اسلام تکنوکراسي ؛ اسلام آمريکایي
نويسنده: سکينه نعمتي
فن سالاري يا تکنوکراسي پارادايمي شناختي حاصل از يک چارچوب تفسيري انحرافي و يک ساختار اقتصادي ، فرهنگي، اجتماعي و سياسي مناسب با آن است که براي تفسير اسلام به کار مي رود. شناخت اين پارادايم و اين نوع تفسير از اسلام مي تواند ارائه کننده شناخت يک دوره تاريخي باشد؛ گروهي که قائل به اين پارادايم تفسيري از اسلام بوده و آن را قبول دارند، از نظر معرفتي به تمام معنا مصلحت گرا هستند. به عبارت ديگر اين گروه با رويکردي نتيجه گرا براي رسيدن به مقصود خود مصحلت را به تمام معناي آن بر چارچوب هاي شناختي خود حاکم مي کنند؛ لذا مي توان گفت که اين عده بيش از آن که مامور به وظيفه باشند ، مامور به نتيجه هستند. از اين رو وظيفه آنها همان نتيجه اي است که در پي آن هستند. بنابراين شناخت آنها از اسلام نيز در قالب مصلحت گرايي است و اسلام از منظر اين گروه در چارچوب نتيجه دهي تفسير مي شود و هر بعد از اسلام که نتيجه مورد انتظار آنها را نداشت به طور مصلحتي ناديده گرفته مي شود.
اگرچه به طور صريح نيز با آن مخالفتي نمي شود، ولي در نهايت تشخيص مصلحت چارچوب معرفتي آنها را تشکيل داده و اسلام را با اين چارچوب معرفتي تطبيق مي دهند. از نظر جغرافيايي حوزه اين تفکر و پارادايم آمريکاست. برهمين اساس مي توان اسلام تکنوکراسي را نوعي اسلام آميريکايي دانست که حقيقت را فداي مصلحت مي کنند و ارزش هاي اسلامي را در قالب مصلحت مي بيند. طرفداران اين پاراداريم نيز غالبا آمريکاگرا هستند ؛ يعني تحصيلکردگان آمريکا و يا دوستداران و وابستگان به تفکر آمريکايي. قائلان به اين پارادايم و چارچوب معرفتي از آنجا که داراي گرايش هاي آمريکايي هستند، بالطبع طرفدار روند جهاني شدن بوده حتي فراتر از آن معتقدند که جهاني شدن امري جبري و برگشت ناپذير مي باشد که از مدت ها پيش آغاز شده و مقاومت در برابر آن بي فايده است، همچنان که مقاومت در برابر فناوري نتيجه اي نداشته است. نگاه اين عده به جهاني شدن در واقع جهاني سازي اجباري آمريکا در قالب رهبري بوش است که پس از حادثه 11 سپتامبر با کاربري نظامي و استفاده از تجهيزات و فناوري تسليحات گره خورده و معتقدند که آمريکا در سايه اقدامات نظامي قادر به اجراي پروژه جهاني سازي خواهد بود؛ همان طور که ناپلئون در گذشته به سکولارسازي دست يازيد و هيتلر به مدرن سازي.
اعتقاد به اين تفکر از آنجا که با انفعال در برابر هر روند ديگري جز جهاني سازي آمريکا عجين گشته به طور تئوريک مغاير و متضاد با استقلال است. از اين رو اين عده با رويکرد استقلال طلبانه ميانه اي نداشته در چارچوب معرفتي خود آن را بر نمي تابند. مصلحت گرايان براي رسيدن به نتايج هيچگاه به طور مستقيم برخورد نمي کنند؛ بلکه به طور تدريجي و عملي سعي دارند ارزش هاي منافي با مصحلت خويش را کمرنگ کنند. به اين ترتيب اصل عملي برائت را جاري مي کنند.اين گروه بيش از آنکه سخن بگويند به عمل در جهت اهداف خود روي مي آورند.
براين اساس کمتر از سکولاريسم سخن مي گويند؛ اما به طور عملي به سکولاريسم مي گرايند. در نتيجه عميقا در چارچوب عقلانيت ابزاري و عمل گرايي بطلان ارزش هاي منافي با مصحلت خود را دنبال مي کنند. سکولارهاي اروپا نيز- که در قالب سکولاريست هاي روشنفکر با سخن گفتن و شکستن مرزها و ارزشها- راه را براي عملي کردن اين سنت شکني توسط اسلام تکنوکراسي آماده مي کنند ، در واقع مقدمه سازان اسلام تکنوکراسي هستند. فن سالاران مصلحت گرا ، از آنجا که آزادي را در عمل خواستارند ، با عدالت دشمني عملي ورزيده و اگر در زبان از عدالت سخن بگويند بيشتر براي تزيين کلام است تا عمل؛ چه اين عده عدالت را صرفا در افزايش و توسعه قشر متوسط مي دانند. تکنوکرات هاي مسلمانان سعي در مرتبط ساختن شرايط قبل از انقلاب به شرايط پس از انقلاب دارند. به عبارتي آنها ما قبل انقلاب را به ما بعد انقلاب وصل مي کنند؛ زيرا اين هدف به عنوان يک مصلحت عام مورد پذيرش آنها قرار گرفته و اصولا فن سالاري تنها منحصر در شرايط ما قبل انقلاب يا بعد آن نيست. بنابراين انقلاب و ارزش هاي مربوط به آن نيز در دامن اين تفکر و گرايش مصحلت گرا قرباني مي شوند. تکنوکرات هاي مسلمان همواره در حالت ستادي و پشت صحنه مي مانند و هيچ گاه در حالت صف و خط مقدم ظاهر نمي شوند. لذا هميشه پس از برخورد نيروهاي خط شکن به عنوان منجي وارد صحنه مي شوند. اين اخلاق و شيوه ، آنها را به يک گروه فرصت طلب قهار تبديل کرده است. در بعد سياست خارجي نيز اين گروه مصلحت گرا بوده و ارزش ها را در آن دخالت نمي دهند و در اين چارچوب تا آنجا پيش مي روند که کشوري چون اسرائيل را به رسميت بشناسند. اين گروه از آنجا که دين را در عرصه عمومي نمي پذيرند و آن را محدود به حوزه خصوصي افراد مي کنند، عملا سکولار بوده و سکولاريسم را يک امر عمومي مي نمايانند. بنابراين در عمل به سوي دين مناسکي در فضاي خصوصي و فرهنگ توده اي در فضاي عمومي حرکت مي کنند که نتيجه آن چيزي جز قرباني کردن اسلام اعتقادي و ايماني در جامعه نمي باشد. از اين منظر ارزش هاي ديني به شدت بي پايه پنداشته مي شود و در دراز مدت به نابودي آن منجر خواهد شد.
منبع: اندیشکده روابط بین الملل
اگرچه به طور صريح نيز با آن مخالفتي نمي شود، ولي در نهايت تشخيص مصلحت چارچوب معرفتي آنها را تشکيل داده و اسلام را با اين چارچوب معرفتي تطبيق مي دهند. از نظر جغرافيايي حوزه اين تفکر و پارادايم آمريکاست. برهمين اساس مي توان اسلام تکنوکراسي را نوعي اسلام آميريکايي دانست که حقيقت را فداي مصلحت مي کنند و ارزش هاي اسلامي را در قالب مصلحت مي بيند. طرفداران اين پاراداريم نيز غالبا آمريکاگرا هستند ؛ يعني تحصيلکردگان آمريکا و يا دوستداران و وابستگان به تفکر آمريکايي. قائلان به اين پارادايم و چارچوب معرفتي از آنجا که داراي گرايش هاي آمريکايي هستند، بالطبع طرفدار روند جهاني شدن بوده حتي فراتر از آن معتقدند که جهاني شدن امري جبري و برگشت ناپذير مي باشد که از مدت ها پيش آغاز شده و مقاومت در برابر آن بي فايده است، همچنان که مقاومت در برابر فناوري نتيجه اي نداشته است. نگاه اين عده به جهاني شدن در واقع جهاني سازي اجباري آمريکا در قالب رهبري بوش است که پس از حادثه 11 سپتامبر با کاربري نظامي و استفاده از تجهيزات و فناوري تسليحات گره خورده و معتقدند که آمريکا در سايه اقدامات نظامي قادر به اجراي پروژه جهاني سازي خواهد بود؛ همان طور که ناپلئون در گذشته به سکولارسازي دست يازيد و هيتلر به مدرن سازي.
اعتقاد به اين تفکر از آنجا که با انفعال در برابر هر روند ديگري جز جهاني سازي آمريکا عجين گشته به طور تئوريک مغاير و متضاد با استقلال است. از اين رو اين عده با رويکرد استقلال طلبانه ميانه اي نداشته در چارچوب معرفتي خود آن را بر نمي تابند. مصلحت گرايان براي رسيدن به نتايج هيچگاه به طور مستقيم برخورد نمي کنند؛ بلکه به طور تدريجي و عملي سعي دارند ارزش هاي منافي با مصحلت خويش را کمرنگ کنند. به اين ترتيب اصل عملي برائت را جاري مي کنند.اين گروه بيش از آنکه سخن بگويند به عمل در جهت اهداف خود روي مي آورند.
براين اساس کمتر از سکولاريسم سخن مي گويند؛ اما به طور عملي به سکولاريسم مي گرايند. در نتيجه عميقا در چارچوب عقلانيت ابزاري و عمل گرايي بطلان ارزش هاي منافي با مصحلت خود را دنبال مي کنند. سکولارهاي اروپا نيز- که در قالب سکولاريست هاي روشنفکر با سخن گفتن و شکستن مرزها و ارزشها- راه را براي عملي کردن اين سنت شکني توسط اسلام تکنوکراسي آماده مي کنند ، در واقع مقدمه سازان اسلام تکنوکراسي هستند. فن سالاران مصلحت گرا ، از آنجا که آزادي را در عمل خواستارند ، با عدالت دشمني عملي ورزيده و اگر در زبان از عدالت سخن بگويند بيشتر براي تزيين کلام است تا عمل؛ چه اين عده عدالت را صرفا در افزايش و توسعه قشر متوسط مي دانند. تکنوکرات هاي مسلمانان سعي در مرتبط ساختن شرايط قبل از انقلاب به شرايط پس از انقلاب دارند. به عبارتي آنها ما قبل انقلاب را به ما بعد انقلاب وصل مي کنند؛ زيرا اين هدف به عنوان يک مصلحت عام مورد پذيرش آنها قرار گرفته و اصولا فن سالاري تنها منحصر در شرايط ما قبل انقلاب يا بعد آن نيست. بنابراين انقلاب و ارزش هاي مربوط به آن نيز در دامن اين تفکر و گرايش مصحلت گرا قرباني مي شوند. تکنوکرات هاي مسلمان همواره در حالت ستادي و پشت صحنه مي مانند و هيچ گاه در حالت صف و خط مقدم ظاهر نمي شوند. لذا هميشه پس از برخورد نيروهاي خط شکن به عنوان منجي وارد صحنه مي شوند. اين اخلاق و شيوه ، آنها را به يک گروه فرصت طلب قهار تبديل کرده است. در بعد سياست خارجي نيز اين گروه مصلحت گرا بوده و ارزش ها را در آن دخالت نمي دهند و در اين چارچوب تا آنجا پيش مي روند که کشوري چون اسرائيل را به رسميت بشناسند. اين گروه از آنجا که دين را در عرصه عمومي نمي پذيرند و آن را محدود به حوزه خصوصي افراد مي کنند، عملا سکولار بوده و سکولاريسم را يک امر عمومي مي نمايانند. بنابراين در عمل به سوي دين مناسکي در فضاي خصوصي و فرهنگ توده اي در فضاي عمومي حرکت مي کنند که نتيجه آن چيزي جز قرباني کردن اسلام اعتقادي و ايماني در جامعه نمي باشد. از اين منظر ارزش هاي ديني به شدت بي پايه پنداشته مي شود و در دراز مدت به نابودي آن منجر خواهد شد.
منبع: اندیشکده روابط بین الملل