چگونه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حق خود را در مورد فدک مطالبه کرد؟

چگونه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حق خود را در مورد فدک مطالبه کرد؟چه دلیلی بر پاره شدن قباله فدک وجود دارد؟
چهارشنبه، 29 آذر 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
چگونه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حق خود را در مورد فدک مطالبه کرد؟

مقدمه:

فدک، سرزمین آبادی بود در نزدیکی مدینه به فاصله 140 کیلومتری، فدک از اموال خالصه بود و سرزمینی بود که هرگز به جنگ و غلبه فتح نگردید
 
مطالبه حق فدک از سوی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به هبه بودن فدک از جانب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اشاره دارد.
 
 فدک  گنجینه ای از حق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و جز غتائم جنگی نبوده است  تا همه در ان سهم داشته باشند.
 
فدک، اغلب به عنوان ثروت و دارایی‌هایی که به پیامبر (ص) از طرف خداوند واگذار شده بود، و کسی حق تصرف در ان را نداشت.
 
روایات بیان می‌کنند که پیامبر (ص) از فدک برخی خرج‌های مورد نیاز خود و خانواده‌اش صرف می‌کردند،
 
همچنین برخی از فقرا و نیازمندان نیز از این ثروت  شخصی حضرت بهره‌مند می‌شدند.
 
در این مقاله  ابتدا از برخورد های دوگانه خلفا با حضرت زهرا(س) و دلیل هایی که حق فدک را برای  حضرت زهرا اثبات می کند بحث می کنیم .
 
و در ادامه به دلیل هایی پرداخته می شود که اثبات می کند قباله فدک  چکونه و به دست چه کسی پاره شد.
 

چگونه حضرت فاطمه (س) حق خود در مورد فدک مطالبه کرد؟

خلیفه اول  در ابتدا حق فدک را به حضرت زهرا (س) داد

برخی روایات و منابع تاریخی از ادعای حضرت فاطمه (س) درباره حق فدک و نقش خلیفه اول در آن یاد می‌کنند.
 
بر اساس این روایات، حضرت فاطمه (س) در جلسه نخست با خلیفه اول ادعا کرده است که حق فدک از طرف پیامبر (ص) به ایشان واگذار شده است.
 
اما در بعضی از روایات ذکر شده است که خلیفه اول در ابتدا ادعای حضرت فاطمه (س) را پذیرفته و به او تأیید داده،.
 
 اما پس از مدتی، به خاطر تأثیراتی که این ادعا بر وضعیت خلافت ایشان داشت، از تأیید خود منصرف شده است.
 
امّ ایمن و حضرت علی (علیه‌السّلام) در مجلس مطالبه حق حاضر شدند و شهادت دادند. شهادت حسنین نیز در روایاتِ‌ اندکی نقل شده است.(1)
 
در پاره‌ای از گزارش‌ها آمده است که این گواهی سبب شد خلیفه به حقانیت درخواست آن بانو یقین حاصل کند و برای تایید مالکیت حضرت فاطمه (علیه‌السّلام) رسماً سند مالکیتی بنویسد و به ایشان بدهد. (2)
 
نگارش این سند نشان از علم حاکم به مالکیت و مهر تاییدی بر حقانیت درخواست دختر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود.
 

خلیفه دوم حق فدک را از حضرت زهرا (س) گرفت

حضور خلیفه دوم در گزارش‌های مربوط به فدک و شرکت او در احتجاج‌ها به نفع ابوبکر، نشان از نقش پر رنگ وی در این رویداد دارد.
 
 در پایان همین جلسه و پس از نگارش سند، خلیفه دوم با بازگردانی فدک مخالفت ورزید و به پاره کردن و از میان بردن سند فدک اقدام کرد. (3)
 
خلیفه اول که در میان دو راهی قرار گرفته بود سخن جدیدی را مطرح ساخت و از حضرت فاطمه (علیه‌السّلام) گواهان بیشتری را طلبید. (4)
 

حق فدک توسط  خلیفه اول از حضرت زهرا (س) گرفت شد

بر اساس برخی گزارش‌ها، خلیفه به هیچ روی شهادت شهود را نپذیرفت. در برخی گزارش‌ها آمده است
 
که خلیفه اول گواهی حضرت علی (علیه‌السّلام) را که خدا و رسولش او را «صدّیق» نامیده بودند  (5)
و شهادت امّ‌ایمن را که پیامبر او را «زنی بهشتی» خوانده بود،  (6)
 
به دلیل سخن خلیفه دوم نپذیرفت. خلیفه دوم شهادت امام علی و حسنین (علیهم‌السّلام) را به دلیل واهی صاحب منفعت بودن و نیز شهادت امّ‌ایمن را هم به دلیل زن بودنش مردود شمرد. (7)
 

خلیفه دوم فدک را جز اموال عمومی حساب کرد

بدین‌سان خلیفه با انکار هبه و بخشش پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فدک را فَیء مسلمانان دانست که همچنان در اختیار حکومت و غیر قابل ارث بردن بود. او چنین گفت:
 
«هذا فَیءٌ لِلمُسلِمینَ فَاِن اقامَت شُهوداً انَّ رَسُولَ اللّه جَعَلَهُ لَها وَ الاّ فَلا حَقَّ لَها فیهِ؛  (8)
 
این، مال عمومی مسلمانان است. اگر او گواهانی بیاورد که رسول خدا آن را برای وی قرار داده است، که برای او است، و گرنه، برای او حقی در آن نیست
 
در منابع اهل‌سنت، بدون اشاره به رفتار خلیفه دوم، فقط شاهد خواستن خلیفه اول مطرح شده است. (9)
 

اعتراض عملی حضرت زهرا(س) به خلیفه اول و دوم

نکته اینجاست که خلیفه در همان مجلسی که از آن حضرت شاهد می‌خواست، خطاب به حضرت زهرا (علیه‌السّلام) جمله «وانتِ عندی اَمینةٌ مصدِّقة» را برزبان رانده است (10)
 
خلیفه اول به حضرت زهرا (س) خطاب کرده و عبارت "وأنتِ عندی أمینة مصدقة" را به ایشان گفته است که به معنای "تو برای من امین و صادقه هستی" است.
 
این جمله نشان می‌دهد که خلیفه اول اعتماد و صداقت حضرت زهرا (س) را تأیید کرده و ایشان را به عنوان شخصیتی امین و صادق در نظر دارد.
 
 این تصریح نشان از تقدیر و احترام خلیفه اول نسبت به حضرت زهرا (س) دارد و به تأکید بر این موضوع که حضرت زهرا (س) در عرفان و اخلاق بهترین الگو است.
 
در پایان جلسه نیز حضرت فاطمه (علیه‌السّلام) با ناراحتی شدید از عملکرد خلیفه اول و دوم، در حالی که گریان بود، مسجد را به نشانه اعتراض ترک کرد.
 

لغزشهای خلیفه اوّل در جلسه اول

نخستین نقدها را امیرالمومنین حضرت علی (علیه‌السّلام) در همان جلسه مطرح ساخت. بخشی از نقدها به عملکرد خلیفه چنین است:
 

1- اعتراف خلیفه اول به که فدک حق حضرت زهرا(س)

حضرت فاطمه (علیه‌السّلام) در زمان حیات پدر بزرگوارشان اراضی فدک را تصرف کرده بودند(11)
 
اگر چنین نبود، خلیفه عدم تصرف را دستاویز خویش قرار می‌داد. (12)در منابع شیعی آمده است که خلیفه اول پس از استقرار خلافتش، کارگزاران حضرت فاطمه (علیه‌السّلام) را از فدک اخراج کرد؛ (13)
 

خلیفه اول باید دلیل بر رد حق فدک را اثبات میکرد

قاعده "البینه علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه" یکی از قواعد حقوقی است که در اسلام و بسیاری از سیستم‌های حقوقی دیگر به کار می‌رود. این قاعده به معنای "شهادت باید بر عهدهٔ خود خوانده و قسم بر عهدهٔ خوانده شود" است.
 
به این معنی که در مواجهه با ادعاها و شهادت‌ها، بار اثبات بر دوش کسی است که ادعا می‌کند و شهادت می‌دهد و وظیفه‌ای بر عهده دیگران نیست که ادعاها را اثبات یا رد کنند.
 
 همچنین، اگر کسی ادعا می‌کند و شهادت می‌دهد، باید به قسم بنشیند تا تأیید صداقت و درستی ادعا خود را نمایان کند.
 
این قاعده در رابطه با حقوق مالکیت، حقوق مدنی، حقوق جزایی و سایر زمینه‌های حقوقی اعمال می‌شود و به منظور حفظ اصل عدالت و توجیه درستی در روابط انسانی استفاده می‌شود.
 
قاعده «البینه علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه» را شیعه و سنی قبول دارند. (14)
[
هنگامی که حضرت زهرا (علیه‌السّلام) در فدک تصرف کرده و کارگزارانی در آنجا داشته است، طبیعی است که مدعیِ مالکیت نداشتن آن حضرت، شخص خلیفه بوده است.
 
 بنابراین، خلیفه باید دلائل و گواهانی می‌آورد و منکر (مدعی علیه) که دختر پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود،
 
 می‌توانست با سوگند، مالکیت خویش را اثبات کند. اما خلیفه اول به تذکر امام علی (علیه‌السّلام) و رعایت این قانون شرعی توجهی نکرد.
 
 و بدین ترتیب یکی از تخلفات آشکار حکومت، بی‌توجهی به قاعده «ید» یا همان «قاعده البینه علی المدعیّ» شکل گرفت.
 

خلیفه اول باید به قضاوت خودش عمل میکرد

در حقیقت علم و شهادت قاضی بر هر بیّنه‌ای حاکم است. جمله "وأنتِ عندی أمینة مصدقة" که خلیفه اول به حضرت زهرا (س) گفته است، نشان از تقدیر ایشان نسبت به حضرت زهرا (س) به عنوان یک شخصیت امین و صادق دارد.
 
به عنوان قاضی، خلیفه اول در جریان امور قضایی و داوری مسئولیت دارد تا عدل و انصاف را حفظ کند و بر اساس شهادت و دلایل موجود، به تصمیم‌گیری بپردازد.
 
 در این مورد، خلیفه اول با تعبیر "وأنتِ عندی أمینة مصدقة"، به حضرت زهرا (س) اعتماد خود را به عنوان یک شاهد امین و معتبر نشان داده است.
 
علم قاضی، بر هر بیّنه‌ای حاکم است. وقتی خلیفه، حضرت زهرا (علیه‌السّلام) را با جمله: «وانتِ عندی اَمینه مصدِّقه» خطاب می‌کند، (15)
 
پس می‌داند که آن بانو راستگو است و ادعای مالکیتش نیز صحیح است. چنان‌که خلیفه اول در برابر ادعای چند تن از صحابه،
 
از جمله جابر بن عبداللّه انصاری و ابوبشیر مازنی، بر بخشش اموالی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آنان، تنها به علم خود با آنها عمل کرد، و از آنها شاهدی نخواست و حق را به ایشان داد؛ (16)
 

تکذیب حضرت زهرا(س) یعنی نکذیب آیه ی قرآن

در آیه تطهیر (آیه 33 سوره احزاب) از پاکی و عصمت حضرت زهرا (س) اشاره شده است. این آیه می‌فرماید:
 
 "إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا" که به معنای "خداوند تنها قصد دارد تا ناپاکی را از شما اهل بیت بردارد و شما را کاملاً پاک و مطهر گرداند".
 
این آیه نشان می‌دهد که حضرت زهرا (س) و خانواده پاک و مطهری بودند و خداوند به طور خاص این پاکی و عصمت را برای آنان تأیید می‌کند.
 
اگر کسی صداقت حضرت زهرا (س) را زیر سوال ببرد، در واقع در تضاد با آیه قرآنی تطهیر قرار می‌گیرد.
 
 آیه تطهیر به صراحت اعلام می‌کند که خداوند به عنوان مقام مطلق عدالت و صداقت، اهل بیت را از هرگونه ناپاکی و عیب و عار پاک و مطهر نموده است.
 
بنابراین، انکار صداقت حضرت زهرا (س) در تناقض با آیه تطهیر قرار می‌گیرد و به طور قطع می‌توان گفت که آن شخص در واقع در تضاد با آیات قرآنی و منابع اسلامی قرار می‌گیرد.
 
برای اثبات صداقت حضرت زهرا (س)، می‌توان از روایات قرآنی و منابع معتبر دیگری استفاده کرد که این مسئله را تأیید می‌کنند.
 

رد کردن شهادت حضرت علی (ع) یعنی رد کردن پیامبر خدا

شهادت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره فضیلت و صداقت حضرت علی (علیه‌السّلام)، به عنوان "اقضی امتی"، بی‌تردید یکی از مهمترین شواهد است.
 
 تائید و تمجید پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از صداقت و عدالت حضرت علی (علیه‌السّلام) در واقع به معنای استناد به تأیید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از حضرت علی (علیه‌السّلام) به عنوان بهترین قاضی امت، بخصوص در مورد حاکمیت و مشروعیت حضرت علی علیه السلام، به عنوان یکی از  بهترین شواهد و مدارک است
 
از طرفی با تأیید پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) از صداقت و ولایت حضرت علی (علیه‌السلام)، نیاز به شاهدی دیگر وجود ندارد.
 
 این تأیید مشخصه‌ای از عدالت و معرفت پیامبر است که حضرت علی را به عنوان خلیفه و ولی امر مسلمانان تعیین کرد.
 
 بنابراین، شهادت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به تنهایی کافی است تا شخصیت و صلاحیت حضرت علی را تأیید کند.
 
رد کردن گواهی حضرت علی (علیه‌السّلام) نیز اتهام به شخصیتی بود که گذشته از اینکه اهل صدق بود و پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شهادت اهل صدق را به تنهایی کافی می‌دانست(17)
 
تنها فردی است که به نص قرآن نفس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (18)و همچنین در شمار اهل‌بیتِ آن حضرت و پاکیزه از هر رجس و پلیدی بوده است. (19)
 
علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) کسی است که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را «اقضی امتی» (بهترین قاضی امت من) خوانده است. (20)
 
آیا فردی که بهترین قاضی از زبان پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، بهترین شاهد نیست؟ این نپذیرفتن شهادت نیز اشکالی دیگر برحاکمیت خلیفه اول است.
 

تصرف و وقف اموال  توسط پیامبر(ص) یعنی نفی عمومی اموال

در حقیقت برای انجام وقف، شخص باید مالک اموال باشد تا بتواند آن را وقف کند. این به این معنی است که اگر چیزی در اختیار شخص نباشد، او نمی‌تواند آن را وقف کند.
 
در مفهوم اسلامی، وقف به معنای اختصاص دادن یک مال یا اموال به منظور استفاده عمومی است. اما برای انجام وقف، شخص باید صاحب مال یا اموال باشد تا بتواند آن را به صورت قانونی وقف کند.
 
 به عبارت دیگر، شخص نمی‌تواند چیزی که در اختیارش نیست را به صورت وقف به دست دیگران بدهد.
 
اگر شخصی می‌خواهد اموال خود را وقف کند، باید اطمینان حاصل کند که وی مالک اموال است و قادر به انجام وقف است. این شامل داشتن حقوق مالکیت یا دسترسی قانونی به اموال مورد نظر است.
 
در نتیجه، برای انجام وقف، اموال باید در اختیار شخص باشد و او باید صاحب آن باشد. در غیر این صورت، امکان وقف وجود ندارد.
 
وقف اموال توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نشان از مال شخصی و نفی عمومی اموال است.
 
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به عنوان رهبر و حاکم اسلامی، اختیارات و حقوق خاصی دارد که به او توسط خداوند داده شده است.
 
 از این منظر، تصرف و وقف اموال توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ممکن است به عنوان تصرف در مال شخصی و بر اساس این است که خداوند در تنظیم امور مالی دینی و اجتماعی تفسیر شود.
 
تصرف و وقف اموال توسط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به عنوان اعمالی که در حیطه حاکمیت و رهبری او صورت گرفته، نشان از نفی عمومی اموال است.
 
 در این صورت، مالکیت عمومی اموال به دلیل تصمیمات و اختیارات خاص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) محدود می‌شود.
 
تکذیب فی‌ء :یعنی تکذیب یک موضوع یا اظهاراتی که به طور عمومی پذیرفته شده است. در قضایای حقوقی، استفاده از تکذیب فی‌ء باید با ارائه شواهد و دلایل قوی صورت بگیرد تا قانونگذاران و محاکم قادر به پذیرش آن باشند.
 
در برخی منابع تاریخی حقایقی مبنی بر تصرف پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در برخی اموال مشابه فدک و اموال بنی‌نضیر ذکر شده است.
 
 این اموال شامل باغ‌های هفت‌گانه و بخشی از اموال بنی‌نضیر بوده است که به دلیل عمومیت شائبه‌ها و اختلافات احتمالی در میان مسلمانان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنها را تصرف و به وقفهای خیریه اختصاص داده‌اند.
 
برخلاف ادعای خلیفه اول، شواهد تاریخی گویای آن هستند که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در فدک و اموال مشابه آن، نظیر اموال بنی‌نضیر و حوائط هفت‌گانه به گونه‌ای تصرف کرده که شائبه عمومی بودن این اموال را منتفی سازند.
 
 برای نمونه باغ‌های هفت‌گانه را وقف کرده و بخشی از اموال بنی‌نضیر (فدک و..) را که فی‌ء بودند، بخشید و بخشی دیگر را وقف کرد. (21)
 
این در حالی است که وقف و بخشش متوقف بر مالکیت شخصی است. براساس منابع حدیثی و تاریخی، بعدها خلیفه دوم در زمان خلافتش به خالصه بودن این اموال و تعلق اختصاصی آنها به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اذعان کرد (22)
 
و حتی بخشی از آنها را در اختیار امام علی (علیه‌السّلام) گذاشت. (23)
 

پیامبران الهی و باقى گذاشتن ارث

اهل سنّت حدیثى در کتاب هاى مختلف خود از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به این مضمون نقل کرده اند که فرمود: «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ»؛
 
 (ما پیامبران ارثى از خود به یادگار نمى گذاریم، و آنچه از ما بماند باید به عنوان صدقه در راه خدا مصرف شود).
 
و گاه آن را با حذف جمله اوّل، به صورت «ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ» نقل کرده اند.سند این حدیث، غالباً در کتب معروف اهل سنّت به «ابوبکر» منتهى مى شود که بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) زمام امور مسلمین را به دست گرفت،.
 
 و هنگامى که حضرت فاطمه(علیها السلام) و یا بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) میراث خود را از او خواستند، او به استناد این حدیث از دادن میراث به آنان سر باز زد!.
قابل توجّه این که: در مدرک اخیر در حدیثى از «عایشه» چنین مى خوانیم: «فاطمه(علیها السلام) و عباس، بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد ابوبکر آمدند .
 
و میراثشان از ناحیه پیامبر را مى خواستند، آنها در آن موقع زمینشان را در «فدک» و سهمشان را از «خیبر» مطالبه مى کردند.
 
ابوبکر گفت: من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم گفت: «ما چیزى را به ارث نمى گذاریم و آنچه از ما بماند صدقه است...».(24)
 
هنگامى که فاطمه(علیها السلام) این سخن را شنید، با حالتى خشمگین «ابوبکر» را ترک کرد و تا آخر عمر با او یک کلمه سخن نگفت».(25)
 

بررسی حدیث مزبور از جهات مختلف

1- ناسازگاری این حدیث با متن قرآن

استناد و معیار برای اعتبار و صحت حدیث‌ها استفاده می‌شود. این مفهوم در حدیثی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) که می‌فرمایند "من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار" نیز تأیید می‌شود،
 
 به این معنی که هر کسی که به صورت آگاهانه دروغ به نام پیامبر بگوید، در جهنم مقامی برای خود در نظر گرفته است.
 
بنابراین، برای اعتبار حدیث‌ها، نیاز است که با قرآن کریم سازگاری داشته باشند. اگر حدیثی با آیات قرآن کریم متضاد یا متناقض باشد، اعتبار آن مورد شک قرار می‌گیرد و نمی‌توان به آن به عنوان منبع معتبر اعتماد کرد.
 
بنابراین، اصل "هر حدیثی که موافق کتاب الله نباشد، از درجه اعتبار ساقط است" از دیدگاه بسیاری از محققان و علمای اسلامی پذیرفته شده است.
 
 و قرآن کریم به عنوان مرجع اصلی برای اعتبار حدیث‌ها در نظام قضایی اسلامی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
 
این حدیث با متن قرآن سازگار نیست و طبق قواعد اصولی که در دست داریم هر حدیثی که موافق «کتاب الله» نباشد، از درجه اعتبار ساقط است.
 
 و نمی‌توان به عنوان حدیث پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و یا سایر معصومین ـ علیهم‌السلام ـ روی آن تکیه کرد.
 

نمونه‌هایی از آیات قرآن کریم

در قرآن کریم آمده است که سلیمان (علیه السلام) از داود (علیه السلام) ارث برده است. این مسئله در آیاتی از قرآن کریم ذکر شده است.
 
 به عنوان مثال، در سوره انبیاء (آیه 78) آمده است: "وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ"،:
 
 که به معنی "و داوود و سلیمان را به خاطر آن که در امر برخورد با مردم در خصوص حقوق مالی داوود اقدام می‌کردند به یاد آوریم" است.
 
در مورد "یحیی" و "زکریا" نیز در قرآن کریم حکایت شده است. یحیی (علیه السلام) و زکریا (علیه السلام) هر دو از پیامبران الهی بودند.
 
 و در قرآن کریم در متن چند سوره ذکر شده‌اند. اما در مورد اموال آنها، به صراحت در قرآن کریم توضیح داده نشده است.
 
 بنابراین، درباره مالکیت آنها و وضعیت اموالشان، باید به منابع دیگری مانند روایات اسلامی و تفسیر قرآن استناد کرد.
 
در آیات قرآن می‌خوانیم سلیمان از داود ارث برد، و ظاهر آیه مطلق است و اموال را نیز شامل می‌شود
 
و در مورد « یحیی » و « زکریا » می‌خوانیم که از خدا چنین تقاضا می‌کند: «فرزندی به من عنایت کن که از من و از آل‌ یعقوب ارث برد». (26)
 

عام بودن آیات ارث در قرآن کریم

مخصوصاً در مورد «زکریا» بسیاری از مفسران روی جنبه‌های مالی تکیه کرده‌اند. به‌علاوه ظاهر آیات « ارث » در قرآن مجید عام است و همه را شامل می‌شود.
 
در قرآن کریم برخی آیات عام و کلی درباره ارث آمده است. این آیات به صورت کلی در مورد وراثت و تقسیم اموال بین وراثان صحبت می‌کنند.
 
 به عنوان مثال، در سوره نساء آیه 11 آمده است: "یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ" که به معنای "خداوند در مورد فرزندانتان به شما وصیت می‌کند: برای پسر مثل حق دو دختر" است.
 
این آیه به طور کلی نشان می‌دهد که در تقسیم اموال و وراثت، پسران به اندازه دو برابر دختران مورد توجه قرار می‌گیرند.
 
 اما جزئیات و جزئیات دقیق تر در مورد ارث در قرآن کریم وجود ندارد و برای درک کامل و دقیق‌تر درباره این موضوع، به تفسیرات و نظرات علمای فقه و تفسیر قرآن مراجعه کنید.
 
برای اطلاعات بیشتر، مطالعه و تحقیق در مورد آیات مربوط به ارث و مشاوره با علمای متخصص در حوزه فقه و تفسیر قرآن کریم توصیه می‌شود.
 
 آنها می‌توانند به شما راهنمایی کامل‌تری درباره مفهوم و کاربرد عام آیات ارث در قرآن کریم ارائه دهند.
 

معارض بودن این حدیث با روایات دیگر

روایت فوق معارض با روایات دیگری است که نشان می‌دهد ابوبکر تصمیم گرفت « فدک » را به «فاطمه» ـ سلام‌الله‌علیها ـ بازگرداند؛ ولی دیگران مانع شدند؛ چنان‌که در «سیرة حلبی» می‌خوانیم:
 

روایتی در سیره حلبی

« فاطمه دختر پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ نزد ابوبکر آمد؛ در‌حالی‌که او بر منبر بود. گفت: ای ابوبکر! آیا این در کتاب خداست که دخترت از تو ارث ببرد و من از پدرم ارث نبرم، ابوبکر گریه کرد و اشکش جاری شد.
 
 سپس از منبر پایین آمد و نامه‌ای دایر به واگذاری فدک به فاطمه ـ سلام‌الله‌علیها ـ نوشت؛ در‌این‌حال عمر وارد شد، گفت:
 
این چیست؟ گفت: نامه‌ای نوشتم که میراث فاطمه ـ سلام‌الله‌علیها ـ را از پدرش به او واگذارم. عمر گفت:
 
اگر این کار را کنی از کجا هزینه نبرد با دشمنان را فراهم می‌سازی؛ در‌حالی‌که عرب بر ضد تو قیام کرده است؟ سپس عمر نامه را گرفت و پاره کرد»! (27)
 
ـ این حدیث با متن قرآن سازگار نیست، و طبق قواعد اصولى که در دست داریم، هر حدیثى که موافق «کتاب الله» نباشد،
 
 از درجه اعتبار ساقط است، و نمى توان به عنوان حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا سائر معصومین(علیهم السلام) روى آن تکیه کرد.
 
در آیه 16 سوره مبارکه نمل می خوانیم «سلیمان» از «داود» ارث برد، و ظاهر آیه مطلق است و اموال را نیز شامل مى شود.
 
 و در مورد «یحیى» و «زکریا» مى خوانیم: «یَرِثُنِى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»؛ (فرزندى به من عنایت کن که از من و از آل یعقوب ارث برد).(28)
 
مخصوصاً در مورد «زکریا» بسیارى از مفسران روى جنبه هاى مالى تکیه کرده اند.
به علاوه، ظاهر آیات «ارث» در قرآن مجید عام است و همه را شامل مى شود.
 
روایت فوق، معارض با روایات دیگرى است که نشان مى دهد: ابوبکر تصمیم گرفت «فدک» را به «فاطمه»(علیها السلام) بازگرداند، ولى دیگران مانع شدند.
 

امامان علیهم السلام وارثان پیامبران پیشین

ـ روایت معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بسیارى از کتب اهل سنت و شیعه آمده است که: «العُلَماءُ وَرَثَةُ الأَنْبِیاءِ»؛ (دانشمندان وارثان پیامبرانند).(29)
 
و نیز از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده: «اِنَّ الأَنْبِیاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِیْناراً وَ لا دِرْهَماً»؛ (پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذاردند).(30)
 
امامان علیهم السلام ، پس از پیامبر صلى الله علیه و آله ، وارثان پیامبران پیشین هستند . امام باقر علیه السلام ، در روایتى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را وارث پیامبران و فرستادگان معرّفى مى کند و مى فرماید :
 
أما إنَّ مُحَمَّدا وَرِثَ عِلمَ مَن کانَ قَبلَهُ مِنَ الأنبِیاءِ وَ المُرسَلینَ . (31)محمّد صلى الله علیه و آله ، دانش پیامبران و فرستادگان پیشین را به ارث برده است .
 
از سوى دیگر ، امام على علیه السلام نیز ، میراثبَر تمامى پیامبران را چنین مى شناسانَد :
 
إنَّ العِلمَ الّذى هَبَطَ بِهِ آدَمُ علیه السلام وَ جَمِیعَ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبِیّونَ إلى خاتَمِ النَّبِیّینَ فى عِترَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله ، فأینَ یُتاهُ بِکُم؟ بَل أینَ تَذهَبونَ ؟(32
 
)علمى که آدم علیه السلام آن را فرود آورد و هر آنچه پیامبران تا خاتم الأنبیا ، بدان ترجیح داده شده اند ، در خاندان محمّد صلى الله علیه و آله است . پس به کدام کژراهه مى روید ؛ بلکه به کدام سو ، روانید ؟
 
و در زیارت مشهور و معروف به «زیارتِ وارث» ، خطاب به امام حسین علیه السلام مى خوانیم :
 
السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ آدَمَ صَفوَةِ اللّهِ ! السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللّهِ ! السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ إبراهیمَ خَلِیلِ اللّهِ ! السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ موسى کَلِیمِ اللّهِ !
 
 السَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ عیسى روحِ اللّهِ ! (33) سلام بر تو ، اى وارث آدم ، برگزیده خدا ! سلام بر تو ، اى وارث نوح ، پیامبر خدا !
 
 سلام بر تو ، اى وارث ابراهیم ، دوست نزدیک خدا ! سلام بر تو ، اى وارث موسى ، هم سخن خدا ! سلام بر تو ، اى وارث عیسى ، روح خدا !
 
در این زیارت نامه ، هر چند که مخاطب ، امام حسین علیه السلام است ؛ امّا وارث بودن ، ویژه آن بزرگوار نیست و همه امامان ، وارث پیامبران اند و جمله:
 
«نَحْنُ وَرَثَة الأنبیاء ؛ ما وارثان پیامبرانیم» (34)ترجیع بند میراث حدیثى شیعى است .
 

۲ . عالمان میراثبَران انبیا

عالمان نیز به عنوان میراثبَران انبیا معرّفى شده اند . امّا باید دانست که امامان علیهم السلام در بالاترین سطحِ وارثان قرار دارند.
 
 و عالمان ، به هر میزان که از دانش پیامبران بهره مند شوند ، وارثِ ایشان خواهند بود ، چنان که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده :
 
إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِیاءِ ، إنَّ الأنبِیاءَ لَم یُوَرِّثوا دینارا وَ لا دِرهَمَا وَ لکِن وَرِّثوا العِلمَ ، فَمَن أَخَذَ مِنهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ . (35)عالمان ، وارثان پیامبران اند .
 
 همانا پیامبران ، درهم و دینارى به ارث نگذاشتند ، بلکه دانش را بر جاى نهادند . پس هر کس چیزى از این دانش بیاموزد ، بهره اى فراوان برده است .
 
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، در روایتى دیگر مى فرماید :أکْرِمُوا العُلَماءَ فَإنَّهُم وَرَثَةُ الأنبِیاءِ . (36)عالمان را بزرگ بدارید ؛ زیرا آنها وارثانِ پیامبران اند .
 
و در سخنى دیگر ، عالمان امّت خود را مانند پیامبران بنى اسرائیل ، معرّفى فرموده است . (37)آخر سخن آن که هر عالمى که فقه و اصول و ... بخواند ، وارث پیامبران نخواهد بود ؛
 
بلکه تمامى علوم اسلامى ، مقدّمه علم پیامبران است و علم حقیقى ، همان نور است که در برابر آن یگانه ، سراسر وجودش را خشیت فرا بگیرد و خُردى خود را در برابر بزرگى او ، حس کند ؛ چرا که :
 
«إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـؤُاْ . (38)از بندگان خدا ، تنها عالمان [ ربّانى ] از او مى ترسند» .
 
از مجموع این دو حدیث چنین به نظر مى رسد: هدف اصلى این بوده که روشن سازند، افتخار انبیاء و سرمایه آنها علم و دانش بوده است،.
 
 و مهمترین چیزى که از خود به یادگار گذاشتند، برنامه هدایت بود، و کسانى که سهم بیشترى از این علم و دانش را بر گرفتند، وارثان اصلى پیامبرانند،.
 
بى آن که نظر به اموالى داشته باشد که از آنان به یادگار مى ماند، بعداً این حدیث نقل به معنى شده و سوء تعبیر از آن گردیده، و احتمالاً جمله «ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ» که استنباط بعضى، از روایت بوده است بر آن افزوده اند.
 
براى این که: سخن به درازا نکشد، گفتار خود را با بحثى از مفسر معروف اهل سنت «فخر رازى» که در ذیل آیه 11 سوره «نساء» آورده است پایان مى دهیم:
 
او مى گوید: یکى از تخصیص هائى که بر این آیه (آیه ارث فرزندان) وارد شده است، چیزى است که در مذهب اکثر مجتهدین (اهل سنت) است، که پیامبران(علیهم السلام) چیزى به ارث نمى گذارند،
 
و شیعه (عموماً) در این بحث مخالفت کرده اند روایت شده است هنگامى که «فاطمه»(علیها السلام) میراث خود را مطالبه کرد، آنها به استناد حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله): «نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ»،
 
 او را از ارث خود باز داشتند، در این هنگام فاطمه(علیها السلام) به عموم آیه فوق (آیه ارث فرزندان) استدلال کرد، گوئى مى خواست به این حقیقت اشاره کند که عموم قرآن را نمى شود با خبر واحد تخصیص زد.
 
«فخر رازى» آن گاه مى افزاید: شیعه مى گوید: به فرض که تخصیص قرآن به خبر واحد جایز باشد، در اینجا به سه دلیل جایز نیست:
 
نخست این که: این بر خلاف صریح قرآن است که مى گوید «زکریّا» از خدا تقاضا کرد فرزندى به او بدهد که از وى و «آل یعقوب» ارث ببرد.
 
و همچنین قرآن مى گوید: سلیمان از داود ارث برد; زیرا نمى توان این آیات را حمل بر وراثت علم و دین کرد، چون این یک نوع وراثت مجازى است;
 
 چرا که این پیامبران، علم و دین را به فرزندان خود آموختند، نه آن که از خود گرفتند و به آنها واگذار کردند، وراثت حقیقى تنها در مال تصور مى شود (که از کسى بگیرند و به دیگرى بدهند).
 
دیگر این که: چگونه ممکن است «ابوبکر» از این مسأله که نیازى به آن نداشته است آگاه باشد، ا
 
ما فاطمه و على(علیهما السلام) و عباس که از بزرگ ترین زاهدان و دانشمندان بودند، و با مسأله وراثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) سر و کار داشتند از آن بى خبر بمانند؟
 
چگونه ممکن است پیامبر(صلى الله علیه وآله) این حدیث را به کسى تعلیم کرده باشد که نیازى نداشته و از کسى که نیاز داشته، دریغ دارد؟.
 
سوم این که: ممکن است جمله «ما تَرَکْناهُ صَدَقَةٌ» دنباله «لا نُوَرِّثُ» باشد و مفهومش این است: اموالى را که ما به عنوان صدقه اختصاص داده ایم در دائره میراث قرار نمى گیرد.
 
سپس «فخر رازى»، جواب کوتاهى به استدلالات مشهور فوق مى دهد و مى گوید: «فاطمه(علیها السلام) بعد از گفتگو با ابوبکر، به آن گفتگو راضى شد، و اجماع بر این منعقد شده است که: سخن ابوبکر درست است! وَ اللّهُ أَعْلَم».(39)
 
ولى روشن است: پاسخ «فخر رازى» درخور استدلال هاى فوق نیست؛ زیرا همان گونه که از منابع معروف و معتبر اهل سنت در بالا نقل کردیم، فاطمه(علیها السلام) نه تنها راضى نشد، بلکه چنان خشمگین گشت که: تا پایان عمر یک کلمه با ابوبکر سخن نگفت.
 
از این گذشته، چگونه ممکن است اجماعى در این مسأله باشد با این که شخصیتى همچون على و فاطمه(علیهما السلام) و عباس که در کانون وحى پرورش یافته اند، با آن مخالفت کرده اند؟!.(40)
 

پاره کردن قباله فدک توسط خلیفه دوم در منابع شیعه

1- «از عثمان بن عیسی و حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: وقتی با ابوبکر بیعت شد و خلافت او بر همه‌ مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد،
 
 فردی را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده‌ حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را از آنجا اخراج کند. در پی این اقدام، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمد و فرمود:
 
‌ای ابوبکر! مرا از میراث پدرم محروم کردی و نماینده‌ مرا از فدک بیرون کردی در حالی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دستور خدا آن‌را برای من قرار داده بود. ابوبکر گفت:
 
برای اثبات این مطلب، شاهدانی اقامه کن. حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) ‌ام‌ایمن را آورد، ‌ام‌ایمن گفت: ‌ای ابوبکر من پیش از احتجاج با تو درباره فرمایش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، شهادت نمی‌دهم.
 
‌ام‌ایمن گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا شما می‌دانید که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: ‌ام‌ایمن از اهل بهشت است؟
 
ابوبکر گفت: بلی. ‌ام‌ایمن گفت: پس من شهادت می‌دهم که خدا به رسولش وحی فرستاد «حق ذوی القربی را بده» آنگاه رسول خدا فدک را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد.
 
 پس از آن علی (علیه‌السّلام) آمده همانند شهادت‌ ام‌ایمن شهادت دادند. ابوبکر برای فاطمه (سلام‌الله‌علیها) درباره فدک سند و نامه‌ای نوشت و آن‌را به ایشان سپرد.
 
 در این هنگام عمر وارد شد و گفت: این نامه چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه درباره فدک ادعا کرد و‌ ام‌ایمن و علی بر آن شهادت دادند من هم این نامه را نوشتم.
 
عمر نامه را از حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) گرفت و پاره کرد و گفت: این مال مسلمانان است، اوس بن حدثان و عایشه و حفصه شاهد بودند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
 
 ما گروه پیامبران چیزی را به ارث نمی‌گذاریم آنچه را گذاشته‌ایم صدقه است؛ زیرا علی شوهر فاطمه به نفع خود سخن می‌گوید :
 
و‌ ام‌ایمن نیز زن صالحه‌ای است ولی اگر همراه او زن دیگری شهادت می‌داد ما تجدید نظر می‌کردیم. حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از نزد آنها گریه‌کنان بیرون رفت....» .(41)
 
2- مرحوم طبرسی نیز در کتاب «الاحتجاج»، این روایت را با همین سند نقل کرده است:«از حمّاد بن عثمان نقل شده است که امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود:
 
وقتی با ابوبکر بیعت شد و خلافت او بر همه‌ مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردی را از جانب خود به سرزمین فدک فرستاده و دستور داد تا نماینده‌ حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را از آنجا اخراج کند.
 
در پی این اقدام، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نزد ابوبکر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدری محروم نموده و نماینده‌ام را از آنجا بیرون کردی، حال این‌که پدرم آنجا را به دستور خدا برای من قرار داده بود؟
 
ابوبکر گفت: بر این مطلب شاهد بیاور، آن حضرت نیز امّ‌ایمن را آورد، و او گفت:پیش از اینکه شهادت و گواهی بدهم باید از تو-‌ای ابوبکر- بپرسم:
 
تو را به خدا قسم آیا این فرمایش پیامبر را قبول داری که فرمود: «امّ‌ایمن یکی از زنان بهشتی است»؟
 
گفت: آری قبول دارم، گفت: بنابراین من نیز شهادت می‌دهم که خداوند عزیز و جلیل بر پیامبر وحی فرستاد که:
 
«حقّ نزدیکانت را بده» پس آن رسول گرامی نیز فدک را به دستور خداوند برای فاطمه قرار داد.
 
سپس علیّ (علیه‌السّلام) نیز وارد شده و به نفع فاطمه شهادت داد، با دیدن آن، ابوبکر نیز مجاب شده و نامه‌ای نوشته و به حضرت زهرا داد، در این حال عمر وارد شده و گفت:
 
این نامه چیست؟ گفت: فاطمه ادّعای فدک را نموده و امّ‌ایمن و علیّ برای او شهادت دادند! عمر نامه را از دست حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) گرفت و روی آن آب دهان‌ انداخت و پاره کرد!. حضرت زهرا نیز گریه‌کنان خارج شد.»(42)
 
مرحوم علامه مجلسی نیز این روایت را از تفسیر علی بن ابراهیم قمی در بحار نقل کرده‌اند:
۲۸ ۲۸ - تفسیر علی بن ابراهیم: ابی، عن ابن ابی عمیر، عن عثمان بن عیسی وحماد بن عثمان، عن ابی عبدالله علیه السلام: مثله. وفیه:
 
 فاخذ عمر الکتاب من فاطمة (علیهاالسّلام) فمزقه، ... فخرجت فاطمة صلوات الله علیها من عند هما باکیة حزینة... (43)
 

پاره‌کردن قرارداد بین ابوبکر و دو فرد دیگر

«زبرقان و اقرع به سوی ابوبکر آمدند و گفتند: برای ما خراج بحرین را قرار بده و ما در مقابل تضمین می‌کنیم که هیچ یکی از اقوام ما از بیعتش بر نگردد.
 
 ابوبکر قبول کرد و برای آنها سند و نامه‌ای نوشت. طلحه بن عبیدالله میان آنها رفت و آمد می‌کرد (یعنی واسطه بود) و میان آنها شاهدانی قرار داد از جمله آنها عمر بود.
 
 هنگامی نامه به دست عمر رسید، به آن نگاه کرد و به آن شهادت نداد سپس گفت: نه، این نامه هیچ ارزشی ندارد سپس آن را پاره کرده و نابود ساخت.
 
 طلحه خشمگین شد و نزد ابوبکر آمد و برای گفت: آیا تو امیر هستی یا عمر؟ ابوبکر گفت: امیر عمر است؛ اما اطاعت مال من است. پس از آن طلحه ساکت شد.» (44)
 

پاره کردن سند توسط  خلیفه در منابع اهل سنت

سبط بن‌ جوزی از علمای اهل‌سنت می‌گوید: پس از این‌که ابوبکر سخنان شاهدان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را شنید، نامه‌ رد فدک را برای آن حضرت نوشت؛
 
 اما عمر از راه رسید و آن نامه را پاره کرد. حلبی شافعی در کتاب «السیرة الحلبیه» سخنان سبط ابن‌ جوزی را این‌گونه نقل کرده است:
 
«وفی کلام سبط ابن الجوزی رحمه الله انه رضی الله تعالی عنه کتب لها بفدک ودخل علیه عمررضی الله تعالی عنه فقال ما هذا فقال کتاب کتبته فاطمه بمیراثها من ابیها فقال مماذا تنفق علی المسلمین وقد حار بتک العرب کما تریثم اخذ عمر الکتاب فشقه.»
 
«در کلام سبط بن جوزی آمده است که ابوبکر برای فاطمه ((سلام‌الله‌علیها)) سند و نامه‌ای برای ایشان درباره‌ فدک نوشت. در همین هنگام، عمر بر ابوبکر وارد شد و گفت این چیست؟
 
 ابوبکر گفت: نامه‌ای است که برای فاطمه در مورد میراثش از پدرش نوشته‌ام. عمر گفت: از کدام منبعی برای مردم انفاق خواهی کرد در حالی که عرب علیه تو بپا خواسته‌اند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره کرد.» (45)
 

نتیجه:

1- پس از تصرف فدک، فاطمه(س) از ابوبکر ان را مطالبه کرد. ابوبکر گفت: از پیامبر(ص) شنیده است که اموالش پس از او به مسلمانان می‌رسد و از او میراثی نمی‌ماند
 
2- فاطمه(س) پاسخ داد: «پدرم این ملک را به من بخشیده است.» ابوبکر از فاطمه(س) برای اثبات ادعایش شاهد خواست. به نقل برخی منابع حضرت علی(ع) و ام‌ایمن شهادت دادند و بنابر برخی دیگر، ام‌ایمن و یکی از موالی پیامبر(ص)
 
3- بنابر برخی دیگر امام علی(ع)، ام‌ایمن و حسنین گواه شدند. ابوبکر پذیرفت و کاغذی نوشت تا کسی به فدک دست‌درازی نکند. هنگامی که فاطمه(س) از مجلس بیرون رفت، عمر بن خطاب نوشته را گرفت و پاره کرد.
 
‌4- خلیفه دوم اهل سنت، جز سند فدک که توسط ابوبکر برای حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نوشته شد، سندها و نامه‌های دیگری را نیز پاره کرده است.
 
5- از روایات اخیر استفاده می‌شود که ابوبکر فقط اسم خلیفه را داشته و همه‌ کارها را عمر انجام می‌داده است؛ لذا خلیفه اول گفت: الامیر عمر.
 
 و جای تعجب این است که ابوبکر گفت: غَیْرَاَنَّ الطَّاعَةَ لِی؛ سؤال این است که اگر عمر در محدوده‌ حکومت تو اعمال رای می‌کند اطاعت کردن از تو معنا ندارد، حتی کار خلیفه اول به جایی رسیده است که عمر هم از او اطاعت نکرده است
 

پی نوشت:

۱.یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۶۹.
2.مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۱۸۵.    
3 مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۱۸۴-۱۸۵.   
4. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمّی، ج۲، ص۱۵۵.   
5.توبه/سوره۹، آیه۱۱۹.   
6.ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴.   
7. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص۳۲.   
8. ر.ک: محمدی ری‌شهری، محمد، حکمت نامه فاطمه، ص۵۵۶، ح۳۹۴.
9. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۳۵.   
10. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۲۱۰.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۴۳.   
12. علم‌الهدی، مرتضی، الشافی، ج۴، ص۹۰.   
13. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغة، ص۶۷۷، نامه ۴۵.   
14 ر.ک:شافعی‌، محمد بن ادریس‌، الام، ج۷، ص۱۳.   
15. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۲۱۰.   
16.ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱۸.   
17. سجستانی، سلیمان‌ بن‌ اشعث، سنن ابی‌داوود، ج۲، ص۱۶۷.
18. آل عمران/سوره۳، آیه۶۱.   
19. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.   
20.طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الصغیر، ص۲۴۱.
21. ر.ک: ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۰۱.
22. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۲۲۸.
23. نمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۴.   
24.  این حدیث را «مسلم» در صحیح خود (جلد 3، کتاب الجهاد و السیر، صفحه 1379) و «بخارى» در جزء هشتم «کتاب الفرائض» (صفحه 185) و گروهى دیگر در کتابهاى خود آورده ‏اند.
25. صحیح بخارى، جزء 8، صفحه 185.
26. مریم(۱۹)، آیه ۶.   
27. سیره حلبی، ج ۳، ص ۳۶۱.
28. سوره مریم، آیه 6.
29. صحیح ترمذى، باب العلم، ح 19؛ و سنن ابن ماجه، مقدمه، ح 17.
30. اصول کافى، ج 1، باب صفة العلم، ح 2.
31.الکافى ، ج ۱ ، ص ۲۲۴ ، ح ۲ ؛ بصائر الدرجات ، ص ۱۲۱ ، ح ۱ .
32.الإرشاد ، ج ۱ ، ص ۲۳۲ .
33.مصباح المتهجّد ، ص ۷۲۰ .
34.ر.ک : الخصال ، ص ۶۵۱ ، ح ۴۹ ؛ تفسیر فرات ، ص ۳۳۷ ، ح ۴۶۰ ؛ مختصر بصائر الدرجات ، ص ۶۳ ؛ اهل بیت علیهم السلام در قرآن و حدیث ، ج ۱ ، ص ۲۵۶ .
35.الکافى ، ج ۱ ، ص ۳۴ ، ح ۱ .
36.تاریخ بغداد ، ج ۴ ، ص ۴۳۸ ؛ کنز العمّال ، ج ۱۰ ، ص ۱۵۰ ، ح ۲۸۷۶۴ .
37.ر . ک : عوالى اللّالى ، ج ۴ ، ص ۷۷ ، ح ۶۷ .
38.سوره فاطر ، آیه ۲۸ .
39. تفسیر فخر رازى، ج 9، ص 210.
40. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و پنجم، ج 15، ص 451.
 41. القمی، ابی‌الحسن علی بن ابراهیم (متوفای۳۱۰ه)، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۵۵، تحقیق:تصحیح وتعلیق وتقدیم:السید طیب الموسوی الجزائری، ناشر:مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة:الثالثة، صفر ۱۴۰۴.   
42. الطبرسی، ابی‌منصور احمد بن علی بن ابی‌طالب متوفای ۵۴۸ ق، الاحتجاج، ج۱، ص۹۰.   
43. المجلسی، محمد باقر متوفای۱۱۱۱ق، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۲۹، ص۱۳۴، تحقیق:محمد الباقر البهبودی، ناشر:مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة:الثانیة المصححة، ۱۴۰۳
44. الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب متوفای۳۱۰ ق، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۰.   
45.الحلبی، علی بن برهان الدین متوفای۱۰۴۴ ق، السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المامون، ج۳، ص۵۱۲.   
 

منابع:

https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/322317
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=53351
https://fa.wikifeqh.ir/مطالبه‌گری حضرت زهرا از فدک
https://www.farsnews.ir/news/14001015000659
https://www.mehrnews.com/news/512333
https://www.isna.ir/news/99102619435
https://fa.wikishia.net/view/ماجرای فدک
https://fa.wikifeqh.ir/پاره کردن قباله فدک
https://fa.wikifeqh.ir/علی بن ابراهیم قمی
https://wikiporsesh.ir/ارث پیامبران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.