است که قرآن مي خواهد به همسران پيامبر صلي الله عليه و اله بگويد: شما در ميان خانواده اي قرار داريد که گروهي از آنان معصومند. کسي که در زير سايه ي درخت عصمت و در کانون معصومان قرار گرفته، سزاوار است که بيش از ديگران مراقب خود باشد، و انتساب او به خانواده اي که پنج معصوم پاک در آن است، مسئوليت هاي سنگيني براي او ايجاد مي کند.(14)
براي اثبات مدعا، به دو دليل ديگر نيز تمسک مي جوييم: اول آنکه مطابق ابتداي آيه ي تطهير (و قرن في بيوتکن)، مراد از «اهل بيت» منحصر در بيت واحد (بيت حضرت علي عليه السلام) است؛ زيرا اولا، در صورتي که معناي «اهل بيت» را بيت همسران پيامبر در نظر بگيريم، ديگر بيت واحد معنا ندارد؛ زيرا ازواج پيامبر در بيوت متعدد ساکن بودند. ثانيا، کساني که ازواج نبي را از اهل بيت مي دانند و مي گويند آيه ي 33 سوره ي احزاب در حق ايشان نازل شده، بايد به اين نکته توجه داشته باشند که حضرت علي، حضرت زهرا، حضرت امام حسن و امام حسين عليهم السلام احق هستند که از اهل بيت باشند نسبت به ازواج نبي؛ زيرا صله ي نسب اقوا از صله ي سبب است.(15)
نکته ي قابل توجه ديگر اينکه لام در «اهل البيت» براي عهد است و حمل آن بر جنس يا استغراق ممکن نيست؛ زيرا زماني استعمال لام جنس مناسب است که متکلم، بيان حکم متعلق به طبيعت را اراده کند. اما آيه ي کريمه در صدد بيان حکم طبيعت اهل بيت نيست. همچنين لام در «البيت»، لام استغراق نيست تا به بيوت نبي معنا شود؛ زيرا در اين صورت مناسب بود از صيغه ي جمع (اهل البيوت) استفاده شود؛ همان گونه که در صدر آيه، متکلم در صدد افاده ي جمع بوده و از «بيوت» استفاده کرده است: (و قرن في بيوتکن.)(16)
آيات مربوط به ازواج پيامبر از آيه ي 28 شروع مي شود و به آيه ي 34 منتهي مي گردد. خداوند متعال در اين آيات، زنان پيامبر را يک بار به لفظ «ازواج» و در مرتبه ي دوم، به لفظ «نساءالنبي» مورد خطاب قرار داده، اما در بين آيات، از اين الفاظ به واژه ي «اهل البيت» عدول کرده است. اين عدول قطعا قرينه است بر اينکه مخاطب در اين قسمت از آيه تغيير کرده و شامل زنان پيامبر نمي شود.(17)
به هر حال، لحن و مفاد آيات مربوط به زنان پيامبر به گونه اي است که به خوبي نشان مي دهد آنها در آن حد و اندازه نيستند که مشمول آيه ي تطهير باشند. آيه ي تطهير بر طهارت و عصمت مطلق اهل بيت عليهم السلام از هر گناه و لغزش و حتي نيت گناه (و بلکه اشتباه و نسيان) دلالت مي کند. اين معنا با آنچه آيات پيشين درباره ي زنان پيامبر گفته است، سازگاري ندارد؛ چرا که در آيات قبل، خداوند به زنان پيامبر نصيحت مي کند. يکي از مفاهيمي که به اهل بيت مرتبط و فقط مخصوص ايشان است، موضوع پاکي از رجس و پليدي است. تعبير به «انما»، که معمولا براي حصر است (و نيز منادا واقع شدن «اهل بيت» در آيه) دليل بر اين مدعاست.
جمله ي «يريد» به اراده ي تکويني پروردگار اشاره دارد، وگرنه اراده ي تشريعي و به تعبير ديگر، لزوم پاک نگاه داشتن خويش، انحصاري به خاندان پيامبر ندارد و همه ي مردم بدون استثنا، به حکم شرع، موظفند از هرگونه گناه و پليدي پاک باشند.(18)
ممکن است گفته شود: اراده ي تکويني موجب نوعي جبر است. اما اين گونه نيست؛ زيرا معصومان به خاطر تأييدات الهي و اعمال پاک خويش، چنان هستند که در عين داشتن قدرت و اختيار بر گناه، به سراغ گناه نمي روند؛ درست همان گونه که هيچ عاقلي حاضر نيست قطعه آتشي را بر دارد و به دهان خويش بگذارد، با اينکه نه اجباري در اين کار است و نه اکراهي. اين حالتي است که از درون انسان بر اثر آگاهي ها و مبادي فطري و طبيعي مي جوشد، بي آنکه اجباري در کار باشد.(19)
واژه ي «رجس» به معناي شيء ناپاک است، خواه ناپاک از نظر طبع آدمي باشد يا به حکم عقل يا شرع و يا همه ي اينها. بنابراين، عصمت درباره ي اهل بيت شرط است و آيه ي تطهير نيز بر آن دلالت مي کند. اگر مصداق اهل بيت مشخص شود پس از پيامبر خدا، عصمت منحصر در آنهاست؛ زيرا بر عدم عصمت ديگران اجماع داريم.
اگر گفته شود: مراد از عصمت، بخشش گناهان ايشان است، در پاسخ مي گوييم: مغفرت و بخشش گناه موجب انقلاب از آنچه بر گناهکار واقع شده، نمي گردد. علاوه بر آن، مغفرت گناه پس از تحقق آن است، و مذنب در هنگام صدور گناه، طاهر نيست، ولي آيه بر تطهير کلي دلالت دارد؛ يعني در همه حال، پاک و طاهرند.(20)
محققان اهل سنت برآنند که اراده در قرآن دو گونه است: يکي اراده ي قدري، وجودي و آفرينش (اراده ي قدريه، کونيه، خلقيه)، و ديگري اراده ي ديني، امري و شرعي (اراده ي دينيه، امريه، شرعيه). اراده ي شرعي در بردارنده ي محبت و رضاست، و اراده ي کوني عبارت است از: مشيت که همه ي موجودات را شامل مي شود. ايشان تفاوت دو اراده ي تکويني و تشريعي را به صورت کلي چنين يادآور شده اند: ميان اينکه فاعل مريد، انجام فعلي را خود اراده کند و يا اينکه فاعل مريد اراده کند که ديگري کاري انجام دهد، تفاوت وجود دارد. در صورت اول، اراده ي او به فعل خودش تعلق گرفته است. در صورت دوم، فعل ديگري را اراده کرده و هر دو نوع براي انسان ها قابل فهم است. اراده ي دوم مستلزم امر است. اما اراده ي نخست مستلزم امر نيست.(21)
با توجه به آيه ي 124 سوره ي مبارکه ي بقره (لا ينال عهدي الظالمين)، مي توان گفت: کسي مي تواند پس از پيامبر منصب حکومت را به دست گيرد که ظلمي در حق خدا، خود و ديگران مرتکب نشده باشد. کلمه ي «ظالمين» در آيه ي مذکور، مشتق است و بنابر مباني اصولي، «ظلم» گذشته، حال و آينده را در بر مي گيرد.
بنابراين، غير خلفاي دوازده گانه، که شيعيان به آنها معتقدند، ديگران به نوعي شامل اين آيه نمي شوند؛ مثلا، خلفاي سه گانه ي اهل تسنن، پيش از پيامبر، در جاهليت بودند و بعد اسلام آوردند. پس بر گذشته شان نوعي ظلم مترتب است؛ زيرا در حق خدا، ظلم کردند و بت پرست بودند. بنابراين، مطابق اين آيه و آيه ي «تطهير»، که بر عصمت اهل بيت عليهم السلام دلالت دارد، منصب حکومت و خلافت- که همان عهد خداوند است- به آنها نمي رسد. در اين باره، مرحوم آخوند خراساني، صاحب کفايه، مي فرمايد: چون مقام امامت از مناصب الهيه است، ظالم- اگر چه آني متلبس به ظلم شود- نمي تواند اين مقام عظيم را عهده دار شود.(22)

2. سوره ي دهر

ميان مفسران، مکي يا مدني بودن سوره مورد اختلاف است؛ اما اجماع علما و مفسران شيعه بر اين است که همه يا دست کم بخشي از آيات آغاز سوره، که مقام ابرار و اعمال صالح آنها را بيان مي کند، در مدينه نازل شده است. شأن نزول آن، داستان نذر حضرت علي، فاطمه زهرا، امام حسن وامام حسين عليهم السلام و فضه است.
مشهور علماي اهل سنت نيز نزول سوره را در مدينه مي دانند. براي مثال، در کتاب تاريخ القرآن ابوعبدالله زنجاني از کتاب نظم الدرر و تناسق الآيات و السور، از جمعي از بزرگان اهل سنت نقل کرده که سوره ي دهر را در رديف سوره هاي مدني آورده اند. زمخشري در تفسير کشاف، شأن نزول معروف آيات آغاز اين سوره را در مورد نذر حضرت علي عليه السلام، همسر و فرزندانشان نقل کرده است. گذشته از موارد مزبور، جمع کثيري از بزرگان اهل سنت، نزول آيات اول سوره (إن الأبرار يشربون من کأس کان مزاجها کافورا) (دهر:5) را درباره ي خانواده ي حضرت علي عليهم السلام دانسته اند که شهادتي است بر مدني بودن آن؛ زيرا تولد امام حسن و امام حسين عليهم السلام در مدينه بوده است.
سيوطي در کتاب الاتقان از بيهقي روايت کرده که او در کتاب دلائل النبوه به سندي که به عکرمه و حسين بن ابي الحسن داشته، روايت کرده که گفته اند: خداي متعال سوره هاي بقره، آل عمران... و «هل اتي علي الانسان» ... را در مدينه نازل کرده است. در همان کتاب، از ابن الضريس روايت آورده است که گفته: هر وقت آغاز سوره اي در مکه نازل مي شد، در همان مکه نوشته مي شد... و آنگاه در مدينه سوره ي بقره، ... و انسان (دهر) نازل شد.(23)
محمد بن علي ترمذي در نوادرالاصول (ص64)، شهاب الدين بن عبدربه در العقد الفريد (ج3، ص42-47)، زمخشري در کشاف (ج2، ص511)، خوارزمي در مناقب (ص180)، ابوموسي مديني در الذيل (ص581)، فخر رازي در تفسير خود (ج8، ص276)، ابوسالم محمد بن طلحه شافعي در مطالب السؤل (ص31)، و ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه (ج3، ص257) اعتقاد دارند: اين سوره در شأن حضرت علي و خاندان پاکش عليهم السلام نازل شده است.(24)

3. آيه ي مباهله (آل عمران:61)

(فمن جآجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الکاذبين)؛ پس هر کس با تو (درباره ي حضرت عيسي) مجادله کرد، پس از آنکه به وحي خدا به احوال او آگاهي يافتي، بگو: بياييد ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خود را بخوانيم تا با هم به مباهله برخيزيم، پس لعن خدا بر دروغگو قرار دهيم.
در حساس ترين و بحراني ترين مراحل تاريخ صدر اسلام، وجود مقدس اهل بيت عليهم السلام با ظهور نور وجودشان، خنثا کننده ي توطئه ي دشمنان و عزت بخش اسلام و مؤسس آن، پيامبر عظيم الشأن، بوده اند؛ از جمله، در يکي از سرنوشت سازترين ماجراهاي صدر اسلام؛ يعني ماجراي «مباهله»، حضور شکوهمند اهل بيت عليهم السلام مشکل گشا و فصل الخطاب شد.
در قاموس و تاج العروس، «مباهله» از ماده ي «بهل» به معناي «لعن»، و در المفردات، به معناي «تخليه ي شيء و ترک آن» آمده؛ اما عبارت راغب دقيق تر است. ايشان در معناي «مباهله» آورده است: «ان يدعو الانسان و يطلب من الله- سبحانه و تعالي- أن يترک شخصا بحاله، و أن يوکله الي نفسه.»(25)
مصدر «مباهله»، که فعل «نبتهل» مضارع آن است، به معناي «ملاعنه»، يعني لعنت کردن يکديگر است.(26) آنچه از تفاسير گوناگون مشخص مي شود اين است افراد شرکت کننده در جريان مباهله، همان پنج تن آل کسا هستند. وقتي قرار شد هر دو گروه (گروه پيامبر متشکل از اهل بيت عليهم السلام و گروه مقابل جمعي از کشيشان مسيحي) نزديکان خود را بياورند، پيامبر نزديکان خود را در اين پنج نفر خلاصه کرد. مراد از «انفسنا» در آيه، فقط حضرت علي عليه السلام است؛ زيرا خود پيامبر دعوت کننده است و هميشه داعي غير از مدعو است. پس مراد غير از رسول الله صلي الله عليه و اله است.(27)
اگر اشکال شود که لفظ جمع، دست کم بر سه نفر مصداق پيدا مي کند، پس استعمال «نساءنا» بر يک تن (حضرت فاطمه عليها السلام) و «ابناءنا» بر دو نفر (حسنين عليهما السلام) و «انفسنا» بر يک شخص (حضرت علي عليه السلام) صادق نيست، در پاسخ خواهيم گفت: صدق کلام موقوف بر متعدد بودن ابناء و بسار بودن نساء و انفس نيست؛ زيرا مقصود نهايي از نفرين اين است که يکي از دو طرف با همه ي نفراتش از صغير و کبير و مرد و زن، براي هميشه هلاک گردد. تفاسير، روايات و تاريخ نيز مؤيد اين مطلب است که رسول خدا صلي الله عليه و اله وقتي براي مباهله حاضر مي شدند، احدي بجز حضرت علي، فاطمه و حسنين عليهم السلام را با خود نياوردند. علاوه بر آن، اصولا مراد از لفظ آيه امري است، و مصداقي که حکم آيه به حسب خارج بر آن منطبق است، امري ديگر. اين اولين بار نيست که خداوند حکمي را که بر حسب خارج بر يک نفر منطبق است، به طور دسته جمعي حکايت مي کند.(28)

4. آيه ي 79 سوره ي مبارکه ي واقعه

(لا يمسه إلا المطهرون)؛ جز پاکان آن را مس نکنند.
بعضي از مفسران بزرگ قرآن مجيد درباره ي اين آيه ي مبارکه مي فرمايند: اين آيه در مقام بيان طهارتي است که افراد متلبس به آن مي توانند به حقايق و مفاهيم عالي قرآن دست پيدا کنند. بسياري از مفسران به پيروي از روايات، اين آيه را به عدم جواز مس کتابت قرآن، بدون غسل و وضو تفسير کرده اند. اين در حالي است که گروه ديگر آن را اشاره به فرشتگان مطهري مي دانند که از قرآن آگاهي دارند؛ همان گونه که در آيه ي دوم سوره ي بقره مي خوانيم: (ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين)؛ اين کتاب، که هيچ شکي در آن نيست، راهنماي پرهيزگاران است. حداقل پاکي، که «روح حقيقت جويي است»، براي درک حداقل مفاهيم آن لازم است. هر قدر پاکي و قداست بيشتر شود، درک انسان از مفاهيم قرآن و محتواي آن افزون خواهد شد.
همان گونه که معلوم است، هيچ منافاتي در ميان اين سه تفسير وجود ندارد و ممکن است همه در مفهوم آيه جمع باشد. بنابراين، آيه هم به مس ظاهري و هم به مس معنوي تفسير شده است. در مورد مس معنوي، از ابن عباس از پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله نقل شده که منظور از پاکان در آيه، همان مقربانند. بدين سان، آيه در هر دو بعد جسمي و روحاني، صادق بوده و ناگفته پيداست که شخص پيامبر و ائمه ي معصوم عليهم السلام و ملائکه روشن ترين مصداق مقربانند و حقايق قرآن را از همه بهتر درک مي کنند.(29)
مفسر کبير، علامه طباطبائي در الميزان مي فرمايد: منظور از مس قرآن دست کشيدن بر خطوط آن نيست، بلکه علم به معارف آن است که جز پاکان خلق کسي به معارف آن عالم نمي شود. کلمه ي «مطهرون» اسم مفعول از باب تفعيل يعني تطهير است. بنابراين، منظور از «مطهرون» کساني هستند که خداي تعالي دل هايشان را از هر رجس و پليدي پاک کرده است. اين معناي تطهير با کلمه «مس» به معناي علم، مناسب تر از «طهاره» به معناي پاکي از حدث و يا خبث است. پس «مطهرون» عبارتند از: کساني که خداي متعال دل هايشان را پاک کرده است؛ مانند ملائکه و برگزيدگاني از بشر که درباره ي آنان فرمود: « خدا چنين مي خواهد که پليدي را از شما اهل بيت ببرد و شما را کاملا پاک گرداند.»(30)
لازم به ذکر است در تفاسير اطيب البيان، مخزن العرفان، کشف الحقايق، منهج الصادقين، مواهب عليه، و انوار درخشان به مضامين مزبور اشاره شده که يکي از مصاديق «مطهرون»، پيامبر و ائمه ي اطهار عليهم السلام است.

5. آيه ي 180 سوره ي مبارکه ي اعراف

(و لله الأسماء الحسني فادعوه بها و ذروا الذين يلحدون في أسمائه سيجزون ما کانوا يعملون)؛ براي خداوند، نام هاي زيباست؛ او را بدان ها بخوانيد و آناني که در نام هاي او کفر ورزيدند به خود واگذاريد که به زودي به کردار بدشان مجازات خواهند شد.
منظور از خواندن خدا به اين نام ها آن نيست که صرفا اين الفاظ را بر زبان جاري کنيم. در واقع، بايد اين صفات را در وجود خودمان تا حد امکان پياده کنيم؛ مثلا، پرتوي از علم و دانش خداوند، شعاعي از قدرت او و گوشه اي از رحمت واسعه اش در ما و جامعه مان پياده شود تا در پرتو اين علم و قدرت و رحمت، بتوانيم خود و اجتماع را از صف دوزخيان خارج سازيم. در احاديث اهل تسنن و شيعه در خصوص تفسير اين آيه، از 99 اسم خداوند نام برده شده که البته مراد آن نيست که هر کس اين 99 اسم را بر زبان جاري کند و بدون توجه به محتوا و مفاهيم آنها، تنها الفاظي را بگويد، سعادتمند خواهد بود، و يا دعايش به اجابت مي رسد، بلکه هدف اين است که به اين اسماء و صفات ايمان داشته باشد و مفاهيم نام هاي پروردگار را در وجود خود منعکس سازد.
در بعضي از روايات، که در اصول کافي از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه نقل شده، آن حضرت فرمودند: «نحن و الله، الاسماءالحسني»؛ (31) به خدا سوگند! ما اسماي حسناي خدا هستيم، اما اين اشاره به آن است که پرتو نيرومندي از آن صفات الهي در وجود ما منعکس شده است و شناخت ما به شناخت ذات پاک خدا کمک مي کند.
در حديثي که اهل تسنن از حضرت علي عليه السلام نقل کرده اند، ايشان ضمن اشاره به گروه هاي مختلفي که در آينده، در امت اسلامي پيدا مي شود، فرمودند: گروهي که اهل نجاتند من و شيعيان و پيروان مکتب من هستند.(32)
در روايات ديگري نيز آمده است که منظور از آيه ي مزبور ائمه ي اهل بيت عليهم السلام هستند.(33)
لازم به ذکر است که مضامين مطالب مذکور در تفاسير گوناگون از جمله تفسير الميزان (ج8، ص447)، تفسير جامع (ج2، ص489)، تفسير اثني عشري (ج4، ص249)، و تفسير انوار درخشان (ج7، ص169) آمده است.

6. آيه ي مودت (آل عمران: 23)

(قل لا أسألکم عليه أجرا إلا الموده في القربي)؛ بگو من از شما بر رسالت، اجري نمي خواهم، مگر مودت و محبت نسبت به نزديکانم.
خداوند متعال عدم درخواست اجر در برابر تبليغ را از بعضي انبيا از قبيل حضرت نوح، هود، صالح و شعيب عليهم السلام حکايت کرده است که در ضمن سخناني که به امت خود مي گفتند، عدم درخواست مزد را خاطرنشان مي کردند.
درباره ي سوره ي شعراء و سوره هايي ديگر، نقل شده است رسول خدا صلي الله عليه و اله اين مطلب را براي امت خود بيان مي کردند. خداوند منان در آيه ي مورد بحث، برخلاف آيات ديگر که در همين رابطه بوده اند، اجري براي رسول خود معين کرده، و آن مودت نسبت به اقرباي آن جناب است. اين استثنا يا متصل است يا منقطع. در هر دو صورت، مفسران آيه را چند گونه معنا کرده اند:
1. مودت قريش نسبت به رسول خدا صلي الله عليه و اله و نزديکان ايشان از قريش؛
2. مودت انصار نسبت به خويشاوندان پيامبر که در بين آنها هستند؛
3. مودت پيامبر نسبت به قريش به خاطر خويشاوندي اش با آنها؛
4. خطاب به قريش يا عموم مردم براي برقراري مودت با اقرباي خودشان؛
5. مودت به خدا از راه تقرب جستن به وسيله ي اطاعت؛
6. محبت هاي طرفيني مردم نسبت به يکديگر در راه تقرب به خدا؛
7. مودت و محبت به خويشاوندان رسول گرامي صلي الله عليه و اله که همان اهل بيتش هستند.
لازم به ذکر است شش معناي اول محل اشکال است که در ترجمه ي تفسير الميزان (ج18، ص59) به صورت مبسوط به آن پرداخته شده است؛ اما در تأييد معناي تفسير شماره ي 7، رواياتي از طرق اهل سنت و شيعه وارد شده است. همچنين اخبار متواتري که از دو طايفه بر وجوب مودت اهل بيت عليهم السلام و محبت ايشان رسيده است، اين تفسير را تأييد مي کند.
در احاديث متواتر ديگري که از اهل تسنن و تشيع روايت شده، مردم در فهم کتاب خدا و معارف اصولي و فروعي دين و بيان حقايق آن، به اهل بيت عليهم السلام ارجاع داده شده اند؛ مانند حديث «ثقلين» و حديث «سفينه» و امثال آن. با دقت در اين روايات، هيچ شکي در ذهن باقي نمي ماند که منظور از وجوب مودت اهل بيت عليهم السلام به عنوان مزد رسالت، تنها اين بوده که محبت را وسيله اي قرار دهند که مردم به ايشان به عنوان مرجع علمي رجوع کنند.(34)
در تفاسير مجمع البيان (ج22، ص127)، نمونه (ص20، ص406)، گارز (ج9، ص22)، شريف لاهيجي (ج4، ص45) و مانند آن نيز «مودت» در خصوص عترت پيامبر عليهم السلام معنا شده است.

مصداق شناسي «اهل بيت»

در اين زمينه، اولين چيزي که ذهن انسان را به خود مشغول مي کند اين است که چرا در کتاب خدا، درباره ي بعضي از ويژگي هاي اهل بيت سخن به ميان آمده، ولي بحثي از مصاديق آن خاندان پاک مطرح نشده است؟ و يا اينکه اصلا چرا به صراحت مصاديق اهل بيت در قرآن کريم ذکر نشده است؟ در پاسخ به اين سؤال، مي توان گفت: (35)
الف.در قرآن کريم تفصيل همه ي مطالب ذکر نشده و بيان مفصل به سنت نبوي واگذار گرديده است. بالطبع اگر حجيت سنت پيامبر را همانند حجيت کتاب خدا پذيرفتيم، چه فرقي مي کند که مسئله اي در کتاب خدا بيان شود يا در سنت رسول خدا صلي الله عليه و اله؟
ب. اگر قرآن کريم به مسئله ي «ولايت اهل بيت» اشاره مي کرد، معلوم نبود که اختلاف و نزاع برداشته شود، بلکه ممکن بود رياست طلبان با ترفندهاي گوناگون به توجيهات ديگري دست بزنند؛ مثلا، امکان داشت بگويند: کلمه ي «ولايت» يا «امامت» و امثال آن معاني مختلفي دارد و معلوم نيست که مراد قرآن کدام يک از اين معاني است.
ج. اگر به صراحت نام اهل بيت عليهم السلام به عنوان خلفاي پيامبر در قرآن مي آمد، به احتمال زياد، رياست خواهان و قدرت طلبان به تحريف قرآن- هر چند تحريف معنوي آن- دست مي زدند. براي مثال، به چند مورد اکتفا مي شود:
- مسئله ي «ارث» در قرآن و ممنوع کردن حضرت فاطمه عليها السلام از «فدک»؛
- يک سهم از خمس به «ذوي القربي» تعلق مي گيرد که ابوبکر آن را حذف کرد.
- سهم «مؤلفه القلوب» از زکات و حذف آن از سوي ابوبکر؛
- متعه ي حج و متعه ي زنان و حذف آن ازسوي عمر؛
- نص قرآن درباره ي وجوب مودت اهل بيت عليهم السلام و فراهم ساختن اسباب اذيت و آزار اهل بيت عليهم السلام؛
- نص قرآن درباره شأن عالي پيامبر و به عکس، متهم کردن ايشان به هذيان گويي در پايان عمر شريفش.
د. اگر نام اهل بيت در قرآن مي آمد، به احتمال زياد، به آتش خاموش نشدني اختلاف دامن زده مي شد. همين امر مايه ي درگيري و جنگ خونين ميان گروه هاي مسلمان مي شد که به يقين، در آن شرايط، به ضرر اسلام و مسلمانان بود.
در بخش دوم، با کمک از آيه ي تطهير، اثبات گرديد که اين آيه درباره ي اهل بيت عليهم السلام نازل شده است. حال مي خواهيم بدانيم که آيه ي تطهير درباره ي چه کساني مصداق پيدا مي کند؟ روايات فراواني در دست داريم که نشان مي دهد آيه ي تطهير در شأن پيامبر، حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شده است.(36)
1. رواياتي که از برخي همسران پيامبر نقل شده است: هنگامي که پيامبر سخن از اين آيه شريفه مي گفت، ما از او سؤال کرديم که آيا ما هم جزو آن هستيم، فرمود: شما خوبيد، اما مشمول اين آيه نيستيد! از جمله ي اين موارد، روايت ثعلبي در تفسير خود است به نقل از: ام سلمه و عايشه (طبق نقل عامه).
2. روايات فراواني درباره ي حديث «کساء» به اجمال وارد شده است که از همه ي آنها استفاده مي شود: پيامبر، حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام را فراخواند- و يا به خدمت ايشان آمدند. پيامبر عبايي بر آنها افکند و فرمود: خداوندا! اينها خاندان من هستند؛ رجس و آلودگي را از آنها دور کن. در اين هنگام، آيه ي «تطهير» نازل گرديد. دانشمند معروف، حاکم حسکاني نيشابوري، در شواهد التنزيل، اين روايات را به طرق متعدد از راويان گوناگون گردآوري کرده است.(37)
3. در روايات فراوان ديگري مي خوانيم: پس از نزول آيه ي مزبور، پيامبر مدت شش ماه، هنگامي که براي نماز صبح ازکنار خانه ي حضرت فاطمه عليها السلام مي گذشت، صدا مي زد: «الصلاه! الصلاه! اهل البيت! انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. » اين حديث را حاکم حسکاني از انس بن مالک نقل کرده است.
در روايت ديگري که از ابوسعيد خدري از پيامبر نقل شده است، مي خوانيم: پيامبر اين برنامه را تا هشت يا نه ماه ادامه داد. حديث مزبور را از ابن عباس از پيامبر نقل کرده است. قابل توجه اينکه عايشه، همسر پيامبر- که طبق گواهي تاريخ اسلام، در بازگو کردن فضايل خود و ريزه کاري هاي ارتباطش با پيامبر از چيزي فروگذار نمي کرد- اگر مشمول اين آيه واقع مي شد، قطعا در لابه لاي سخنانش به مناسبت هايي از آن سخن مي گفت، در حالي که هرگز چنين چيزي از او نقل نشده است.
4. روايات متعددي از ابوسعيد خدري، صحابي معروف، نقل شده است که با صراحت گواهي مي دهد: اين آيه تنها درباره ي همان پنج تن نازل شده است. اين روايات به قدري زياد است که بعضي از محققان آن را متواتر مي دانند.(38)
صرف نظر از رواياتي که در باب امامت، ولايت و مرجعيت ديني اهل بيت عليهم السلام وارد شده، مانند حديث «ثقلين»، حديث «سفينه» و حديث «نجوم»، روايات ديگري از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله رسيده است که ائمه ي دوازده گانه را مشخصا بيان مي کند. سليمان بن ابراهيم قندوزي در باب 77 کتاب ينابيع الموده (ص444) گفته است: يحيي بن حسن در کتاب عمده با بيست طريق و در صحيح مسلم با نه طريق و در سنن ابي داود با سه طريق و در سنن ترمذي با يک طريق و در جمع بين الصحيحين حميدي با سه طريق، خبر دوازده نفر بودن جانشينان پيامبر نقل شده است. اين مطالب در کتاب شب ها ي پيشاور (ص572 و573) و احقاق الحق (ج2، ص 352 و353) آمده است.(39)
روايات شيعه نيز در اين باب فراوان است. آيه الله صافي در کتاب منتخب الاثر در اين باره 885 حديث آورده که 271 حديث مضمونش اين است: خلفاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله دوازده نفرند و 133 حديث به اين مضمون اشاره دارد که امام دوازده نفرند که نخستين آنها حضرت علي عليه السلام و آخرين آنها مهدي (عج) است. 94 حديث مضمونش اين است که امامان دوازده نفرند و آخرين آنها مهدي (عج) است. 139 حديث مضمونش اين است که امامان دوازده نفرند که نه تن ايشان از فرزندان امام حسين عليه السلام هستند. 107 حديث به اين مضمون است: امامان دوازده نفرند؛ نه تن آنها از فرزندان حسين عليه السلام هستند که نهمين آنها مهدي (عج) است. صريح تر از همه، 50 روايت است که اسامي يکايک دوازده جانشين پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله را مشخصا نام مي برد و مطابق اعتقاد شيعه است.(40)
آيه الله ميرزا جواد تبريزي در کتاب رساله مختصره في النصوص الصحيحه علي امامه الائمه الاثني عشر، بعضي از روايات دال بر دوازده نفر بودن جانشينان پيامبر را جمع کرده و نام مبارک ايشان را نيز ذکر نموده است.
احاديث فراواني در رابطه با تعداد ائمه ي اطهار عليهم السلام در منابع اهل سنت روايت شده است. براي نمونه، مي توان به کتاب الخصال ابن بابويه اشاره کرد که در صفحه 466 باب «خلفاء و ائمه بعد النبي صلي الله عليه و اله»، 32 حديث به همين مضمون يافت مي شود. اختلاف متن اين روايات در نقل، به خاطر ملاحضات سياسي است؛ چنان که در بعضي از روايات اهل سنت، کلمه «بعدي» يعني پس از پيامبر، حذف شده، يا لفظ «خليفه» به لفظ «امير»، «قيم» و «ملک» مبدل گرديده است.
در بعضي از روايات نيز قوام اسلام به خلافت خلفاي دوازده گانه به عنوان جانشينان پيامبر تا روز قيامت منوط گرديده، اما در بعضي از روايات ديگر، اين نکته (تا روز قيامت) حذف شده است. بعضي از احاديث مصالح امت اسلام را در ولايت خلفاي دوازده گانه مي داند، در صورتي که بقيه ي احاديث درباره ي اين حقيقت اهمال دارد.
نکته قابل ذکر آنکه اين احاديث با تمام اختلافات مذکور، در دو نقطه ي اساسي مشترکند:
الف. پيامبر صلي الله عليه و اله افضل اشخاص را براي حفظ اسلام و امت اسلامي براي سال هاي متمادي پس از خود تعيين کرد.
ب. تعداد خلفايي که براي سربلندي امت اسلامي به تأييد پيامبر رسيدند، دوازده نفرند.
شکي نيست که حذف توضيحات نسبت به جانشينان دوازده گانه ي پيامبر در بعضي از روايات، به خاطر مسائل سياسي بوده است. براي روشن شدن حقيقت، دو نکته ي مزبور کفايت مي کند؛ زيرا عدد مذکور (12نفر) بر ائمه ي اهل بيت عليهم السلام منطبق است و خلفاي مورد نظر اهل سنت- که طبق روايات، آنها نيز دوازده نفر را قبول دارند- از تعداد مشخص گذشته است.(41)
به هر حال، امروز اين مسئله محا نزاع بين شيعه و سني است؛ چرا که شيعه معتقد است: امام و خليفه ي پس از پيامبر بايد همانند پيامبر، داراي سه ويژگي اصلي (علم غيبي لدني، عصمت الهي و تعيين از جانب خدا و رسول خدا صلي الله عليه و اله) باشد. اما اهل سنت به اين سه ويژگي عقيده ندارند؛ آنها حداکثر به عدالت خليفه و انتخاب مردم يعني «بيعت» عقيده دارند، در صورتي که بعضي از خلفاي آنها نصب شدند و يا عثمان را شوراي شش نفره انتخاب کرد.
حال که ثابت شد مصداقا «اهل بيت» چه کساني هستند، بايد آن دسته از رواياتي که بعضي از صحابه را در گروه اهل بيت عليهم السلام مي شمارند، توجيه کرد. در بعضي از احاديث، در رابطه با ابوذر، ابوعبيده، راهب يهودي، سعدالخير، سلمان، عمر بن يزيد، عيسي بن قمي، فضيل بن يسار و يونس بن يعقوب، اصطلاح «منا» به کار رفته است؛ مثلا، در رابطه با سلمان، مي توان گفت: پيامبر ايشان را به دليل علم بسيار بالا، از اهل بيت خود دانست؛ زيرا يکي از خصوصيات اهل بيت علم آنان است. يا اينکه يکي از اين افراد راهب است و دين غير اسلام دارد. پس مسلما او نمي تواند از اهل بيت عليهم السلام باشد، بلکه علتي ديگر در آن نهفته است. يا در رابطه با سعد، چون وي فرزند عبدالغزيز بن مروان بود و چون از او «شجره ي ملعونه» است و از اين ابراز ناراحتي مي کرد، امام ابوجعفر عليه السلام به ايشان فرمودند: تو از آنها نيستي، تو اموي هستي که از ما اهل بيت هستند. پس اموي بودن را از اهل بيت بودن دانستند تا ناراحتي او را برطرف نمايند.(42)

نتيجه ي بحث

آنچه در اين تحقيق آشکار جلوه مي کند، دلالت صريح آيه ي «تطهير» بر عصمت اهل بيت عليهم السلام است و به هيچ وجه، حاکي از عصمت ازواج نبي يا ديگران نيست. شواهد روايي مستدل نيز مصداق «اهل بيت» در اين آيه را مخصوص آل کساء دانسته و وجهي در ورود افراد نزديک به پيامبر از جمله ازواج ايشان، در اين عرصه شناخته نشده است.
سوره ي «هل اتي» و آيه ي «مباهله» نيز بدون شک، درباره ي اهل بيت پيامبر عليهم السلام (حضرت علي، فاطمه و حسنين عليهم السلام) مصداق پيدا کرده و ورود شخص يا اشخاص ديگري در اين زمينه ثابت نشده است. در حساس ترين مراحل تاريخ اسلام، علي رغم آنکه سرپرست خانواده معمولا از جان و مال و حيثيت افراد خانه مايه نمي گذارد، پيامبر فقط اهل بيت خويش عليهم السلام را براي مباهله برگزيد و تنها مزد رسالتش را مودت اهل بيت عليهم السلام اعلان کرد تا مردم با نردبان محبت، به سوي ايشان به عنوان مرجع علمي صعود کنند. اگر بپذيريم که هدف از خواندن خدا به نام هاي نيک، که در آيه ي 180 سوره ي اعراف به آن اشاره شده، تنها جاري کردن الفاظ بر زبان نيست، بلکه در واقع، پياده کردن پرتوي از صفات الهي در خويشتن است. پس بايد گفت: بارزترين مصداق انعکاس صفات پروردگار، در وجود اهل بيت عليهم السلام جلوه کرده است.
آنچه در پايان مهم به نظر مي رسد، پرسش هايي است که به ذهن خطورمي کند و انسان را وادار به تأمل مي نمايد. به راستي، چرا در قرآن آمده است که اهل بيت از هر زشتي معصومند و مزد رسالت پيامبر صلي الله عليه و اله، مودت ايشان است؟ و يا چه لزومي دارد که خداوند در قرآن، داستان مباهله ي پيامبر و نذر خانواده ي حضرت علي عليهم السلام را نقل مي کند؟ آيا فقط براي اطلاع بوده يا تکليفي بر آن بار مي شود و اثري بر آن مرتب است؟
خداوند بدون دليل آيات قرآن را نازل نکرده است. بدون شک، خداي تعالي اين خانواده را براي مسئوليتي بس عظيم برگزيده است. ما اين مقام رفيع را در حديث «ثقلين» يافتيم که از زبان مبارک پيامبر اعظم صلي الله عليه و اله بيان شده است.
زيد بن ارقم از رسول خدا روايت مي کند که ايشان فرمودند: «اني تارک فيکم ما ان تمسکم به لن تضلوا بعدي؛ احدهما اعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض و عترتي اهل بيتي، و لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض؛ فانظر و کيف تخلفوني فيهما.» (43)
در مجمع الزوائد طبراني، اسدالغابه ابن اثير و الصواعق المحرقه نقل شده است که رسول الله صلي الله عليه و اله فرمودند: «إني تارک فيکم الثقلين: کتاب الله و عترتي اهل بيتي ما إن تمسکتم بهما... فلا تقدمو هما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فإنهم اعلم منکم.» (44)
در بعضي از منابع روايي مانند مسند احمد، مسند ابن راهويه، طبقات ابن سعد، صحيح ترمذي، مسند ابي يعلي، معجم کبير طبراني، مصابيح السنه بغوي، جامع الاصول ابن اثير و مانند آن، بدل از «ما ان تمسکتم»، لفظ «ما ان اخذتم» آمده است. اما درمسند عبد بن حميد و الدرالمنثور به لفظ «التمسک» روايت شده است. در روايت ابن ابي شيبه، کلمة «الاتباع» درج شده و خطيب بغدادي نيز به لفظ «إن اعتصمتم» نقل کرده است.(45)
در مسند احمد و کتاب السنه ابن ابي عاصم و ديگران، «ثقلين» به لفظ «الخليفتين» وارد شده است و به هر روي، قريب 50 راوي از اعلام اهل سنت و راوياني از صحابه در قرون متمادي، حديث «ثقلين» را روايت نموده اند.
همان گونه که در حديث مورد بحث مشهود است، جميع الفاظ بر معناي واحدي دلالت دارند. بعضي از دانشمندان بر اين عقيده اند که الفاظ «اتباع»، «تمسک»، «اخذ»، «اعتصام» و «خليفتين» بر امامت و خلافت دلالت التزامي دارد و از آن وجوب اطاعت فهميده مي شود. نويسنده ي کتاب حديث ثقلين يکي ديگر از دلالات روايت را اعلميت اهل بيت عليهم السلام از غير آنها دانسته و آن را مستلزم افضليت، و افضليت را مستلزم امامت بيان نموده است.(46)
در حديث شريف نبوي، کتاب خدا و عترت پيامبر عليهم السلام به عنوان دو مرجعي که سعادت بشري را تضمين مي کنند، در اوج شرافت و اقتدار معرفي شده اند. انسانيت بجز اين دو دستگيره ي الهي، براي تأمين آينده ي دنيوي و اخروي خود، چيز ديگري سراغ ندارد. اکنون که تاج افتخار مرجعيت بر سر اين دو هديه ي الهي نهاده شده است، فرصت طلبان عقيدتي مي خواهند نامحرمان را در دايره ي «اهل بيت عليهم السلام» معرفي کنند، تا بدين طريق، راه انحراف از اين الگوها را هموار سازند. امروزه تقريبا تمام معارف ديني و آموزه هاي قرآني دست خوش شبهات قرار گرفته است. به موازات آن، اهل بيت عليهم السلام نيز به عنوان مفسران واقعي قرآن، در معرض تفسيرها و تشکيک هاي نامحرمان و بيگانگان قرار گرفته اند.
همان گونه که عدم استفاده ي صحيح از آموزه هاي قرآني و مشوب کردن آن با تفسير به رأي و تأويل هاي ناروا کارآيي اين نسخه ي شفابخش را منتفي مي کند، اختلاف نظرها و شبهه هاي خواسته و ناخواسته درباره ي اهل بيت نيز ترديد و سردرگمي در بهره برداري از آموزه هاي آنها را در بر دارد. پژوهشگران متعهد همان گونه که سعي دارند نسخه هاي نامبارک تجويز شده براي فهم قرآن را باطل اعلام کنند، به همان ميزان، بر آنها فرض است که شبهات وارد شده بر ساحت اهل بيت عليهم السلام را نيز بزدايند. تحريف از ساحت قرآن و اهل بيت عليهم السلام هر دو، دور است و براي اين منظور، اندشمندان نيز بايد سعي خود را مبذول دارند.

پي نوشت ها:

1- ر.ک. سيد محسن حجت، تشيع چيست و شيعه کيست؟، فصل سوم.
2و3- جعفر سبحاني، اهل بيت سماتهم و حقوقهم في القرآن کريم، ص11 / ص14.
4- مجموعه ي مؤلفين تحف اشراف ابراهيم منکور، المعجم الوسيط، ج1، ص31
5- راغب اصفهاني، الفردات في غريب القرآن، ج7، ص29.
6- علي رباني گلپايگاني، جزوه ي «آيه ي تطهير و اهل بيت»، شانزدهمين همايش علمي- تحقيقي مذاهب اسلامي، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در امور اهل سنت سيستان و بلوچستان.
7- جعفر سبحاني، پيشين، ص15.
8- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1353، ج17، ص293.
9- مهدي نيلي پور، فرهنگ فاطميه، اصفهان، عترت، 1380، ص 31.
10- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج17، ذيل آيه ي تطهير.
11- ر.ک. سيد مرتضي عسکري، آيه التطهير في مصادر الفريقين، مرکز الابحاث العقائديه، ص12 و 39.
12- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج17، ص294.
13و14- همان، ص295.
15- محمد بيومي مهران، الامامه و اهل البيت، ص12-14.
16- جعفر سبحاني، پيشين، ص16.
17- همان، ص21.
18و19- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج17، ص293-295.
20- معيار ما در اعتقادات، ابوطالب، تجليل تبريزي، ص119-120.
21- علي رباني گلپايگاني، پيشين.
22- آخوند خراساني، کفايه الاصول، قم، موسسه ي نشر اسلامي، 1424، ج1، ذيل مبحث مشتق.
23- سيد محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، اسلامي، 1363، ج20، ص211.
24- علامه اميني، الغدير، بيروت، دارالکتاب العربي، ج3، ص107- 109.
25- سيد علي حسيني ميلاني، آيه ي مباهله، ص20-22.
26- سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج3، ص350.
27- سيد ابراهيم ميرباقري و ديگران، ترجمه تفسير مجمع البيان، تهران، فراهاني، 1360، ج4، ص101.
28- سيد محمدحسين طباطبائي، پيشين، ج3، ص350.
29- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج23، ص271.
30 - سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج19، ص236.
31- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج7، ص28.
32- همان، ص29.
33- همان، ص25.
34- سيد محمد حسين طباطبائي، پيشين، ج18، از ص59.
35- عباس نيکزاد، پرسش ها و پاسخ ها در باب امامت حضرت علي عليه السلام، بابل، مبعث، 1381، ص12-14.
36- ناصر مکارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج17، ص298-302.
37و38- همان، ذيل آيه ي تطهير.
39و40- عباس نيکزاد، پيشين، ص82-83.
41و42- محمد محمدي ري شهري، اهل البيت في الکتاب و السنه، قم، دارالحديث، ص71-73.
43- محمد بن عيسي ترمذي، صحيح ترمذي، ج15، ص636، ح3788.
44- سيد علي ميلاني، حديث الثقلين، مرکز الابحاث القعائديه، ص25.
45- فرهنگ جامع نوين، اعتصام: تمسک.
46- ر.ک. سيد علي ميلاني، حديث ثقلين، ص12-16.

منبع: مجله معرفت شماره 108




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما