بررسی مدرنیته و مسکن با تکیه بر مفاهیم فرهنگی و سبک زندگی

این مقاله به بررسی تأثیرات فرآیندها و تحولات فرهنگی معاصر از جمله مدرن شدن، جهانی شدن، تکنولوژیک شدن و فردگرایی، بر سبک زندگی و خانه با تکیه بر مفاهیم سبک زندگی و مسکن روستایی در ایران از منظر انسان شناختی و با کمک روش مردم نگاری می پردازد.
سه‌شنبه، 29 فروردين 1402
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی مدرنیته و مسکن  با تکیه بر مفاهیم فرهنگی و سبک زندگی

مقدمه

این مقاله به بررسی تأثیرات فرآیندها و تحولات فرهنگی معاصر از جمله مدرن شدن، جهانی شدن، رسانه ای شدن، گسترش تکنولوژی های ارتباطی و اطلاعاتی، تحول خانواده، عرفی شدن، تکنولوژیک شدن و فردگرایی، بر سبک زندگی و خانه با تکیه بر مفاهیم سبک زندگی و مسکن روستایی در ایران از منظر انسان شناختی و با کمک روش مردم نگاری می پردازد.

نگارنده تجربه نسبتاً طولانی زندگی در هر سه بستر فرهنگی کاملاً متفاوت روستا، تهران و لندن را داشته است. (2) این سه بستر فرهنگی متفاوت طیفی از سه فرهنگ «نسبتاً سنتی» تا «کاملاً مدرن اند»؛ از این رو تجربه ی زیستن در این بسترهای متفاوت، این امکان را برای نگارنده فراهم آورده است تا بتواند تفاوت هایی را که بین تلقی های سنتی و مدرن از خانه وجود دارد و تحولاتی را که مدرنیته در فرهنگ خانه به وجود آورده است به نحو ملموس تری درک و تحلیل نماید؛

امّا تحلیل ها و برداشت هایی که ارائه می شود صرفاً «تجربه ی محض» یا «تجربه ی خام» تبیین ناشده نیستند، بلکه نویسنده به عنوان انسان شناس و تحلیلگر فرهنگ تلاش کرده است تا در پرتو نظریه ها و مفاهیم علوم اجتماعی، تجربه های خود را برای توصیف و تبیین تحولات فرهنگ خانه به خدمت گیرد.

همچنین کوشیده ام تا بستر فرهنگی که خانه ی مدرن ساخته و معنا می شود، به شیوه ای مردم نگارانه نشان داده شود. در این بررسی، از منظر "کل نگر" انسان شناختی و توصیف های مردم نگارانه، خانه ی مدرن و خانه ی پیشامدرن توصیف و تبیین و تفاوت های آنها نشان داده شده است. در این مطالعه دو نوع فرهنگ خانه، یکی مدرن و دیگری پیشامدرن، در بستر امروزی آن توضیح داده می شود.

در بخش نخست، خانه ی شهری و در بخش پایانی، توصیف مردم نگارانه ی جامعی از خانه ی روستایی ارائه خواهد شد.
 

در بخش «فرهنگ خانه: ریشه ها، کارکردها و الگوها»، این مفاهیم به مثابه ی چارچوب نظری مطالعه شده است.

همچنین «سنت و مدرنیته» نیز از مفاهیم اساسی این مقاله اند. با استفاده از مقایسه تطبیقی بین سنت و مدرنیته، (3) چگونگی تحول مفهوم و الگوی فرهنگ خانه در بخش «مدرنیته و تحول فرهنگ خانه» شرح داده شده است.

همچنین به منظور پشتیبانی تجربی از مباحث «فرهنگ خانه» به مطالعه ی مردم نگارانه ی تجربه ی زیسته نویسنده از خانه روستایی زادگاهش پرداخته شده که با عنوان «مردم نگاری مدرنیته و فرهنگ خانه» در بخش پایانی، قبل از «نتیجه»، ارائه شده است. در بخش پایانی نیز، به تحلیل مفهوم و تحولات خانه در روستا با توجه به تحول سبک زندگی روستایی در ایران پرداخته می شود.
 

طرح مسأله و ضروت بحث (ملاحظات روش شناختی)

خانه از دیدگاه اقتصادی نوعی «کالا»، از دیدگاه هنری «نماد»، از دیدگاه جامعه شناسانه «نهاد»، از دیدگاه مهندسی و معماری «بنا» یا ساختمان، از دیدگاه شهرسازی «فضا» و از دیدگاه انسان شناختی نوعی «فرهنگ» است که تمام ابعاد مذکور را در بردارد.

درک خانه و جایگاه آن در نظام روابط اجتماعی مردم و جامعه نیز با در نظرگرفتن تمامی وجوه نمادین، نهادین، مادی و زیبایی شناسانه ی خانه یا همان «فرهنگ خانه» امکان پذیر است. در انسان شناسی، این شیوه جامعه یا همه جانبه نگریستن به امور انسانی و اجتماعی را «رویکرد کل نگر»(4) می نامند.

رویکرد کل نگر، عبارت است از دیدن همه چیز درباره ی یک چیز، نه یک چیز درباره ی همه چیز. به تعبیری دیگر، تمام وجوه نمادین، نهادین، مادیی و زیبایی شناسانه مسکن، ابعاد مختلف خانه اند، نه آنکه چیزهای مختلف باشند. در «انسان شناسی خانه» به کمک مفهوم فرهنگ این ابعاد انسجام و ارتباط متقابل می یابند و «فرهنگ خانه»(5) را می سازند.

«فرهنگ خانه» همچنین دربردارنده ریشه ها، کارکردها و الگوهای فرهنگی مسکن در هر جامعه ی معین است. مبحث خانه و فرهنگ خانه در انسان شناسی در دو حیطه ی مشخص فرهنگ مادی و فضا بررسی شده است.

خانه که به صورت کلاسیک در مبحث «فرهنگ مادی» در انسان شناسی بررسی می شد، اکنون پاره ای از گفتمان انسان شناسی در حیطه ی فضا است. در انسان شناسی مسئله «فضا»(5) از دهه 1990، هم به مثابه ی بستر فرآیندها و پدیده های اجتماعی و فرهنگی و هم به مثابه ی «سازه ای اجتماعی» که برآیند و بازتاب شرایط اجتماعی است، به صورت موضوعی کانونی در انسان شناسی بدل شده است و باعث گسترش دانش های «انسان شناسی فضا و مکان» (7) «انسان شناسی منظر»(8) و «انسان شناسی معماری»(8 و 9) شده است.

آموس راپاپورت، پیشگام انسان شناسی فضا، پرسش های اصلی انسان شناسی فضا را به صورت زیر بیان می کند: 1. چه ویژگی هایی از انسان ها به عنوان نوع انسان، افراد و گروه های اجتماعی محیط را شکل می دهند؟ 2.چه جنبه هایی از محیط بر افراد و گروه ها تاثیر می گذارد؟ این تأثیرات چیست؟ تحت چه شرایطی و چرا ایجاد می شوند؟ 3.سازو کارهای این تأثیرگذاری متقابل چیست؟(11)

بررسی مفهوم خانه

آن چه نویسنده در این مقاله دنبال می کند، ضمن آن که در گفتمان انسان شناسی فضا می گنجد تلاشی است برای وارسی مفهوم خانه و توجه به پرسش های مهم آموس راپاپورت، در عین حال به گونه ای این مطالعه را می توان حوزه ی مستقلی به نام «مردم نگاری خانه» دانست.

زیرا از لحاظ روش شناختی، در این مطالعه بیش از هر چیز بر مشاهدات و تجربیات زیسته نویسنده تکیه شده و سعی بر ارائه ی توصیف و تحلیلی غنی و پرمایه از مفهوم خانه در بستر تحولات کنونی است.

کلیفورد گیرتز هدف مطالعات مردم نگارانه را وضوح بخشیدن به مسائل فرهنگی ای می داند که برای ما ناشناخته و مبهم اند و می نویسد: «مردم نگاری فعالیتی است که ... هدف آن ارائه قابل فهم و واضح موضوعات مبهم از راه فراهم ساختن «زمینه ی روشنگر»(12) و گویا برای آنها است»(گیرتز1983: 152)

از این رو مهم ترین راهبرد روش شناختی (13) که در مطالعات انسان شناسی دنبال می شود شناختن زمینه و بستر اجتماعی و تاریخی است که موضوع مورد بررسی در آن شکل گرفته و تکامل یافته است. این امر را اصطلاحاً «زمینه یابی»(14) می نامند.

زمینه یابی گاه «زمینه یابی تاریخی»(15) است که در آن مسئله مورد بررسی در بستر زمان و تاریخ مطالعه می شود، و گاه به صورت غیرتاریخی است که آن را «زمینه یابی اجتماعی»(16) می نامند. مطالعات انسان شناختی از دهه 1980 به بعد بر پیوند این دو تأکید دارند و لازمه ی فهم زمینه ی اجتماعی را دانستن زمینه ی تاریخی آن می دانند.
 

نمونه های فرهنگِ خانه 

شاید بتوان نمونه کلاسیکِ مطالعه ی فرهنگ خانه از دیدگاه انسان شناسی را در مطالعه ی مردم نگارانه ی پی یر بوردیو با عنوان «قبیله»(1974) دانست. بوردیو در این مطالعه به بررسی تجربه ی دهقانان و پرولتاریای شهری الجزایر از توسعه می پردازد و آن را «فرآیند سازگارشدن گرایش ها و تمایلات و ایدئولوژی ها با ساختارهای اقتصادی وارداتی و تحمیلی، یعنی ابداع دوباره نظام نوین تمایلات و خلق و خوها تحت ضرورت اقتصادی»(به نقل از جنیکنز 1385: 55) می داند.

بوردیو در تک نگاری «قبیله» به تفسیر نمادگرایی تجسم یافته در خانه های بربر(قبیله) می پردازد. به اعتقاد بوردیو خانه ی بربر «خرده جهانی است از دنیای فرهنگی بزرگ تر و کامل تری، جهان فشرده ای مالامال از معناست»(پیشین، 64). بوردیو کلید رمزهای پیچیده خانه بربر، را در تقابل های دوتایی تجسم یافته در این خانه جستجو می کند. به اعتقاد او آشکارترین این تقابل ها عبارتند از: درون و بیرون، شرقی/غربی (طول این خانه معمولاً در راستای محور شمالی/جنوب قرار می گیرد) و عقب/جلو.

با ورود به داخل خانه (یعنی از دنیای عمومی مردان به حیطه خصوصی زنان) آدمی با خیل دوتایی های متضادی روبه رو می شود» (همان، 65). بوردیو استدلال می کند که «حضور ملموس مصنوعات، کالاها و اثاثیه و ساختارهای فیزیکی، نمادی از نظم انتزاعی و فرهنگی ارزش ها و تفسیری از اخلاقیات است»(همان، 65).(17)

در عین حال، در اینجا لازم است به کمبود مطالعات تجربی و نظری درباره تأثیرات مدرنیته بر فرهنگ خانه از دیدگاه انسان شناسی و به طور مشخص مردم نگارانه در ایران اشاره کرد.

پرواضح است که اگر منابع و مطالعات تجربی کافی وجود می داشت، (18) این مطالعه می توانست به نحوی دقیق تر و تجربی تر تدوین شود. تاکنون در ایران به مسئله فرهنگ خانه و نسبت آن با مدرنیته از دیدگاه انسان شناختی کمتر بررسی و توجه شده است.

گرچه موضوع «معماری مدرن» و حتی مباحث «معماری پست مدرن» سوژه ناآشنایی برای ایرانیان نیست، (19) اما سخن در اینجا معماری مدرن یا پست مدرن نیست، بلکه بررسی خانه و فرهنگ آن در بستر اجتماعی «فرهنگ معاصر» است، یعنی فرهنگی که اکنون آن را مشاهده و تجربه می کنیم.

فرهنگی که شاید بتوان گفت مهم ترین ویژگی آن آمیختگی با فرآیندهای مدرنیته است. از این منظر اساساً خانه و مسکن مورد نظر معماران و محققان معماری در ایران با خانه ی مورد نظر ما در اینجا متفاوت است. معماران در مباحث معماری و تاریخ معماری ایران، اغلب به بناهای باشکوه یا بناهای تاریخی توجه می کنند و نه خانه ها و اقامتگاه های عامه ی مردم. شاید یک دلیل بر این موضوع این است که اصولا «فرهنگ خانه» موضوع معماری نیست، بلکه معماری با خانه و ساختمان آن بیشتر سروکار دارد.
 

معماری و مدرنیته آمیخته با هم در ایران

از طرف دیگر، معماری و معماران بیشتر به «نمونه» ها یا «نمونه های ایده آل» می پردازند تا بتوانند اوج پیشرفت ها و تحولات در وجوه هنری، فنی و مادی بناها را بشناسند. از این رو، برای این محققان واژه ی معماری بیشتر تاج محل، تخت جمشید، بناهای رم باستان، فلورانس، اصفهان و امثال اینها را تداعی می کند نه آلاچیق ها، سیه چادرها، خانه ای گنبدی و کاه گلی روستایی یا حتی آپارتمان ها و ساختمان های مدرن امروزی.

مسئله ی مدرنیته در معماری ایران، اغلب با عناوین «معماری مدرن» یا «مدرنیته در معماری» و با تکیه بر شیوع سبک های معماری در بناهای خاص مانند ساختمان های دولتی که در دوره ی پهلوی اول ساخته شد یا بناهای مدرنی که پادشاهان قاجار ایجاد کردند محدود می شود، و بحث تأثیرات آن بر فرهنگ خانه پی گرفته نمی شود.

تا حدودی می توان گفت مطالعه «فرهنگ خانه» بیشتر در قلمرو علوم اجتماعی می گنجد نه معماری؛ گرچه به ماهیت بین رشته ای این موضوع نیز می توان توجه کرد؛ اما محققان مسائل اجتماعی ایران نیز کمتر به ابعاد اجتماعی مسکن از منظر «فرهنگ خانه» پرداخته اند. در مطالعات شهرسازی و برنامه ریزی شهری نیز گرچه تا حدودی برخی جنبه های تأثیرات مدرنیزاسیون پهلوی ها بر ساختار و فرم و کالبد و فضاهای شهرهای ایران بررسی می شود، اما همچنان این بررسی ها درباره ی تحولات کیفی در تلقی جامعه از مفهوم خانه و مسکن مسکوت مانده است.

مسئله ی مسکن در چند دهه ی اخیر، از مسائل مهم برنامه های دولت بوده و «خانه دار کردن مردم» شعار بسیاری از دولت های حاکم ایران بوده است. از این روش، مطالعات و بحث های بسیاری در مطبوعات و برخی رشته های علمی و مراکز تحقیقاتی انجام شده است.

همچنین در مباحث «رفاه و برنامه ریزی» معمولاً «بعد اجتماعی» مسکن با مباحث مربوط به نظام های ساخت و ساز، سیاست گذاری و برنامه ریزی مسکن، قیمت گذاری و شیوه های ارزشیابی مسکن، تنوع الگوهای خانه سازی برای گروه های مختلف، همچنین نقش متغیرهای اجتماعی در برنامه ریزی و مدیریت مسکن مطرح و بررسی می شوند.

مباحث مسکن در رشته های مهندسی معماری، مهندسی عمران، مهندسی راه و ساختمان، جغرافیای انسانی، جغرافیای شهری، شهرسازی و برنامه ریزی شهری و بسیاری رشته های دیگر هم بررسی و بحث می شود؛ اما در این مطالعات نیز چیزی که نویسنده آن را «بعد فرهنگی خانه» یا «فرهنگ خانه» می نامد، جای ناچیزی داشته یا اصلاً جایی نداشته است.
 

فرهنگ خانه: ریشه ها، کارکردها و الگوها

خانه، مقوله ای از جنس فرهنگ است نه طبیعت و غریزه. به زبان کارکردگرایانه و با منطق مالینوفسکی(20)، خانه نوعی «نیاز زیستی» است که «فرهن خانه» برای پاسخگویی به این نیاز شکل گرفته است و در کلیت نظام اجتماعی و فرهنگ انسانی ادغام و سازگار شده است.

فرهنگ خانه از منظر انسان شناختی «مجموعه ارزش ها و معانی است که چیستی و چگونگی مفهوم خانه در یک گروه یا قوم و ملت را تعریف و تعیین می کند». این که خانه را چگونه بسازیم؟ از چه مصالحی و موادی بهره بگیریم؟ چه نمادها و نشانه هایی در آن بکار بریم؟ درباره ی آن چه احساس و تلقی داشته باشیم؟ چه کارها و فعالیت هایی در آن انجام بدهیم یا انجام دادن آنها در خانه را ممنوع کنیم؟ چگونه خانه خود را توصیف و ترسیم کنیم؟ چه کسانی را در خانه ببریم و از ورود چه کسانی اجتناب کنیم؟ خانه را مقدس یا امری عرفی بدانیم؟ چه نسبتی بین خانه و سایر ابعاد زندگی اجتماعی برقرار کنیم؟ چه آیین هایی را در درون خانه و کدام را بیرون آن به جا آوریم؟ تمام این مقولات به واسطه ی «فرهنگ خانه» در هر جامعه، پاسخ داده می شود.

فرهنگ خانه، زیرمجموعه ای از کلیت فرهنگ جامعه است. از این رو هر جامعه ای فرهنگ خاص خود را دارد، فرهنگی که متناسب با تاریخ، جغرافیا و تجربه های یک ملت و قوم شکل می گیرد و با تغییر فرهنگ و شرایط اجتماعی، فرهنگ خانه نیز تغییر می کند و از این روست که دوره های مختلف تاریخی فرهنگ های خانه مختلف را به وجود آورده است و همچنان به وجود خواهد آورد.

از این منظر، ما در بحث فرهنگ و خانه با «فرهنگ خانه» به مثابه ی مقوله ی منفرد و انتزاعی و جهان شمول سروکار نداشته، بلکه با «فرهنگ های خانه» به مثابه ی مقوله ای تجربی، عینی، متکثر و متنوع سروکار داریم.

تاریخ، فرهنگ و زندگی روزمره ی ما، همزمان در خانه و مسکن به هم گره خورده اند. چنان که مسکن تنها برای بقا و زنده ماندن نیست، بلکه الزامات و اقتضائات خود را به تمامیت هستی و شیوه ی زندگی انسان تحمیل نموده است و در عین حال تمام اجزا و عناصر فرهنگ یعنی مذهب، جهان شناسی، هنرها، علم، تکنولوژی، اقتصاد، سیاست، اسطوره ها وزیبایی شناسی، همگی با مسکن درآمیخته اند. چنین است که شیوه های معیشت گوناگون، مانند شیوه های دام پروری، کشاورزی، صنعتی هر کدام نظام مسکونی خاص خود را به وجود آورده اند. روستا و شهر هر یک نماینده ی نوعی نظام مسکن گزینی و مسکن سازی انسان و در عین حال نظام های اقتصادی و اجتماعی متفاوت اند.

کوچ زیستی و زندگی عشایری که هنوز هم ادامه دارد نیز نوعی متمایز از نظام سکناگزینی و سکونت متناسب با محیط طبیعی و نظام اجتماعی عشیره ای، کوچ زیستی و دام پروری به وجود آورده است. اجازه دهید در اینجا تعریفی از مفهوم خانه و روند تاریخی شکل گیری آن ارائه کنیم. فضای مسکونی را که انسان ها در آن اقامت و زندگی می کنند «خانه» می نامند. این فضای مسکونی با دیوارها، کف، سقف و در ورودی اش هویت پیدا می کند.

این ساختار «پناه گاه» یا «جان پناه» برای انسان در مقابل باد، باران، گرما، سرما و در عین حال حیوانات و از جمله «انسان های دیگر» را فراهم می کند. خانه، معمولاً محل اقامت دائم یا نسبتاً پایدار خانواده یا خانوار (یک یا چند نفره) است.

افراد ممکن است برای کار یا فراغت از خانه خارج شوند، اما حداقل برای «خواب» و «همخوابگی» به خانه برمی گردند. انسان، همواره در طول تاریخ لاجرم از ساختن و داشتن خانه بوده است، زیرا اندام انسان به خصوص در سال های نخست تولد و طفولیت قادر نیست بدون داشتن جان پناه در طبیعت به حیات خود ادامه دهد.

الگوهای به روز خانه از کجا آمدند

در دوره های مختلف تحول تاریخ جامعه انسانی، در نتیجه ی رشد و توسعه ی تکنولوژی، افزایش جمعیت، توسعه فکری و معنوی انسان و ظهور نظام های معنایی و اعتقادی، تحول ساختار خانواده، پیدایش شکل های پیچیده تر اجتماع انسانی به صورت روستا و شهر و تحولات دیگر، انسان ناگزیر از ابداع الگوهای متفاوت و تازه تر خانه شده است.

در هر دوره تاریخی مفهوم و فرم خانه متناسب با شرایطی که انسان در آن قرار داشته تغییر کرده است. این تحول را می توان از روی نمونه ها و بقایای موجود خانه های اقوام نخستین تا اقوام امروزی مشاهده کرد.

اقوام شکارگر و گردآور خوراک، (21) که تنها از راه خوشه چینی و شکار ارتزاق می کردند، در دو میلیون سال پیش در دوره پالئلتیک مدت یک میلیون سال یعنی تا ابداع کشاورزی و شروع دوره نئولتیک در جنگل ها و دشت ها زندگی می کردند.

همچنان تعدادی از گروه های شکارگر و خوشه چین در غرب استرالیا در «دشت بزرگ ویکتوریا» و در «جزایر آندمان» در اقیانوس هند، جنگل های آمازون، در دشت بزرگ کالاهاری در جنوب آفریقا و جنگل های بارانی مالزی، در سیبری و آلاسکا ساکن اند. (22) این اقوام بسته به شرایط زیست محیطی و آب و هوایی در غارها، خانه های چوبی، چادرها، چاله های بزرگ در دل زمین و خانه های ساخته شده از علف، و خانه های ساخته شده از برف و یخ (اسکیموها در آلاسکا و سیبری) زندگی می کنند.

اصول کلی برای این اقوام «پذیرش طبیعت» به مثابه ی شیوه ی زندگی و عدم یا حداقل تغییر و دستکاری در آن است. به رغم این امر، خانه برای آنها چیزی متفاوت از لانه ی حیوانات است. نه تنها از آن جهت که خانه سازی انسان، جنبه ی غریزی ندارد و محصول اراده و آگاهی اوست، بلکه از ین حیث که خانه افزون بر جنبه های مادی و نیاز به ادامه حیات، برای انسان «جنبه ی نمادی» هم دارد.

باستان شناسان در سال های اخیر موفق به کشف دهکده ای در آناتولی ترکیه شده اند که متعلق به عصر برنز و دوره نئولتیک یعنی 7500 سال قبل از میلاد مسیح است. برخی از باستان شناسان معتقدند دهکده «چاتال هویوک» نخستین اقامت گاه انسان است. خوشبختانه یک نمونه از خانه های چاتال هویوک، در حفاری ها شناسایی شده است. این خانه که در ورودی آن بر روی سقف قرار دارد، دارای نقاشی ها و تزئین هایی است که روان شناسان و محققان تاریخ هنر درباره آنها تحقیق می کنند.(23)

این شاهد تاریخی، نشان می دهد که انسان، از همان ابتدای تاریخ، خانه را تنها برای تأمین نیازهای زیستی و پناهگاهی نمی خواست و متناسب رشد اندیشه و احساسش و به تعبیر دقیق متناسب نوع فرهنگ و تمدنی که خلق می کرد، درصدد ساختن خانه درخور خویش بوده است.

آنچه خانه را جالب می سازد همین آمیختن آن با کلیت فرهنگ و تمدن است و این که خانه انسان را از «لانه» حیوانات متمایز می کند و «معماری» به مثابه نوعی «هنر» و در عین حال «علم» تلاش سازمان یافته انسان برای خانه سازی و متمایز کردن خانه خود از لانه است. اگر از این زاویه تاریخی و انسان شناسانه تاریخ خانه سازی و معماری را دنبال کنیم، در می یابیم خانه در مراحل مختلف تاریخی متناسب با نوع خانواده و ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و محیطی اشکال گوناگون داشته است.
 

در عین حال، مسکن با طبیعت و زیست محیط انسان نیز پیوندی نزدیک دارد

خانه از هر نوعی باشد لاجرم در طبیعت و بر روی طبیعت و با استفاده از مواد به دست آمده از طبیعت ساخته می شود. و نمی تواند بدون سازگاری با طبیعت به حیات خود ادامه دهد. خانه ای پایدار است که بتواند با طبیعت محیط زیست خود سازگار باشد. بنابراین، مسکن نه تنها رنگ تاریخ، بلکه رنگ جغرافیا نیز دارد.

اما در اینجا نیز انسان به دستکاری طبیعت می پردازد و بر آن مسلط می شود تا بتواند خانه ای بسازد که با اعتقادات، زیبایی شناسی و جهان شناسی و کلیت فرهنگ او سازگار باشد نه صرفاً با مقتضیات طبیعت.

تنوع الگوهای مسکن و معماری از خانه های برفی اسکیموها، آلاچیق عشایر، خانه های گلی و گنبدی کویر، تا برج های سر به فلک کشیده منهتن نیویورک، که همگی حاصل تعامل طبیعت، تاریخ، جغرافیا، فلسفه، دین، هنر و زیباشناسی های متعدد انسان هایی است که در یک بستر تاریخی طولانی آنها را ابداع و خلق کرده اند. از این رو، خانه را باید بیش از هر چیز «برساخته» یا «سازه ای اجتماعی و فرهنگی» دانست نه صرفاً سازه ای از مواد و مصالح چوب و سنگ.

از این روست که فرهنگ های مختلف الگوهای فرهنگی متفاوتی از مفهوم و فرم خانه و مسکن ایجاد کرده اند.

تا اینجا باید تا حدودی مفهوم خانه، کارکردها و الگوهای آن از لحاظ نظری روشن شده باشد. نویسنده در اینجا می خواهد به نحو تفسیری و نشانه شناسانه و نه کارکردگرایانه به توضیح نسبت خانه و فرهنگ بپردازد.


از این منظر شاید بتوان گفت مهم ترین وجه فرهنگی خانه و مکان نقش و تأثیر آن در تثبیت و شکل دادن هویت فردی و جمعی ماست. خانه انسان، نه تنها نقطه ی اتصال و تثبیت ما در روی کره خاکی، بلکه کلیت عالم و هستی است.

از این رو اهمیت معمایی خانه در وجه اول در ایجاد «حس تثبیت» و «ثبات بخشی در کره خاکی و جهان است.» تلاش افراد برای صاحبخانه شدن و رهایی از خانه استیجاری بیش از هر چیز ناشی از احساس نیاز معنوی به پیدا کردن نقطه ای برای اتکا در روی خاک و جهان هستی و یا بهتر است بگوییم زمین را به ما متعلق می سازد. حس تعلق داشتن به جا و مکان، اگرچه ظاهری فردی دارد، اما گروه ها و اقوام نیز تنها و تنها از راه تثبیت و تعلق یافتن به جا و مکانِ مشخص است که می توانند هویت و قدرت خود را تثبیت کنند.

اسرائیل و بحران هویت سرزمینی

تلاش قوم یهود برای به دست آوردن سرزمین و نجات از سرگشتگی تاریخی، آنها را به اشغال سرزمین فلسطین و سال ها جنگ طولانی با اعراب و مسلمانان کشاند. قوم کرد گرچه بیش از سی میلیون جمعیت دارد، اما به سبب نداشتن «سرزمین مستقل» یا «مملکت کرد» همچنان در مبارزه ای سخت و تاریخی در ترکیه، سوریه، عراق، ایران و سراسر جهان پراکنده شده اند.

تمام ملت های جهان تا حدی از آن رو از «وطن» و سرزمین تا پای جان دفاع می کنند که می دانند از دست دادن سرزمین تنها به معنای از دست دادن خاک نیست، بلکه هویت اجتماعی انسان با از دست رفتن سرزمین سست می شود. ما ممکن است بدون سقف و تنها در زیر آسمان بتوانیم زندگی کنیم، اما زیر پای مان نمی تواند متزلزل باشد! هیچ چیز هراسناک تر از احساس متزلزل بودن زیرپای انسان نیست. انسان به محلی برای اتکا نیازمند است، بیش از آنکه سقفی برای سایه بان بخواهد. (24)

داشتن سرزمین و خانه ای از آن خود، نه تنها به معنای تثبیت و رهایی از سرگشتگی است، بلکه به معنای دستیابی به «حریم خصوصی» نیز است. حریم، جایی است که انسان می تواند آرامش داشته باشد و آن گونه ای که خود و فردیت او ایجاب می کند زندگی و رفتار کند. حریم جایی است که حرمت انسان در آن پاس داشته می شود، از این روست که تجاوز به حریم فرد، تجاوز به تمامیت هویت و حیثیت اوست.

خانه «حریم فرهنگی» است که ما را از دیگری جدا می کند و در عین حال زندگی و همزیستی ما با دیگران را ممکن می سازد. مفهوم حریم و فردیت مفاهیم فرهنگی اند که از فرهنگی به فرهنگ دیگر تفاوت می کند.

در جوامعی که فردگرایی در آن رشدیافته تر است و ارزش های فردگرایانه در آن غلبه دارد، مقوله حریم خصوصی هم در معنای مکانی و هم در معنای اجتماعی آن یکی از مفاهیم اساسی حیات اجتماعی است.

در این گونه فرهنگ ها معماری خانه ها به گونه ای است که هر یک از اعضای خانه بتوانند در درون خانه «حریم خصوصی» خود را داشته باشند. از این رو، در خانه های بریتانیا مهم ترین مسئله مساحت یا فرم خانه نیست، بلکه شیوه ی توزیع فضا و تقسیم بندی آن است. این که خانه اگر هرقدر کوچک باشد باز هر کس فضای خاص و مستقل خودش را داشته باشد. بالعکس، در جوامع و فرهنگ هایی که ارزش های اجتماع گرایانه غلبه دارد، مفهوم حریم خصوصی متفاوت است و کارکرد فرهنگی خانه بیش از هر چیز حفظ و صیانت از ارزش های جمعی است.

در فرهنگ ایرانی، خانه محلی برای تجلّی بخشیدن به ارزش های سنتی دینی و حفظ خانواده است. از این رو، مفاهیم خانه و خانواده آهنگ زبان شناسانه مشترک و معانی نزدیک به هم دارند. در فرهنگ سنتی ایرانی، خانه باید حریم اندرونی و بیرونی داشته باشد تا بیگانه چشمش به ناموس خانه نیفتد؛ اما در این فرهنگ، مرزی میان محرمان ساکن خانه وجود ندارد.

از این رو، فرزندان خانه هر کدام اتاق خصوصی خود را ندارند. وضعیت امروز خانه های ایرانی که فرزندان و والدین اتاق مخصوص دارند، متأثر از تحولات مدرن است و ریشه سنتی ندارد.

همچنین پیوند خانه، مکان و سرزمین با هویت و هستی اجتماعی انسان به این مفاهیم ابعاد سیاسی گسترده می دهد و با قدرت در سطوح خرد و کلان آن لاجرم درمی آمیزد. این که هر کس تلاش می کند تا «خانه ای بسازد در خورد «پیل»، بدان جهت است که می خواهد نمایشی از قدرت خود به دیگران ارائه کند، آسایش و امنیت و فراخی خانه و حتی زیبایی آن در پرتو مفهوم قدرت دستخوش تغییر اساسی می شود.

ما می توانیم خانه ای بزرگ در شهری کوچک یا حتی کاخی در شهری کوچک داشته باشیم که امکانات زیست آن ایده آل باشد، اما آپارتمانی کوچک در شمال تهران را به آن کاخ در شهر کوچک ترجیح می دهیم، زیرا زندگی در مناطقی چون جردن، میرداماد، الهیه و سایر مناطق اعیان نشین، بارمعنایی قدرتمندی دارد که زیستن در خانه های بزرگ در جنوب شهر یا شهرهای دیگر ندارد.

در سطح ملی نیز مفهوم سرزمین که «خانه ملی» ملت است، به شدت با مفهوم قدرت گره خورده است

این موضوع چنان واضح است که توضیح بیشتر نمی طلبد؛ اما بگذارید نویسنده یکی از مشاهدات خود را بیان کند؛ در موزه قدیم «تیت» در لندن، نمایشگاه بزرگی از نقاشی های تاریخ بریتانیا از قرون 16 و 17 نگه داری می شود.

من بارها این موزه را دیده ام. در این تصاویر و نقاشی ها، چگونگی به تصویر کشیدن امپراتوری بریتانیا بسیار جالب توجه است. مثلاً، یکی از نقاشی ها تصویری از سنت پل، کلیسای بزرگ شهر لندن، را در کنار یکی از رودهای شهر زیبای ونیز نشان می دهد.

می دانیم لندن و ونیز هزاران کلیومتر با هم فاصله دارند. در این نقاشی پیوندی خیالی بین ونیز و لندن ایجاد شده و این به سبب اهمیت ونیز به منزله ی بزرگترین و مهم ترین مرکز تجاری جهان در آن زمان بوده است.

از این دست ادغام ها باز هم به چشم می خورد. مفهومی که از مکان و پیوندهای ایجاد شده در این نقاشی ها دیده می شود، تصوری از سرزمین امپراتوری بزرگ بریتانیا ایجاد می کند. همه ی ملت ها روزگاری (و شاید هنوز هم) آرزوی جهان گشایی داشته اند و برخی نیز مانند بریتانیا (دوره ویکتوریا) و ایران (عصرهخامنشی) روزگاری بر بخش بزرگی از عالم حکم رانده اند.

وجه فرهنگی بارز دیگر خانه و مسکن آدمی جنبه های زیبایی شناسانه ی خانه و معماری است. هر خانه موزه ای از نمادها و نشانه های تاریخی و فرهنگی است که نه تنها میراث تبار و خاندان مشخص، بلکه میراث قوم و ملت مشخص است.

خانه نه تنها محی برای حفاظت از بدن های آدمی، بلکه موزه حفاظت از نام ها و نشان هایی است که بدون آنها خانه ی انسانی چیزی جز لانه ی حیوان نخواهد بود. خانه محل نگه داری حافظه ی خانوادگی، قومی، ملی و انسانی است. به بیانی دقیق تر خانه همان حافظه فرهنگی ماست که خاطرات ما در آن شکل می گیرد و تداوم می یابد.

عناصر زیبایی شناختی معماری خانه ها، میراث تاریخی قوم و ملتی است که ما به آن تعلق داریم. اشیای درون خانه از فرش ها، گلیم ها، ظروف، گچ بری ها، درها، منبت کاری ها، پنجره ها و اشکال هندسی شکل خانه، همگی هستی ما را حمل می کنند و به وجود و هویت ما عینیت می بخشند؛ برای همین خانه پاسدار هویت فرهنگی، اجتماعی و طبقاتی ماست. هر کس به فراخور وجود و هستی فرهنگی و توان اجتماعی واقتصادی خویش خانه ای می سازد. بنابراین، خانه با کلیت وجود ما مرتبط است، نه اینکه صرفاً پاسخگوی نیاز مادی و بقای ما باشد.
 

مدرنیته(25) و تحول فرهنگ خانه

انسان تا ظهور «دوره ی مدرن» که پیشرفت های شگرف پزشکی و بهداشتی رخ نداده بود، مشکلی از نظر جان پناه نداشت، زیرا طبیعت با کشتار انسان ها از راه بیماری های فراگیر و حوادث طبیعی (سیل، زلزله، طوفان، آتشفشان و خشکسالی و ...) جمعیت انسانی را با توانایی های بالفعل خود مطابقت و سازگار می کرد؛ اما پیشرفت های علم و تکنولوژی مدرن موجب افزایش جمعیت انسانی شد و روش های سنتی دیگر کفایت نیاز انسان به مسکن و خانه را تأمین نمی کرد.

گسترش شهرها و شهرنشینی که در نتیجه انقلاب صنعتی و تحولات بعد از آن رخ داده بود، هر روز سرعت بیشتری پیدا کرد و فرآیند شهرنشینی مدرن الگوی اجتماعی متفاوتی از نظر مسکن و خانه سازی پیش روی «انسان مدرن» و «انسان معاصر» نهاد؛ اما تحولات مدرنیته و تأثیرات آن بر الگوی سکونت آدمی، تنها محدود به بعد کمی افزایش جمعیت و در نتیجه افزایش خانه ها و سکونت گاه های آدمی نبود، بلکه مهم تر از آن مدرنیته و فرایندهایش، کیفیت خانه و مسکن انسان مدرن و معاصر را به شدت متأثر ساخت.

شناخت تأثیرات مدرنیته و فرآیندهای آن بر الگوهای سکونت و فرهنگ خانه در تمام جوامع بخصوص کشورهای در حال توسعه بسیار پیچیده و دشوار شده است، زیرا در نتیجه ی تحولات مدرن و گسترده ی فرآیندهی ارتباطی بین ملت ها و ادغام و اشاعه ی فرهنگ ها در یکدیگر، فرهنگ دیگر آن کلیت منسجم و یکپارچه ای نیست که انسان شناسان در قبایل و اقوام کوچک سنتی مشاهده و مطالعه می کردند.

فرهنگ ها به «دیگ درهم جوش» یا موجودیت های «چل تکه» یا «سوپرمارکت های» بزرگ تبدیل شده اند که از هرچیز و از هرجایی در آنها تکله ای و نمونه ای یافت می شود. در این شرایط باید نسبت به خانه و فرهنگ را گونه ای دیگر دید.

اکنون در بسیاری مواقع آن تناسب تاریخی و سنتی بین فرهنگ و خانه از میان رفته است. همچنان که به نحو آشکار می بینیم، خانواده های مسلمان ایرانی بی توجه به باورهای شرعی، آشپزخانه باز را می پذیرند و دیگر اندرونی و بیرونی در خانه ها نیست و کمتر می توان با تحلیل نشانه شناسانه جهت گیری مذهبی افراد را از روی خانه های آنان شناخت.

همچنین با رشد فردگرایی در ایران و جوامع جمع گرای دیگر مفهوم حریم خصوصی نیز تغییر کرده است و فرزندان نیز در درون خانه اتاق مخصوص دارند. نمادها و نشانه های درون خانه نیز دیگر کمتر بیانگر روح فرهنگ سنتی است. این امور به معنای قطع ارتباط بین فرهنگ و مسکن نیست، بلکه این نسبت از نوع و گونه ای دیگر است. همان طور که فرهنگ معاصر خود از جنس دیگری است.

تحول مدرن شدن در کشورهای غربی (اروپا و آمریکای شمالی) که خاستگاه مدرنیته بوده اند، نوعی تحول طبیعی تاریخی است، زیرا مجموعه نظام اجتماعی و فرهنگ غرب به نحو نسبتاً هماهنگ و همسو با یکدیگر تغییر کرده اند و تعارض های سنت و مدرنیته و بحران های ناشی از مقاومت در برابر مدرن شدن یا تأخر فرهنگی و بحران هویت فرهنگی مواجه نکرده است؛ اما در کشورهای غیر غربی مانند ایران که از تاریخ و سنت طولانی برخوردارند تحولات مدرنیته در عین حال ایجاد تغییرات گسترده در سبک زندگی مردم موجب تعارضات گسترده با سنت نیز شده است.

این تحولات و تعارضات را در تمام سطوح و وجوه زندگی و جامعه ایران و تمام جوامع غیرغربی که در معرض تحولات مدرنیته بوده اند می توان مشاهده کرد و در امور عینی تر نیز مانند مسکن، این وضوح بیشتر نمایان است. (26)


با توجه به این توضیحات، اکنون ما نیازمند بررسی چگونگی تأثیرات مدرنیته و فرآیندهای آن مانند: عقلانی شدن، عرفی شدن، بورکراتیک شدن، دموکراتیک شدن، صنعتی شدن، شهری و شهرنشین شدن، تخصصی و تفکیک پذیر شدن و تحولات مدرنیته متأخر یا معاصر (یا به تعبیری دیگر «پست مدرنیته») مانند رسانه ای شدن، دیجیتالی شدن، زنانه شدن، فردی شدن (فردگرایی)، عامه یا مردم پسند شدن و بصری شدن بر خانه هستیم. در ادامه تأثیر این فرآیندها به تفکیک توضیح و شرح داده خواهد شد. بحث را با فرآیند «امروزی شدن» آغاز می کنیم زیرا امروزی شدن به تعبیری، همان مدرن شدن و نهادینه شدن مدرنیته است.
 

عقلانی و امروزی شدن خانه

مدرنیته به اشکال مختلف از فرم، کارکردها و درون خانه سنت زدایی می کند. این فرآیند سنت زدایی را می توان امروزی شدن خانه نامید. مراد از امروزی شدن، بریدن خانه از گذشته و تاریخ از یک سو و هماهنگ شدن با شرایط زمان حال از سوی دیگر است. استفاده از مصالح و تکنولوژی امروزی در ساختمان خانه در جامعه پیشامدرن دارای هویت تاریخی است و همواره با خود نوعی تاریخ و گذشته را حمل می کند. خانه ها مانند افراد دارای شناسنامه و اصل  و نسب اند و این هویت و تبار به خانه منزلت و اعتبار می دهد.

در جامعه پیشامدرن خانه کمتر جنبه موقتی دارد و خانواده اغلب در تمام طول عمر خود هرگز جابه جا نمی شود و بعد از آن نیز خانه به فرزندان و نوادگان انتقال می یابد. از این طریق خانه پایگاه نسبتاً ثابتی است که ممکن است چندین نسل در آن زندگی کنند.

استمرار چندین نسل در یک خانه، آن را به حافظه ی عینی و مادی تبار و خاندان می سازد. و از این رو حراست از خانه به معنای حراست از میراث خانوادگی است. «معماری مدرن»، که ابتدا در دهه های نخست قرن بیست ظاهر شد و بعدها توسعه یافت، الگوی تازه ای از خانه متناسب با کارکردهای جدید آن به وجود آورد.

اولین موج «معماری مدرن» چند ویژگی داشت:

1.کوچک بودن؛
2.ساده بودن؛
3.حداکثر استفاده از فضا؛
4.فاقد نشانه و رنگ؛
5.برمبنای تقسیم کار فضایی.

همان طور که «خانواده ی هسته ای» کوچک تر و محدودتر و ساده تر از «خانواده گسترده» بود، «خانه مدرن» هم کوچک تر، ساده تر و بدون رنگ و لعاب تر بود. این ویژگی های معماری مدرن، دقیقاً وجوه عقلانی شده مسکن است، یعنی تلقی ابزاری و مصرفی از خانه که خانه را نه بر اساس معنا و وجوه نمادین، بلکه بر اساس کارکردهای محاسبه پذیر کمی آن می سنجد.
 

شهری شدن خانه

اکنون هویت یابی و جامعه پذیری فرزندان به بیرون از خانه ها (مدرسه، خیابان، سینما، تلویزیون، اینترنت، پارک ها، کافی شاپ ها، کتابخانه ها، ورزشگاه ها، شهربازی ها، و ...) منتقل شده و تلقی کاملاً متفاوتی از جایگاه و نقش خانه نسبت به سابق به وجود آمده است.

به عبارتی، خانه به منزله ی جزء کوچکی از شهر و در ارتباط با شهر، نه در ارتباط با خودمان، معنا پیدا می کند. نوعی یک دست سازی خانه ها بر اساس ویژگی های شهری شکل گرفته است و این شهر است که بیشتر تعیین کننده ی هویت است نه صاحبان آن. خانه هایی بوده اند که به هر سه حافظه ی ملی، فردی، تاریخی ربط داشته اند، اما در دنیای مدرن دیگر چندان این گونه نیست.

با توسعه ی شهرنشینی، خانه نیز بسیاری از کارکردهای سنتی اش، مانند خانه به مثابه محل غذاخوردن، محل تفریح و آسایش، محل ملاقات و میهمانی، محل جشن ها و برگزاری آیین ها و محل کار و البته تولید، همه چیز به جز محل خواب را به فضاهای شهری منتقل کرده است.

اکنون دیگر شعار «شهر ما خانه ی ما» بیش از آن که خانه «استعاره ای» برای شهر باشد، بیانگر و توصیف «واقعیت» است. امروزه بخش عمده ای از اوقات زندگی در شهر و فضاها و مکان های گوناگون شهری سپری می شود. در نتیجه اوقات مختص به درون منزل بسیار کمتر شده است. زمانی خانه به منزله ی جایی که خاطرات و تجربیات کودکی در آن شکل می گرفت حائز اهمیت بود، اما در عصر حاضر خاطرات ما دیگر مختص به محیط خانه نیست.
 

عرفی شدن خانه

مدرنیته، آن گونه که در غرب و اروپا تجربه شده و در دیگر کشورها بسط یافته است، اغلب با عرفی شدن یا «سکولارشدن» فرهنگ همراه بوده است. با گسترش مدرنیته روح متافیزیکی و قدسی که حاکم بر ابعاد مختلف فرهنگ بود، رفته رفته جای خود را به ارزش های عرفی و دنیوی داد.

خانه و مسکن سنتی در جوامع پیشامدرن به صورت های مختلف حامل ارزش های دینی و باورهای اسطوره ای و متافیزیکی بود، اما در شرایط مدرن دیگر خانه از نمادها و نشانه های متافیزیکی خالی می شود.

ساخت و ساز خانه تحت قواعد عقلانی که معماری و دانش مدرن و همچنین شرایط فضاهای شهری را و شهرنشینی تعیین و ایجاب می کند صورت می گیرد. برای مثال، در معماری ایرانی، گنبد نمادی از آسمان و ملکوت بود و به خانه صورتی از معماری مسجد و اماکن مذهبی و زیارت گاهی می داد.

برخی نشانه های دیگر عبارتند از رنگ فیروزه ای، روبه قبله ساختن، به کاربردن نمادهای دینی مانند نصب کاشی های مزین به آیات قرآنی و ادعیه دینی و نمادهای دینی دیگر. این مجموعه به خانه روح اسلامی و دینی می بخشید؛  اما با گسترش معماری مدرن و توسعه مدرنیته خانه های گنبدی، کاربرد رنگ فیروزه ای و کاشی های مزین به آیات قرآن و دیگر نمادها و نشانه های مذهبی تنها محدود به مساجد، حسینیه ها و بقاء متبرکه شد.

در فضای پست مدرن کنونی، تغییرات دیگری رخ داده و در حال وقوع است. گرچه معماری پست مدرن به نوعی در تلاش برای استفاده مجدد از فرم، طرح، رنگ ها و الگوهای سنتی و تلفیق آن با تکنولوژی و مواد و دانش مدرن امروزی است، اما تحولات خانه بیش از تحول فرم و معماری ساختمان ها در دوره پست مدرن کنونی است. من در ادامه برخی از این تحولات به اختصار توضیح داده خواهد شد.
 

جهان/ محلی شدن خانه

بدون در نظر گرفتن فرآیندهای جهانی شدن، نمی توان درکی واقع بینانه از زندگی اجتماعی انسان معاصر به دست آورد. گسترش فرآیندهای جهانی شدن و فشردگی و درهم تنیدگی زمانی و مکانی، رفته رفته اهمیت مکان را هر روز می کاهد و به «فضا» (فضای مجازی ساخته شبکه های اینترنتی و تکنولوژی های دیجیتالی و ارتباطی) اهمیت بیشتری می دهد.

حتی اهمیت سرزمین، وطن و زادگاه نیز با چالش مواجه شده است. «شهروند جهانی» امروز در جایی به دنیا می آید، در جایی دیگر تحصیل می کند و در سرزمین های مختلف به کار می پردازد.

جهان سیال امروز می خواهد نوعی کوچ زیستی جهانی نوین را همگانی و ابداع کند.

در این شرایط مفهوم خانه، خانه ی پدری، سرزمین آباء و اجدادی، وطن و خانه خصوصی دیگر آن حس و حال سنتی را تداعی نمی کند. از طرف دیگر، گسترش الگوهای معماری و خانه سازی که عمدتاً ابتدا بیشتر در کشورهای غربی و متناسب ارزش های آنها ظاهر شد و سپس به دیگر کشورها گسترش یافت، نوعی «همگن سازی» فرهنگ خانه را به وجود آورده است.
 

نیویورک، تهران و تکیو

تشخیص شباهت های نیویورک، توکیو و تهران از نظر ساختمان ها و فضاهای شهری کاری است که چشم غیرمسلح هر شهروند و توریستی می تواند آن را انجام دهد. آپارتمان ها و برج های سر به فلک کشیده و بناهای مکعبی و مستطیلی با مصالحی چون سنگ، شیشه، سیمان و آهن.

در عین حال، نباید و نمی توان از گسترش سبک های محلی معماری و خانه سازی در سطح جهانی غافل بود. از سوی دیگر دولت های غیر غربی، به منظور جلوگیری از غربی شدن (که گاه آمریکایی شدن هم می گویند) در تلاش اند تا با احیا و گسترش ارزش های معماری سنتی و محلی خود بپردازند و از سوی دیگر گسترش مهاجرت مردم به سوی کشورهای غربی باعث رواج هرچه بیشتر فرهنگ ها و سنت های حاشیه ای در مرکز می شود.

شاید افزایش تعداد مساجد در شهرهای آمریکا و اروپا از نشانه های بارز حضور معماری اسلامی در غرب باشد؛ اما شکل گیری محلات و اجتماعات مهاجر در شهرهای بزرگ آمریکا و اروپا بیش از گسترش سبک های معماری توانسته است «خانه» در معنای چینی، ژاپنی، آفریقایی و شرقی و به طور کلی غیر غربی آن را به این کشورها وارد کند. فروشگاه ها، کلاب ها و رستوران های چینی و ژاپنی و هندی بانمادهای فرهنگ ملی و سنتی خود در لندن بیش از بناهای تاریخی عصر ویکتوریا با توجه توریست هایی را که از لندن دیدن می کنند به خود جلب می کند. این نکته را می توان درباره تمام شهرهای بزرگ غرب مشاهده کرد.
 

فردی شدن خانه

فردگرایی یکی از شاخص های مهم رشد مدرنیته بوده است. مراد از فردگرایی اهمیت یافتن و ترجیح خواسته های فردی در برابر خواسته ها، ارزش ها و ساختارهای کلی جمعی تاریخی است. فردگرایی جنبه های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی دارد. رشد فردیت در عرصه های مختلف می تواند تأثیرگذار باشد.

خانه، یکی از این عرصه ها است. میل به داشتن خانه شخصی مستقل و جدایی گزینی از خانواده و خانه ی پدری، تخصیص یافتن فضای خصوصی به هر یک از افراد خانه (اتاق فرزندان، اتاق خواب والدین)، اهمیت یافتن کارکرد حریم خصوصی، تنوع یافتن سبک های دکوراسیون و آرایش منزل، و محدودشدن روابط همسایگی همگی بخشی از فرآیند فردی شدن خانه است.

من در گزارش مردم نگارانه خانه روستایی پدری ام نمونه شاهدی از خانه فردی ناشده ارائه می کنم. در آنجا به نحو ملموس تری می توان با مشاهده خانه پیشامدرن تأثیرات مدرنیته و فردی شدن را دید.

در کشورهایی مانند بریتانیا که مدرینته رشد یافته است نیز می تواند مصداق بارز فردی شدن خانه را مشاهده کرد. مارتین گانون (گانون، 2001) با استناد به زندگی نامه ها، تحقیقات و تجارب شخصی خود (که در فرهنگ و خانواده ی کارگری انگلیسی تربیت یافته) نشان می دهد که فرهنگ طبقه ی کارگر بریتانیا تا دهه ی شصت، آزادی های فرد را محدود و به جای تأکید بر خودانگیختگی و خودشکوفایی بر کنترل و نظم تأکید می کرده است.

او با تحلیل «الگوی خانه سنتی انگلیسی» طبقه کارگر نشان می دهد تا چه میزان فرهنگ سنتی انگلیسی سرکوبگرانه و محدودکننده فردیت افراد بوده است. کودکان با ارزش های پدرسالارانه تربیت می شدند و فرهنگ مردسالارانه بر تمامی زندگی سایه ای تیره افکنده بود؛ اما ریموند فیرث و همکارانش نشان دادند آنچه لوییس و مود به منزله ی خانه ی طبقه ی متوسط در بریتانیا توصیف کرده بودند در شرف تغییر اساسی است.

لوییس و مود خانه ی سنتی بریتانیایی را این گونه توصیف کرده اند: «خانه ی طبقه ی متوسط، خانه ای است کم و بیش منتظم، مبتنی بر سلسله مراتب نظم و حتی آیین و مناسک»(فیرث و همکاران، 1969).
 

دموکراتیک شدن خانه

خانه ی مفهومی نابرابر در تلقی سنتی داشته است. مفهوم «خانه پدری» بیش از هرچیز بیانگر خصلت «پدرسالارانه» خانه در تلقی سنتی آن است. خانه مانن دیگر مقولات اجتماعی مذکر بوده است، زیرا اساس خانه بر ایجاد آسایش و رفاه مرد و تحت مدیریت و اقتدار پدر استوار بود.

خانه در مالکیت پدر بود و فرزندان نیز مانند خانه، بخشی از دارایی های او به شمار می آمدند. تجاوز به ساکنان خانه نه تنها تجاوز به شرف و ناموس مرد، بلکه تجاوز به اموال و دارایی های او بود. زن در نظام تقیم کار سنتی نقش کدبانوی خانه را داشت. از این رو همسر مطلوب مرد سنتی، «زن خانه دار» است که بتواند «کارهای خانه» را به درستی انجام دهد.

به علاوه، یکی از کارکردهای خانه، حفاظت از زنان بوده است، نقشی که لباس و پوشش نیز به نحو دیگری آن را انجام می دهد. یکی از نزاع های اصلی سنت گرایان در زمینه ی جنسیت و تبعیض جنسیتی این است که سنت گرایان در الگوی ایده آل خود زن و وظایف او را در مادرشدن، تربیت کودک، گرم نگه داشتن محیط خانه، کدبانوگری و خانه داری می بینند، و در مقابل منتقدان فمینیست و نوگرا در تلاش اند تا زن را از «چاردیواری خانه» به «محیط خانه» بکشانند و فرصت های بیشتری برای او در جامعه و بیرون از خانه فراهم کنند. از این دیدگاه می توان گفت کارکرد جنسیتی خانه، ایجاد حریم برای زنان است.

همان طور که گفتیم، کارکرد پنهان سازی خانه بسیار کاهش یافته است. این تأثیر رسانه ها در تقلیل کارکرد حریم سازی خانه را می توان تا حدودی در بستر فرآیند کلی تر رشد فردیت و بازترشدن قلمرو حریم خصوصی و تغییر جنسیت خانه دانست.

همان طور که تلقی از لباس تغییر کرده است و لباس دیگر برای پوشاندن بدن و پنهان کردن بعد فیزیکی انسان از روابط اجتماعی او نیست، بلکه بالعکس، پوشش رسانه ای برای تسریع و تسهیل ارتباط با دیگری است.

مسکن و خانه نیز دیگر کمتر نقش ایجاد فاصله بین خود و غیر خود را در فرهنگ معاصر ایفا می کند. انسان معاصر بیشتر مایل به افشای خود، بیان خود، و خود را در معرض دیگران نهادن است.

گویی دیگر چیزهای زیادی برای پنهان داشتن نمانده است که نیازی به دیوارهای بلند خانه باشد. آنچه خانه و دیوارهایش را اهمیت می بخشد، حفاظت از اموال و دارایی های مادی درون خانه است که از دسترس سارقان در امان بماند، نه روابط اجتماعی و معنوی ساکنان خانه.

به علاوه، با افزایش آگاهی های جنسیتی و رشد جنبش زنان و افزایش فرصت های شغلی و اجتماعی زنان و حضور بیشتر آنها در جامعه و بیرون از خانه و با تغییر و کاهش کارکردهای خانواده، خانه نیز دیگر کمتر کارکرد جنسیتی سنتی خود را ایفا می کند. این تغییر جنسیت، نه تنها می تواند در نحوه دکوراسیون، تزئینات و متعلقات خانه و همچنین مؤلفه های معماری آن تأثیر بگذارد، بلکه تعیین کننده ی نوع روابط درون خانه نیز می تواند باشد.

برداشته شدن دیوارهای آشپزخانه، قابل رؤیت بودن اتاق ها، برداشته شدن اندرونی و بیرونی، تخصیص یافتن اتاق شخصی به دختران و پسران به یک نسبت، افزایش پنجره ها و گشودگی به فضاهای بیرون برخی از این تغییرات است که به نحو گسترده ای در اغلب جوامع مدرن مشاهده می شود. در شرایط مدرن شده کنونی دیگر به جای «خانه ی پدری» مفهوم دموکراتیک تر یا «خانه خانوادگی»(27) به کار می رود.
 

رسانه ای شدن خانه

جان تامپسون در کتاب ایدئولوژی و فرهنگ مدرن (1378) رسانه ای شدن را مهم ترین فرآیند تحول فرهنگ معاصر می داند. بدون تردید رسانه ها از راه بازنمایی و توسعه و تسهیل ارتباطات و تسریع گردش اطلاعات نقش مهمی در فرهنگ معاصر ایفا می کنند. تاکنون درباره ی تأثیر رسانه بر مسکن و به خصوص خانه مطلبی ندیده ام. از این رو بررسی های تجربی در این زمینه اندک است. در اینجا برخی از ابعاد رسانه ای شدن مسکن را توضیح می دهم.

مهم ترین تأثیر تکنولوژی های ارتباطی و رسانه ای در زمینه ی خانه، تقلیل دادن یکی از مهم ترین کارکردهای خانه یعنی حریم سازی خانه است. یکی از مهم ترین کارکردهای خانه، همان طور که اشاره کردیم ایجاد «حریم خصوصی» بود.

دیوارهای خانه، «ما» را از «دیگری» و «غریبه ها» جدا می کند و مانع از ورود دیگری به حریم ما می شود. ما به کمک خانه و دیوارهایش از «چشم دیگران» و جامعه پوشیده و پنهان می مانیم. دیگران نمی توانند به درون خانه ی ما سرک بکشند مگر آنکه ما بخواهیم. خانه در و قفل دارد تا بتوان رفت و آمد به آن را کنترل کرد. خانه قلعه فرهنگی است که نه تنها اموال ما را از دسترس دیگران در امان نگه می دارد، بلکه مثل لباس، پوششی بر رفتارهای ماست. اما این تلقی از خانه، به وسیله ی رسانه ها و بیشتر تلویزیون در حال دگرگونی است.

فیلم ها و سریال ها به خصوص سریال های خانوادگی لحظه به لحظه وقایعی را که پشت صحنه زندگی روزمره شهروندان در درون و بیرون خانه می گذرد به نمایش می گذارند.

در کشورهای اسلامی به خصوص در ایران این پدیده به سبب کنترل دولت و جلوگیری از پخش برخی جنبه های خاص مربوط به مسائل جنسی و زناشویی و روابط بین دو جنس و همچنین تلاش برای بهره برداری آموزشی و ایدئولوژیک کمتر دیده می شود؛ اما در کشورهای غربی، تلویزیون از طریق نمایش درون خانه های مردم، مخاطبان را به سوی خود جلب می کنند.

سریال هایی مانند (اسیتندرز، (28) همسایه ها (29) و دوستان (30)) که اغلب شبکه های غربی آنها را سال هاست که پخش می کنند، برنامه هایی هستند که بر اساس نحوه ی گذران زندگی روزمره ی واقعی مردم در پاب ها، کلاب ها و خانه ها ساخته شده اند.

پیش از ظهور رسانه های تصویری، رمان ها، مطبوعات و کتاب های زندگی نامه و خود زندگی نامه ها گزارش های دقیق و جذابی از نحوه ی زندگی مردم  واسرار آنها نشان می دادند. رمان ها دقیقاً آن بخش از زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی درون خانه ها که از دیده ها پنهان است و در حیطه حریم خصوصی قرار می گیرد افشا می کردند و می کنند اعترافات ژان ژاک روسو که در پایان عمر بسیاری از رفتارهای نابهنجار و هنجارشکنانه اش را فاش کرد، در واقع آغازی بود در زمینه افشاگری روابطی که پشت دیوارهای خانه و «پشت درهای بسته» رخ می دهد. امروز کتاب ها (رمان ها، زندگی نامه ها و ...) در کنار تلویزیون، سینما و اینترنت به افشا و نمایش اندرونی ها و درون خانه می پردازند. آیا در این شرایط، دیگر می توان گفت خانه حصاری برای حفظ و ایجاد حریم خصوصی است؟
 

تجاری شدن خانه

نکته ای که در تحول مفهوم خانه نقش بسیار داشته است، غلبه ارزش های سرمایه دارانه در زمینه مسکن است. همان طور که در ابتدا اشاره کردیم، خانه از دید اقتصادی نوعی «کالا»ست. این کالا مانند دیگر کالاها تابع قوانین عرضه و تقاضا و سازوکارهای بازار است. غلبه ارزش های کمی و سلطه پول در جامعه مدرن، به تعبیر گئورک زیمل (1386)، تمام ارکان فرهنگ مدرن را دگرگون کرده و می کند.

خانه بیش از آنکه توسط ساکنان آن ساخته و طراحی شوند، توسط بنگاه های اقتصادی «بساز و بفروش» یا سازمان های دولتی ساخته و عرضه می شوند. بنگاه های تولیدی واسطه ای نیز بر اساس معیار «سود» و ارزش مادی فعالیت می کنند.

در این شرایط «ذائقه ی زیبایی شناختی» و «ارزش های فرهنگی» ساکنان خانه ها تا جایی ملاحظه می شود که موجب جذب «مشتری» بیشتر برای بنگاه ها شوند؛ اما در این زمینه نیز نباید مبالغه آمیز و بدبینانه سخن گفت. در هر حال، سازندگان و عرضه کنندگان خانه ها نیز گرچه ملاحظات فردی مصرف کنندگان و مشتریان را چندان در نظر نمی گیرند؛ اما در نهایت، آنها نیز در چارچوب کلی فرهنگ معاصر و ارزش های آن فعالیت می کنند.

حتی در سطح جزیی تر می توان نوعی تعامل فعال بین مشتریان و سازندگان خانه ها مشاهده کرد. به گونه ای که مشتریان با توجه به توانایی مالی خود می توانند تا حدودی در انتخاب فرم و معماری و بویژه تزئینات بنا مشارکت کنند.
 

بوروکراتیک شدن خانه

در دوره ی مدرن و معاصر، سیاست ها و برنامه ریزی های کلان دولت و شهرداری ها در زمینه ی فضاهای شهری، خانه سازی و تولید انبوه، نقش مؤثری در چگونگی فرهنگ خانه ی معاصر داشته و دارد. اما در شرایط جامعه ی پیشامدرن، دولت ها نقشی در زمینه خانه سازی نداشتند و خانه، بیش از هرچیز مقوله و امری خصوصی تلقی می شد.

امروزه، خانه بخشی از فضای شهر است و لاجرم باید متناسب با ساختارهای محلی، محله ای و شهری  وهمچنین سیاست های کلان ملی ساخته شود. در این شرایط مردم تنها در زمینه «درون خانه ها» قادر به انتخاب سبک و سلیقه خاص خود هستند و «نمای بیرون» و ساختار خانه باید با ملاحظه قوانین شهری شکل گیرد. شاید درک اینکه، چگونه خانه و خانه سازی به صورت یکی از اجزای نظام بوروکراسی و برنامه ریزی دولت و سازمان های عمومی مثل شهرداری ها درآمده است، نیازی به توضیح نداشته باشد، زیرا همه این تجربه را دارند که برای احداث خانه جدید باید «مجوزهای» مختلفی از سازمان های گوناگون اخذ کنند و در فرآیند اخذ مجوز باید استانداردها و ضوابط معینی را رعایت کنند؛ اما کمتر افراد متوجه این نکته می شوند که چگونه طی کردن فرآیند بوروکراتیکِ اخذ مجوز و رعایت استانداردهای رسمی می تواند سبک خانه و حتی روابط درون خانه های آنها را تغییر دهد.

در اینجا من گزارش مردم نگارانه ای را که در زمینه «انقلاب مسکن» در بریتانیا نوشته بودم (فاضلی 1385) ارائه می کنم تا مثال روشنی از تأثیر و چگونگی نقش دولت در فرهن گخانه را نشان دهم. در بمباران های جنگ جهانی دوم هواپیماهای «لووف» آلمانی نزدیک به نیم میلیون خانه را در بریتانیا خراب یا سکونت ناپذیر کردند. این امر منجر به بحران شدید مسکن در بریتانیا شد.

البته در قبل از جنگ نیز بحران کمبود مسکن وجود داشت، اما جنگ آن را تشدید کرد. در پایان جنگ 60% مردم در خانه های اجاره ای با شرایط بد، زندگی می کردند. دولت برنامه ای برای ساخت پنج میلیون خانه در طی ده سال را طراحی کرد.

شعار دولت «خانه برای همه» بود. ظهور «خانه های عمومی» جدید که در نتیجه بحران مسکن در دوران پس از جنگ به وجود آمد، انقلاب بزرگی در سبک زندگی به وجود آورد. دولت به حمایت از ساختن خانه های استاندارد شده و تولید انبوه مسکن پرداخت و در دو دهه، چهره ی شهرها به شدت تغییر کرد. در دهه 1950 فقط سه میلیون نفر در بریتانیا صاحبخانه بودند، اما در پایان دهه 1960 این رقم به هشت میلیون رسید.

خانه در دهه ی 1950 اهمیت بسیار یافت. صنعت دکوراسیون رشد کرد. دیوارها برداشته و بخاری های سنتی دور ریخته شد. مردم صاحبخانه شدن را جشن می گرفتند و همه در جستجوی معماری و سبک مدرن بودند، از اینرو مردم بیشترین درآمد خود را صرف خانه ها می کردند.

با ورود سیل آسای خانه های یکدست، عصر خانه های پرنقش و نگار ویکتوریایی و «ادوارد»ی به پایان رسید. خانه های جدید تحول عظیمی در سبک زندگی مردم ایجاد کرد. در دهه 1950، خانه ها با نوعی «نمای» تازه ظهور کردند که به «نمای معاصر» شهرت داشت.

رنگ های روشن و اشکال جدید هندسی در ساخت و سازها به کار رفت تا ملت دل مرده و جنگ زده را شادی و نشاط دهد. دیوارها فرو ریختند و اتاق های باز همراه با چراغ ها و نور بیشتر جای سبک های سنتی را گرفتند. رنگ، اهمیت اساسی در ساختمان ها پیدا کرد و کاغذ دیواری با رنگ های شاد قرمز و آبی با طرح های نشاط آفرین و زندگی بخش، مُد روز شد و مصرف آن برای نخستین بار در بریتانیا عمومیت یافت.

زاویه و اشکال کج و کوله جذابیت زیادی داشت و مد روز بود. اتاق پذیرایی که فقط برای مراسم ویژه کریسمس، عروسی ها، مهمانی ها و دید و بازدیدهای یکشنبه استفاده می شد، به پاره ای از فضای نشیمن و استفاده دایمی تبدیل شد.

در نتیجه خانواده ها عملاً از فضای مسکونی بیشتری برخوردار شدند. اتاق پذیرایی و آشپزخانه در هم ادغام شدند و دیگر آشپزخانه گوشه حیاط یا نقطه ای دور قرار نداشت. با ادغام شدن اتاق پذیرایی و اتاق نشیمن تمام اتاق ها دارای کارکردهای مختلف شدند. سیستم مرکزی گرم کننده نشانه طبقه متوسط بود و هنوز طبقه کارگر قادر به نصب آن در خانه های خود نبود.

به راستی سیستم مرکزی گرم کننده چه شکوه و عظمتی به صاحبخانه های اشرافی می داد. گرمی آن تا عمق استخوان ها و روح آنها را گرم می کرد. این درکی بود که آن روزگار، بریتانیایی ها از سیستم گرم کننده داشتند. حالا دیگر این حرف ها مضحک شده است، چرا که تصور خانه بدون سیستم گرم کننده مثل خانه بدون سقف و ستون می ماند!

تا سال 1950 استفاده از حمام خانگی و توالت داخل خانه عمومیت نداشت. بر اساس یک سرشماری در سال 1950 نیمی از منازل، حمام نداشتند و از حمام عمومی و شستشوخانه استفاده می کردند.

در دهه های 1960 تعداد خانه های بدون حمام از 3/2 میلیون به 1/5 کاهش یافت. استحمام عموماً امری هفتگی بود، جز اشراف که گفته می شد هفته ای دو و حتی سه بار دوش می گیرند. مردم، اشراف را به همین سبب به طور طعنه آمیزی «طبقه مرغابی ها» هم می نامیدند.

توالت ها در گوشه حیاط و دورترین نقطه به محل نشیمن ساخته می شد. تصور این که توالت در گوشه اتاق مسکونی باشد بسیار مضحک و دور از ذهن بود، درست همان طور که امروز کسی نمی تواند بپذیرد یا تصور کند که توالت خانه اش در گوشه حیاط باشد. بسیاری از مردم وجود توالت داخل خانه را هم مغایر اصول بهداشتی می دانستند و هم شرم آور! مردم تصور می کردند که این توالت، داخل خانه باشد، مانع آسایش و آسودگی خاطر آنها موقع توالت رفتن می شود.

امّا این نیز مانند چیزهای دیگر چنان پذیرفته شد که گویی از ابتدای تاریخ خانه ها و توالت ها یکی بوده اند! برای اینکه بتوانیم بستر و معنای تجربی «فرهنگ خانه» را دریابیم، یک روش ساده و مناسب مقایسه ی مسکن در چند جامعه یا چند دوره ی متفاوت تاریخی است. برای مثال، مقایسه ی خانه عشایری، خانه ی روستایی و خانه ی شهری یا مقایسه خانه در دوره قاجار و دوره ی حاضر.

در کاشان مثل دیگر شهرهای تاریخی ایران، تعدادی از خانه های بزرگ دوره ی قاجار مانند خانه ی بروجردی ها و خانه ی طباطبایی ها را در سال های اخیر بازسازی کرده اند که امروز از مکان های دیدنی برای گردشگران است. این خانه ها دارای مجموعه وسیعی از امکانات مانند حمام، آب انبار، اتاق های بهارخواب، زمستانه، بادگیر، آشپزخانه های متعدد بزرگ، انبارها، هیزم دان، حیاط های متعدد، مهمان خانه، سالن های پذیرایی و ملاقات، اندرونی و دیوارهای بلند و قلعه گونه اند.

در عین حال، این خانه ها با انواع هنرهای سنتی ایرانی تزئین شده اند. این خانه بیان فرهنگ مسکن اشرافی در دوره قاجار ایران است، زیرا مالکان این خانه ها از ملاکان و تجار بزرگ کاشان بوده اند. اما در عین حال، می توان بخشی از عناصر خانه سنتی ایرانی را در این خانه ها دید. من به منظور ارائه ی تصویری از مفهوم خانه پیشامدرن و مدرن در زیر گزارشی مردم نگارانه از خانه ی روستایی پدری ام ارائه می کنم. این گزارش بسیاری از مباحثی را که تا اینجا بررسی کردیم به شیوه ای متفاوت در بردارد. من برای نشان دادن خانه ی مدرن از ضد آن استفاده کرده ام و از قاعده ی چیزها را با ضد آنها بشناسید بهره جسته ام.
 

مردم نگاری خانه ی روستایی پدرم

سال ها پیش در خانه ای روستایی در خانه ی پدری متولد و بزرگ شدم. این عبارت کوتاه، تمامی «تجربه ی زیسته» و درک مرا از مفهوم خانه در بستر فرهنگ پیشامدرنی که در آن بوده ام بیان می کند.

هدف از نگارش این بخش، ارائه ی توصیفی مردم نگارانه از این تجربه ی زیسته است. هیچیک از مفاهیم این جمله کوتاه (یعنی «خانه روستایی»، «تولد در خانه» و تربیت و رشد در «خانه پدری» و حتی «خانه پدری») دیگر چندان چیزهای روشن و بدیهی نیستند. بسیاری از مردم، تصوری روشن و واقع بینانه از این مفاهیم ندارند. زیرا اغلب مردم از محیط و فرهنگ روستایی و ارزش ها و باورهای سنتی که این مفاهیم در آنها شکل گرفته و در آنها معنا داشتند، فاصله گرفته اند. در جامعه و فرهنگ مدرن امروزی و «امروزی شده» این مفاهیم یا با مفاهیم دیگر جابه جا شده اند یا معانی تازه و متفاوتی به این مفاهیم داده شده است.

خانه روستایی

«خانه روستایی» مفهومی است که برای شهرنشینان بیشتر «کلبه ای» در دل مزرعه سرسبز یا در کوهپایه ای زیبا یا در دشت و کویر بی آب و علف را تداعی می کند. برای برخی نیز شنیدن خانه روستایی، فرهنگِ فقر و فلاکت را تداعی می کند، جایی که از بهداشت، آموزش، آب و برق و خدمات اجتماعی و رفاهی خبری نیست؛ (31) اما برای آنها که در «خانه ی روستایی» متولد و بزرگ شده اند، خانه ی روستایی نه کلبه ای رومانتیک و نه جهنم فقر و فلاکت، بلکه نوعی مسکن با فرهنگ خاص خود است که می تواند فقیرانه یا مرفه باشد و البته مانند دیگر خانه ها، روابط و الگوهای فرهنگی متناسب با شرایط اقلیمی و اجتماعی روستا بر آن حاکم است.

خانه پدری هم دیگر آن معنای پیوند ابدی و همیشگی با فرزندان خانه را ندارد. برخی که در اروپا و جامعه غرب زندگی می کنند اغلب بعد از 16 یا 17 سالگی برای همیشه از خانه پدری جدا می شوند، البته اگر اساساً در خانه ی پدری بزرگ شوند، چرا که بسیاری از فرزندان تنها «خانه ی مادری» را تجربه می کنند.

برای ایرانیان شهرنشین هم خانه پدری بیشتر معنای «خانواده ی پدری» را تداعی می کند نه خانه را، زیرا پدرها دیگر خانه ثابتی ندارند و هر از چندگاه تغییر جا و مسکن می دهند. تولد و بزرگ شدن در خانه پدری دیگر رسم پابرجایی نیست. فرزندان در زایشگاه متولد می شوند و در شیرخوارگاه، مهدکودک، مدرسه و ... بزرگ و تربیت می شوند.

حتی اوقاتی که در خانه اند نیز اغلب در «فضای مجازی» بازی های رایانه ای، کارتون ها و فیلم های تلویزیونی یا در شبکه اینترنت اند. آنها به واقع در «خانه ای مجازی» رشد می کنند نه «خانه واقعی»(32).

نه تنها شهرنشینان، بلکه حتی نسل های امروزی روستا نیز، با توجه به تغییراتی که در روستاها در نتیجه ی توسعه امکانات و خدمات رفاهی و تغییر شیوه یا «سبک زندگی» روستایی رخ داده است، کمتر قادر به تفکیک مفهوم خانه روستایی خود از خانه شهری هستند؛ اگرچه همچنان تفاوت های بارزی بین شهر و روستا وجود دارد من در ادامه این گزارش مردم نگارانه ابتدا توصیفی از روستای زادگاهم ارائه می کنم. در این توصیف، تنها به نکاتی اشاره می کنم که برای درک و توصیف فرهنگ خانه روستایی ضرورت دارد. از این رو قصدم ارائه توصیف جامع روستا نیست.
 

روستای من

زادگاه من روستایی نیمه بیابانی، کویری و نیمه خشک است و مثل دیگر آبادی ها، مردم آن دامپرور و کشاورزند. اغلب زنان آن نیز تا چندی پیش قالیبافی می کردند، اما اکنون این صنعت در حال وداع از این روستاست. این روستا گرچه تاریخی نیست، اما چهار قرن تاریخ دارد. ناصرالدین شاه هنگام سفرش به «عراق عجم» از آن عبور می کند و در سفرنامه اش از آن نام می برد.

این روستا تا حدودی برخوردار از تسهیلات و برنامه های نوسازی و توسعه بوده است. در همان نخستین سال های شکل گیری و توسعه ی آموزش و پرورش در 1312، در آن «مدرسه ابتدایی» ساختند که زمینه مهاجرت نسل جدید و جوان روستا به تهران و شهرها را فراهم کرد. اندکی بعد حمام خزینه ای آن «دوشی» شد که در کاهش بیماری ها و مرگ و میر جمعیت، نقش مهی ایفا کرد.

انقلاب سفید

در پی «انقلاب سفید» دفتر پست، شعبه ی نفت، به نام اصلاحات ارضی و خانه بهداشت در آن ایجاد و اجرا شد. هرچند این اقدامات سبب افزایش جمعیت روستا نشد زیرا میزان مهاجرت به مراتب بیشتر از باروری بود.

علی رغم تحولات مذکور، عمده توسعه و تحول زادگاه من بعد از انقلاب اسلامی رخ داد. تا پیش از انقلاب اسلامی این روستا فاقد آب بهداشتی، برق، بیمارستان، تلفن، گاز، فروشگاه تعاونی مصرف، دبیرستان، هنرستان، جاده ی آسفالته و شرکت خدمات کشاورزی بود؛ اما بعد از انقلاب این خدمات به آن داده شد.

در پی این خدمات، شیوه زندگی مردم رفته رفته تغییر کرد و خانه ها انباشته از لوازم خانگی برقی و الکترونیکی (تلویزیون، ضبط، رادیو)، اجاق گاز، حمام خصوصی، سرویس های ظروف خارجی و دیگر خدمات شده است.

حتی مسجد و حسینیه روستای ما هم در سال های اخیر نوسازی و مدرن شده اند. در چنین شرایطی، خانه ها نیز رفته رفته با مصالح و مواد ساختمانی مدرن (آجر، آهن، سنگ، لوازم و تزئینات مدرن) ساخته شدند.

علاوه بر این، با تغییر شیوه ی زندگی و محیط خانه، روابط درون خانه ها و خانواده ها نیز «دست ناخورده» نماند. روابط و ارزش های بورژوایی رفته رفته بر روستا غلبه یافت و شهری شدن به مثابه ی نوعی ارزش بر روستا حاکم شد. با وجود تمام تحولات، این روستا همچنان روستاست. هر بیننده و بازدیدکننده ای در همان نخستین نگاه از چهره کوچه های خاکی، خانه های خشتی و گنبدی، درهای چوبی، کوچه های نامنظم و در هم گره خورده و چهره آفتاب خورده و دستان پینه بسته روستاییان، در می یابد اینجا شهر نیست.

مهم تر این که، در این روستا اگرچه تعدادی انگشت شمار از راه «خدمات» و فعالیت «تجاری و واسطه گری» امرار معاش می کنند، اما هنوز شیوه ی معیشت و گذران زندگی مردم، کشاورزی و دامپروری است.

این شیوه ی اقتصادی نیز لاجرم مهر خود را بر جنبه های مختلف روستا می زند. هنوز تولید گندم و پرورش گاو و گوسفند مهم ترین فعالیت مردم روستا است. همان طور که اشاره کردیم، تنها تغییر اساسی در اقتصاد این روستا کاهش قالیبافی است. دختران جوان دیگر تن به مشقت های قالیبافی نمی دهند و مردان نیز هیچگاه در این روستا قالیبافی نمی کردند.

این تغییرات باعث تغییر ساختار فضای روستا شده است. دیگر آن نظام سنتی محله ای (محله بالا و محله پایین) مفهوم خود را از دست داده است. در اطراف روستا خانواده های جوان و خانواده های مهاجر که از روستاهای دیگر به آنجا آمده اند خانه سازی کرده اند.

در عین حال، تأسیسات خدماتی جدید، شامل دفتر مخابرات روستایی، بیمارستان، کتابخانه، دبیرستان، دبستان، هنرستان، شرکت تعاونی مصرف و کارخانه تولید مواد شیمیایی در حاشیه شرقی و غربی ده ساخته شده اند. در نتیجه، ضلع شرقی ده به صورت ساختار فضایی متمایز «بافت قدیمی» دیده می شود. چون این ساختمان ها از مواد و مصالح مدرن ساخته شده اند نه کاه گل و خشت، نما و فضای مدرن شده شهری دارند و چون وصله ناچسب به روستا چسبیده اند.

در چنین شرایطی، خانه در این روستا و روستاهای مشابه آن دیگر مفهوم سنتی خود را از دست داده است. خانه جدید روستایی، نه چادر عشایری و نه خانه شهری، بلکه پدیده ی نوظهوری است که برای شناخت آن باید به درک تحولات مدرن شدن روستاها پرداخت.

از این رو مفاهیم خانه ی روستایی، خانه ی پدری و زندگی در آن به مفاهیم انتزاعی تبدیل شده اند که کمتر می توان درک ملموس و درستی از آنها داشت. خانه ی روستایی مدرن تلفیق و ترکیب ناهماهنگ، نامتوازن و ناهمخوانی از خانه روستایی سنتی، خانه ی شهری و چادر و کپر عشایری است؛ یعنی نه خانه شهری، نه چادر عشایری و نه خانه روستایی سنتی است. این گونه است که حتی نسل امروزی روستا هم قادر نیست توصیف و تبیینی از خانه ای که در آن به دنیا آمده و رشد می کند ارائه دهد.

این خانه ی روستایی امروزی تنها از دور به آن کلبه ی روستایی رومانتیک، یا به خانه های حلبی آباد نشین های شهری می ماند.

از درون که نگریسته شوند مجموعه بسیار پیچیده ای از ارزش ها، باورها، معانی و دستاوردهای سنت و مدرنیته اند که هر دو به نحو عریان و ناموزون کنار هم نشسته اند. همان طور که پنیر محلی با کره قالبی وارداتی شهری در سفر روستایی، کت مدر روز با شلوار گشاد و آزاد دهقانی در تن او، سیگار وینستون و تسبیح کربلا در دست روستایی، تعارضات و ناهماهنگی های سنت و مدرنیته روستایی را تشکیل می دهد، کنار هم نشستن خشت و آجر، سیمان و کاه گل، سنگ مرمر و قلوه سنگ محلی، تیرآهن و الوار جنگل، و به طور کلی مصالح و مواد سنتی و مدرن تضادها و تعارضات سنت و مدرنیته را آشکار می کند.

روستای من، ماکت کاریکتاورگونه ای از تحولات جامعه ی در حال گذار ایران است. در این روستا مردم ضمن برخوردارتر شدن از امکانات جدید، هر روز احساس رضایت از زندگی آنها کمتر می شود. فرهنگ یکپارچه روستایی و سنتی، انسجام خود را از دست داده است و انسجام و نظم فرهنگ مدرن را هم ندارد.

در این شرایط خانه ها دیگر امنیت گذشته را ندارند زیرا پلیس و نهاد کلانتری در روستا وجود ندارد، در حالی که بزهکاری های شهری سرقت، مصرف مواد مخدر و باندهای جوانان شرور نیز در آن گسترش یافته است. ناگزیر مردم درها و دیوارهای خانه ها را برخلاف گذشته ایمن تر می سازند. نسبت به رفت و آمدهای درون خانه ها حساس تر شده اند و کمتر خانه های خود را تنها می گذارند و بطور کلی مسئله ی امنیت خانه ها جدی شده است. با فروپاشی نهاد کدخدا بعد از اصلاحات ارضی (1342)، روستای ما نیز برای مدت ها فاقد مدیریت و سازمان سیاسی بود.

مدت ها گذشت تا روستاییان «خانه ی انصاف» و «شورای ده» را به مثابه نهاد مدیریت و سازمان سیاسی خود تا حدودی بپذیرند. اما با وقوع انقلاب اسلامی، این شرایط بر هم خورد و سازماندهی جدید «شورای اسلامی ده» شکل گرفت. اگرچه این شورا هنوز بعد از 25 سال نتوانسته جایگاهی در بین مردم پیدا کند و فاقد قدرت و اقتدار لازم برای سازماندهی سیاسی و اجتماعی روستا است، اما با حمایت های رسمی و دولتی این شورا تشکیل می شود و در زمینه گرفتن امکانات و خدمات از دولت برای روستا و روستاییان نقش فعالی داشته است.
 

خانه پدری من

خانه ی روستایی، زادگاه و پرورشگاه خانواده روستایی است. این امر درباره ی من هم صادق است. من هم مانند دیگر خواهران، برادران و هم ولایتی هایم در همان خانه پدری به دست «خاله زینب» قابله روستا به دنیا آمدم (نه در «زایشگاه» یا مکان دیگر) و تا نوزده سالگی و اخذ دیپلم متوسطه در روستا و خانه پدری زندگی کردم.

اگرچه این نکته برای مادرم بسیار اهمیت دارد، اما در من و دیگر فرزندان خانواده نتیجه سال ها دوری و فاصله گرفتن از آن خانه حس غربتی را ایجاد کرده است، اما خانه پدری برای ما حکم «زادگاه» را داشته و دارد. چیزی که امروز کمتر فرزندی آن را تجربه می کند.

جدایی من از خانه ی پدری برای ادامه تحصیل و مهاجرت به تبریز و دانشگاه تبریز بود. شاید اگر در کنکور پذیرفته نمی شدم مانند بسیاری از روستاییان دیگر در همان خانه روستایی یا در جوار آن برای همیشه می ماندم.

حتی بعد از مهاجرت به تبریز و بعدتر به تهران همچنان تا وقتی ازدواج کردم و استقلال یافتم، خانه پدری پایگاه اجتماعی رسمی من بود. آدرس خانه من آنجا بود و تمام تعطیلات و تابستان ها به آنجا رفت و آمد منظم و گاه طولانی داشتم. امروز اگرچه صاحبخانه و صاحب منزل و مأوای مستقل شده ام، اما همچنان با خانه پدری پیوند و رفت و آمد دارم.

روستایی با خانه پدری اش پیوند گسست ناپذیر دارد. پیوند من هم با خانه پدری نوعی تعلق اجتماعی گسست ناپذیر است و چندان به طول اقامت من در آنجا ارتباطی ندارد؛ زیرا آنچه مرا به خانه پدری پیوند می دهد ریشه در پیوندی است که با خانواده دارم. خانواده، مرا به خانه گره زده است.

درست همان طور که اگر هرگز مادر، پدر، برادر و خواهرم را نبینم، همچنان پیوند فرزندی، خواهر و برادری پابرجاست. پیوند با خانه پدری هم حتی اگر به آن جا رفت و آمد نکنیم، همچنان ناگسستنی است.

از این رو برای روستاییان پیوند با خانه پدری پیوند خونی نیست، اما در خون آنها عجین شده است. با این منطق اجتماعی است که گرچه 23 سال از مهاجرتم از روستا می گذرد، اما از دید مردم روستا، خویشان و خودم، من به آن خانه پدری تعلق دارم.

این تعلق صرفاً یک احساس عاطفی نیست بلکه پیوند عینی اجتماعی است که با مسئولیت هایی همراه است. من باید نسبت به خانه پدری ام احساس مسئولیت کنم. این امر نوعی وظیفه اجتماعی است که اجتماع روستا بر دوش فرزندان روستا و متولدان و پرورش یافتگان در خانه روستایی می گذارد، حتی اگر فرزندان نخواهند باید این وظیفه را بپذیرند.

از این رو هر بار آنجا می روم به هر گوشه و کنار خانه روستایی مان سرک می کشم و نسبت به تمیز کردن و نوسازی آن تلاش می کنم. این وظیفه برای برادرم به نام فرزند بزرگ خانواده و خانه، بسیار سنگین تر است. از این رو او که مسن تر است و سنت و ارزش های سنتی را بیشتر از آن خود می داند، توجه و تعلق بیشتری به خانه روستایی پدری ما دارد.

میراث خانه کالایی

خانه روستایی کالایی اقتصادی نیست. روستایی خانه اش را می سازد یا به ارث می برد. اما هرگز آن را نمی فروشد یا از کسی نمی خرد. هنوز هم گرچه تا حدودی روح سرمایه داری و منطق بورژوایی بازار در کالبد روستای ما دمیده شده است و خرید و فروش خانه هم رونق بیشتری یافته است، اما عمومیت ندارد.

بخشی از این موضوع به دلیل آن است که جمعیت روستا اندک، زمین فراوان و تعداد خانه های روستا نیز اندک است. از این رو بازار مسکن در آن نمی تواند شکل گیرد. علاوه بر این و مهمتر از آن خرید و فروش خانه معنا و مفهوم اجتماعی پسندیده ای نداشت و ندارد.

در فرهنگ روستا خانه و حتی ملک-یعنی زمین زراعتی-بخشی از ناموس فامیل محسوب می شود. از این رو از نظر اجتماعی خانه و ملک فروختنی نیست. نوعی فشار هنجاری شدید وجود دارد که فروشندگان خانه پدری را سرزنش و شماتت می کند. این اتفاق برای عمویم بعد از درگذشت پدربزرگم در سال 1365 رخ داد. او متهم به جرم نابخشودنی شده بود و خانه پدربزرگم را فروخته بود. سال ها شماتت و سرزنش فامیل و دیگران را می شنید.

عاقبت ناگزیر شد در کنار خانه پدربزرگم خانه دیگری بسازد و اجازه نداد چراغ خانه پدربزرگم در روستا خاموش بماند. این فشار هنجاری برای جلوگیری از فروش یا واگذاری خانه ها به دیگری سبب شده است در روستای ما بسیاری از خانه هایی که صاحبان اولیه شان درگذشته یا مهاجرت کرده اند ویران شوند؛ اما خانه پدری من استثنا بود. پدربزرگم این خانه را شصت سال پیش از «میرزا فتح الله» برای پدرم خریده بود.

خرید خانه میرزا فتح الله برای پدرم منطق اجتماعی متفاوتی داشت. پدربزرگم برای این که بتواند پدربزرگ مادری ام را که کدخدای حاتم آباد بود به ازدواج با پسرش راضی کند، این خانه را خریداری کرده بود و پشت عقدنامه اش انداخته بود.

این خانه ارزش اقتصادی چندانی نداشت بلکه اهمیت اجتماعی داشت، زیرا میرزا فتح الله و طایفه آخوندها از منزلت اجتماعی بالایی در ده ما برخوردار بودند و خرید این خانه به گونه ای برای پدربزرگم تکیه بر جای بزرگان زدن بود. علاوه بر این خانه، پدربزرگم سه جو ملک زراعت از مزرعه مصلح آباد را نیز پشت عقدنامه ی مادرم انداخته بود.

این نیز بیش از آنکه رعایت حقوق اجتماعی زن و قدرت بخشیدن به او باشد، نشان دهنده جایگاه پدربزرگم به عنوان خرده مالک بزرگ در روستا بود و قدرت و ثروت اقتصادی او در آن زمان را تبلور می بخشید.

به ویژه این که پدرم فرزند بزرگ خانواده حاج وسعت الله بود و با در نظر گرفتن گستردگی خانواده پدربزرگم (که صاحب چهار همسر و هفده فرزند بود) لازم داشت تا همسر فرزند اولش از خانواده ای با موقعیت اجتماعی بالایی در روستا باشد.

از این رو، خانه ی پدرم نه تنها برای ما بلکه برای پدربزرگم هم از معنای اجتماعی و منزلتی و طبقاتی خاصی برخوردار بود. مادرم هم هرگز از این نکته یادی نمی کرد که در مصلح آباد صاحب آب و ملکی است و مالکیت او برخانه، نقش و تأثیری در روابط درون خانه ما نداشت و قدرت و جایگاهی به مادرم نمی بخشید. خانواده ما نمونه ی ایده آل خانواده ی پدرسالار بود و مادرم هم نمونه ی مادر فداکار یا بهتر بگویم زن فرمانبر پارسا که چیزی از این دنیا برای خودش نمی خواست و همواره بر این نکته اشاره می کرد و می کند که او توقعی از هیچکس و هیچ چیز ندارد و چنین نیز بوده و هست. حتی داشته هایش نیز برایش موقعیت و مالکیتی ایجاد نمی کرد.

بعدها پدرم، سهم زن عمویم را خرید و مالک شش دانگ خانه به خانواده ی ما رسید. من و خواهرانم تا سال ها نمی دانستیم که مالکیت خانه ی ما تقسیم شده است، زیرا بابت نیمه سهم زن عمو ما بهایی به آنها پرداخت نمی کردیم.

نه اینکه چون عمو بود از پدرم کرایه خانه نمی گرفت و آن را می بخشید، بلکه اساساً در روستا در آن زمان و هنوز هم چیزی به نام کرایه خانه یا پدیده ای به نام اجاره نشینی و مستأجری معنا و مفهومی نداشت و ندارد.

در روستا هر کس جایی اقامت کند، حس مالکیت نسبت به آن دارد، هرچند سند مالکیت به نام دیگری باشد. مردم ده نیز هر خانه را به نام خانواده ساکن و اغلب نیز به نام مرد آن خانه می شناسند.

علت نیز آن است که خانه های روستا فاقد شماره پلاک یا آدرس هستند؛ زیرا محله های روستا به شیوه مدرن شهری نامگذاری و دارای هویت نشده اند و به چنین چیزی نیاز ندارند؛ زیرا روستا اغلب محیط و اجتماعی کوچک است و همه ساکنان ده نه تنها یکدیگر را نمی شناسند بلکه از تبار و طایفه ی یکدیگر نیز مطلع اند. از این رو، آدرس هر خانه همان نام و مشخصات ساکنان خانه است نه چیزی بیشتر.

بنابراین، اگر روزی منزل ما را جویا شدید آدرس ما ین است: منزل پدر نعمت الله فاضلی. خانه روستایی با اسطوره ها و روایت های تاریخی که خانواده، آن را حول و حوش زندگی خود می سازد معنای تاریخی می یابد. خانه ما هم با روایت های دینی و تاریخی متعدد گره خورده بود و هم تاریخچه و هویت تاریخی مهمی در روستا داشت. این خانه، عمری بیش از یک قرن و نیم دارد.

همان طور که گفتم میرزا فتح الله از طایفه آخوندهای ده بود. آخوندها طایفه ای بزرگ و معتبر بودند و روستای مصلح آباد برگرفته از «مصلحی» نام خانوادگی آنها بود. وقتی حضرت آیت الله العظمی اراکی، مرجع بزرگ شیعه، درگذشت، خانه پدریم از شهرت و آوازه ای برخوردار شد زیرا گفته می شد که این خانه منزل پدری و زادگاه آیت الله العظمی اراکی بوده است. البته فرزندان مرحوم آقای اراکی چندان مایل نیستند منتسب به مصلح آباد و ده باشند، اما مردم روستا بالعکس با افتخار از این موضوع یاد می کنند. به هر حال، از نظر پدر و مادرم این موضوع به خانه ما قداست و معنای مذهبی می داد و برای پدر و مادرم بسیار اهمیت داشت.

خانه روستایی، خانه خاطرات و خانه ی هویت است. از این رو، نمی توان از آن دل کند. من این را بنابر تجربه و درک پدر و مادرم می گویم که از شصت سال پیش تاکنون در این خانه زندگی می کنند. بعد از درگذشت پدرم در سال 1375، مادرم حاضر نشد علی رغم اصرار و تقاضای بسیار فرزندانش از این خانه به جای دیگری نقل مکان کند.

او دیگر تنها شده بود و ما فرزندان نگرانش بودیم. اما برای او این خانه، نه تنها خانه خاطرات و گذشته ای است که جز وجود او شده و تصور جدایی از آن برایش ناممکن شده است، بلکه همان طور که گفتم خانه پراعتبار و منزلت و در عین حال متبرک است. چنان مادرم به این خانه وابسته شده است که حتی دوری موقت از آن نیز برایش دشوار است.

نکته ای که ما فرزندان و نوه هایش اغلب از چرایی و درک آن ناتوانیم. برای ما که به سهولت می توانیم هر سال از خانه ای به خانه دیگر نقل مکان کنیم، تصور این گونه دلبستگی به خانه معنادار نیست.

پدرم هم تا زنده بود زیر بار اصرار و پافشاری فرزندان نرفت که خانه ای در شهر بخرد و روستا را ترک کند. استدلال او این بود که خانه ای که در آن است، هیچ اشکالی ندارد و در آن راحت است و همواره می گفت اگر بنا باشد تغییر و تحولی انجام شود این کار را در خانه انجام دهیم. تا آنجا که به یاد دارم پدرم دای در حال نوسازی خانه ی قدیمی ما بود. اجازه دهید تصویری از خانه و تحولات آن ارائه کنم.
 

«محله بالا» و «محله پایین» ده

خانه ما در نقطه ای میان «محله بالا» و «محله پایین» ده قرار دارد. از این رو دارای دو در ورودی، یکی در سمت محله بالا (شمال) و دیگری در سمت محله پایین (جنوب) است. کل خانه دو قسمت مجزاست. قسمت بالایی را «حیاط بالایی» یا «حیاط طویله» می گفتیم و به «گاوداری» و محل نگه داری گوسفندها و طویله ی الاغ اختصاص داشت.

قسمت پایین (جنوبی) هم محل سکونت ما بوده و هست. حیاط طویله از خشت و گل ساخته شده بود و معماری سنتی و گنبدی داشت. تا این اواخر، پدرم ساختار معماری سنتی این بخش را تغییرات ناچیزی داده بود؛ اما عاقبت روزی تصمیم گرفت تمام آن ساختار را به طور کلّی خراب کند و گاوداری مدرن تری بسازد.

از این رو بناهای خشت و گلی را تماماً خراب کرد و بنایی جدید با آجر و آهن و سیمان ساخت. آنچه فعلاً این بخش را از قسمت مسکونی متمایز می کند، گنبدهای آجری آن است. اما قسمت مسکونی بارها خراب و نوسازی شد. به تناسب ورود تکنولوژی و مصالح روز و تغییر سبک زندگی ما، معماری خانه مسکونی ما هم تغییر کرد.

تنها چیزی که ثابت ماند، جهت خانه است که رو به قبله بود و روبه قبله ماند. خانه ی ما در ابتدا دو طبقه بود. اما طبقه ی بالایی را سال ها قبل از تولد من خراب کرده بودند و تنها ویرانه های کوچکی از آن برجا مانده بود. درها و پنجره های اولیه هم درهای چوبی با نقش و نگارهای سنتی منبت کاری شده بود. درب حیاط بالایی ما درِ چوبی قلعه مانند، از جوبی محکم و کوبه های سنگین داشت.

یادگار سال های بسیار دور بود و ابهت و عظمتی داشت. پدرم آن را فروخت و با در آهنی عوض کرد تا ماشین رو شود. قسمت مسکونی دو بخش نشیمن داشت. قسمت جنوبی تر را خراب کردیم و جای آن انبار بزرگ و تنور نان پزی ساختیم. اما تا سال ها تاقچه های قدیمی روی دیوار حیاط باقی مانده بود. خانه ی فعلی سه اتاق بزرگ، آشپزخانه و انباری متصل بهم دارد. بعدها حمام هم به آن اضافه شد. دستشویی و توالت بیرون از قسمت مسکونی در حیاط است.

خانه ها سابقاً مملو از تاقچه بود. دور تا دور یکی از خانه ها دو ردیف تاقچه داشت. اتاق ها بیشتر گچ کاری شده و سفید بودند؛ اما با متداول شدن رنگ، خانه ها را دایی ابراهیم رنگ کرد. درهای چوبی قدیمی هم جای خود را به درهای فلزی دادند. جز یک مورد. ایوانی هم جلو اتاق ها اضافه شد. سقف های گنبدی هم سال ها پیش جای خود را به سقف چوبی داده بودند.

تاقچه ها هم خراب شدند و جای آن را کمد دیواری و دکوراسیون گرفت. در عین حال، نشان هایی از تاقچه ها، خشت و گل، چوب و گچ بری سنتی و اسفند دانه در گوش و کنار خانه پیداست و ترکیب ناموزونی از گذشته، حال و آینده را نمایش می دهند.

همنشینی معماری ناموزون با لوازم خانگی مدرن این ترکیب را بیش از هر چیزی پیچیده و دشوار یاب می کند. میز تلفن، تلویزیون، جاروبرقی و دیگر لوازم مدرن به نحو نامناسبی کنار هم قرار می گیرند.

خانه ی روستایی با طبیعت هم، درست مثل تاریخ پیوندی ناگسستنی دارد. خانه ی روستایی ما نیز استثنایی بر این قاعده نیست. چشمه ی قنات ده از درون خانه ما عبور می کند. از این رو کنار جوی آب مملو از درختان و درختچه هاست. درختان زبان گنجشک و اقاقیا خانه ی ما اگرچه میوه ای نداشتند، اما سایه و سبزی آنها صفا و رنگ و بویی طبیعی و روستایی به حیاط ما می دهند. درختان و طبیعت هم مصون از تغییرات و روزآمد شدن خانه نبودند.

در ابتدا حیاط خانه چنان انباشته از درختان بود که جنگل کوچکی می نمود. اما اندک اندک از تعداد آنها کاسته شد و به جای آنها درختچه های میوه آلو و سیب و توت کاشتیم. زمین خانه مناسب درختان میوه نبود و عاقبت درختان میوه خشک شدند. به هر حال، باغچه ی خانه سال ها سبزی خوردن ما را تأمین می کرد. افسوس که با درگذشت پدرم باغچه هم خشک شد. در سال های اخیر، روی جوی چشمه ی قنات ده را پوشاندند و صفا و آب و آبادانی که طبیعت خانه ما بود کاسته شد. حال، حیاط خانه گرچه سرسبز است، اما درختان دیگر روح طبیعت وحشی درگذشته را ندارند. گویی حیاط خانه را درختکاری کرده اند.

حریم خصوصی، کارکرد خانه روستایی نیست. من این قاعده را بر اساس مشاهدات در روستاهای مختلف می گویم و البته خانه ی ما هم هیچ گاه چنین نقشی نداشت. خانه ی ما در وسط آبادی است. مردم هم گاهی برای رفتن به محله ی بالا و پایین، از آن عبور می کنند. درگذشته این عبور و مرورها مشکلی نداشت، اما برای ما فرزندان این کار تجاوز به حریم خصوصی ما بود. اما پدر و مادرم این کار را به راحتی می پذیرفتند زیرا از نظر آنها همه مردم ده قوم و خویش اند و نسبت به هم حق و حقوقی دارند. چیزی هم به قول خودشان نداشتند که از چشم دیگر پنهان بماند.

در روستا هم همواره تا چند سال اخیر امنیت کامل وجود داشت و مردم به هم اعتماد داشتند. از این رو، برخی خانه ها حتی دیوار هم نداشتند. خانه، به مثابه حریم خصوصی مفهوم تازه ای است که هنوز نیز روستاییان قدیمی آن را قابل درک نمی دانند. در این شرایط، دیوار حصاری بر گرد خانه روستایی نیست. از این رو خانه ها از همسایه ها فاصله ای ندارند. روابط ما با همسایه ها هم به گونه ای بود که گویی خانه ما جزیی از زندگی آنهاست و بالعکس. تا آنجا که به خاطر دارم فرزندان حاج ریحان، ماهرخ خانم، اوس ممد چرخ ساز یا خاور خانم، خانه ی ما را محل بازی و تفریح خودشان می دانستند. بقیه بچه های ده همین احساس را داشتند.

برای من هم، خانه های دیگران، خانه ی خودمان بود. تنها بعد از حمله ی دزدان به خانه ما در 1374 بود که درهای خانه ی ما قفل شد و بند و بستی پیدا کرد. به هر حال، این شکل روابط با ده و همسایگان در معماری خانه ی ما بی تأثیر نبود. نخست اینکه پشت بام خانه ما به خانه همسایه ها راه داشت و به سهولت می شد از آن رفت و آمد کرد و رفت و آمد هم می کردیم.

درها هم هرگز بسته نمی شد. حیاط خانه ی ما محل مناسبی برای بازی بچه ها بود. اصولاً خانه ی روستایی تفریح گاه و محل گذران اوقات فراغت روستاییان نیز است. روستایی اگر فراغتی داشته باشد آن را اغلب در خانه می گذراند. از این رو، خانه پدری ما شهربازی بچه ها و من هم بود. چشمه آب که ما به آن جوق می گفتیم یکی از سرگرمی های جذاب من بود.

از چشمه ماهی می گرفتیم، آب بازی می کردیم، گِل بازی می کردیم و قورباغه ها و درختان کنار چشمه اسباب بازی های ما بچه ها بودند. پدر و مادرم هم اوقات فراغت شان شب نشینی هایی بود که از اواخر پاییز شروع می شد تا بهار ادامه می یافت. جز این من فراغت دیگری برای روستاییان و خانواده ام نمی دیدم. اساس زندگی برای روستایی یعنی کار و کار و کار. فراغت، نوعی تعطیلی و اقامت اجباری در خانه است.
 

جمع بندی و نتیجه گیری

فهم معنای خانه در بستر امروزی آن، تنها با درنظرگرفتن تحولات شیوه ی زندگی در روستاها و شیوه زندگی روستایی ممکن است. من خانه را که یکی از مؤلفه های اصلی سبک زندگی است به مثابه ی مطالعه ای موردی برای فهم کلیت سبک زندگی روستایی در اینجا ارائه و بررسی می کنم.

تا آنجا که می دانم این نخستین بار است که در مطالعه روستاهای ایران به مقوله ی سبک زندگی روستایی توجه می شود، زیرا مفهوم سبک زندگی برای فهم و توصیف زندگی مدرن شهری ابداع و به کار رفته است.

در مطالعات جامعه شناسی شهری کلاسیک، زندگی شهری به مثابه ی شیوه ای از زیستن در تقابل با شیوه ای زندگی روستایی تعریف می شود. بخشی از این تقابل و تفاوت موضوع سبک مندی زندگی شهری و وضعیت یا حالت "بی سبکی" زندگی روستایی است. بر پایه ی مفهوم یا نظریه ی شیوه زندگی می توان گفت زندگی روستایی در معنای گذشته و سنتی آن از نظر ابعاد زیر بار زندگی شهری متفاوت است.

زندگی روستایی بر پایه تولید سامان گرفته است. در حالی که زندگی شهری برپایه مصرف.
زندگی روستایی مبتنی بر مفهوم کار است و در آن فراغت به معنای دقیق کلمه معنا ندارد؛ اما زندگی شهری مبتنی بر کار و فراغت است.

زندگی روستایی مبتنی بر ارزش کاربردی کالاهاست، در حالی که زندگی شهری مبتنی بر ارزش های کاربردی و نمادین.
زندگی روستایی مبتنی تداوم و استمرار سنت ها و تکرار گذشته است، در حالی که زندگی شهری مبتنی بر نوآوری فرهنگی است.

روستاییان عمدتاً از طریق ساختارهای خویشاوندی و سن و طایفگی به توزیع قدرت می پردازند، اما در شهر توزیع قدرت عمدتاً بر اساس تخصصی شدن تقسیم کار اجتماعی و ویژگی های طبقاتی است.

هر روستا دارای یک فرهنگ واحد و فرهنگ آن یک کلیت یکپارچه ای را به وجود می آورد و این فرهنگ یکپارچه تعیین کننده تمام ویژگی های زندگی افراد است، اما فرهنگ شهر ناهمگون است و دارای خرده فرهنگ های مختلف و تنوع فرهنگ های زبانی و نژادی و قومی است.

زندگی روستایی مبتنی بر الگوی اسزگاری با الزامات طبیعت است، اما زندگی شهری مبتنی بر الگوی فرهنگ و ایجاد تغییر و دستکاری محیط و تسلط و بهره کشی از آن است.

این ویژگی ها و ویژگی های دیگر شیوه زندگی روستایی در دوره های گذشته اجازه نمی داد تا پدیده سبک زندگی به معنایی که در شهر دیده می شود به وجود آید. اما با رشد فرآیند شهرنشینی و بهتر است دقیق تر بگویم شهری شدن در روستا نیز سبک زندگی در حال شکل گیری است.

روستاهای ایران طی نیم قرن گذشته از نظر شیوه زندگی و ارزش های بنیادی فرهنگی دستخوش تغییرات مهمی شده است. از این رو دیگر نمی توان با رویکردهای کلاسیک که روستا را مقر سنت می دید و شهر را مقر مدرنیته فهم کرد.

در روستاهای ایران به نوعی «مدرنیته ی روستایی ایرانی» به وجود آمده است. برای مثال، ارزش های مبتنی بر مصرف با ارزش های نمادین کالاها در روستاها نیز دیده می شود. آن تلقی سنتی که در روستا زادبوم و زیستگاه «فولکلور» یا «فرهنگ قومی» بود اکنون از میان رفته است و در روستاها نیز دیگر همانند شهرها به ندرت می توان شعر و زبان و موسیقی فولکلوریک را مشاهده کرد و به جای آن همان محصولات رسانه ای یا فرهنگ عامه پسند جایگزین شده است. حتی صنایع دستی سنتی روستایی مانند قالیبافی و گلیم بافی و سفالگری و امثال اینها در حال از بین رفتن هستند و دختران جوان روستایی دیگر ترجیح می دهند به یادگیری مهارت های نوین بپردازند.

به عنوان آخرین نکته، باید این ملاحظه را داشت که خانه همان طور که مؤلفان کتاب معانی روان شناختی تا سیاسی و فرهنگی خانه» (هارت و یوس، 2005) به درستی نشان داده اند، معنایی پیچیده، ناسازوارد و مرکب از ابعاد روان شناختی، سیاسی و فرهنگی است.

من در این مقاله تلاش کردم تجربه خانه یا شیوه تجربه کردن ما از خانه را به شیوه مردم نگارانه با تکیه بر تجربه زیسته و خود زندگینامه ام شرح دهد. به اعتقاد نگارنده اتنوگرافی و روش های خود زندگینامه ای بهتر از روش های دیگر قادر به آشکارسازی و آشنایی زدایی از معنای خانه  و زیست جهان ما هستند زیرا این روشها ابعاد پدیدارشناسانه خانه و رویکرد کل نگر را به خوبی در بر می گیرند.

خانه ما دیگر واقعیت های اجتماعی، «پدیده اجتماعی تام» است راه مناسب برای فهم آن رهیافت کل نگر است و نگارنده در این مقاله سعی کرد تا تمامی ابعاد خانه را تا آنجا که میسر بود تحلیل نماید و کارآمدی روش خود زندگینامه نویسی را در فهم تحلیلی خانه نشان دهد.

با توجه به کمبود کاربرد روش های زندگینامه ای در مطالعات اجتماعی، نگارنده امیدوار است سهمی هرچند ناچیز در معرفی آن به مثابه یک منبع و روش رسیدن به فهم تحلیلی جهان اجتماعی نشان دهد. تلاش نگارنده این بود که تا حد ممکن  در پرتو فهم ها و مفهوم های نظری به عینی سازی و آشنایی زدایی از خانه در بستر امروز تحولات جامعه ایران بپردازم و نشان دهم «خانه» به عنوان خرده جهانی از دنیای فرهنگی بزرگ تر و کامل تر، جهان فشرده ای مالامال از معناست.» این عبارت نتیجه بوردیو از مطالعه خانه است (جنکینز 1385: 64)
 
پی‌نوشت‌ها:
1. استاد تمام پژوهشکده مطالعات اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و عضو گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی و مدرسه ی مطالعات شرقی و آفریقای دانشگاه لندن.
2. من از لحظه ی تولد (1343) تا 18 سالگی در روستا، از 1362 به بعد در تبریز و تهران و از 1376 تا 1385 در لندن زندگی کرده ام.
3. در عین حال تأکید می کنم که نمی توان سنت و مدرنیته را به صورت مطلق در تقابل دید، زیرا تفکیک دقیق چیزها، امری بسیار دشوار است و در واقعیت همواره طیفی از سنت و مدرنیته وجود دارد. به تعبیر نیچه «همه شیوه های زندگی در عصر خود داعیه ی امروزی و نو بودن داشته اند، درست همان طور که امروز ما شیوه ی زندگی خود را از نو می پنداریم.»
4. holistic approach
5. واژه «خانه» از مسکن و سایر کلمات مشابه برای توصیف جنبه های فرهنگی سکونت گاه آدمی در معنای مورد نظر در این مقاله، مناسب تر است، زیرا خانه در زبان فارسی به معنای بنا و ساختمان، کلیت واحد مسکونی و هم به معنای درون سکونتگاه و روح معنایی حاکم بر سکونتگاه انسانی است. از این رو، ما این واژه را تنها برای «خانه ی خدا» و اقامتگاه آدمی یا مکان هایی که انسان ساخته است مثل نمازخانه، کتاب خانه، قهوه خانه، زورخانه و داروخانه به کار می بریم.در حالی که مفاهیم مسکن، سکونتگاه، زیستگاه و امثال آن را برای توصیف محل سایر موجودات به کار می بریم.
6. space
7. anthropology of space and place
8. anthropology of landspace
9. anthropology of architecture
10. ناصر فکوهی در پایگاه اینترنتی خود در مقاله کوتاهی به معرفی انسان شناسی معماری پرداخته است.
http://www.fakouhi.com/ant_fragment.asp?ID=82
11. انسان شناسی فضا در پایگاه پرتال انسان شناسی معرفی شده است:
http://www.anthropology.ir/node/508
12. informing context
13. methodological strategy
14. contextualization
15. historical contextualization
16. social contextualization
17. بوردیو این تحقیق را زمانی انجام داد که هنوز چرخش او از ساختارگرایی و کشف قواعد فرهنگی حاکم بر رفتار سوی شناخت استراتژی های کنشگران صورت نگرفته بود. از این رو بوردیو در مطالعه قبیله سعی می کند به کشف قواعد ساختاری خانه بپردازد. بوردیو بر اهمیت این بحث خود را چنین برجسته می دانست که آن را در کتاب «منطق کنش گر»(Bourdieu) می آورد.

18. نمونه های پراکنده ای از مطالعات فرهنگ خانه در ایران وجود دارد. برای مثال روح الامینی (1384)، و برومبرژه (1370)، همچنین فکونی نیز در کتاب انسان شناسی شهری (1383) اشاره های پراکنده ای به این موضوع دارد. گزارش های توصیفی انتوگرافیک فراوانی درباره چادرها و آلاچیق های عشایری وجود دارد. شاید نمونه ی برجسته ی آن اثر اصغر عسگری خانقاه و محمدشریف کمالی (1374) با عنوان ایرانیان ترکمن: پژوهشی در مردم شناسی و جمعیت شناسی باشد. معمولاً در مردم نگاری روستاها و شهرهای کوچک ایران بخشی نیز به بررسی معماری(ادامه از صفحه قبل) و مسکن اختصاص داده می شود.

این بررسی ها اغلب از توصیف وجوه ساختمانی و مادی فراتر نمی روند و جز اشارات پراکنده به روابط انسانی و ابعاد فرهنگی مسکن و به خصوص وجوه معاصر آن کمتر توجه می شود. یک نمونه از این گونه بررسی ها، کتابی با نام سرای میمند: تک نگاری روستای میمند اثر سهیلا شهشهانی (1384) است. از لحاظ نظری نیز آثار پراکنده ای درباره رویکردهای انسان شناختی به خانه در دست است. برای مثال کتاب انسان شناسی اقتصادی اثر دوپویی (1385) در فصل دهم، نویسنده در بررسی اقتصاد جوامع روستایی به بررسی اهمیت خانه در نظام روستایی پرداخته است.

19. در زمینه ورود ساختمان معماری مدرن به ایران و آشنایی ایرانیان به این معماری می توانید به گفتگوی رامین جهانبگلو با رضا مقتدر در کتاب «ایران و مدرنیته» با عنوان «تأثیر معماری اروپایی بر ایرانیان» مراجعه کنید.

20. مالینوفسکی در کتاب نظریه علمی برای فرهنگ(1379) نظریه کارکردگرایی خود را مفصلاً شرح می دهد و می گوید: هر یک از اجزای فرهنگ خاصیت و فایده ای دارد وگرنه وجود نمی داشت. و خاصیت آنها این است که به نیازهای فردی و جمعی افراد پاسخ می دهند. وی نیازها را به سه دسته تقسیم می کند.

1. نیازهای زیستی مثل خوردن، پوشیدن و ...
2. نیازهای وسیله ای مثل آموزش، پرورش، قوانین و ...
3. نیازهای یکپارچگی یا انسجام بخش مثل دین، ایدئولوژی، جهان بینی ها که امکان ارتباطات و تفاهم و مبادله و هم زبانی و هم زیستی فکری را فراهم می کنند.

21. hunter-gatherer people
22. http://www.en.wikipedia.org/Hunter-gatherer
23. http://www.en.wikipedia.org/wiki//c3:/BGy%c3%Bck

24. این نحوه تلقی از خانه، در مقابل تلقی ابزاری از معنای مسکن است که برخی نظریه پردازان معماری مدرن مانند لوکوربوزیه آن را مطرح می ساختند و خانه را ماشین و ابزار می دانستند و تصور می کردند که سکونت به یک رابطه مصرفی کاهش می یابد. دیدگاه ما در اینجا با رهیافت هایدگر از شهر و سکونت همسو است. برای آشنایی با این بحث به مقاله لطیفی (1384) مراجعه شود.

25. در بیان و تجزیه و تحلیل مدرنیته، پسامدرنیته و ویژگی های آنها به منابع معینی ارجاع نداده ام، زیرا ویژگی هایی که در اینجا درباره آنها صحبت می کنیم عموماً برای مخاطبان علوم اجتماعی شناخته شده اند. در عین حال، منابع بسیاری به زبان فارسی در سال های اخیر در این زمینه منتشر شده است. برای نمونه، برمن (1379) و نوذری(1378، 1380).

26. نگارنده در مقاله «مقاومت فرهنگی» در برابر نوآوری ها و فناوی های تازه در ایران»(1386) برخی از ابعاد و چالش های مدرن شدن در ایران را توضیح داده است.
27. Home Family
28. Eastenders
29. Beiybours
30. Friends

31. جورج فاستر در کتاب جوامع سنتی و تغییرات فنی (1378) این دو نوع نگاه به زندگی روستایی را با عنوان «آرمان شبانی» و «انگاره محدودیت های مطلوب» به نحو مفصل شرح داده است (فاستر1378: 72-47).
32. نگارنده در مقاله «دیجیتالی شدن به سبک ایرانی و ایرانی شدن به سبک دیجیتال» (1385) ابعاد مختلف مجازی یا دیجیتالی شدن زندگی ایرانی را توضیح داده است.
 
منابع:
برمن،م.(1379) تجربه مدرنیته، ترجمه ی مراد فرهادپور، تهران: طرح نو.
برومبرژه، گ.(1370) مسکن و معماری در جامعه روستایی گیلان(مطالعات مردم شناسی). ترجمه ی علاء الدین گوشه گیر، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
تامپسون، ج.پ.(1378)ایدئولوژی و فرهنگ مدرن، ترجمه ی مسعودی احدی، تهران: آینده پویان.
جنگینز، ر.(1385) پی یر بوردیو. ترجمه ی لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، تهران: نشرنی.
جهانبگلو، ر.(1379) ایران و مدرنیته، ترجمه ی حسن سامعی، تهران: نشر گفتار.
دوپویی، ف.(1385)انسان شناسی اقتصادی، ترجمه ی محدثه محب حسینی، تهران: نشر علم.
روح الامینی، م.(1384) در گستره ی فرهنگ: نگرشی مردم شناختی، تهران: انتشارات اطلاعات.
روسو،ژ.ژ.(1384) اعترافات، ترجمه ی مهستی بحرینی، تهران: انتشارات نیلوفر.
شهشهانی، س.(1384) سرای میمند: تک نگاری روستای میمند، کرمان: انتشارات کرمان شناسی.
عسگری، خانقاه، ا و کمالی، م.(1374)، ایرانیان ترکمن: پژوهشی در مردم شناسی و جمعیت شناسی، تهران: انتشارات اساطیر.
فاستر.م.ج.(1378) جوامع سنتی و تغییرات فنی، ترجمه ی سیدمهدی ثریا، تهران: نشر کتاب فرا.
فاضل، ن.(1385) «دیجیتالی شدن و سبک ایرانی و ایرانی شدن به سبک دیجیتال»، فصلنامه رسانه، سال 17، ش 3، صص 49-25.
فاضلی، ن.(1385) «انقلاب سبک زندگی و جوانان»، مجله رشد آموزش علوم اجتماعی، شماره ی 31.
فاضلی، ن.(1386) «مقاومت فرهنگی در برابر نوآوری ها و فنآوری های تازه در ایران»، مجله رشد آموزش علوم اجتماعی، ش 36، دوره یازدهم، صص 10-4.
فکوهی، ن.(1383) انسان شناسی شهری، تهران: نشر نی.
لطیفی، غ.(1384) هرمونتیک از دیدگاه هایدگر در شهرسازی، فصلنامه علوم اجتماعی، ش 30، صص 91-67.
مالینوفسکی، ب. نظریه ای علمی درباره فرهنگ، ترجمه ی عبدالحمید زرین قلم، تهران: گام نو.
نوذری، ح.(1378) پست مدرنیته و پست مدرنیسم، تهران: انتشارات نقش جهان.
نوذری، ح.(1380) مدرنیته و مدرنیسم، تهران: انتشارات نقش جهان.
واترز، م.(1381) جامعه سنتی و جامعه مدرن، ترجمه منصور انصاری، تهران: انتشارات نقش جهان.
Bourdieu,p.(1990)The Logic of parctice,cambridge: polity press.
Gannon.M.J.(2001) understanding Glibal cultures: Metaphorical Journeys Through 23 nations secon edi,London: SAGE.
Geertz,c.(1983)"The way we think now: toward and ethnography of modern thought". In Local knowledgs: further essays in interpretive anthropology.New york: Basic Books.
Hart,M.and Ben-Yoseph,M.(eds)(2005) psycholgical, political, and cultural Meanings of home USA: The Haworth press INC.
 
منبع: فصلنامه تحقیقات فرهنگی، سال اول، شماره 1، بهار 1387، صص 63-25.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.