بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم
شاعر : حافظ
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم |
|
بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم |
نيست چون آينهام روي ز آهن چه کنم |
|
آه کز طعنه بدخواه نديدم رويت |
کارفرماي قدر ميکند اين من چه کنم |
|
برو اي ناصح و بر دردکشان خرده مگير |
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم |
|
برق غيرت چو چنين ميجهد از مکمن غيب |
دستگير ار نشود لطف تهمتن چه کنم |
|
شاه ترکان چو پسنديد و به چاهم انداخت |
چاره تيره شب وادي ايمن چه کنم |
|
مددي گر به چراغي نکند آتش طور |
اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم |
|
حافظا خلد برين خانه موروث من است |
|