تاريخ اجتماعي شيعيان ايران و عراق
در نيمه ي دوم قرن هشتم هجري (1)
چکيده
مقاله ي پيش رو با توجه به برخي مؤلفه ها و عوامل اثرگذار بر تاريخ اجتماعي، به بررسي تاريخ اجتماعي شيعيان پرداخته و با ذکر شواهدي سعي دارد احوال و اوضاع شيعيان را از نظر معيشتي، رفتار ها، مراسم ها و ... براي خوانندگان بيان کند.
واژگان کليدي: تاريخ اجتماعي، شيعه، شيعيان، قرن هشتم، مؤلفه ها و عوامل تاريخ اجتماعي و نهاد ها.
مقدمه
در اين تحقيق، زندگي شيعيان ايران و عراق از زاويه ي تاريخ اجتماعي - در نيمه ي دوم قرن هشتم هجري - بررسي شده است. دوره اي که اين نوشتار عهده دار بيان تاريخ اجتماعي آن در مورد شيعيان است زماني است که اسلام از يک قاره و دو قاره پا را فراتر نهاده و به عنوان يک دين و آيين الهي، جهاني شده است. اسلام به عنوان يک دين که از نظر قلمرو، توسعه يافته و درحال گسترش به سمت شرق و غرب است؛ نه تنها در برابر هجوم ها و مقابله هاي دشمنانش عقب نشسته که به پيروزي هاي چشم گيري نيز در دنيا نايل آمده و حتي مهاجمانش و برخي جهان گشايان را مرعوب آموزه هاي خويش ساخته است که نمونه ي روشن و بسيار هويدايش اسلام حاکمان و ايلخانان مغول است.
بررسي و بيان اوضاع جهان اسلام و بلکه شيعيان به گستردگي قلمرو اسلامي کاري فراتر از حوصله و توان اين سطور است، از اين رو تنها به بيان اوضاع اجتماعي، به طور محدود و کوتاه در ايران و عراق بسنده مي کنيم که در حاکميت ايلخانان مغول قرار داشت.
محدوده ي اين نوشتار بخشي از دوره ي ما بين انقراض ايلخانان و هجوم تيمور (دوره ي فترت) (3) به ايران و عراق مي باشد. مشخصه ي خاص اين دوره حاکميت خاندان هاي محلي و به تعبيري ملوک الطوايفي است. با مرگ سلطان ابوسعيد، آخرين ايلخان و نداشتن فرزند پسر، حاکميت نسبتاً يک پارچه در سرزمين ايران دست خوش تحولات عميق اجتماعي شد. دسته هاي نيرومند خاندان هاي پر قدرت محلي براي کسب قدرت با هم درگير نزاع و کشمکش شدند. در اين هياهو و بازار آشفته برخي حاکميت هاي مستقل و نيمه مستقل نيز شکل گرفتند که به آنان عنوان حاکميت هاي «ملوک الطوايفي» (4) مي دهند.
نبود حاکميت يکپارچه و به تعبير دقيق تر، انقراض حکومت مغول، سرداران و خاندان هاي پرنفوذ محلي را بر آن داشت که براي تحکيم پايه هاي اقتدارشان دست به کار شوند. چنين فکري در چندين نقطه از قلمرو واحد، موجب شد تا نزاع هاي محلي و مقابله هاي مختلف از زاويه هاي گوناگون صورت گرفته، نابساماني اجتماعي، غارت و عدم حرمت به اموال و نواميس مردم را در پي داشته باشد.
بار اصلي اين تحولات و قيام ها بر عهده ي مردمي بود که در جهت خواسته ي امرا به کار گرفته مي شدند. ترس، وحشت، غارت، نوميدي، بي پناهي و ... ، مردم را به شدت آزار مي داد. در اين ميان برخي قيام ها با تکيه بر مباني شيعي انجام شد و بسياري را به سمت خويش جذب کردند. نابساماني هاي اجتماعي سبب مي شد تا آموزه هاي شيعه به مثابه پناهگاهي امن براي برخي از مردم ستم ديده درآيد. از اين رو، مشايخ، زهاد و بزرگان شيعه مورد توجه و علاقه ي بسياري قرار گرفتند. اين وضع باعث شد تا برخي از مشايخ شيعه که بيشتر آن ها گرايش صوفيانه داشتند، حکومت هايي تشکيل داده و با بهره مندي از دستورات و مضامين خاص شيعه به تحکيم آن همت کردند. «نهضت هاي اين دوره ي ايران به لباس دين و به ويژه مذهب تشيّع و مسلک تصوّف» (5) ملبس بود.
جنبش هاي روستايي قرون وسطي در ايران بار ها زير علم سبز تشيّع توسعه يافت، زيرا افکار و عقايد شيعه با روحيه ي مخالف آميز روستاييان هماهنگ بود. (6)
اولين دسته از اين نوع حکومت صوفي مسلک شيعي، سلسله ي شيخيه جوريه يا سربداران خراسان و دسته ي ديگر، سلسله ي مرعشيان از پيروان ميرقوام الدين مرعشي بودند که مدتي در خراسان به رياضت مشغول بود و آن گاه به آمل رفته، سلسله ي مرعشيان مازندران را تشکيل دادند. نهضت حروفيه قيام ديگري بود که آموزه هاي شيعي را بازگو مي کرد:
از ديرباز تا امروز آنان (حروفيون) چشم به راه «قائم» ائمّه هستند که در حديث، نام ديگري نيز براي او آمده و «مهدي اش» خوانده اند. و آنان مي گويند که او صاحب سيف است و درباره ي او اين حديث آمده است: او زمين را با راستي [دادگيري] مي کند، پس از آنکه زمين با بيداد و تجاوز آکنده شود. آنان ايمان دارند که وي به نيروي شمشير، ظلم را که تجاوز بعضي به بعضي ديگر است، ريشه کن خواهد نمود. (7)
تعريف تاريخ اجتماعي
منابع تحقيق
1. نگاه منابع تاريخي به تاريخ، همان نگاه سنّتي است که بر محور حاکميت و امرا مي چرخد و کمتر به مسائل دروني جامه، روحيات و نوع زندگي مردم مي پردازد، اما مي توان از لابه لاي سطور آن به برخي امور مربوط به تاريخ اجتماعي شيعه اثناعشريه (مورد تحقيق) دست يافت. از سوي ديگر، زندگي مردم از تحولات کلي در جامعه تأثير مي پذيرد و تحولات حاکم بر جامعه، بر روحيات و سبق و سياق زندگي مردم بي تأثير نيست، از اين رو اگر به برخي حاکميت ها اشاره مي شود به دليل همين اثرگذاري آن هاست.
2. سفرنامه ها به دليل اينکه نوعاً منعکس کننده ي اوضاع و شرايط جاري بر زندگي مردم است و سفرنامه نويسان در متن مردم قرار داشته اند، بهترين منبع براي مطالعه ي تاريخ اجتماعي است. در اين نوشتار از سفرنامه ي ابن بطوطه و کلاويخو نيز استفاده شده است. البته بخش هاي مورد استفاده از سفرنامه ي ابن بطوطه به اندکي قبل از شروع نيمه ي دوم قرن هشت هجري (9) و سفرنامه ي کلاويخو به بعد از آن مربوط مي شود. کلاويخو سرپرستي هيئتي را به عهده داشت که پادشاه اسپانيا براي ملاقات با تيمور گورکاني فرستاده بود. اين هيئت در دهه ي نخست قرن نهم هجري به راه افتادند تا با تيمور ملاقات داشته باشند. آنچه در سفرنامه اش نگاشته است به علت نزديکي زماني اش با دوره ي مورد بحث مي تواند مورد استناد قرار گيرد، زيرا باور ها، مراسم و ميزان حضور و عدم حضور پيروان يک مذهب چيزي نيست که در چند سال اندک دچار تغيير شود و طبعاً يک پديده ي اجتماعي از مدتي پيش به تدريج شکل مي گيرد و ناگهاني از بين نمي رود، بلکه مدتي ادامه مي يابد.
نزهه القلوب مستوفي با موضوع جغرافيايي تاريخي، منبع مهم ديگري است که از آن درباره ي حضور و پراکندگي شيعيان در مناطق و شهر هاي گوناگون ايران و عراق و نوع تشيّعشان استفاده شده است.
اينک پس از مقدمه، مباحث اصلي اين نوشتار در سه بخش ارائه مي شود:
الف) مؤلفه هاي تاريخ اجتماعي شيعيان
سبک زندگي
سبک هاي زندگي مجموعه اي از طرز تلقي ها، ارزش ها، شيوه هاي رفتار، حالت ها و سليقه ها در هر چيزي، مانند معماري، دکوراسيون و فرش کردن خانه، اثاثيه ي منزل، نوع حمل و نقل، پوشاک، تغذيه و ... را در بر مي گيرد. سبک زندگي را نبايد با فرهنگ يکي دانست. شايد بتوان گفت که فرهنگ، جمع کل سبک هاي زندگي در جامعه است؛ يعني فرهنگ فراتر از سبک زندگي، جمع ارزش ها، طرز تلقي ها و رسم ها مي باشد.
سبک زندگي يکي از مؤلفه هاي (11) تاريخ اجتماعي است. يک مجموعه ي اجتماعي را با توجه به سبک زندگي شان مي توان ازديگر مردمان و جوامع باز شناخت. اين مؤلّفه به چگونگي زيستن فرد در جامعه که در واقع تجلّي روحيات و عادات مردم است، اشاره دارد. سبک زندگي مردم، بخشي از هويتشان را تشکيل مي دهد. براي نمونه، يک فرد چه مي پوشد چه فرشي دارد و چه ذائقه اي نسبت به فلان غذا (مثلا غذاي تند) دارد؟ اهميت سبک هاي زندگي، همسان با تعلق فرد به طبقه ي اجتماعي در روزگاران گذشته است.
يکي از سبک هاي زندگي در ميان شيعيان، شيوه ي تغذيه آنان است. چگونگي خورد و خوراک شيعيان و تغذيه شان، مانند نشستن موقع غذا خوردن، تنها تناول کردن يا با هم غذا خوردن، با دست غذا خوردن يا استفاده از قاشق، ممکن است از قرن هشتم هجري تا کنون تفاوت کرده باشد، گرچه از لحاظ مواد مصرفي تفاوت ماهوي را نمي توان مشاهده کرد. به عنوان مثال، خوردن گوشت خرگوش براي شيعيان همان گونه که اکنون مرسوم و پذيرفته نيست، در قرن هشتم نيز شيعيان آنرا مصرف نمي کردند. ابن بطوطه در مورد اينکه شيعيان گوشت خرگوش نمي خورند، مي نويسد:
چون مردم ديدند ما دست بسته نماز نمي خوانيم ... ما را متهم به رافضي بودن کردند. تا آنکه نائب امير خرگوشي براي ما فرستاد و يکي از خدّام را مأمور کرد که مواظب ما باشد و ببيند که چه کار مي کنيم، زيرا رافضي ها گوشت خرگوش نمي خورند. (12)
نوعي ديگر از روش تغذيه در ميان شيعيان، مهمان داري ايشان و استفاده از موادي مانند نان، خرما و گوشت جهت پذيراي از مسافران، زوّار و طلاب علوم ديني بوده است. ابن بطوطه در کنار بارگاه امام حسين (ع) از مدرسه و زاويه اي اسم مي برد که شيعيان در آن به مسافران غذا مي داده اند:
روضه ي مقدسه ي امام حسين (ع) در داخل شهر واقع شده و مدرسه ي بزرگ و زاويه اي دارد که در آن براي مسافرين طعام مي دهند. (13)
و در جايي ديگر مي نويسد:
از باب حضرت، وارد مدرسه ي بزرگي مي شود که طلاب و صوفيان شيعه در آن سکونت دارند، در اين مدرسه از هر مسافر تازه وارد سه روز پذيرايي مي شود و هر روز دو بار غذاي مرکب از نان و گوشت و خرما به مهمانان مي دهند. (14)
شکل بنا ها و معماري، نوعي ديگر از سبک زندگي مردم را تشکيل مي دهد. در قرن هشتم در بيشتر شهر ها بنا ها و خانه هاي مسکوني در داخل قلعه اي محکم ساخته مي شد که ديوار و برج و بارو هاي قلعه به شکل نگهبان خانه ها و ساکنان آن در مي آمد تا در برابر مهاجمان، دزدان و ايّام جنگ ها مردم بتوانند محفوظ بمانند. به عنوان نمونه مي توان به قلعه ي نيشابور اشاره کرد:
... در کوچه باغ ها جنگ مي کردند تا نيشابوريان عاجز شده، دروازه ها بستند و از پس ديوار به کار و زار مشغول شدند. (15)
معماري و بناي مساجد نيز با طرز باشکوه، امر مرسوم بوده است در سبزوار مسجد جامعي با طاق و ايوان بلند، حوض، و فضاي زيبا و جذاب به دستور علي مؤيد بنا شد که ابن يمين در قصيده ي بلند بالايي از زيبايي و بناي آن توصيف مي کند. (16)
نماد ها
در مقابل اگر نماد، نوشتاري را در برداشته باشد، جزء نماد هاي زباني به حساب مي آيد که گوياي اهداف و انگيزه ي خاصي است.کتيبه ها، ضرب المثل ها، لطيفه ها، سکه هاي مضروب و ...، در شمار نماد هاي زباني قرار مي گيرند و هر کدام متني را به ديگران انتقال مي دهد. سکه هايي که در قرن هشتم هجري از جانب سربداران ضرب شد و در ميان مردم رايج بود و به خوبي از گرايش سربداران و نوع مذهب آنان و شيعيان آن زمان، حکايت مي کند. نوشته هاي روي يکي از سکه ها، حاشيه و پشت آن، به ترتيب چنين است:
- لا اله الا الله الملک الحق المبين محمّد رسول الله الصّادق الوعد الامين. عليّ ولي الله صلي الله عليهم.
- اللهم صل علي محمّد المصطفي و علي الوليّ و الحسن الرضا و حسين الشهيد و علي زين العابدين و محمد الباقر و جعفر الصادق و موسي الکاظم و علي الرضا و محمد الجواد و علي الهادي و حسن العسکري و محمّد الحجه خلف الله.
- قل اللهم مالک الملک تؤتي الملک من تشاء وتنزل الملک من تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بيدک الخير انّک علي کل شيءٍ قدير. (19)
آداب و رسوم
الف- انتظار: اعتقاد به ظهور منجي بر زندگي شيعيان و نوع رفتار و کنش آنان اثر داشت. آنان پيرو همين باور، برخي مراسم را برپا مي داشتند. ابن بطوطه درباره ي مراسم انتظار مردم حله چنين گزارش مي دهد:
همه ي مردم اين شهر، دوازده امامي و از دو تيره اند ... در نزديکي بازار بزرگ شهر مسجدي قرار دارد که بر درِ آن پرده ي حرير آويزان است و آنجا را مشهد صاحب الزمان مي خوانند. شب ها پس از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشيرهاي آخته، پيش امير شهر مي روند و از او اسبي يا استر زين کرده مي گيرند و به سوي مشهد صاحب الزمان روانه مي شوند ... در برابر در، ايستاده آواز مي دهند که: «بسم الله اي صاحب الزمان، بسم الله بيرون آي تباهي روي زمين را فراگرفته و ستم فراوان گشته، وقت آن است که برآيي تا خدا بوسيله ي تو حق را از باطل جدا گرداند ... . (20)
مشابه چنين مراسمي در ديگر شهر هاي شيعه نشين نيز انجام مي شد. سبزوار از مراکزي بود که به انجام مراسم انتظار اقدام مي کردند. «هر بامداد و شب به انتظار صاحب الزمان اسب کشيدي». (21)
ديگر منابع تاريخي نيز به انجام اين مراسم در سبزوار اشاره دارد:
... و اسبي به زين هر روز مي کشيد که حضرت امام محمّد مهدي سلام الله عليه خواهد آمد. (22)
ب- عزاداري ها و ...: مراسم شيعي، شامل برپايي سوگواري ها در رثاي امامان معصوم (ع) به ويژه امام حسين (ع) و جشن هاي اعياد شيعيه نيز مي شود. عزاداري براي امام حسين (ع) مراسم اختصاصي شيعيان نيست، تمام مسلمانان در برپايي اين آيين به گونه اي شرکت دارند. البته شيعيان اهميت ويژه اي براي اجراي مراسم عزاداري امام حسين (ع) و ديگر ائمه (ع) قائل اند و آن را به عنوان برنامه و دستور ديني و مذهبي دانسته، با الهام از روايات، به زنده نگه داشتن و برپا داشتن آن همت مي گمارند.
مراسم شيعي و آيين بزرگداشت ياد امام حسين (ع) در قرن هشتم هجري نه تنها به دست شيعيان صورت مي گرفت، بلکه در خراسان همه ي مسلمانان، اعم از شيعه و سني براي امام حسين (ع) محافل عزاداري داشتند و کمي بعدتر در دربار تيموريان نيز عزاداري براي امام حسين (ع) برگزار مي شد، چنانکه يکي از نويسندگان مي نويسد:
گريه براي امام حسين {در عهد تيموريان} جانشين مجالس ذکر صوفيانه شده بود. (23)
عزاداري، رونق فراوان يافت و رويکرد به نوشتن کتاب هاي مقتل و عزاداري زياد شد. اولين مقتل فارسي به نام روضة الشهداء به قلم ملا حسين کاشفي، بعد ها تحت تأثير همان زمينه هاي قرن هشتم نوشته شد.
ارادت شيعيان به اهل بيت (ع) و خاندان پيامبر (ص)
الف- احترام به ائمّه (ع) و امام زادگان: ابراز علاقه ي مذهبي شيعه در قالب هاي گوناگون، مثل زيارت مقابر ائمّه (ع) و امام زادگان مدفون در نقاط مختلف سرزمين هاي اسلامي و احترام به ذريّه ي امامان (ع) (سادات) و ... ظهور و بروز مي يافت. کلاويخو در سفرنامه اش در مورد احترام به امام رضا (ع) و حرمت نهادن به کسي که اين مرقد مطهّر را زيارت مي کند، چنين مي نويسد: (24)
... سالانه گروه بي شماري به زيارت آن (مشهد) مي آيند. هر زائري به آنجا رفته باشد چون باز گردد، همسايگانش نزد او مي آيند و لبه ي قباي او را مي بوسند. (25)
آن گاه به واکنش مردم نسبت به خود و همراهانشان که به مشهد رفته و از آنجا برگشته اند، اشاره مي کند:
چون به اين شهر رسيديم ما را به زيارت اين مکان مقدس و آرامگاه بردند، سپس چون در ايران راه مي پيموديم و بر سر زبان ها افتاده بود که به زيارت مشهد مشرّف شده و آن مکان مقدس را ديده ايم، مردم همه مي آمدند و لبه ي قباي ما را مي بوسيدند. (26)
بقعه ي امام زاده احمد بن موسي (ع) (شاه چراغ)، همانند ديگر اماکن متبرکه ي شيعيان و قبور ائمه (ع) در نظر شيعيان از جايگاه بلندي برخوردار بوده است. شيعيان همان گونه که به امکان متبرکه ي کربلا و نجف و مشهد احترام مي نهادند، مقام احمد بن موسي (ع) رانيز پاس مي داشتند. ابن بطوطه در اين باره چنين مي نويسد:
از جمله مزارات شيراز مقبره ي احمد بن موسي برادر علي الرضا بن موسي بن جعفر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب - رضي الله عنهم - مي باشد ... ابن بقعه در نظر شيرازيان احترام تمام دارد. (27)
ب- انزجار از دشمنان ائمّه (ع): همان گونه که ارادت به اهل بيت (ع) در جامعه ي شيعه نهادينه شده، نفرت از دشمنان ايشان نيز مسئله ي قابل توجهي در تاريخ اجتماعي شيعه است. به عنوان نمونه، شيعيان کوفه طي انجام مراسمي انزجارشان را از ابن ملجم اينچنين ابراز مي کردند:
... در طرف مغرب قبرستان کوفه جايي را ديدم که در آن چيزي به رنگ سياه تند در ميان زمينه ي سفيدي جلب نظر مي کرد و گفتند: قبر ابن ملجم است که مردم کوفه همه ساله هيزم فراوان بدانجا مي برند و هفت روز آتش بر گور او مي افروزند. (28)
نمونه ي ديگر، اظهار تنفر از هارون الرشيد و محبت و احترام به امام رضا (ع) در شهر مشهد است:
روبروي قبر امام، قبر اميرالمؤمنين هارون الرشيد واقع شده که آن هم ضريحي دارد و شمع دادن ها روي قبر گذاشته اند ... هنگامي که رافضيان (29) وارد بقعه مي شوند قبر هارون را لگد مي زنند و به امام رضا (ع) سلام مي فرستند. (30)
ج) احترام به سادات: حضور سادات در ميان شيعيان به تقويت ايمان و گستره ي آگاهي هاي ديني و مذهبي شيعيان مي افزود. سادات چون از نسل پيامبر (ص) و ذريّه ي آن حضرت و وابسته به ائمه اند، از آغاز در جامعه ي شيعي مورد احترام و تکريم بودند. به تصريح منابع آن دوره، شيعيان به سادات احترام فراوان مبذول مي داشتند. خواندمير در کتاب حبيب السير چنين گزارش مي دهد:
خواجه علي مؤيد چون به تأييد الهي در سبزوار بر مسند شهرياري نشست، در اظهار شعار مذهب عليّه اماميه، مبالغه نموده و باقصي الغايه در تعظيم سادات عظام کوشيد (31) ... [و همو] در تعظيم علما و سادات به اقصي الغايه کوشيد و سادات را بر علما مرجّح داشتي. (32)
سادات در جامعه ي شيعي، مقامي برتر از عامه ي مردم داشتند و جزء بزرگان مردم به شمار مي آمدند، در بسياري از مراسم و مجالس در کنار بزرگان جامعه مي نشستند و مورد تکريم و احترام بودند. وجود نقيب که اوضاع زندگي و امور معيشتي سادات را مديريت مي کرد، در واقع امتيازي بود که در جوامع شيعي به سادات به عنوان فرزندان رسول خدا (ص) و بستگان ائمه (ع) داده مي شد.
حرفه ها و مشاغل
بعد از عبور از بازار بقّالان، طبّاخان و خبّازان به بازار ميوه فروشان و خيّاطان و قيصريه و بازار عطّاران رسيديم. آخر بازار عطّاران باب حضرت است. (33)
وي در جاي ديگر مي نويسد که «اهل نجف، تجارت پيشه اند». (34)
توسل به ائمه (ع) براي شفاي بيماران
در شب 27 که ليله المحيا مي نامند، عراقيان و خراسانيان و فارسيان و روميان ... بعد از نماز خفتن در آنجا گرد مي آيند و بيماران زمين گير و افليج را روي ضريح مقدّس مي گذارند ... . (35)
بسياري از شيعيان به مقابر و مشاهد مشرفه ي ائمه (ع) و امام زادگان نزديک مي شوند تا از ايشان در رفع گرفتاري هاي زندگي و بهبود بيماري هايشان کمک بگيرند و با توسل به ايشان از خدا بخواهند گرفتاري ها و مشکلاتشان، به ويژه امراض را از آنان دور سازند و به همين منظور، نذر و نذوراتشان را نيز به چنين اماکني مي برند.
اين بقعه (امام زاده احمد بن موسي) در نظر شيرازيان احترام تمام دارد و مردم [براي] تبرک و توسل به زيارت آن مي روند. (36)
در گزارشي ديگر مي خوانيم:
از شهر هاي عراق هر کس بيمار مي شود، نذري براي روضه ي علي مي کنند. (37)
ب) مناطق و شهر هاي شيعه نشين
گستردگي محبت و ارادت به پيامبر اعظم الهي حضرت محمد (ص) و خاندان بزرگوارش فراتر از شيعيان است. بسياري از اهل سنت نيز به ائمه (ع) عشق و ارادت داشتند و همين مسئله، زمينه ي رشد و گسترش تشيع را در ايران فراهم آورده، و سبب پيروزي برخي قيام هاي شيعي شد. در قرن هشتم هجري شيعه در بسياري از مناطق نفوذ داشته و مردم برخي شهر ها همه يا بيشتر آن ها شيعه، آن هم از نوع تشيع امامي و اثناعشري بودند. مرکزيت ديني و مذهبي شيعيان در اين قرن در عراق بود و از همان ديار، علومي مانند فقه، اصول، کلام و ... به ديگر مناطق شيعه نشين منتشر مي شد. در اين زمان شيعيان در عراق، شام و حلب، روستا ها و شهرک هاي جنوب لبنان، (38) مناطق مرکزي ايران، خراسان و ... حضور جدي داشتند. به گفته ي ابن بطوطه اهالي نجف، (39) کربلا، حله، بحرين، قم، کاشان، ساوه، آوه و ... شيعه مذهب و از غاليان بودند. (40)
از نزهة القلوب مستوفي به خوبي مي توان ميزان حضور و پراکندگي شيعيان را در مناطق مختلف به دست آورد. در اين کتاب حضور شيعيان را در برخي شهر هاي ايران و ديگر نقاط چنين مي خوانيم:
ري: «اهل شهر و اکثر ولايات شيعه ي اثناعشري اند، الّا ده قوهه و چند موضع ديگر که حنفي باشند و اهل آن ولايت، آن موضع [را] بدين سبب «قوهه خران» مي خوانند». (41)
تهران: «اهل آنجا شيعه ي اثناعشري باشند». (42)
قزوين: «اندکي نيز ... و شيعي باشند». (43)
اشکور، ديلمان، طالش و ...: «به قوم شيعه و بواطنه نزديکترند». (44)
آوه: «مردم آنجا شيعه ي اثناعشري اند و در آن مذهب به غايت متعصب اند و با هم اتفاق نيکو دارند». (45)
ساوه: «اهل شهر شافعي و مذهب پاک اعتقاد .... تمامت ديها شيعه ي اثناعشري باشند». (46)
قم: «مردم آنجا شيعه ي اثناعشري اند و به غايت متعصب». (47)
کاشان: «مردم شيعه مذهب اند و اکثرشان حکيم وضع و لطيف طبع، و در آنجا جهال و بطال کمتر باشند. و در آنجا غريب را کمتر زخم زنند». (48)
تفرش: «مردم آنجا شيعه ي اثناعشريه اند». (49)
از ديگر شهر هاي ايران که شيعه در آن ها وجود دارد، عبارت است از: فراهان، (50) نهاوند، (51) شيراز(52) - با اندکي شيعه -و جرجان (53) «که اهل آنجا شيعه و صاحب مروت باشند».
از خراسان، بيهق: «مردم آنجا شيعه ي اثناعشري اند». (54) و نيز کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي درباره ي سبزوار - نام ديگر بيهق - مي نويسد: «مردم سبزوار اکثر شيعه مذهب باشند». (55)
شهر انبار، در عراق: «اکثر آنجا سيه چهره اند و بر مذهب اثناعشري». (56)
حلّه: «اهل آنجا شيعه ي اثناعشري اند و اعتقادشان آنکه امام المنتظر المهدي محمد بن الحسن العسکري (رضع) که در سامره ... غايب شد باز از آنجا بيرون خواهد آمد». (57) ابن بطوطه درباره ي مردم حله مي نويسد: «همه ي اهالي اين شهر دوازده امامي و از دو تيره اند». (58)
عوامل مؤثر در تاريخ اجتماعي شيعيان
1. دين و مذهب
از جمله اموري که با تأثيرپذيري از دين، در اين دوره بسيار پر رونق بوده و تا حالا نيز ادامه دارد، زيارت، بنا، تعمير و زيباسازي مکان ها و مشاهد مشرفه ي ائمه (ع) بوده است. ابن بطوطه در شرح حرم رضوي در مشهد مقدس مي نويسد:
مشهد امام رضا قبه ي بزرگي دارد. قبر امام در داخل زاويه است که مدرسه و مسجدي نيز در کنار آن وجود دارد و اين عمارت ها همه با سبکي بسيار زيبا و مليح ساخته شده و ديوار هاي آن کاشي است. روي قبر، ضريح چوبي قرار دارد که سطح آن را با صفحات نقره پوشانده اند. از سقف، قنديل هاي نقره آويزان است. آستان در قبه هم از نقره است و پرده ي ابريشم زر دوزي از در آويخته. داخل بقعه با فرش هاي گوناگون مفروش گرديده ... . (59)
در مورد حرم مطهر امام حسين (ع) به درِ نقره اي، قنديل ها و پرده هاي حرير اشاره مي کند و اينکه هر زائري هنگام ورود از ميان حاجبان و خادمان حرم عبور نموده، بر آستان مبارکش بوسه مي زند:
... هنگام ورود درِ عتبه ي شريفه را که از نقره است بايد بوسيد. روي ضريح مقدس امام قنديل هاي زرين و سيمين گذاشته شده و از در هاي آن پرده هاي حرير آويخته اند. (60)
احترام زائر نيز موردي ديگري است که در آن عصر به سبب احترام به اهل بيت (ع) در زندگي مردم به عنوان يک امر ديني مطرح بود. کلاويخو در سفرنامه اش در اين باره چنين آورده است:
هر زائري به آنجا رفته باشد چون بازگردد، همسايگانش نزد او مي آيند و لبه ي قباي او را مي بوسند. (61)
2. رونق مساجد
در نزديکي بازار بزرگ شهر، مسجدي قرار دارد که بر درِ آن پرده اي حرير آويزان است و آنجا را مشهد صاحب الزمان مي خوانند.
در دوران سربداران، به دستور خواجه علي مؤيد، مسجد جامع شهر سبزوار با نما و شکوه چشم گيري بنا شد. ابن يمين در قصيده ي بلندي، طاق، آب نما و ... آن را توصيف مي کند و برخي از اشعار وي چنين است:
حبّذا طاقي که جفت اين رواق اخضر است
وز بلندي مر زمين را آسماني ديگر است
مسجد جامع همي خوانندش اما جنتي است
و اندر و فواره اي مانند حوض کوثر است
آب آن فواره تا سر برزد از جيب زمين
از رشاش او هوا را دائماً دامن تر است. (64)
برخي مساجد مهم که امروزه در شهر ها وجود دارد، يادگار آن دوران است و مورد توجه بوده و رونق داشته است. يکي از آن مساجد مسجد جامع عتيق شيراز است که ابن بطوطه درباره ي آن چنين گزارش مي دهد:
مسجد بزرگ شيراز به نام مسجد عتيق، يکي از وسيع ترين و زيباترين مساجد است، صحن بزرگ آن با مرمر فرش شده و تابستان ها هر شب صحن آن را مي شويند و ... (65).
3. باور هاي مذهبي
شيعيان اماميه، محمد منتظر، امام دوازدهم را مهدي مي خواندند. شيعيان اماميه معتقد بودند که حضرت مهدي زنده است و پنهان گشته، ولي دير يا زود ظهور خواهد کرد و تجددي در دين پديد خواهد آورد و همچنان که در صدر اسلام بوده است، برقرار خواهد ساخت. (67)
مسئله ي انتظار و مراسم آن در حکومت سربداران نيز مطرح بود و مراسمي نيز براي انتظار ترتيب مي دادند. (68) اين باور مذهبي در جامعه ي شيعه به اصلي خدشه ناپذير تبديل شده و در واقع، مشخصه ي جامعه ي شيعه بود.
4. نهاد هاي اجتماعي شيعه
الف- نهاد مرجعيت: مرجع، عالم ديني است که در امور ديني و مسائل فقهي، درجه ي تخصص علمي دارد و صاحب نظر است. چنين فردي مصدر مراجعات مردم در امور رفتاري و بايد و نبايد هايي است که بايد شيعه متناسب با آن اعمال شان را تنظيم کنند. برخي گزارش هاي تاريخي از نيمه ي دوم قرن هشتم هجري، توجه جامعه ي شيعه را به اين امر نشان مي دهد که شيعيان ملتزم بودند تا امور مربوط به ساحت رفتارشان را طبق دستور و فتواي مرجعيت شيعه نظم بخشند. از اين رو از شهيد اوّل براي سفر به خراسان دعوت به عمل مي آيد تا با علم و عملش شيعيان را رهبري کند. نامه ي علي مويّد به شهيد اوّل گواه اين مطلب است:
... به عرض آن جناب که پيوسته قبله ي صاحب نظران است مي رسانيم که شيعه ي خراسان - که خداوند در پناه خويش گيرد - تشنه ي ديدار شمايند و فيض بردن از درياي فضل و دانش تان. بزرگان علمي اين ديار از بد روزگار همه پراکندگ گشته و بيشتر يا همه شان تار و مار شده اند ... . ما، در ميان خويش کسي را که به فتوايش به لحاظ علمي بتوان اعتماد کرد يا مردم بتوانند عقائد درست را از وي فراگيرند نمي يابيم و از خداي متعال مسئلت داريم که حضرتت به ما افتخار حضور و نورافشاني بخشد تا از علمش پيروي کنيم و از راه و رسمش رفتار آموزيم ... . (69)
مرحوم قاضي نورالله شوشتري جريان دعوت و پاسخ شهيد اوّل را چنين نقل مي کند:
در کتابت، حجت ها به شيخ گرفته، اظهار آن نمود، که درخراسان کسي نيست که مردم در احکام شرعيه به فتواي او عمل نمايند. بر شما واجب است که متوجه اين ديار شويد و اهل اين ديار را ارشاد فرمائيد و الّا فرداي قيامت من و جميع شيعه ي خراسان در خدمت حضرت پيغمبر و ائمه ي هدي از تو شکايت خواهيم کرد ... . شيخ در جواب نوشت: از همين کتاب که مشتمل بر فتاوي من است اعمال شرعيه ي شيعه انتظام مي يابد و وجوب توجه من به آن ديار ساقط مي شود. (70)
ب- نقابت: نقابت، نهد ديگري در تاريخ تشيع است که از گذشته، منصب و مقام پذيرفته شده در ميان جامعه بود. اين نهاد در قرن هشتم هجري نيز وجود داشت. نقبا نقش برجسته و مهمي در ميان شيعيان داشتند. آنان به امور سادات که مورد احترام مسلمانان بود رسيدگي مي کردند و مواظب بودند تا کسي به دروغ خود را از سادات نخواند و در برخي موارد هم از منافع مذهب شيعه دفاع مي نمودند. اين نهاد به عنوان يک مقام اجتماعي از گذشته تا آن روز در جامعه ي شيعه نقش به سزايي داشت. ابن بطوطه از نقيب شهر نجف که با او ديدار داشته ياد مي کند: «نقيب نجف، نظام الدين حسين بن تاج الدين الآوي بود» و در قسمت ديگر مي افزايد: «تمام کار هاي شهر به دست نقيب الاشراف است». (71)
وي در قسمت ديگر سفرنامه اش از سادات شيراز و نقيب آنان ياد کرده است:
شيراز از جمله شهرهايي است که سيد در آن بس زياد است و من از اشخاص موثق شنيدم که عده ي سادات شيراز - آن هايي که مستمري دارند - از کوچک و بزرگ هزار و چهارصد و کسري است و نقيب آنان عضدالدين حسيني نام دارد. (72)
ج) فتوت: فتوت به معناي جوانمردي در تاريخ شيعه از حد يک مفهوم خاصِ لغوي، فراتر رفته به هنجار و حتي نهاد اجتماعي تبديل شده است.
فتوت و جوانمردي روحيه اي است که بيشتر منشأ مذهبي دارد و از مذهب تأثير گرفته است. «کاشان؛ مردم شيعه مذهب اند ... در آنجا غريب را کمتر زخم زنند». (73)
فتوت بعد ها به عنوان يک عامل مهم در تاريخ شيعه نقش مثبت خود را نمايان کرده و گروهي با روحيه ي جوان مردي و فتوت بر سر کار آمدند:
آئين عدالت چنان در قلمرو آنان (سربداران) رونق گرفته که سکه هاي طلا و نقر در اردوگاه ايشان روي خاک مي ريخت و تا صاحب آن پيدا نمي شد کسي دست به سوي آن دراز نمي کرد. (74)
اينها نمونه هايي در جامعه ي شيعه ي آن روز است که از روحيه ي خاص مردانگي و فتوت شيعيان حکايت مي کند.
5. حوادث مهم (طبيعي و غير طبيعي)
الف- جنگ ها: جنگ، حادثه ي ويران گر و تأثيرگذار در زندگي انسان هاست. با جنگ، شکست، پيروزي، قتل عام، ويراني، فقر و گرسنگي و هزاران پيامد مهم اجتماعي را مي توان شمرد که تاريخ جامعه و مردم را متحول مي سازد. در فاصله ي ميان انقراض ايلخانان تا روي کار آمدن تيموريان که اين نوشتار بخشي از آن را به عهده دارد، جنگ هاي خونين و ويرانگري در ميان ملوک مختلف ايران صورت گرفت. يک نمونه از آن جنگ ميان حاکم کرت و سربداران در نيشابور است که پيامد هولناک و مخرّبي را براي مردم آن سامان بر جاي نهاد:
ملک غياث الدين عزم تسخير نيشابور کرد و چون ملک حنفي مذهب بود و خواجه علي شيعي، علماي هرويه نظاميه فتوي مي دادند که دفع شيعه واجب است ... . سال ديگر باز آمد و در اين نوبت به نوعي خرابي کردند که اکثر باغات و عمارات را از بيخ کندند و کاريز ها انباشته و درختان جوز صد ساله و دويست ساله انداختند ... و ملک يکي از رعايا را گفت: هي مردک! بنياد اسلام بر چند است؟ في الفور فصيحانه گفت: به مذهب خواند ملک سه: يکي، غلّات مسلمانان خوراندن، دوم، کاريز ها انباشتن، و سه ديگر، درختان قديم و جديد انداختن! (75)
ب- تعصبات مذهبي و قبيله اي:تعصبات مذهبي عامل ديگر اثرگذار بر روند زندگي مردم است. تحريک عصبيت هاي مذهبي گاهي صدمات جبران ناپذيري را در جامعه و زندگي مردم بر جاي مي نهاد و محيط زيست و معاش را مختل مي ساخت. گزارش فوق، نمونه ي گويا و روشني است که در آن از تحريک احساسات مذهبي براي سرکوبي رقيب بهره برده شده و نتيجه ي آن، جنگي خونين بوده که به زير ساخت هاي زندگي مردم آسيب رسانده است. ابن بطوطه درباره ي اصفهان، کشمکش هاي فرقه اي و تخريب شهر چنين اشاره مي کند:
اصفهان شهري بزرگ و زيباست، ولي اکنون قسمت زيادي از آن در نتيجه ي اختلافاتي که بين سنيان و شيعيان آن شهر به وقوع مي پيوندد به ويراني افتاده. (76)
اين در حالي است که مستوفي در مورد اصفهان از شيعيان و اختلاف آن با سنيان نام نمي برد و برعکس، نزاع را در ميان خود اهل سنت مي داند:
اکثراً سنّي و شافعي مذهب و در طاعت درجه ي تام دارند، اما بيشتر اوقات با هم در محاربه و نزاع باشند. (77)
ابن بطوطه با نظر بدبينانه نسبت به سربداران و اينکه آنان به هدف از بين بردن اهل سنت از خراسان قيام کرده و بر اين هدف پاي مي فشارند، چنين مي گويد:
اين قوم (سربداران) جملگي مذهب رفض (تشيّع) داشتند و سوداي برانداختن ريشه ي تسنن از خراسان را در سر مي پختند. (78)
در مورد تعصبات قبيله اي باز هم از ابن بطوطه گزارش مي دهد که مردم برخي شهر هاي عراق با آنکه از يک مذهب پيروي مي کردند با هم درگيري و نزاع قبيله اي داشتند و اين نزاع باعث ويراني شهرشان مي شد:
همه ي اهالي اين شهر (حلّه) دوازده امامي و از دو تيره اند ... و بين اين دو دائماً جنگ و نزاع هست ... مردم کربلا از دو طائفه اند: اولاد رخيک و اولاد فائز، و اين دو دائماً در جنگ و نزاع اند ... اختلاف ميان آن ها به حدي است که شهر را به ويراني کشانده است. (79)
اگرچه ممکن است ابن بطوطه در اين گزارش خود اغراق کرده باشد، اما به هر حال، حاکي از عصبيت هاي قبيله اي است که به راحتي نمي توان از آن چشم پوشيد و اين عامل در به وجود آمدن نزاع ها و کشمکش هاي قبيله اي نقش بارز دارد.
ج- مهاجرت: هجرت عامل ديگر در تحولات اجتماعي است که منشأ تغييرات و تطوّرات فراواني در جوامع و افکار مي شود. اين عامل در تاريخ شيعه، آثار شگرفي را با خود همراه داشته است. مهاجرت ائمه و امام زادگان (ع) به برخي مناطق اسلامي، مهاجرت سادات به اقصي نقاط دنياي اسلام و معرفي تشيّع، رفتن برخي قيام کنندگان شيعه به مناطق دورتر از مرکز خلافت و برپايي حاکميت هاي شيعي، مهاجرت علماي شيعه به شهر ها و مراکز علمي براي دريافت احاديث معصومان و يادگيري علوم ديني و نشر آن در ميان عامّه ي مردم و ...، در پي فرهنگ هجرت پديد آمده است. اين عامل هم پيش از قرن هشتم هجري و هم پس از آن منشأ آثار مهم اجتماعي براي تشيّع بوده است. اسلام آوردن و گرايش ايلخانان به اسلام و تشيع بر اثر مهاجرت و ارشاد دانشمندان و علماي شيعه، صورت گرفت و از همين رو حاکم سربداري از شهيد ثاني براي مهاجرت به ايران دعوت به عمل آورد، هر چند شهيد موفق به مهاجرت نشد.
مهاجرت علما به ديگر بلاد اسلامي، از گذشته تا کنون امري مرسوم و مورد انتظار بوده است. يکي از بزرگان اين قرن مير سيد علي همداني (713-787 ق) است که براي انجام تبليغ دين، ايران را ترک و به کشمير رفت و نقش مهمي در ترويج و تبليغ اسلام داشت، به گونه اي که او را «حوراي کشمير» (80) لقب داده اند.
نتيجه
با نگاهي کلي مي توان گفت که در اين دوره شيعيان مشکلات و سختي هايي که در برخي ايام به علت پاي بندي شان به مذهب شيعه با آن رو به رو بودند، نداشته و چه بسا آزادي و اقتدار هم داشته اند. در مقطع مورد بحث در بخش هايي از قلمرو اسلامي، مانند سبزوار، تشيع بالندگي يافته و حاکميت شيعي به گسترش فرهنگ و آموزه هاي شيعي همت مي گمارد و از دانشمندان و عالمان شيعي براي نشر معارف شيعه و تنظيم امور و رفتار هاي شيعيان بر اساس فتواي ايشان دعوت به عمل مي آيد.
مراسم خاص شيعيان بدون هيچ مانع جدي در بيشتر نقاط شيعه نشين برگزار مي شود و آموزه هاي مذهبي در مساجد و مقابر بزرگان ديني به گوش مردم مي رسد. رسم به انتظار نشستن مهدي موعود (عج) و خروج از شهر به پيشواز مقدمش در برخي شهر ها، برپايي مراسم عزاداري، سنت زيارت مقابر و مشاهد مشرفه ي ائمه (ع) و امام زادگان در هر نقطه، مورد نظر و توجه بوده و شيعيان به آن اهتمام مي ورزيدند. شيعيان در عين اجراي مراسم مذهبي و پاي بندي به آموزه هاي ديني و مذهبي شان علناً تنفر و انزجار خود را از دشمنان اهل بيت (ع) نشان مي دادند.
زندگي شيعيان متأثر از آموزه هاي ديني و مذهبي و با استفاده از فرمايشات معصومان (ع) به طور خدا پسندانه هدايت يافته، نذورات و صدقاتشان براي زوار، مسافران طلاب علوم ديني و بازسازي و بناي اماکن مذهبي هزينه مي شد. شيعيان در اين دوره، همچون مقاطع ديگر، سبک زندگي مخصوص به خود داشته، در تغذيه، معماري و برپايي مراسم مذهبي متفاوت از پيروان مذاهب ديگر ظاهر مي شدند.
همچنين شيعيان تشکيلات و نهاد هاي اجتماعي مخصوص به خود را داشتند که در جوامع غير شيعي به چشم نمي خوردند، مانند: نهاد مرجعيت، نهاد نقابت و مديريت امور سادات. ارتباط و پيوند ميان مردم و رهبران ديني از طريق مساجد و ... برقرار مي شد و مردم از همين طريق نيز آموزه هاي ديني و دستور هاي مذهبي را دريافت مي کردند. همچنين جامعه ي شيعي فرهنگ و الگو هاي خاص شيعه را از طريق نماد هاي خاص شيعه دريافت مي کردند و در يک کلام، سيستم خاص و تشکيلات ويژه به جامعه ي شيعه و شيعيان نظم و نسق مي بخشيد.
پي نوشت ها
* دانش آموخته ي حوزه و دانشجوي کارشناسي ارشد تاريخ تشيع. دريافت 87/8/20- پذيرش 87/10/28.
1. در تهيه و تنظيم اين مقاله، به ويژه چارچوب اصلي و محور هاي آن مرهون پيشنهادات و راهنمائي هاي ارزشمند استاد محترم جناب آقاي دکتر محسن الويري است. (مؤلف)
2. مکتب آنال در قرن بيستم توسط دو مورخ فرانسوي به نام هاي لوسين فور و مارک بلوخ پديد آمد. اين جريان، روش جديدي در تاريخ نگاري به شمار مي آيد که در پي انتقادات و اعتراضات جامعه شناسان به مورخان و دانش تاريخ شکل گرفت. مکتب آنال رويکرد جديدي در تاريخ نگاري است که با نقد بينش تاريخ نگاري سنتي، براي بررسي تحولات تاريخي، از روش هاي ساير علوم انساني بهره مي گيرد و سعي در برقراري پيوند ميان دانش تاريخ و ساير علوم انساني دارد. فور و بلوخ در دانشگاه استراسبورگ فرانسه برخي از زبده ترين دانشمندان علوم انساني در رشته هاي گوناگون جامعه شناسي، علوم سياسي، جغرافيا و تاريخ و ... را گرد هم جمع کرده و در سالنامه اي نظراتشان را درباره ي تاريخ و پديده هاي تاريخي بيان داشتند. آنان با توجه به ضعف هاي عمده ي تاريخ نگاري سنتي که تنها شامل تاريخ سياسي، نظامي و تاريخ مذهب مي شد، به لايه ها و ديگر زواياي تاريخي به گستردگي تاريخ اجتماعي، تاريخ اقتصادي، تاريخ سرمايه ها و ... نيز توجه و توصيه کردند. به اعتقاد آنان مورخ مي بايست از لايه هاي سطحي و ظاهري تاريخ گذر کرده به زواياي پنهان و طبقات زيرين تاريخي راه يابد تا به فهم تمام ابعاد و زواياي تحولات تاريخي بشر نايل گردد. بُعد مهم اين مکتب که تحول عميقي در تاريخ نگاري به شمار مي آيد، نگاه غير سنتي به تاريخ و توجه به توده ها است. ر.ک: روح الله بهرامي، مکتب آنال؛ جامعيت فکر تاريخ نگاري، ص 49-52.
3. هـ.ر، رويمر، «تاريخ ايران دوره ي تيموريان»، تاريخ ايران کمبريج، 1379، ص 11.
4. اي. پي. پطروشفسکي، نهضت سربداران، 1351، ص 7-9.
5. همان، ص 15.
6. همان، ص 14. پطروشفکي روسي، بر اساس تفکر مارکسيستي خود، جنبه ي طبقاتي به قيام هاي مذهبي مي دهد و حرکت هاي مذهبي در روستا ها را جنبش روستايي (ارباب - رعيتي) وانمود مي کند. اما بررسي دقيق و بي طرفانه نشان مي دهد که اين حرکت ها صرفاً جنبه ي مذهبي داشته و فاقد ماهيت طبقاتي بودند.
7. همان، ص 15، به نقل از: محرم نامه ي سيد اسحاق.
8. حسن انوري، فرهنگ بزرگ سخن، 1381، ج 3، ص 1568.
9. ولادت ابن بطوطه در سال 703 ق و درگذشت وي در سال 779 ق ثبت شده و پايان نوشتار او را سوم ذي حجه 756 نوشته اند، ر.ک: شرف الدين ابوعبدالله محمد لواتي طنجي (ابن بطوطه)، سفرنامه ي ابن بطوطه، 1337، مقدمه ي مترجم، ص 25 و ص 816.
10. life style
11. مؤلفه (Moallefe) يعني آنچه شاخص و نمايان گر امري باشد، ر.ک: حسن انوري، همان، ج 7، ص 7500.
12. ابن بطوطه، همان، ص 319.
13. همان، ص 240.
14. همان، ص 166.
15. کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي، مطلع السعدين و مجمع البحرين، 1353، ص 427.
16. ابن يمين فريومدي، ديوان اشعار، [بي تا]، ص 30.
17. ابن بطوطه، همان، ص 239.
18. کمال الدين عبدالرزاق، سمرقندي همان، ص 427. همچنين غياث الدين بن همام الدين حسيني (خواندمير)، تاريخ حبيب السير في احوال افرادالبشر، ج 3، ص 366.
19. جان ماسيون اسميت، خروج و عروج سربداران، بي تا، ص 259/ رسول جعفريان، تاريخ ايران اسلامي (3) از يورش مغولان تا زوال ترکمنان، 1378، ص 181.
20. ابن بطوطه، همان، ص 213-214.
21. محمدبن خاوند شاه بن محمود (ميرخواند)، روضة الصفاء، 1380، ج 8، ص 4524 و قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، 1376، ج 2، ص 367.
22. کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي، همان، 427. همچنين ر.ک: غياث الدين بن همام الدين حسيني (خواندمير)، همان، ص 366.
23. کامل مصطفي شيبي، تشيّع و تصوّف، 1385، ص 327. گفتني است شيبي در کتابش ميان تصوف و تشيع پيوند برقرار مي کند و سعي دارد با ارائه ي شواهد و قرايني اين ادعا را به اثبات برساند، در مقابل، برخي دانشمندان شيعي ادعاي شيبي را قبول نداشته و در رد آن، کتاب هايي نيز نگاشته اند که مي توان به اثر هاشم معروف حسيني با عنوان بين التشيع و التصوف اشاره کرد، همچنين داود الهامي در اثري با عنوان موضع تشيع در برابر تصوف، ادعاي شيبي را مردود مي داند. در اين آثار با اشاره به تفاوت ماهوي ميان تشيع و تصوف و اين که اصول و قواعد مورد قبول شيعه باآموزه هاي صوفي گري متفاوت و چه بسا مخالف است، ادعاي شيبي مردود شمرده مي شود و با توجه به فرمايشات معصومان (ع) در رد صوفي گري، هيچ گونه پيوندي ميان فکر تشيع و تصوف باقي نمي ماند، ر.ک: هاشم معروف حسني، بين التشيع و التصوف، و داود الهامي، موضع تشيع در برابر تصوف، 1378.
24. اين گزارش به چند سال اول (کمتر از يک دهه) قرن نهم هجري برمي گردد و به لحاظ قرب زماني مي توان به آن استناد کرد.
25. کلاويخو، سفرنامه ي کلاويخو، 1374، ص 192.
26. همان.
27. ابن بطوطه، همان، ص 229.
28. همان، ص 213.
29. رافضه، عنواني است که برخي از اهل سنت متعصب آن را با هدف طعنه و تهمت، برشيعيان اطلاق مي کردند.
30. ابن بطوطه، همان، ص 396.
31. خواندمير، همان، ص 366.
32. محمدبن خاوند شاه بن محمود (ميرخواند)، همان، ص 4524/ قاضي نورالله شوشتري، همان، ج 2، ص 367.
33. ابن بطوطه، همان، ص 165.
34. همان، ص 167.
35. همان.
36. همان، ص 229.
37. همان، ص 167.
38. رسول، جعفريان، همان، ص 247.
39. ابن بطوطه، همان، ص 165.
40. همان، ص 176.
41. حمدالله مستوفي قزويني، نزهة القلوب، 1362، ص 54.
42. همان، ص 55.
43. همان، ص 58.
44. همان، ص 60.
45. همان، ص 60/ ابن بطوطه، همان، ص 168.
46. همان، ص 62-63.
47. همان، ص 67.
48. همان، ص 68.
49. همان.
50. همان، ص 69.
51. همان، ص 74.
52. همان، ص 115.
53. همان، ص 159.
54. همان، ص 150.
55. کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي، همان، ص 427.
56. حمدالله مستوفي قزويني، همان، ص 38.
57. همان، ص 40.
58. ابن بطوطه، همان، ص 239.
59. همان، ص 396.
60. همان، ص 240.
61. کلاويخو، همان، ص 192.
62. ابن بطوطه، همان، ص 396.
63. همان، ص 239.
64. ابن يمين فريومدي، همان، ص 30.
65. ابن بطوطه، همان، ص 216.
66. حمدالله مستوفي، همان، ص 40/ ابن بطوطه، همان، ص 213-214.
67. اي. پي. پطروشفسکي، همان، ص 15.
68. محمدبن خاوند شاه بن محمود (ميرخواند)، روضة الصفاء، ص 4524/ قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، ج 2، ص 367/ کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي، مطلع السعدين، ص 427. همچنين ر.ک: غياث الدين بن همام الدين الحسيني (خواندمير)، تاريخ حبيب السيرفي احوال افرادالبشر، 1333 ش، ص 366.
69. زين الدين جبعي عاملي (شهيد ثاني)، الروضة البهية في شرح اللمعه الدمشقيه، ج 1، ص 134/ خطبه افتتاحيه کتاب ر.ک: رسول جعفريان، همان، ص 182/ يعقوب آژند، قيام شيعي سربداران، ص 192.
70. قاضي نورالله شوشتري، مجالس المؤمنين، ج 2، ص 366-367.
71. ابن بطوطه، همان، ص 168.
72. همان، ص 205.
73. همان، ص 68.
74. همان، ص 390.
75. کمال الدين عبدالرزاق سمرقندي، همان، ص 427. همچنين ر.ک: معين الدين محمد زمچي اسفزاري، روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، 1339 ش، بخش دوم، ص 30-31.
76. ابن بطوطه، همان، ص 190.
77. حمدالله مستوفي، همان، ص 49.
78. ابن بطوطه، همان، ص 390.
79. همان، ص 213.
80. محمد رياض، «تصحيح متن مکتوبات مير سيد علي همداني»، مجله ي دانشگاه ي ادبيات دانشگاه تهران، شماره ي اول، سال 20، 1353، ص 33.
- ابن بطوطه، شرف الدين ابوعبدالله محمد لواتي طنجي، سفرنامه ي ابن بطوطه، ترجمه ي محمدعلي موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1337.
- ابن يمين فريومدي، ديوان اشعار، تصحيح حسين علي باستاني راد، انتشارات کتاب خانه ي سنائي، [بي تا].
- آژند، يعقوب، قيام شيعي سربداران، تهران، نشر گسترده، 1363.
- اسفزاري، معين الدين محمد زمچي، روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، بخش دوم، تصحيح سيد محمدکاظم امام، تهران، چاپخانه ي دانشگاه، 1339.
- الهامي، داود، موضع تشيع در برابر تصوف، قم، مکتب اسلام، 1378.
- انوري، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1381.
- بهرامي، روح الله، مکتب آنال؛ جامعيت فکر تاريخ نگاري، شيراز، انتشارات نويد، 1386.
- پطروشفسکي، اي.پي، نهضت سربداران، ترجمه ي کريم کشاورز، تهران، انتشارات پيام، 1351.
- جان ماسيون اسميت، خروج و عروج سربداران، ترجمه ي يعقوب آژند، تهران، مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، [بي تا].
- جعفريان، رسول، تاريخ ايران اسلامي (3) از يورش مغولان تا زوال ترکمنان، تهران، مؤسسه ي فرهنگي دانش و انديشه ي معاصر، 1378.
- حسني، هاشم معروف، بين التشيع و التصوف، بيروت، دارالعلم، 1979 م.
- خواندمير، غياث الدين بن همام الدين حسيني، تاريخ حبيب السير في احوال افراد البشر، تهران، انتشارات کتابخانه خيام، 1333.
- رويمر، هـ.ر، «تاريخ ايران دوره ي تيموريان»، تاريخ کمبريج، ترجمه ي يعقوب آژند، تهران، جامي، 1379.
- رياض، محمد، «تصحيح متن مکتوبات مير سيد علي همداني»، مجله ي دانشکده ي ادبيات دانشگاه تهران، سال 20، شماره ي اول، 1353.
- سمرقندي، کمال الدين عبدالرزاق، مطلع السعدين و مجمع البحرين، به اهتمام عبدالحسين نوايي، تهران، کتابخانه ي طهوري، 1353.
- شهيد ثاني، زين الدين جبعي عاملي، الروضة البهيّه في شرح اللمعه الدمشقيه، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المؤمنين، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1376 ق.
- شيبي، کامل مصطفي، تشيّع و تصوّف، ترجمه ي علي رضا ذکاوتي قراگوزلو، تهران، اميرکبير، 1385.
- کلاويخو، سفرنامه ي کلاويخو، ترجمه ي مسعود رجب نيا، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1374، چاپ سوم.
- مستوفي قزويني، حمدالله، نزهة القلوب، به اهتمام و تصحيح گاي ليسترنج، تهران، دنياي کتاب، 1362.
- ميرخواند، محمدبن خاوند شاه روضة الصفاء، تصحيح جمشيد کيان فر، تهران، انتشارات اساطير، 1380.
منبع: تاريخ در آيينه ي پژوهش، شماره ي 19.