تعریف طوفان فکری چیست ؟
اولین بار در سال ۱۹۳۹ آقای الکس اوسبورن (Alex Osborn) ، بهعنوان یک فعال حوزهی تبلیغات، برای پیدا کردن ایدههای خلاقانه روشی به نام طوفان فکری را معرفی کرد که بهصورت گروهی انجام میشد، چون اعتقاد داشت که ایدهپردازیِ گروهی نتایج بهتری نسبت به تلاشهای انفرادی دارد.پس آسبورن، صاحب عکس، در کتاب Applied Imagination روشی را پیشنهاد کرد که امروزه با نام طوفان فکری کلاسیک شناخته میشود و بر اساس آن جلسهای تشکیل میشود و اعضای آن با رعایت چند قانون به طرح ایدهها و راهکارها مشغول میشوند.
بعد از اوسبورن، چارلز کلارک و بسیاری دیگر از افراد روی طوفان فکری کار کردند و در نتیجه مجموعهای از روشهای طوفان فکری معرفی شد که هدف مشترکی داشتند اما در اجرا متفاوت بودند.
امروزه دیگر طوفان فکری یک روش گروهی نیست و روشهای انفرادی مبتنی بر آن وجود دارد و استفاده میشود، ضمن اینکه اعتقاد آسبورن در خصوص برتری ایدهپردازی گروهی زیر سوال رفته است.1
سبکهای آموزشی، علاقهی شخصی و هر نکتهی مثبتی که در اختیار دارید را نیز در نظر بگیرید. دفعهی بعدی که نمیدانید چه تصمیمی باید بگیرید و بر سر دو راهی قرار گرفتید، یکی از این روشهای سنتی را امتحان کنید. شاید باورتان نشود که این روشها هنوز هم تا چه حد میتوانند مفید باشند.
خودتان را در شرایط زمانی و مکانی دیگری تصور کنید
با مشکلی مواجه شدهاید که به نظر میرسد برای مقابله با آن هیچ رویکردی سراغ ندارید. فرض کنید در مکان یا زمان متفاوتی بودید. اگر به جای حضور در دفتر کارتان، در یک جای خوش آبوهوا و زیبا بودید، طور دیگری با این مشکل برخورد میکردید؟ اگر ده سال پیش بود و ریسکپذیرتر از حالا بودید چطور؟ از یک زاویهی دید دیگر به مشکل نگاه کنید، شاید با این کار راهی که باید در پیش بگیرید برایتان روشنتر شود.
شخص دیگری را در این موقعیت تصور کنید
آیا میتوانید تصور کنید شخص دیگری با همین موقعیت چطور برخورد خواهد کرد؟ این شخص میتواند یک فرد معروف، رئیستان یا فردی باشد که برایتان الگو است. آدلیف (AdLift) مدیر عامل شرکت پراشانت پوری (Prashant Puri) میگوید: «من دوست دارم گاهی اوقات خودم را جای فرد دیگری بگذارم، چون این کار به من کمک میکند مسائل را از زاویهی دیدی کاملا جدید نگاه کنم. چند نفر را میشناسم که این کار را انجام میدهند، و برای اینکه این کار جواب دهد، باید بتوانید نقش افراد دیگر را بازی کنید. باید واقعا تبدیل به آنها شوید تا بتوانید از ایدهها و نقطهنظراتی که دارند استفاده کنید.»
شکافهای موجود را پیدا کنید
چه شما به یک درک آگاهانه رسیده باشید چه نرسیده باشید، مشکلی که در حال حاضر با آن مواجه هستید در اصل یک شکاف است. شما میدانید کجا هستید (نقطهی A) و قصد دارید به جای دیگری برسید (نقطهی Z) و شکافی که بین این دو نقطه وجود دارد باید پُر شود. تمامی مراحلی که برای رسیدن به آنجا مورد نیاز است را یادداشت کنید تا لیستی از کارهایی که باید انجام دهید داشته باشید. مطمئنا عمل به این لیست، از حل کردن مشکل آسانتر است.
خصوصیاتتان را تغییر دهید
برای اینکه از زاویهی دید جدیدی به مسائل نگاه کنید، نیازی نیست کاملا به فرد دیگری تبدیل شوید. ولی فرض کنید فقط یکی از خصوصیاتتان تفاوت میکرد. نژاد، جنسیت، حتی تغییر وزنتان هم ممکن است نگاهتان به چالش موجود را تغییر دهد. هر بار که یکی از خصوصیاتتان را تغییر میدهید، درب جدیدی در ناخودآگاهتان باز میشود که ممکن است شما را به سمت پاسخ هدایت کند.
نقشهی ذهنی
شاید این تکنیک از کلاسیکترین رویکردها به طوفان فکری باشد: قرار دادن هدف در مرکز یک صفحه کاغذ یا تخته و سپس نوشتن و دستهبندی موضوعات وابسته در کنار و زیر آن. تا آنجا که میتوانید زیرمجموعههای بیشتر و ایدههایی که از آنها ناشی میشوند، ایجاد کنید. این روش برای نویسندهها و افراد خلاقی که به دنبال نقاط مشترک میگردند و در عین حال میخواهند کمی هم نوآوری داشته باشند، مفید است.
تصور کنید که قدرتی ماورایی داشتید
اگر شما یک قدرت ماورایی داشتید، چطور میتوانست بر جلسهی طوفان فکریتان تأثیر بگذارد؟ شاید اگر ناگهان به وُلوورین تبدیل میشدید، میتوانستید تهاجمیتر با مسئله برخورد کنید. برخورداری از دیدِ اشعهی X سوپرمن، مطمئنا میتوانست کمکی بزرگ در مسائلی باشد که نیاز به شفافبینی دارند. تا میتوانید به قدرتهای ماورایی بیشتری فکر کنید تا بیشترین تنوع را در تفکر و تصمیمگیری داشته باشید.
از اثر مدیچی در طوفان فکری استفاده کنید
اثر مدیچی (Medici Effect) این نکته را بیان میکند که چطور ایدهها ممکن است در اولین بررسی به هم مرتبط نباشند. با این حال اگر با دقت بیشتری نگاه کنید، نقاط مشترک زیادی پیدا خواهید کرد. به عنوان مثال اگر میخواهید جایزهی خاصی را برنده شوید، بهتر است نگاه دقیقتری به افرادی که برندهی جایزه شدهاند (حتی آنهایی که برندهی جایزهی کاملا متفاوتی شدهاند) بیاندازید. این کار به شما کمک میکند تا نقاط مشترک موجود را پیدا کرده و آنها را به خصوصیات خودتان اضافه کنید.
قلم را بردارید و هر چه به ذهنتان میرسد بنویسید
معمولا وقتی ذهن نویسندهها خلاقیت خود را از دست میدهد از این روش استفاده میکنند، ولی این تکنیک میتواند برای حل کردن هر نوع مشکل دیگری مفید باشد. خودتان را مجبور کنید که قلم را برداشته و به مدت ۱۰ دقیقه هر ایدهای که به ذهنتان میرسد را یادداشت کنید. تنها قانونی که وجود دارد این است که نباید دست از نوشتن بردارید، حتی اگر مجبور شوید جملاتی این چنین بنویسید: «نمیدانم دربارهی چه چیزی بنویسم.» بالاخره چیزی به ذهنتان خواهد رسید. مهم نیست همان ایدهای باشد که دنبالش هستید یا نه، مهم این است که قسمتی از ذهنتان که کار نوشتن را بر عهده دارد فعال کردهاید.
طوفان ایدهپردازی گروهی به پا کنید
همیشه بهتر است دو جلسه برای طوفان فکری داشته باشید. یکی گروهی و دیگری انفرادی. وقتی در گروه، شروع به بحث دربارهی ایدهها میکنید، ایدههای یکدیگر را میپرورانید و ایدههای بیشتری کشف میکنید. این تکنیک میتواند برای افرادی که همیشه عادت به تنها کار کردن دارند، نیز مفید باشد.
طوفان فکری معکوس
این رویکردی است که وکلا عاشقش هستند! به این موضوع فکر کنید که افراد در موقعیت شما، چه کار میکردند و سپس شما درست برعکس آن کار را انجام دهید. یک روش این است که از خودتان سؤال کنید «چطور میتوانم جلوی عملی شدن این هدف را بگیرم؟» این تکنیک نگاهی به روشها و رویکردهایی جدید دارد که به شکل وارونه و معکوس، گزینه مورد نظر را بررسی میکنند.فرقی نمیکند کدام یک از این تکنیکها برای شما مفید باشند، مهم این است که همهی آنها را آزمایش کنید. شاید متوجه شوید که خیلی از این تکنیکها به شما کمک میکنند. اگر این کار را انجام ندهید، ممکن است خیلی از گزینهها را از دست بدهید.3
پی نوشت:
1.www.wikitolid.ir
2.www.chetor.com
3.www.vista.ir