و یا موقعیت انتخاب شغل، اگر تواناییها و علایق و شرایط زندگیمان را ملاک قرار بدهیم و انتخاب درستی انجام دهیم، در کارمان پیشرفت خواهیم کرد و روزبهروز با سرعتِ بیشتر، پلههای ترقی را طی میکنیم و هیچوقت هم از شغلمان زده نمیشویم؛ اما عدهای هستند که در این موقعیت، تحت تأثیر بعضی ظواهر قرار میگیرند و برای همین چند وقت یکبار شغل عوض میکنند و در هیچکدام هم موفق نخواهند بود؛ و مانند این موقعیتهای ویژه در زندگی تمامی انسانها وجود دارد. مهم این است که انسان بداند باید چهکاری انجام دهد و چه راهی را انتخاب کند.
برای حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، موقعیتهای ویژهٔ زیادی در طول عمر بابرکت و کوتاهشان پیش آمد و ایشان در تمامی آنها، بهترین انتخاب را داشت. یکی از آن موقعیتهای بسیار حساس و ویژه که در تاریخ ماندگار شد، زمانی بود که به ایشان خبر غصب فدک که هدیه پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود[1] را دادند. البته دشمنان دین و پیامبر، هدفشان از غصب فدک که باغی بسیار بزرگ و پرثمر و منبع درآمدی بسیار عظیم بود[2]، تنها حرص و طمع به مال دنیا نبود. انگیزهٔ سیاسی دشمنان، دلیل اصلی این جنایت بود و امام معصوم و راستگوی ما امام صادق علیهالسلام هم به این مسئله اشاره فرمودهاند[3]. آنها در نظر داشتند تا امیرالمؤمنین علیهالسلام و خانواده و شیعیانش را در فشار اقتصادی قرار دهند تا مبادا به فکر قیام برای رسیدن به حقشان بیفتند. از طرفی غصب فدک به استناد حدیثی جعلی[4]، دومین اقدام خلیفهٔ غاصب در پایمال کردن سفارشهای پیامبر بود و پس از غصب حکومت و خلافت از امیرالمؤمنین علیهالسلام، با این کار، جای پای خودشان را بیشاز پیش مستحکم میساختند.
در این موقعیت ویژه، حضرت زهرا سلاماللهعلیها میتوانست اقدامات مختلفی انجام دهد، مثلاً بیتفاوت در منزل بنشیند و تنها به نفرین غاصبان خلافت و فدک، بسنده کند. یا جلسهای تشکیل دهد و در آن، جنایت دشمنان دین را محکوم سازد؛ اما ایشان تشخیص داد که باید حق را آشکار کند. باید فریبخوردگان را آگاه کند و با مردم مدینه و مسلمانان پدرش رسولالله صلیاللهعلیهوآله، اتمامحجت فرماید. لذا سکوت نفرمود و با رعایت حجاب و حرمت، در میان جمعی از بانوان به مسجد رفت و دستور داد پردهای در مسجد بیاویزند و سپس در حضور غاصبان و مسلمانانی که تحت تأثیر تبلیغات دروغین آنها قرارگرفته بودند، خطبهای بلند و ماندگار خواند. خطبهای به نام خطبهٔ فدکیه که در آن علاوه بر اینکه راجع به مسالهٔ فدک صحبت شده، آموزههای ارزشمندی برای تمامی شیعیان بیان شده که بر اساس آن میتواند الگویی برای سبک زندگی انتخاب کرد، زندگی به سبک فاطمه سلاماللهعلیها.
خطبه فدکیه:
رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا أَجْمَعَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ عَلَى مَنْعِ فَاطِمَةَ سلاماللهعلیها فَدَکاً وَ بَلَغَهَا ذَلِکَ لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ ذُیُولَهَا مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مِشْیَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِی بَکْرٍ- وَ هُوَ فِی حَشَدٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ غَیْرِهِمْ فَنِیطَتْ دُونَهَا مُلَاءَةٌ فَجَلَسَتْ ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکَاءِ فَارْتَجَّ الْمَجْلِسُ ثُمَّ أَمْهَلَتْ هُنَیْئَةً حَتَّى إِذَا سَکَنَ نَشِیجُ الْقَوْمِ وَ هَدَأَتْ فَوْرَتُهُمْ افْتَتَحَتِ الْکَلَامَ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ فَعَادَ الْقَوْمُ فِی بُکَائِهِمْ فَلَمَّا أَمْسَکُوا عَادَتْ فِی کَلَامِهَا؛[5]
روایتشده هنگامیکه خلیفهٔ اول و دوم تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه سلاماللهعلیها بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباسبهتن کرده و روسری بر سر نهاد و خود را با چادر بلندی پیچید و با گروهی از زنان فامیل و خدمتکاران خود بهسوی مسجد روانه شد، درحالیکه چادرش به زمین کشیده میشد و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بود. ایشان بر خلیفهٔ اول که در میان عدهای از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد و در این هنگام بین او و دیگران پردهای آویختند. آنگاه نالهای جانسوز از دل برآورد که همهٔ مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد بهسختی به جنبش درآمد. سپس لحظهای سکوت کرد تا همهمهٔ مردم خاموش و گریهٔ آنان ساکت و جوشوخروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثنای الهی آغاز فرمود و درود بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرستاد که دوباره صدای گریه مردم برخاست. وقتی سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد.
پینوشت:
[1] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۴۷۸.[2] شهید صدر، محمدباقر، فدک فی التاریخ، ص 26.
[3] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 511.
[4] مقدسی، باقر، ملحقات فدک للموسوی القزوینی، ص 173.
[5] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 97.