ابتلاء در قرآن
منبع : سایت راسخون
چکیده
مقدمه
فصل اول : معنا و ابزار ابتلاء
معنای لغوی « ابتلاء »
تکالیف و مسئولیتها هم «بلاء» نام دارند به دلیل اینکه اولاً تمام تکالیف به گونه ای برای تن و جسم سخت و مشکل اند از این جهت نوعی «بلاء» محسوب می شوند و ثانیاً تکالیف، آزمون های خداوندند و لذا قرآن می فرماید «وَ لَنَبلُوَنّکم نَعلَم المُجاهدینَ مِنکُم وَ الصّابرینَ»(2) (محمد: 31) ـ شما را آزمایش می کنیم تا مجاهدان و صابران از شما را باز شناسیم. ثالثاً اینکه آزمون خدای تعالی از بندگان گاهی مسرت و سرور است تا سپاس گزارند و شکر کنند و گاه با ضررها و زیانهاست تا پایداری و صبر پیشه سازند. به بیان دیگر محنت و غم و اندوه مقتضی صبر و شکیبایی است و محنت و سرور مقتضی شک و سپاس. پس محنت و منحت و زحمت و رحمت و نعمت و نقمت همگی بلاء و آزمونند. اما آزمون با نعمت و خوشی سخت تر و سنگینتر از آزمون با رنج و سختی است، روی همین نظر است که عمربن خطاب می گفت: به سختی ها و مشکلات مبتلا شدیم و صبر پیشه کردیم اما به شادی ها و خوشی ها آزمون شدیم صبر نکردیم. و باز روی این اصل است که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: کسی که دنیایش بر او فراخ و پرنعمت شد و ندانست که دچار مکر شده است در فهمش فریب خورده است ( دچار آشفتگی فهم گشته است).(3) بنابراین «ابتلاء» باب افتعال این ریشه است و به معنی آزمودن و دانستن حقیقت و دریافتن مجهول است. وقتی گفته می شود «ابتلی فلان کذا و ابلاه» این ابتلاء متضمن دو امر است یک شناساندن حال او به خودش و آگاهی بر آنچه که نمی داند و برایش مجهول است و دوم اظهار و نمایاندن جودت و خوبی و یا دنائت و پستی او، چه بسا که در آزمایش یکی از این دو امر یا هر دوی آنها مورد نظر باشد پس اگر دربارۀ آزمون خداوند گفته شود «بلا کذا او ابلاه» او را آزمایش کرد یا مبتلا کرد مقصود از آن چیزی نیست مگر ظهور و نمایان شدن نیکی و زشتی شخص زیرا خداوند عالم است و آگاه و به همه چیز و همه کس علم دارد.
معنای اصطلاحی « ابتلاء »
مسأله ابتلاء و امتحان از جمله مسائل مهمی است که در قرآن روی آن زیاد تکیه شده است و مطالب مربوط به آن با تعابیر مختلف چون «بلا»، «فتنه»، «تمحیص»، «تمییز» و «امتحان» وارد شده است.
قرآن کریم مسئله هدایت را مخصوص ذات الهی دانسته است و باید دانست هدایتی که در قرآن مجید ذکر شده است منحصر به هدایت اختیاریه ای نیست که باعث سعادت دنیا و آخرت است، خداوند می فرماید: »رَبُّنَا الّذی اَعطی کُلَّ شَیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَی)(4)
در این آیه خداوند موضوع هدایت را برای تمام موجودات چه انسان و چه غیر انسان تثبیت فرموده است و هدایت عامه خداوند همان هدایتی است که در پرتو آن هر موجودی به کمال وجودی خود می رسد و به هدف و نتیجه ای که بر خلقش مترتب است نائل می شود و بر اساس همین هدایت است که هر موجودی به مقتضیات وجودی خود از قبیل نشو و کمال و فعالیت و حرکت و رشد می رسد. بنابراین هر موجودی با هدایت عامه الهیه به آخرین حد وجودی خود می رسد و هیچ موجودی از این قانون عمومی تخلف نمی کند و خداوند این هدایت تکوینی را از حقوقی قرار داده است که موجودات بر او دارند و بدیهی است که خداوند از وعده خود تخلف نمی کند چنانکه می فرماید: «اِنَّ عَلَینا لَلهُدی وَ اَنَّ لَنا لَآخِرَۀَ وَ الاُولی»(5).
به طوری که ملاحظه می شد آیۀ شریفه با اطلاقی که دارد هم شامل هدایت اجتماعی است و هم هدایت فردی. بنابراین یکی از حقوق موجودات بر ذات الهی این است که آنها را به کمال تکوینی و تشریعی که برای آنها پیش بینی شده است هدایت نماید و می دانیم که شئون تشریعی در تکوینات دخالت نموده و تحت احاطه و تأثیر قضا و قدر قرار می گیرد و می دانیم که نوع انسان از نظر تکوین دارای یک نحو وجودی است که ناچار از انجام دادن یک سلسله امور اختیاری است و آن امور اختیاری منبعث از یکی سلسله عقاید نظری و عملی است پس ناچار لازم است که یک سلسله قوانین چه حق چه باطل بر شئون زندگی بشر حاکم باشد در اینجاست که می بینیم ذات الهی از طرفی یک دسته اوامر و نواهی را برای انسان تشریع فرموده تا اینکه انسان با توجه به آنها و همچنین با رویرو شدن با حوادث و وقایعی که در زندگی فردی و اجتماعی او پیش می آید، قوا و استعدادهای نهفته خود را ظاهر نموده، راه سعادت و یا شقاوت را بپیماید و به این ترتیب بدیهی است که می توان بر این حوادث و بر این اوامر و نواهی نام «امتحان» و «بلاء» و نظائر آن را اطلاق کرد».
در طبقات الصوفیه عبدالرحمن سلمی آمده است که مراد از «بلاء» امتحان دوستان است به انواع مصائب که هر چند بلاء بر بنده قوت پیدا کند قربت زیاد شود و بلاء لباس اولیاء است و غذای انبیاء، شبلی گوید: «اَحَبّک الخلقُ لِنعمائِک وَ اَنا اُحِبُّک لِبلائِکَ» ـ خداوندا! مردم ترا به خاطر نعمتهایت دوست دارند و من ترا به خاطر بلاهایت. و همچنین صاحب «اللمع فی التصوف» در این باب می گوید: «بلاء عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده است بواسطۀ ابتلاء کردن آن را با بتلاآت از تعذیب و رنج و مشقت»(6).
مسأله ابتلاء و امتحان الهی در قرآن به دو صورت مطرح گردیده است گاهی به صورت کلی و اینکه افراد در کشاکش زندگی و در طول حیات خویش مورد آزمایش قرار می گیرند و محک امتحان، صادق را از کاذب و مجاهد را از منافق جدا می سازد و گاهی دیگر به صورت ملموس و عینی و با تشریح سرگذشت افراد و امتهای پیشین که مورد آزمایش و ابتلاء قرار گرفته اند و همچنین نتیجه ابتلاء و امتحان آنها.
خداوند در سنت ابتلاء و امتحان ابزار و وسایلی را بکار می گیرد تا این ناموس الهی به اجرا در آید او انسان را با وسایلی گوناگون در مدرسه حیات به امتحان می کشاند، جمع امور و وسایل و پدیده ها و رخدادهایی که به نحوی با آدمی در ارتباط اند و در حیات و زندگی وی مؤثرند، از ابزار ابتلاء محسوب می گردند، گاه این امور از اجزاء وجودی خود انسان بوده و خداوند آنها را به میدان امتحان و ابتلاء می آورد مانند چشم و گوش و قلب و سایر اعضاء و جوارح و حتی اصل حیات، و زمانی از امور خارج از انسان است، اموری که با او پیوندی دارند و به نحوی با آنها در ارتباط است و به نوعی با آنها هبستگی و علاقه دارد مانند مال و فرزند و پست و مقام و حب و بغض و عشیره و دوست و ... و گاهی دیگر اموری مانند مرگ و مصائب و شدائد که انسان با آنها روبرو می شود، اینها همگی از اسباب و وسایل و عوامل امتحان و ابتلاء خداوندی اند، در قرآن و سنت از وسایل و ابزار مختلفی به منظور ابتلاء انسان نام برده شده است که در این بخش به بررسی آنها می پردازیم:
مال
پیامبر خدا فرمود: ای علی همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منّت می گذارند با این حال انتظار رحمت او را دارند و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند. گفتم ای رسول خدا در آن زمان مردم را در چه پایه ای بدانم آیا در پایه ی ارتداد یافته و آزمایش؟ پاسخ فرمود: در پایه ای از فتنه و آزمایش.(8)
چگونگی بدست آوردن مال و چگونگی صرف آن و طرز نگهداری آن و میزان وابستگی و دلبستگی به آن، همگی میدان های آزمایش بشرند، بسیارند افرادی که از نظر عبادات معمول و تظاهر به دین و حتی گاهی در انجام مستحبات سخت گیرند و وفادار، اما هنگامی که پای یکی مسئله مالی و فداکاری و ایثار در آن یا دستگیری یک مستمند و رفع حاجت یک مسکین یا انفاق و بذل مال در راه خدا یا پرداخت وام به یک نیازمند و غیر اینها پیش آید، بخل می ورزند و تمام قوانین الهی و مسائل انسانی و حق و عدالت را بدست فراموشی می سپارند و خشم و غضب خداوند را بر خشنودی او ترویج می دهند، غافل از آنکه این اموالی را که برای وارثان جمع می کنند! نه می تواند آنها را از مرگ برهاند و نه می توانند آن را ره توشه سفر آخرت گردانند.
و این چنین ملاحظه شد که «مال» یکی از مهمترین وسایل آزمون پروردگارست و کمتر افرادی را می توان یافت که در مقابل این امتحان الهی سرافراز گردند و فریب کششهای کاذب و سراب گونه مال دنیا را نخورند و اطاعت خداوند را در پیش گیرند و رضایت وی حاصل کنند. زیرا «اموال» عامل تأمین معیشت و رفاه آدمی است، وسیله تحصیل آسایش و ابزار تأمین آینده فرزندان اوست، حال آنکه شرع مقدس او را مکلف به التزام به حلال و اجتناب از حرام کرده است، او را ترغیب به اعتدال در علاقه و دلبستگی به آن نموده است، حقوق معین و غیرمعین مثل زکات و صدقات واجب، نفقۀ همسران و فرزندان، کفارات بعضی گناهان، انفاق به مستمندان و حقوق دیگری را واجب و بسیاری دیگر را مستحب نموده است و به جهت سختی همین امر، خداوند در مقابل رعایت هر کدام از این تکالیف پاداش و اجری عظیم را به آنسان وعده داده است.
فرزند
امیرالمؤمنین علی (ع) در مورد این آیه تفسیر شگفت انگیزی دارند، می فرماید: خداوند سبحان آنان را به اموال و فرزندان آزمایش می کند تا آن که خشمگین از روزی خود خشنود به روزی خود هویدا گردد گر چه خداوند سبحان از خود آنها به آنها داناتر و عالمتر است اما آزمایش و امتحان برای آن است که کردارهایی که شایسته پاداش و کیفر است به خود ایشان آشکار گردد زیرا برخی فرزندان پسر را دوست می دارند و از فرزند دختر ناخشنودند و عده ای کثرت مال و دارایی را دوست دارند و از کم شده آن ناراضی اند.(11)
در آیۀ 14 سوره تغابن خداوند به مسلمانان هشدار می دهد می فرماید: «یا اَیُّها الّذین آمنو اِنَّ مِن اَرواجِکُم وَ اَولادِکُم عَدُوّاً لَکُم فَحذَرُوهُم»(12) یعنی بعضی از همسران و بعضی از فرزندان شما دشمن شمایند از انها پرهیز کنید و بر حذر باشید. یعنی این که شما زمانی می خواهید اقدام به یک کار مثبت و مورد رضای خداوند چون «هجرت» کنید آنها مانع می شوند و گاهی هم مانع «جهاد» شما با کفر و نفاق وز مانی مانع انفاق به مستمندان می گردند بنابراین باید از اینها که مانع تکامل معنوی و تقربتان به درگاه خداوندند و در نتیجه دشمن شما محسوب می گردند، پرهیز کرد و وقتی انسان بر سر دو راه قرار می گیرد که یک راه به سوی خدا و رضایت او منتهی می شود و راه دیگر به سوی رضایت زن و فرزند، به یقین باید رضای حق را بر همه چیز مقدم دارد.
در واقع، خداوند انسان را دائماً در کوره های امتحان و ابتلاء قرار می دهد و آزمون های گوناگونی از او به عمل می آورد اما آزمون به «فرزند» جاذبه و کشش نیرومندی در انسان ایجاد می ند که در مواردی رضا و خشنودی خداوند از رضایت آنها جدا می شود و در دو نقطه مقابل هم قرار می گیرند و اینجاست که انسان در انتخاب یکی از این دو طریق تحت فشار قرار می گیرد و چه بسا عشق و علاقه مبتنی بر احساسات قوی عاطفی موجب شود والدین راه فرزند را در پیش گیرند هر چند گمراه باشد و در وادی ضلالت گام بردارد، در داستان موسی (ع) در سوره مبارکه «کهف» آمده است که خضر (ع) پسر بچه ای را به قتل می رساند موسی (ع) به او اعتراض می کند خضر (ع) می گوید آن جوان که به دست من کشته شد پدر و مادرش مؤمن بودند و فرزند آنان ناخلف بود ترسیدم که چون بزرگتر شود با کفر و طغیان خود پدر و مادر را هم به کفر و طغیان بکشد.
از ملاحظه آن چه گذشت چنین استنباط می شود که به لحاظ رابطه عمیق عاطفی و عشق و علاقه انان به فرزند خود، آزمون به فرزند یکی از امتحانات مهم خداوندی است و بدین دلیل آنانی که از این امتحان سخت خداوند سربلند و پیروز می گردند پاداش و اجری زیاد خواهند داشت.
انبیاء
اگر خداوند پیامبران را از جنس غیربشر مثلاً ملائکه خلق می فرمود و قدرتهای مافوق بشری به آنها می داد و از طریق غیرطبیعی و غیربشری اعمالی را به منظور رفاه و آسایش به دست آنها جاری می ساخت، کانهای زر و سیم و گوهرهای گران قیمت در اختیار آنها می گذاشت مردم قهراً به آنها ایمان می آوردند و از روی ترس و یا طمع، فرمانشان را گردن می نهادند و در این صورت دیگر سنت ابتلاء و امتحان بیهوده می نمود. اما خداوند اراده فرموده است انسانها با اختیار خود و در شرایط کاملاً طبیعی راه سعادت و یا شقاوت در پیش گیرند، ایمان آوردند و یا کفر پیشه کنند، اوامر و نواهی پروردگار را گردن نهند و یا تمرد و عصیان ورزند و این حاصل نمی شود مگر آنکه پیامبرانی از جنس آنها با خصوصیات آنها با نیازمندی های آنها و از میان آنها مبعوث شوند.
علت اینکه انبیاء در زندگی مانند سایر مردمند این است که ما بعضی از مردم را مایه فتنه و امتحان برای بعضی دیگر قرار دادیم از آن جمله رسولان مایه امتحان بشرند که به وسیله آنها اهل شک از اهل ایمان و پیروان هوی و هوس که صبر بر تلخی حق ندارند از طالبان حق و خویشتن داران در اطاعت خدا و پیروان راه او متمایز شوند.
تفاوت و اختلاف میان انسان ها
خداوند برتری درجات و مراتب و اختلاف میان انسانها را که از آیات و نشانه های اویند به عنوان ابتلاء و آزمون معرفی می کند، می فرماید: اوست که شما را جانشینان روی زمین قرار داده است و درجات بعضی از شما را بر درجات بعضی دیگر برتری داده است تا شما را در آنچه داده است بیازماید.(17)
در تفسیر نور گفته شده که تفاوت های مردم و آزمایشات الهی، حکیمانه و در مسیر رشد و تربیت انسان است واز ربوبیت خدا سرچشمه می گیرد و تفاوت و برتری بعضی در داده های خداوند، ملاک برتری نیست، وسیله ی آزمایش است.(18)
آری نتیجه این تفاوتها این است که صاحبان ثروت، درماندگان و فقرا را به دست فراموشی نپارند و به شکرانه نعمتهایی که خداوند به آنها عطا فرموده است در میان اجتماع به وظائف خویش عمل کنند و ضعفا و فقرا هم تلاش کنند و در عین حال شکیبایی و صبر در پیش گیرند و خود را در جامعه حقیر و زبون نسازند و با اینکه خشت زیر سر دارند پای بر تارک هفت اختر نهند و نفس خویش را حفظ نمایند.
جهاد
خداوند در سوره مبارکه «محمد» بعد از آنکه دستور به قتال و جنگ با کفار و مشریکن می دهد، می فرماید که جنگ و جهاد ویله ای برای امتحان شماست تا مؤمنین واقعی و از جان گذشته از دیگران ممتاز گردند، می فرماید:
بعد از این هر گاه با کافران در معرکه جنگ رو در رو شدید گردنهایشان را بزنید ... و البته اگر خدا بخواهد خود از کافران انتقام می گیرد ولی فرمان جهاد را از آن رو صادر کرد تا برخی از شما را در مبارزه با دشمن بیازماید.(19)
این آیه می فرماید اگر خدا بخواهد از ایشان انتقام می گیرد الا اینکه هنوز نخواسته است بلکه دستور داده است که شما با آنها کارزاز کنید تا شما را به وسیله یکدیگر امتحان کند، مؤمنین را به وسیله کفار بیازماید و به جنگ با آنان وادار سازد تا معلوم شود چه کسی اطاعت می کند و رنج جنگ و جهاد را به خاطر خداوند تحمل می کند و چه کسی عصیان و تمرد می ورزد و همچنین کفار را به وسیله مؤمنین امتحان می کند تا معلوم شود اهل شقاوت کیست؟ و چه کسی موفق به توبه و بازگشت به سوی حق می گردد.
اگر خداوند اراده می فرمود که از دشمناش در دنیا انتقام بگیرد آنها را با لشکریان آسمانی و زمینی که در اختیار دارد به هلاکت می رساند، اما مؤمنین را به هاد و جنگ با آنها مأمور فرموده است تا افعال و اعمالی که مستحق ثواب و عقابند آشکار و ظاهر شوند.
بنابراین چنین نیست که خداوند مؤمنین را بدون اینکه در میدان جنگ حاضر شوند با کفار روبرو گردند و از جان گذشتگی و فداکاری کنند ثواب و پاداش عطا فرماید، همانطور که در سوره آل عمران می فرماید: این روش خداوند نبوده و نسیت که مؤمنان را به همان حال که هستند رها سازد مگر انکه ناپاک را از پاک ممتاز سازد.(20)
با امتحان و تکلیف بر جنگ و جهاد مانند آن که موجب ظاهر شدن باطن و کشف حال مردم است چنانکه روز «احد» ثبات قدم مؤمنان و تخلف و سرکشی منافقان معلوم شد.
آنان که از این میدان سخت امتحان پیروز می شوند خداوند بدانها فضل و برتری می بخشد و پاداش و اجری عظیم عطا می فرماید و آنان که شکست می خورند، جامۀ ذلت و خواری بر تن می کنند.
خداوند در سوره مبارکه «محمد (ص)» در زمینه این سنت الهی که به منظور تمییز مجاهدان از غیر آنها و صابران در مشقت تکالیف خداوند از ناشکیبایان صورت می پذیرد، می فرماید: شما را با جنگ و قتال می آزماییم تا مجاهدان از شما و صاحبان صبر و استقامت را تشخیص دهیم و اخبارتان را وارسی کنیم(21)
در تفسیر این آیه علامه طباطبایی می گوید که آیه شریفه علت وجوب قتال و جهاد بر مؤمنین را بیان می کند می فرمایند علتش این است که خدا می خواهد شما را مورد امتحان قرار دهد تامعلوم شود مجاهدان در راه خدا و صابران در راه مشقت تکالیف الهی چه کسانی اند؟ وی در تفسیر «وَ نَبلُوا اَخبارَکُم» می گوید «گویا مراد از اخبار، اعمال باشد از این جهت که از صاحب عمل سر می زند و از او خبر می دهد، و اختبار اعمال آزمودن آنهاست تا افراد صالح از ناصالح متمایز شوند همچنانکه اختبار نفوس باعث می شود نفوس صالح از دیگر نفوس جدا گردند»(22).
از ملاحظه مجموع آیات و دیدگاه های مفسران مشخص می گردد که علت وجوب جهاد و جنگ و قتال بر مؤمنین، امتحان آنهاست به منظور روشن شدن صفوف و تمییز مؤمنین واقعی از منافقین و مجاهدان صابر از عافیت طلبان ذلیل و زبون، چرا که اگر جهاد تنها به خاطر زوال کفر و نابودی کفار می بود خداوند می توانست آنها را به هلاکت برساند و بدیهی است در این صورت مؤمنان واقعی که اهل عملند از آنها که اهل سخنند ممتاز نمی گردند، استعدادها شکوفا نمی شد، نیروی پایمردی و استقامت رشد نمی کرد، مؤمنان تبیت و پرورش نمی یافتند و در نتیجه جامعه آنان جامعه ای بی ارزش، خمود، ضعیف و ناتوان می بود. و بنابراین چون جهاد مایه رشد و بالندگی است، برای مؤمنان چه به وسیله حضور در معرکه نبرد و چه به صورت قلبی و زبانی جهت حفظ روحیه دفاع و مبارزه و هشیاری در برابر توطئه و حیله دشمنان، لازم و ضروری است.
دشواری ها و سختی ها در راه دین
در این آیه قرآن کریم از مجازاتهای الهی به «عذاب» تغبیر می نماید اما آزارهای مردم را «فتنه» می نامد و این بیانگر آن است که آزارهای مردم در حقیقت عذاب نبوده بلکه آزمایش و امتحان است و وسیله تکامل انسان، با این بیان به مؤمنین گفته می شود که با این فشارها از ایمان خود دست برندارند زیرا این جزئی از سنت کلی ابتلاء و امتحان است.
مسلمین از نخستین روزهای اعلام ایمان، مورد شکنجه و آزار کفار مکه قرار گرفتند و این امتحان و آزمایش خداوند بود تا ایمان آورندگان واقعی از منافقان و عافیت طلبان و افراد سست ایمان ممتاز گردند، تا جایی که عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه، این سه مؤمن واقعی، زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار می گیرند هر روز در سینه کش صحرا در زیر رگبار آتشین آفتاب، رگبار سوزناک تازیانه ها را و سنگینی سنگ هایی که بر سینه هاشان می نهادند تحمل می کردند، پدر را پیش چشم فرزند و فرزند را رو در روی مادر به بند کشیده شکنجه می کردند اما آنها صبر کردند و استقامت ورزیدند و در این راه هم، پدر و مادر به شهادت رسیدند و به واسطه پیروزیشان در امتحان خداوند، نامشان در تاریخ جاودانه ماند.
علامه طباطبائی در تفسیر این آیه می گوید: «آیات مورد بحث همه درباره افرادی است که ایمان واقعی ندارند و ایمان آنها تا حدی است که ضرر و اذیت و آزار نبینند و لذا قرآن کریم ایمان آنها را مطلق نخواهد و نفرمود «و من الناس من یومن بالله» یعنی بعضی از مردم هستند که ایمان می اورند بلکه فرمود بعضی از مردمند که می گویند ما ایمان آوردیم. وی آنگاه می گوید: «ایمان آنها آنقدر در نظرشان خوار شده است که با خود می گویند عقل ما نگفته است خود را به خاطر ایمانت به زحمت و عذاب بیفکنی و آنان از ایمان خود چشم می پوشند و به شرک می گرایند». وی همچنین ذیل آیه «وَ لَیَعلَمَنَّ اللهُ الّذینَ آمنَنُوا وَ لَیَعلَمَنّ المنافقین(24) می گوید: «این جمله تتمه کلامی است که در آیه قبل بود و حاصل آن این است که خدا با همه این احوال به وسیله امتحان و ازمایش میان مؤمنین واقعی و منافقین جدایی خواهد انداخت و از یکدیگر متمایزشان خواهد ساخت و در آیه شریفه به این نکته اشاره شده است که گروه مورد بحث منافقینند که ایمان آنها در واقع مقید به این بود که زحمت و دردسری برایشان ایجاد نشود اما سنت الهی ابتلاء و امتحان، آنها را رسوا ساخت زیرا هیچ امری مانع این سنت نخواهد بود»(25).
فصل دوم : فلسفه ابتلاء
خداوند انسان را می آزماید و به میدان امتحان می کشاند به منظور:
1ـ تربیت و تکامل انسان
مصائب و شدائد که وسیله آزمون و ابتلاء خداوندند کمال و پیشرفت انسانند، اگر محنتها و رنجها نباشند بشر تباه می گردد، خداوند می فرماید «لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فی کَبَدٍ»(26) انسان را در رنج و سختی آفریدیم. آدمی باید مشقات زندگی را تحمل کند و سختی ها را بر دوش کشد تا هستی لایق خود را بیاید، سختی ها و شدائد تازیانه تکامل همه موجودات و بالاخص انسانند، امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه ای که به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشته اند می فرماید که در ناز و نعمت زیستن و از سختی ها دوری گزیدن موجب ضعف و ناتوانی می گردد و زندگی در شرایط دشوار، آدمی را نیرومند و چابک می سازد و جوهر هستی او را آبدیده و توانا می گرداند، در قستمی از آن نامه آمده است: یعنی هان که درخت بیابانی چوبش سخت تر است و درخت های سبز و خرم پوستشان نازکتر و گیاهان بیابانی شعلۀ آتششان افروخته تر و بادوام تر است.(27)
قرآن کریم می فرماید: حتماً شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و محصولات می آزماییم و افراد صبور و با استقامت را مژده بده.(28)
یعنی بلاها و گرفتاری ها برای کسانی که مقاومت می کنند و ایستادگی دارند مفید و سودمند است و آثار بسیار خوبی در آنها به وجود می آورد و به همین جهت باید به آنها مژده داد، افرادی که بر مصائب و شدائد صبر و از آنها به عنوان نردبان تکامل و پیشرفت استفاده می کنند.
خداوند برای تربیت و پرورش جان انسانها دو برنامه تشریعی و تکوینی دارد و در هر دو برنامه شدائد و سختی ها را گنجانده استف در برنامه تشریعی، عبادات را فرض کرده است و در برنامه تکوینی به منظور امتحان افراد و در نهایت پرورش آنها، مصائب را بر راهشان فرار داده است، روزه، نمازف حج، جهاد و انفاق شدائدی است که با تکالیف ایجاد گردیده اند و صبر و استقامت در انجام آنها موجب تکمیل نفوس و پرورش استعدادهای عالی انسان است، و گرسنگی، ترس، تلفات جانی و مالی، شدائدی است که در تکوین پدید آورده است و به طور قهری انسان را دربرمی گیرد و بدون تردید مایه تربیت و پرورش اوست.
قرآن کریم به این انگیزه در امتحان خداوند تصریح می کند و می فرماید: «وَ لَیِبتَلیَ اللهُ ما فِی صُدُورِکُم وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُم وَ اللهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ»(29) و تا خداوند آنچه را که در سینه های شماست بیازماید و آنچه در دلهای شما استف مصفا سازد و خداوند از آنچه که در سینه ها است آگاه است. جمله «والله علیم بذات الصدور» می رساند که هدف خدا از امتحان، تشخیص واقعیت نیست بلکه هدف، تربیت و آشکار ساختن زمینه هایی است که در کانون وجود انسانها قرار دارد.
به دلیل همین نقشی که امتحان در پرورش و تکمیل نفوس دارد، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید که «هرگز نباید از خدا خواست که ما را در بوته امتحان قرار ندهد زیرا جهان آفرینش، جهان آزمون است بلکه باید از خدا خواست که ما را به امتحان هایی که از عهده آن برنمی آئیم دچار نسازد»(30).
قرآن کریم حضرت ابراهیم (ع) را به عنوان یک انسان کامل می ستاید، یکی از علل ترقی و تکامل حضرت خلیل الرحمان این است که او بارها در بوته امتحان قرار گرفت و بر اثر استقامت شایان تقدیر توانست از عهده آن برآید و به عالیترین کمال انسانی که همان مقام امامت است برسد اگر او با چنین امتحان هایی روبرو نشده بود هرگز به کمالات روحی و معنوی که او را شایسته مقام امامت نماید نمی رسد.
شهید مطهری در مورد آیه «اَلّذی خَلَقَ الموتَ وَ الحیوۀَ لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً»(31) خدا مرگ و زندگی را آفریده تا بیازماید کدام یک از شما نیکوکار ترید. می گوید: «باید توجه داشت که آزمایش خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیتهاست، نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن به آن است، این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست بلکه برای فعالیت دادن به استعدادهای نهفتۀ چون راز است، در اینجا پرده برداشتن به ایجاد کردن است، آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوه و استعداد به صحنه فعلیت و کمال بیرون می آورد، آزمایش خدا تعیین وزن نیست بلکه افزایش دادن وزن است»(32).
بدین ترتیب روشن شد که امتحان خداوند موجب بروز استعدادها و تربیت و پرورش انسانها خواهد شد به ویژه آزمون به سختی ها و مصائب که آثار سازنده تری نسبت به امتحان به نعمت ها دارند.
و همین تأثیرات سختی ها و رنج ها و بلایا در تکمیل و تهذیب شخصیت انسانی است که عرفا و اولیاء را طالب بلاء می کند.
2ـ تمییز
علامه طباطبائی ذیل آیه مذکور در مورد فلسفه اجراء سنت ابتلاء و آزمایش می گوید: «ناموس امتحان و آزمایش از این جهت در میان مؤمنین جاری است که مراتب کمال را پیموده و مؤمن خالص از ناخالص جدا و پاک سرشت از بد طینت متمایز گردد» وی سپس می گوید: «ممکن است این توهم پیش آید که خداوند می توانست متمایز شدن پاک طینتان را از بد سرشتان از راه دیگری تأمین نماید و بدون اینکه مردم را از راه امتحان با یک سلسله حوادث و بلاها روبرو کند این خاصیت را در مردم قرار می داد که خود، آنان را شناخته و به این ترتیب منافق از مؤمن تمییز داده شود و برای دفع این توهم است که می فرماید علم غیب و اطلاع از زوایای روحی مردم مخصوص ذات الهی و برگزیدگان از پیامبران اوست که به وسیله وحی آنها را آگاه می کند سپس متذکر می شود حال که در طریق حیات چاره ای جز برخورد با سنت امتحان و ابتلاء نیست، لازم است به خدا و رسولش ایمان آورید تا در طریق مردم پاک سرشت گام نهید و نه در راه مردم خبیث و بدسرشت»(34). علاوه بر آیاتی که مورد بحث قرار گرفت خداوند در سوره مبارکۀ توبه به این حکمت ابتلاء اشاره و امتحان را موجب تمییز مجاهدان از غیر آنها معرفی می کند چنانکه می فرماید: آیا گمان کردید به حال خود رها می شوید در حالی که هنوز مجاهدین شما و همچنین کسانی که جز خدا و رسولش و مؤمنان کسی را محرم اسرار خود انتخاب نکرده اند مشخص نشده اند.(35)
امیرالمؤمنین علی (ع) هم در خطبه قاصعه منظور از امتحان خداوند را تمییز وجداسازی مخلوقات می داند؛ می فرماید: اما خداوند سبحان آفریدگانش را به بعضی از آنچه اصل و سببش را نمی دانند به منظور تمییز و جداسازی آنها و برای نفی تکبر و گردنکشی و دور نمودن حودپسندی از آنان مورد امتحان و آزمون قرار می دهد.(36)
قرآن کریم در موضوعی دیگر فلسفه امتحان و ابتلاء را تمییز نیکوکاران از دبکاران می داند ومی فرماید: اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید.(37)
بنابراین مطابق آیات و روایات مورد بحث امتحان و آزمایش خداوند به منظور تمییز و جدا ساختن نیکوکار از بدکار، مطیع از عاصی، مؤمن از منافق، طیب از خبیث، مجاهد از قاعد، خالص از ناخالص، صابر از ناشکیبا صورت می پذیرد و حکمت خداوندی اقتضاء دارد که چنین آزمونی به عمل آید تا صفوف از همدیگر ممتاز شوند.
3ـ تمحیص
اعمال و کردارهای ناشایسته در روح و روان انسان اثر می نهند و فطرت پاک او را آلوده می سازند قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «بَل رانَ عَلیَ قُلُوبِهِم ما کانو یَکسِبونَ»(39) «بلکه آنچه به دست می آورند برقلبهایشان زنگ زده است». همچنانکه آهن زنگ زده در کورۀ آتش پاک می شود، خداوند زنگار ناخالصی های قلب و جان انسان را در کورۀ حوادث و مشکلات پاکیزه می گرداند. بنابرانی خداوند بنده ای را که دوست دارد به منظور تخلیص از ناپاکی ها او را در دریایی از شداید و مشکلات غوطه ور می سازد.
مردم آزمایش می شوند همچنانکه طلا آزمایش می شود و مانند طلا از ناخالصی پاک می شود آنان نیز سره و پاک می گردند.
همانطور که ملاحظه می شود منظور حضرت آن است که انگیزه و فلسفه امتحانات خداوند تخلیص و تصفیه انسانها از ناپاکی هاست. چنانکه در قرآن ضمن بیان این مطلب که ابتلاء یک سنت عمومی و دائمی است به این حکمت در امتحان بندگان اشاره نموده و می فرماید: و برای این که مردم با ایمان را تصفیه و پاک کند و کفار را محو و نابود گرداند.(40)
در این آیه به یکی دیگر از نتایج طبیعی شکست جنگ احد اشاره شده است و آن این است که شکست ها، نقاط ضعف و عیوب آنان را آشکار می سازند و وسیله مؤثری برای شستشو و پاک نمودن این عیوبند، خداوند می خواست در این میدان جنگ افراد با ایمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان دهد.
4ـ ظهور افعال
خداوند برای اموری چند بندگانش را امتحان می کند، یکی آن است تا آنکه در نفس انسان پنهان است به صورت عمل ملموس در آید زیرا حکمت خداوند اقتضاء می کند که مردم را بر آنچه که انجام می دهند محاسبه کند زیرا غرایز نفسی مادام که در باطن مخفی اند به خودی خود مقتضی حساب و عقابی نیستند.
5ـ تنبیه و تأدیب
خداوند می فرماید: و در هیچ قریه ای پیامبری نفرستادیم مگر آنکه مردم آن را به سختی و بیماری دچار کردیم شاید تضرع کنند و تسلیم شوند.(41)
همانطور که گفته شد منظور از این ظالم کسی نیست که قابلیت ادب نداشته باشد زیرا ابتلاء و مصیبت برای چنان فردی کیفر و مجازات است نه تأدیب و تنبیه.
قرآن در آیه ای دیگر نیز، شدائد و مشکلات دنیوی را عامل تنبیه و تأدیب امت های پیشین می داند و می فرماید: ما به امت هایی که پیش از تو بودند پیامبرانی فرستادیم و آنها را با سختی و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم شاید متضرع شوند.(42)
همچنین خداوند آل فرعون را به منظور تأدیب به قحطی و خشکسالی دچار نموده است و می فرماید: ما آل فرعون را دچار قحطی و کمبود محصول کردیم تا متذکر شوند.(43)
از بیان این آیات چنین استنباط می شود که این امت ها و این افراد قابلیت اصلاح داشته اند و در نتیجه خداوند به امید اصلاح و هدایت، آنها را تنبیه و تأدیب می فرماید.
یک مربی به منظور تربیت و اصلاح کودکان گاهی ممکن است آنها را تنبیه و توبیخ نمایند این تنبیهات و عذاب و سرزنش ها، با شرایطی خاص، بسیار کارساز و مؤثر بوده موجب هوشیاری و بیداری و در نهایت اصلاح و هدایت خواهد شد مثل اینکه پدری فرزندش را که برای اولین بار مرتکب عمل اخلاقی چون سرقت و دزدی شده است تنبیه نماید و مورد عتاب و سرزنش قرار دهد بدون تردید این اقدام پدر با رعایت مسائل خاص تربیتی می تواند از تکرار اعمال نابهنجار و سقوط در فساد و جنایت جلوگیری نماید.
امتحان خداوند هم به شدائد و سختی ها در مورد گروهی از بندگانش به منظور تأدیب است و فلسفۀ تأدیب هم اصلاح و هدایت.
پی نوشت ها :
. مفردات آلقرآن، راغب اصفهانی، ص 62.
2 . قرآن کریم، سورۀ محمد، آیه 31.
3 . مفردات القرآن، راغب اصفهانی، ص 62.
4 . قرآن کریم، سورۀ طه، آیه 50.
5 . قرآن کریم، سورۀ لیل، آیه 13.
6 . فرهنگ و معارف اسلامی، سیدجعفر سجادی، ص 436.
7 . قرآن کریم، سورۀ انفال، آیه 28.
8 . نهج البلاغه، محمددشتی، خطبۀ 156.
9 . قرآن کریم، سورۀ منافقون، آیه 9.
10 . قرآن کریم، سورۀ انفال، آیه 28.
11 . حکمت های درخشان، علیرضا، صابری یزدی، ص 719.
12 . قرآن کریم، سورۀ تفابن، آیه 12.
13 . قرآن کریم، سورۀ فرقان، آیه 20.
14 . قرآن کریم، سورۀ رعد، آیه 38.
15 . قرآن کریم، سورۀ اسراء، آیه 93.
16 . قرآن کریم، سورۀ روم ، آیه 22.
17 . قرآن کریم، سورۀ انعام، ص 165.
18 . تفسیر نور، محسن قرائتی، ص 398.
19 . قرآن کریم، سورۀ محمد، آیه 4.
20 . قرآن کریم، سورۀ آل عمران، آیه 179.
21 . قرآن کریم، سورۀ محمد، آیه 30.
22 .تفسیر المیزانف محمدحسین طباطبائی، جلد 18، ص 388.
23 . قرآن کریم، سورۀ عنکبوت، آیه 10.
24 . قرآن کریم، سورۀ عنکبوت، آیه 11.
25 . تفسیرالمیزان، محمدحسین طباطبایی، ص 164.
26 . قرآن کریم، سورۀ بلد، آیه 4.
27 . نهج البلاغه، محمد دشتی، نامه 45.
28 . قرآن کریم، سورۀ بقره، آیه 155.
29 . قرآن کریم، سورۀ آل عمران، آیه 154.
30 . نهج البلاغه، محمد دشتی، کلمات قصار شمارۀ 90.
31 . قرآن کریم، سورۀ ملک، آیه 2.
32 . ابتلاء از دیدگاه قران و سنت، مجتبی بیگلری، ص 13.
33 . قرآن کریم، سورۀ آل عمران، آیه 179.
34. تفسیرالمیزان، محمدحسین طباطبایی، جلد 4، ص 137.
35. .قرآن کریم، سورۀ توبه، آیه 16.
36 . نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 234.
37 . قرآن کریم، سورۀ هود، آیه 7.
38 . قرآن کریم، آل عمران آیه 154.
39 . قرآن کریم، مطففین، آیه 14.
40 . قرآن کریم، آل عمران، آیه 141.
41 . قرآن کریم، اعراف، آیه 94.
42 . قرآن کریم، انعام، آیه 42.
43 . قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 130.
1ـ قرآن کریم.
2ـ ابتلاء از دیدگاه قرآن و سنت، مجتبی بیگلری، انتشارات رمز، چاپ اول.
3ـ تفسیر نور، محسن قرائتی، جلد سوم، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، 1383.
4ـ حکمت های درخشان، علیرضا صابری یزدی، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، 1388.
5ـ فرهنگ و معارف اسلامی، سیدجعفر سجادی، جلد اول، انتشارات مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ دوم.
6ـ مفردات القرآن، راغب اصفهانی، تهران، چاپ دوم، 1362.
7ـ المیزان فی تفسیر القرآن، محمدحسین طباطبائی، جلد 4، مؤسسه اعلمی المطبوعات، چاپ پنجم
8ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، انتشارات ستاد اقامۀ نماز، چاپ اول، زمستان 1379.
9ـ هزار موضوع هزار آیه، جواد محدثی، انتشارات بوستان کتاب، چاپ اول، 1382.