معرفی کتاب «زبان گل ها» نوشته ونسا دیفن باخ

داستانی متفاوت از نگاه دختر پرورشگاهی ،در کتاب زبان گل ها شما با معانی و احساس گل ها آشنا خواهید شد!
شنبه، 10 مهر 1400
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: فاطمه سادات میرامامی
موارد بیشتر برای شما
معرفی کتاب «زبان گل ها» نوشته ونسا دیفن باخ

مشخصات کتاب

نام کتاب زبان گل ها
نویسنده ونسا دیفن باخ
ناشر آموت
سال چاپ بهار 1395
تعداد صفحه 390
رده سنی بزرگسال
ژانر درام
کشور سازنده آمریکا
 

خلاصه ای از کتاب «زبان گل ها»

ویکتوریا دختر کوچکی است که در پرورشگاه زندگی می کند او نمی‌تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. گرانت زنی است روستایی که ویکتوریا را به سرپرستی قبول می کند. گرانت صاحب تاکستان بزرگی است. او از علم زبان گل ها و شناخت گیاهان مطلع است. ویکتوریا در کنار گرانت زبان گل ها را می آموزد اما از بد روزگار مجبور می شود دوباره به پرورشگاه بازگردد.

او در سن هجده سالگی در جامعه رها می شود. او تنها استعدادی که دارد شناخت زبان گل ها است. ویکتوریا به گل فروشی محل رفته و با موهبت کمک به دیگران از طریق انتخاب گل ها معروف می‌شود. او روزها را در گل فروشی است و شب ها را در پارک عمومی شهر زیر بوته شمشاد ها می خوابد. در این میان فروشنده ای مرموز در بازار گل با جواب سوال هایی از ویکتوریا راز دردناک گذشته اش را زنده می کند.

این کتاب تاکنون به چهل زبان زنده دنیا ترجمه شده است. زبان گل ها از پر فروش ترین کتاب های نیویورک‌تایمز است. نکته جالبی که این کتاب را از دیگر کتاب ها متمایز می کند، فهرست آخر کتاب با عنوان «فرهنگ معنی گل های ویکتوریا» است. او در این فرهنگ نامه  با آوردن نام گل ها به ویژگی آن ها اشاره می کند.

شما با خواندن این کتاب می توانید در آینده گل هایتان را ماهرانه و آگاهانه تر انتخاب کنید. مانند: گل اطلسی به معنای حضور شما باعث آرامشم است. گل داوودی به معنای حقیقت، تو دوست فوق‌العاده من هستی است. گل نسترن به معنای سادگی، احساس همدلی و تقاضای دوست داشتن است.
 

شخصیت های شاخص در داستان

از مهمترین شخصیت های کتاب ویکتوریا است که در این کتاب زندگی او را بازگو می‌کند. همچنین به گذشته ی گرانت مادرخوانده ی ویکتوریا می پردازد و در بازگویی این سرگذشت در نقطه ای خاطرات آن ها با هم تلاقی پیدا می‌کند.

معرفی کتاب «زبان گل ها» نوشته ونسا دیفن باخ
 

مشخصات نویسنده

ونسا دیفن باخ در سانفرانسیسکو چشم به جهان گشود و در چیکو کالیفرنیا بزرگ شد و در استنفورد زندگی کرد. تحصیلات او در دانشگاه در رشته نویسندگی خلاق بود. فعالیت های او مدرس هنر و نویسندگی در جامعه کم درآمد بود. او موسس شبکه ی «کاملیا »است و هدفش در ساخت این شبکه خلق جنبش ملی برای حمایت از جوانانی است که سنشان از اقامت در پرورشگاه تمام شده است.
 

نظر منتقدان درباره کتاب« زبان گل ها»

+مجله هفتگی سرگرمی : داستانی دلربا و جذاب طوری که حتی شخصیت ویکتوریا داستان چهره ی دوست داشتنی است.

+مجله اپرا: با خواندن زبان گل ها قطعا دسته گل بعدیتان را ماهرانه انتخاب خواهید کرد.

+ بریژیت ویکز: قصه گویی مسحور کننده، خیلی دوست دارم به ونسا یک دسته گل اشتیاق و گل استکانی (قدردانی) هدیه دهم و یک نشان دیگر که باید به دسته گل هایش اضافه کنم یک میخک صورتی ( هرگز فراموشت نمی‌کنم) است.
 

نظرات و تجربه کاربران درباره کتاب «زبان گل ها»

+می‌تونم بگم جزو غم انگیز ترین و دردناک ترین کتاب هایی بود که تو زندگیم خوندم. اما این موضوع چیزی از ارزش های کتاب کم نمی‌کند.

+ داستان جالب و جذابی است با یک موضوع بکر و نو و دلنشین.

+ کتاب خیلی جذابی است من اولش خوشم نیومد ولی بعد که خوندم احساس خیلی خوبی پیدا کردم .من کاملا می‌تونم شخصیت ویکتوریا رو درک کنم پیشنهاد می کنم حتما بخونید.

+من خیلی دوستش داشتم حس ویکتوریا برایم قابل لمس بود تردیدها، سرخوردگی ها، ترس ها .....

+ کتاب از لحاظ توصیف محل زندگی و شرایط خیلی خوب بیان شده بود و داستان را نمی‌توان حدس زد.

+ من این کتاب رو نخوندم هنوز اما مشتاقم که پایان کتاب قسمت فهرست را مطالعه کنم.
 

برشی از کتاب«زبان گل ها»

+وارد اولین گلخانه شدم. همانی بود که گرانت در اولین پیاده‌روی‌مان نشانم داده بود و بیشتر شامل ارکیده می‌شد. فقط یک دیوار آن از انواع دیگر گل و گل نرگس پوشیده شده بود. گرم‌تر از بیرون بود و من با تی‌شرت نازکم راحت بودم. از ردیف بالای قفسه‌های سمت چپ شروع کردم. دفترم را شماره‌گذاری کردم و از هر گل دو عکس گرفتم و به جای تنظیمات دوربین، نام علمی گل‌ها را نوشتم. بعد از آن، از یکی از کتاب‌های باغبانی گرانت برای شناسایی نام رایج هر کدام از گل‌ها استفاده کردم. در حاشیه‌ی کتاب نقاشی می‌کردم و فرهنگ نام گل‌های خودم را باز کردم. علامتی کنار هر گلی که از آن عکس می‌گرفتم می‌گذاشتم. چهار حلقه فیلم تمام کردم و شانزده علامت در کتابم گذاشتم.

+روز و شب از انتهای تپه، مه همچون دودی غلیظ، به آسمان بلند می‌شد. هنگام وجین علف‌های هرز، سفیدی گسترده‌اش را تماشا می‌کردم. تصور خوشبختی با ذره‌ای از ناامیدی همراه بود. اواخر اکتبر، هوای سانفرانسیسکو معتدل و میدان مک‌کینلی ساکت بود. باغچه‌ام، به جز یک نوع خشخاش حساس، از جابه‌جایی جان سالم به در برده بود. در بیست و چهار ساعت اول تصور کردم می‌توانم با یک زندگی پنهانی، در پناه درختان احساس رضایت کنم. در حال کار کردن گوش می‌سپردم. آماده بودم به محض شنیدن صدای پایی فرار کنم. ولی هیچ‌کس به طرف چمنزار من نیامد. هیچ‌کس با چهره‌ی کنجکاو وارد جنگلی که من در آن پنهان شده بودم نشد. حتی زمین بازی به جز پانزده دقیقه قبل از مدرسه، هنگامی که بچه‌ها قبل از آن که مبصر ارشد، آن‌ها را از پایین تپه جمع کند، تاب‌ بازی می‌کردند، خالی بود.
 

معرفی کتاب های مشابه

جنگی که نجاتم داد
داستان دختری به نام آدا که در جنگ جهانی دوم با برادر کوچکش از خانه فرار می کند. نوشته: کیمبرلی بروبیکربردلی
 
دختری در قطار
روایتی مدرن در مورد رنجش های زنی بدون اعتماد به نفس. نوشته : پائولا هاوکینز
 
کجا میریم بابا
روایتی از پدری که دو فرزند معلول ذهنی دارد نوشته :ژان لوئی فورنیه
 
قرنطینه
داستان هیجان انگیز در مورد یک بیماری مهلک مانند کرونا که دختری مجبور می شود از خانواده اش دور شود .نوشته: جنیفر آی نیلسن


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما