سیاست ، قدرت و نابرابری (4)
نويسنده: حبیب عشایری
15- رویکردحاکمان و انزوای سیاسی :
16- روشنفکر و حرمت آن :
17- مشارکت سیاسی زنان :
عدم استفاده مطلوب از توان و قابلیت های زنان بعنوان بخش کثیری از جمعیت بالقوه جوامع درحال توسعه مانع جدی در پیشرفت جامعه تلقی می گردد. به گونه ای که هم اکنون در بسیاری از این کشورها عدم توجه لازم به نقش واقعی بانوان در توسعه متوازن عملا بهره برداری صحیح از حجم عظیمی ازسرمایه های بالقوه جامعه را درجهت نقش آفرینی آنان درترسیم سرنوشت سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ابتر گذارده است. بنابراین نادیده گرفتن عامدانه نقش وکارکردزنان درعصرجدید نه تنها فقدان زیانباری درعرصه سیاسی- اقتصادی تلقی گردیده بلکه صدمات جبران ناپذیرمادی ومعنوی قابل توجهی رابر پیکره نظام سیاسی واردخواهدساخت . حتی حرکت در مسیر توسعه باکندی شدید و معناداری مواجه خواهدشد.
"از نظر لیکاک حزب سیاسی گروه کم وبیش سازمان یافته شهروندانی است که بعنوان یک واحد سیاسی باهم عمل کنند و در مسائل عمومی عقاید مشترکی دارند و با استفاده اختیاردادن رای در راستای هدفی مشترک می کوشند برحکومت تسلط یابند."33 اصولا تمرین درست دموکراسی مستلزم وجود احزاب و تشکل های سیاسی مختلف مردم مداراست .بنابراین تقید و تعهد حاکمان سیاسی به فراهم سازی بستر تحزب و ایجاد فضای باز سیاسی ضامن نهادینه شدن فرهنگ مردم سالاری در جامعه خواهد بود. براین اساس در چنین حالتی اقشار مختلف اجتماعی با استماع صداهای گوناگون درصدد انتخاب بهترین ها خواهند بود تا از این طریق نمایندگان منتخب مردم امکان اداره کشور و تامین مطالبات آنان را داشته باشند.در این ارتباط می توان کار ویژه های احزاب سیاسی را مشتمل برالف)رقابت انتخاباتی باهدف پیروزی ب)تدوین سیاست های عمومی ج)برخورد و انتقاد از حکومت د)آموزش سیاسی مردم ه) واسطه میان حکومت و مردم و) کارحکومت پارلمانی را تسهیل می کند ز) همفکران را گرد هم می آورد."34 نام برد البته باید توجه داشت که در برخی از کشورهای در حال توسعه ما شاهد حاکمیت دموکراسی های نمایشی هستیم به گونه ای که حاکمان سیاسی بابرگزاری انتخابات غیردموکراتیک و نادیده گرفتن رای ونظر واقعی مردم سلیقه خود را برآنان تحمیل نموده و با گماردن افراد نالایق و غیرکارامد در مناصب سیاسی و اقتصادی فرصت سوء استفاده ورانت منافع سرشارناشی ازقبضه قدرت رابرای آنها فراهم می نمایند. ازاینرو فعالیت آزادانه احزاب وتشکل های سیاسی وصنفی نظام سیاسی را ازهرگونه جهت گیری احتمالی به سمت دیکتاتوری و یکجانبه گرایی بیمه می نماید و سلامت سیاسی حاکمان را در یک فرایند دموکراتیک تضمین میکند.
به رغم اینکه ازشکست فاشیسم، نازیسم ، استالینیسم ، لنینیسم و مائوییسم بعنوان نظام های سیاسی تمامیت خواه نزدیک به 7 دهه میگذرد. لیکن ما همچنان در سالهای پایانی قرن بیستم و در آستانه هزاره سوم میلادی شاهد وجود نظام های مبتنی برمشی دیکتاتوری هستیم."کودتای 28مرداد1332در ایران و حاکمیت بلامنازع شاه برقدرت وآزارهای سیاسی رژیم برعلیه روشنفکران و احزاب را می توان بعنوان مصداق برجسته دیکتاتوری سیاسی تلقی نمود."35 این موضوع حاکی از فقدان بنیان های مردم سالاری در اینگونه جوامع است به گونه ای که نبود فردگرایی مثبت،تفکرمبتنی برزمینه های استقرایی قوی، آموزش، منطق و شیوه کارجمعی، هویت عمومی، قانون پذیری، آرامش اقتصادی، اصلاح نگری و اصلاح پذیری، تناسب منافع هیات حاکمه با مصالح و منافع عمومی، سازوکاری جهت انتخاب افراد براساس رقابت، توانایی ولیاقت و امکان فعالیت نهادهای غیردولتی درنظام اجتماعی ، فرهنگ تحزب ، آزادی بیان، قلم و... بعنوان مصادیق بارز مکتب دیکتاتورها تلقی می گردد. "در این خصوص می توان به سیاست سرکوب فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی در دوران 1948-1953م تحت عنوان [ژدانوویسم] که توسط کمیته مرکزی حزب کمونیست درسال 1946به ابتکارآندری ژدانف سخنگوی فرهنگی استالین ودبیرحزب برضد هرگونه گرایش غربی و بورژوازی در ادبیات ، هنر، فلسفه و علوم در اتحاد شوروی اتخاذشد "36 اشاره کرد. اریک اریکسون در تحلیل شخصیت رهبران دیکتاتور دینامیسم روانی فرد را در متن جامعه و تاریخ قرارمی دهد و مشکلات شخصیتی رابا مسائل تاریخی عصری خاص مربوط می سازد. به نظراریکسون شرط پیدایش شخصیت رهبران دیکتاتور گذار او از هشت مرحله زندگی و حل بحرانهایی است که درهر مرحله پیدا میشود،این بحرانها عبارتند از: بحران عدم امنیت- بحران شک وتردید واحساس شرم- بحران احساس گناه- بحران حقارت- بحران هویت- بحران مربوط به احساس جدایی باجنس مخالف- بحران رکود و بحران مربوط به یاس واضطراب ، شاید تعمق در دغدغه آنره شامسون طی سقوط فرانسه درسال 1940م حاکی از فضای خفقان حاکم برآن کشور بوده و نشانگر تلاش آزادیخواهان برای خروج از وضعیت دیکتاتوری است در این ارتباط می توان به ان بعنوان شاهد مثالی دیگر اشاره کرد:"وی می گوید؛من بیزارم ازاین سکوتی که اسارت وبندگی آن رابرماتحمیل می کند ولی امروز این سکوت یگانه پناهگاه حقیقت است . ما باید تیره روزیهای کشورمان را همچون غصه های خصوصی خودمان ....در خاموشی تفکراتمان تحمل کنیم....ماجرای فرانسه ماجرای شخصی شده است که هریک از ما به قدرشایستگی ونیروی خویش همه جا در درون خود آنرا بردوش می کشد. اما تفکرات ملتی که مصمم به بازیافتن عظمت خویش باشد ممکن نیست تا ابد در سکوت بماند، منتها برای رسیدن به مرتبه اعتقاد به نجات نیازمند هزاران صد است. من امیدوارم که این صداها در همین سکوت آماده شوند.
ادامه دارد ...
منبع: اندیشکده روابط بین الملل