روي تو کس نديد و هزارت رقيب هست
شاعر : حافظ
در غنچهاي هنوز و صدت عندليب هست |
|
روي تو کس نديد و هزارت رقيب هست |
چون من در آن ديار هزاران غريب هست |
|
گر آمدم به کوي تو چندان غريب نيست |
هر جا که هست پرتو روي حبيب هست |
|
در عشق خانقاه و خرابات فرق نيست |
ناقوس دير راهب و نام صليب هست |
|
آن جا که کار صومعه را جلوه ميدهند |
اي خواجه درد نيست وگرنه طبيب هست |
|
عاشق که شد که يار به حالش نظر نکرد |
هم قصهاي غريب و حديثي عجيب هست |
|
فرياد حافظ اين همه آخر به هرزه نيست |
|