زيبا ترين مخلوق رب
شاعر:جواد حیدری
امشب دل ديوانه را ديوانهتر كرده خدا
بر هر دلى كه عاشق است اينك نظر كرده خدا
نخل دل پژمرده را پر باروبر كرده خدا
تا كاسه ما پركند ما را خبر كرده خدا
رحمت فراوان آمده ظلمت بپايان آمده
زيباترين مخلوق ربّ احمد نمايان آمده
او آمده تا رحمت حق را به ما اهدا كند
تنها زحق دم مىزند تا سرّ حق افشا كند
يعنى كه نام شيعه را با مرتضى انشا كند
ما را گداى حضرت صدّيقه كبرى كند
اى كاش بتهاى دل آلودهام را بشكند
قادر بود تا عادت بيهودهام را بشكند
يك اربعين سال او نشست تا وحى حق نازل شود
سنگ عدو را مىخريد تا نهضتش كامل شود
با دست حيدر قصد كرد بتخانهها باطل شود
اى كاش لبخندى از او در عمر ما حاصل شود
با مقدم زيباى او خلقت تكامل يافته
عبدالمطلب در بر خود دستهاى گل يافته
آداب او آبادى دنيا و هم عقبى بود
فرمايشاتش جملگى برنامه مولا بود
يك دل مطيع و بندهاش آيا ميان ما بُوَد
تا در رهش سيلى خورد اين هديه زهرا بُوَد
بى درد گر هستى برو گر اهل دردى خوش نشين
خود را كنار سفره پر بركت احمد ببين
فخرش بود بس حاصل ايثار او شد فاطمه
مانند مادر مهربان دلدار او شد فاطمه
زيباترين آئينه رفتار او شد فاطمه
بشكسته سينه محرم اسرار او شد فاطمه
گر چه محمد بانى ميخانه كوثر بُوَد
او دستبوس فاطمه تا لحظه آخر بُوَد
در هر كجا ميزد قدم بوده على پروانهاش
مانند حيدر كس نشد از صدق دل ديوانهاش
گويد على فخرم بود هستم غلام خانهاش
شكر خدا گرديدهام من ساكن ميخانهاش
دلدار و دلبر مصطفى محبوب داور مصطفى
از عشق برتر مصطفى استاد حيدر مصطفى
اى كاش عكس روى او در چشم ما جامى گرفت
اشكش بروى نامه ما حكم امضا مىگرفت
اى كاش شيعه بيش از اين با نام او پا مىگرفت
وحدت بود اينكه جهان الگو ز زهرا مىگرفت
دين و سياست در همه بُعد جهان جارى شود
با اين درايت يوسف صحرانشين يارى شود
منبع:www.payambarazam.ir
/ن
بر هر دلى كه عاشق است اينك نظر كرده خدا
نخل دل پژمرده را پر باروبر كرده خدا
تا كاسه ما پركند ما را خبر كرده خدا
رحمت فراوان آمده ظلمت بپايان آمده
زيباترين مخلوق ربّ احمد نمايان آمده
او آمده تا رحمت حق را به ما اهدا كند
تنها زحق دم مىزند تا سرّ حق افشا كند
يعنى كه نام شيعه را با مرتضى انشا كند
ما را گداى حضرت صدّيقه كبرى كند
اى كاش بتهاى دل آلودهام را بشكند
قادر بود تا عادت بيهودهام را بشكند
يك اربعين سال او نشست تا وحى حق نازل شود
سنگ عدو را مىخريد تا نهضتش كامل شود
با دست حيدر قصد كرد بتخانهها باطل شود
اى كاش لبخندى از او در عمر ما حاصل شود
با مقدم زيباى او خلقت تكامل يافته
عبدالمطلب در بر خود دستهاى گل يافته
آداب او آبادى دنيا و هم عقبى بود
فرمايشاتش جملگى برنامه مولا بود
يك دل مطيع و بندهاش آيا ميان ما بُوَد
تا در رهش سيلى خورد اين هديه زهرا بُوَد
بى درد گر هستى برو گر اهل دردى خوش نشين
خود را كنار سفره پر بركت احمد ببين
فخرش بود بس حاصل ايثار او شد فاطمه
مانند مادر مهربان دلدار او شد فاطمه
زيباترين آئينه رفتار او شد فاطمه
بشكسته سينه محرم اسرار او شد فاطمه
گر چه محمد بانى ميخانه كوثر بُوَد
او دستبوس فاطمه تا لحظه آخر بُوَد
در هر كجا ميزد قدم بوده على پروانهاش
مانند حيدر كس نشد از صدق دل ديوانهاش
گويد على فخرم بود هستم غلام خانهاش
شكر خدا گرديدهام من ساكن ميخانهاش
دلدار و دلبر مصطفى محبوب داور مصطفى
از عشق برتر مصطفى استاد حيدر مصطفى
اى كاش عكس روى او در چشم ما جامى گرفت
اشكش بروى نامه ما حكم امضا مىگرفت
اى كاش شيعه بيش از اين با نام او پا مىگرفت
وحدت بود اينكه جهان الگو ز زهرا مىگرفت
دين و سياست در همه بُعد جهان جارى شود
با اين درايت يوسف صحرانشين يارى شود
منبع:www.payambarazam.ir
/ن