مقدمه:
در قیامت، افراد با پیشوای خود محشور میشوند به دلیل اینکه پیشوا در طول زندگی برای آنان راهنما و رهبر بودهاند. پیشواها در دنیا نمونههایی از عدالت، معرفت و راهنمایی برای افراد بودهاند و بر اساس اعمال و کردارهای خود، افراد را به سوی رشد و پیشرفت روحی و معنوی هدایت نمودهاند.به همین دلیل، در قیامت افراد با پیشوای خود محشور میشوند تا از پیروی نکردن یا خیانت به رهبری و راهنماییهایی که در زندگی دنیوی ارائه شده بود، پشیمان شوند.محشور شدن در قیامت نمادی از پذیرش مسئولیتهایی است که در زندگی به آن پیشوا تعلق داشته است. هر کس با پیشوای خود مخشور میشود.
تا از تقصیرات و اشتباهاتی که در راهنمایی و رهبری خود به وجود آورده است، آگاه شود. این محشوریت نه تنها یک فرصت برای نزدیک شدن به قوانین رهبر و پیشئوا است، بلکه یک فرصت برای رشد و پیشرفت روحی و معنوی نیز به شمار میرود.
اهمیت پیروی از پیشوا در دنیا و محشور شدن در قیامت، به دلیل اهمیت و جایگاه پیشوا در راهنمایی و رهبری افراد است.
در اینکه چرا عدهاى نابینا محشور می شوند؟ یا اینکه آیا ما به هرکس علاقه داشته باشیم آیا با او محشور می شویم؟ یا با اعضا خانواده در چه صورتی می توانیم محشور شویم؟ مباحثی هست که به آن اشاره می کنیم.
چرا و چگونه هر ملتی با پیشوا و رهبرش روز قیامت محشور می شود؟
اشاره قران به محشور شدن
﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾[1] ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[2]روزی که هر گروهی از مردم را با پیشوایشان فرامی خوانیم ، پس هر کس نامه ی عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه ی خود را (با شادی ) می خوانند و کمترین ستمی بر آنان نمی شود.
هر کس در این جهان نابینا (ی کفر و جهل و ضلالت) است در عالم آخرت نیز (از مشاهده بهشتیان و شهود و جمال حق) نابینا و گمراهتر خواهد بود.
کلمات آیات:
«فِی هذِهِ»: در این دنیا.«أَعْمَی»: کوردل، یعنی کسی است که راه هدایت و واقعیّت را نبیند و آیات آفاق و انفس را نادیده گیرد..
فتیلا: فتل: تابیدن. فتیل: تابیده. چیز نخ مانندى را که در شیار هسته خرماست نیز فتیل گویند «فتیل» در آیه به معنى لیف هسته خرما، یا چرک و نخى است که میان دو انگشت مى تابند، شىء حقیر را بآن مثل مى زنند.[3]
قرآن از دو گونه پیشوا نام برده است :
1- امام نور و هدایت ، (ائمّه یهدون بأمرنا) [4]2- امام نار و ضلالت ، (ائمّه یدعون الی النّار) [5] که گروه دوّم ، با زور و تهدید و تطمیع و تحقیر، مردم را به اطاعت خود وامی دارند.
ابوبصیر به امام صادق (ع) گفت : ((أشهد أنّک امامی ))، گواهی می دهم که تو امام من هستی . امام فرمود: در قیامت ، هر گروهی با امامشان محشور می شوند، خورشیدپرستان با خورشید و ماه پرستان با ماه . [6]
در قیامت بساط دین جمع می شود.
کارهای تشریعی خدا چون با اختیار بشر همراه است یا عصیان است یا اطاعت آن روز یعنی روز قیامت جا برای شریعت و امر و نهی اعتباری نیست.چون بساط دین در دنیا به پایان رسید این بیانات نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که:
«الیوم عملٌ ولا حساب وغداً حسابٌ ولا عمل»[7] پس آن روز دعوت، دعوت تکوینی است و اجابتش هم قطعی است و هر که را ذات اقدس الهی دعوت کرد[8]
﴿یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ﴾[9] آن روز همگان به دنبال دعوت دعوتکننده حضور پیدا میکنند.
محشور شدن عمومی است نه فردی
اما دعوت به چه نام است و به چه عنوان است آن را این آیات به عهده دارند فرمود: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ و اُناس هم معنای جمع را به همراه دارد این نشان آن است که ذات اقدس الهی هر امّت و قبیلهای را در این آیه منظور کرده استوقتی فرمود ما مثل اینکه بفرماید «یوم ندعوا کل قبیلة»، «کل امة» این ناظر به فرد نیست اگر ناظر به فرد بود میفرمود:
«یوم ندعوا کلّ انسان» یا «یوم ندعوا الناس» اما وقتی میفرماید: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ﴾ معلوم میشود قبیله و امّت و امثال ذلک است.
پس دعوت، دعوت تکوینی است نه تشریعی و ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ هم ناظر به امّت و ملّت و قبیله و امثال ذلک است نه کلّ فرد.
منظور از امام چیست؟
منظور از امام چیست؟ این امام یا منظور رهبر است به معنای جامع اعم از پیغمبر و امام مصطلح و اعم از امام حق و امام باطل که ﴿جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾[10]یا ائمهٴ کفر است ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[11] و مانند آن یا منظور از این امام، کتاب است.
کتاب مشترک همه ی ملتها
سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) فرمود برخی ها احتمال دادند منظور از این امام، کتاب عمومی باشد مثل لوح محفوظ یا آن کتاب عام که ﴿وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾[12]آن لوح محفوظ مشترک است بین همه مردم آن لوح محفوظ، لوح الهی، امام مُبین این یک کتاب است برای همهٴ مردم اگر فرموده باشد که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ معلوم میشود که هر گروهی یک کتاب خاصّ خودش را دارد .
اگر آن منظور از این امام، لوح محفوظ باشد یا امام مبین باشد آن یکی است که احکام و حِکَم همه در او ثبت است دیگر چندتا کتاب نیست و ظاهر از این امام ائمه خواهد بود برای اینکه چون ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ است،
منظور از کتاب و امام قرآن یا زبور نیست.
«لکلّ ناسٍ امام» پس منظور لوح محفوظ و امثال ذلک نیست و منظور کتابِ مصطلح قرآنی نیست چون قرآن کتاب را اطلاق میکند بر آنچه را که وجود مبارک نوح و انبیای اولواالعزم آوردند کتاب در نظر ایشان به اصطلاح قرآن کریم صحیفهٴ عادی نیست.زبور داود را کتاب نمیگویند کتاب عبارت است از مجموعه عقاید و احکام فقهی و حقوقی و قانونی است که برای ادارهٴ یک کشور باشد.
و این از زمان حضرت نوح(سلام الله علیه) به بعد نازل شده وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) و اولیای الهی و انبیایی که بین حضرت آدم و حضرت نوح بودند اینها کتاب نداشتند
به دلیل همان آیه 213 سورهٴ «بقره» است که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ﴾ و اینها اختلاف کردند و اگر اختلاف نکرده بودند دیگر کتاب و تشریع بعدی نازل نمیشد .
اینها چون اختلاف کردند خدای سبحان کتاب نازل کرده است معلوم میشود تا قبل از زمان وجود مبارک نوح کتابِ مصطلح قانونی نبود.
اما کتابِ معنای عام که احکامی باشد، مواعظی باشد، نصایحی باشد بود اما کتابی که حالا حلّ اختلاف کند دستگاه قضایی را تعیین کند، دستگاه اجرایی را تعیین کند، جنگ و صلح تعیین کند.
این از زمان حضرت نوح به بعد شد و چون کتاب به اصطلاح قرآن از زمان نوح به بعد شد و آیه شامل همهٴ اُمم و اقوام میشود .
حتی امّتها و اقوامی که قبل از حضرت نوح بودند پس منظور از این امام، کتابِ مصطلح قرآنی نیست باید اعم باشد چه اینکه ﴿کُلَّ أُنَاسٍ﴾ برخیها مؤمناند، برخیها کافرند، برخی تابع انبیایاند، برخی تابع اهوای شیطانیاند و مانند آن.
بنابراین منظور کتاب اصطلاح قرآنی نیست یک و شامل هر ملّتی هم میشود که آیینی دارند، کتابی دارند یا ندارند این دو، پس منظور از این امام نمیتواند کتاب باشد.
منظور از امام رهبر هر ملت است
لکن منظور از این امام همان راهنما و رهبر و قائدی است که هر ملّتی دارد دیگر آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه این است که بالأخره هر ملّتی رهبری دارند دیگر «لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[13]در برابر شعار خوارج که میگفتند «لا حُکم الاّ لله» وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «کلمة حقّ یراد بها الباطل» ما هم قبول داریم «لا حُکم الاّ لله».
اما شما منظورتان این است که «لا إمرة الا لله»[14] امیر بودن، ولیّ بودن، والیّ بودن، حاکم بودن اینها مخصوص خداست خب خدای سبحان که در مردم باشد و حکومتی داشته باشد نیست.
اگر منظورتان این است که قانون را خدا باید انجام بدهد بله خب همه میگوییم «لا حُکم الا لله» قرآن دارد ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّه﴾ِ ولی شمایِ خوارج میخواهید امامتِ من علی را منکر بشوید بگویید چون خدا حاکم است خب ما هم میگوییم خدا حاکم است ولی بالأخره بشر یک حاکم میخواهد یا نه؟
فرمود: «کلمة حقّ یراد بها الباطل» و منظور آنها از این شعار که میگویند «لا حُکم الا لله» یعنی «لا إمرة الا لله» امارت و امیر بودن برای خداست برای تویِ علی نیست فرمود اگر این باشد که میشود هرج و مرج بالأخره کسی باید باشد کشور را اداره کند یا نه؟
این امام چه امام حق، چه امام باطل چه «جعلناهم ائمة یدعون الی الکفر» چه ائمهای که ﴿أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا﴾ چه امام حق، چه امام باطل منظور راهنماست .
باید هر کسی بالأخره راهنمایی خواهد داشت، هر ملّتی حاکمی خواهند داشت ما این را به اسم این حاکم صدا میزنیم ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾
نظرزمخشری در مورد امام و کتاب
جناب فخررازی دربارهٴ امام که یکی از آن احتمالات خمسه همین حرف جناب زمخشری یعنی احتمال پنجمی که خودش ذکر میکند این است که میگوید الآن به ذهن من خطور کرده و آن این است که: هر کسی بالأخره افعالی دارد، اقوالی دارد،1- گفتار و رفتار و نوشتاری دارد
2- این گفتار و رفتار و نوشتار هر کسی تابع خُلق و وصف درونی اوست
3- آن وصف درونی هر کسی اقوال و افکار او را و افعال او را رهبری میکند
4- پس ما هر کسی را یا هر ملتی را به آن خُلق و خوی و اوصافشان دعوت میکنیم
به ذهن زمخشری این خطور کرده ، این حرف بدی نیست لکن وقتی معنای روشنی قرآن برای امام دارد دیگر لازم نیست که ما حالا این تمحّلات و تکلّفات را تحمل کنیم این قسمت از قول او بسیار خوب است [15]
و بهترین راه هم همین است که امام یعنی قائد و پیشوایی که مردم به او اقتدا میکنند یا ائمه حقّاند یا ائمه باطلاند یا ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا﴾[16].
که ائمه حقاند یا ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ﴾ ، ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾[17] که ائمه باطلاند.
بالأخره هر ملّتی رهبری دارد که برابر او انجام وظیفه میکند کارش را انجام میدهد.
منظوراز کتاب چیست؟
اما بیان سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که درباره کتاب گفتند این کتاب از زمان نوح به بعد شد اگر این باشد[18] ، خب کتاب به آنهایی که گفتند کتاب، کتاب مصطلح قرآنی را نگفتند و خصوص کتاب حق را نگفتند هر کسی هر ملّتی بالأخره قانونی دارد کتابشان است حالا یا نوشته یا نانوشته چه حق، چه باطل.البته گروهی هستند که کتابِ مصطلح ندارند اینهایی که لا مذهباند اهل کتاب نیستند اینها کتابشان همان هوای اینهاست ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ اینها هوایِ اینها پیامبر اینهاست و فکر اینها نبوّت اینهاست
کسانیکه کتاب یا رهبر ندارند.
اینها تابع فکر خودشاناند فکر ایشان را مِیلشان راهنمایی میکند به هر سَمت میل پیدا کردند برنامهریزی میکنند آن برنامهریزی اینها، کتاب آسمانی اینهاست آن هوس اینها هم خدای اینهاست که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[19]خب اگر کسی هوایِ او اِله او بود اندیشههای او هم نبوّت اوست، دین اوست، فرعون هم بیش از این ادّعا نداشت میگفت که ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[20]
میگفت من میترسم موسی دین شما را از بین ببرد دینی که فرعون برای مردم مصر آورده بود عصارهٴ اندیشهٴ خودش بود دیگر میگفت این کشور را باید فکر من اداره بکند.
و همین دین شماست و موسی میخواهد دین شما را از بین ببرد، بنابراین این گروه هم در حقیقت تابع شیطاناند به امامت شیطان دارند این کارها را انجام میدهند.
منظور از این امام یعنی قائد و راهنماست و قائد و راهنمای هر کسی بالأخره اگر کتابی دارند طرّاح آن کتاب خود آن امام است، مجری آن کتاب هم همین امام است.
دیگر وگرنه آن میشود «سواد علی بیاض» صِرف کتاب که جامعه را اداره نمیکند آن پیشواست و آن راهنماست آن رهبر است که این جامعه را اداره میکند هر کسی را به نام رهبرش میخوانند.
پس هر کسی را به نام امامشان میخوانند، هر جامعهای را به نام امامشان میخوانند، خب نتیجه چیست؟ نتیجه اینکه بعضیها کتابشان به دست راستشان میرسد، بعضی کتابشان به دست چپ.
صنعت احتباک در قرآن چیست؟
در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید یکی از صنایع بدیعی قرآن کریم صنعت احتباک است، صنعت احتباک این است که چهار امر باشد که دو به دو مقابل هماند برای اینکه تفصیل نشود، درازگویی نشود که این چهار امر کنار هم ذکر نشود.یکی از آن دو امر اول ذکر میشود تا با قرینه آن یکی معلوم بشود، یکی از دو امر دوم ذکر میشود تا با قرینه آن ذکر بشود .
مثلاً انسان یا زنده است یا مُرده انسانِ زنده یا مؤمن است یا کافر این تقسیمی که به حسب ظاهر چهار قِسم دارد .
اما نتیجهاش سه قِسم درمیآید که «الانسان إمّا حیٌّ أو میّت والحیّ إمّا مؤمنٌ أو کافر» این همانطوری که در بحث ظاهری حیاتِ ظاهری و مرگ ظاهری این تقسیم رواست در تقسیمهای باطنی هم این امر رواست.
در قرآن کریم قبلاً هم ملاحظه فرمودید در سورهٴ مبارکهٴ «یس» این احتباک را، این صنعت بدیع را اینچنین اعمال کرده است فرمود وحی ما براهین است که ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾[21]
این وحی الهی نسبت به آدمِ زنده اثر میگذارد دربارهٴ کافرین اثر نمیگذارد قرآن کافر را در مقابل زنده و زنده را در مقابل کافر میداند .
یعنی در بین آن امور چهارگانه دو امر را ذکر میکند که بقیه معلوم بشود دیگر فرمود: ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾.
در بخشهای دیگر که صنعت احتباک رعایت نشده فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾[22] خب این درست است اما اینجا که صنعت احتباک رعایت شده فرمود انسان یا زنده است یا کافر، یعنی کافر دیگر حیات ندارد چرا؟
برای اینکه (﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾[23] این حیات را آنها نپذیرفتند وقتی نپذیرفتند میشوند مُرده.
در قرآن کریم گاهی این صنعت احتباک در بخش کتاب هم هست انسان یا بیناست یا نابینا، نامهٴ اعمال یا دست راست است یا دست چپ، انسان یا مؤمن است یا کافر، یا بیناست یا نابینا این امور چهارگانه را تلفیق کرده فرمود.
انسان یا مؤمن است یا کور مثل همان سورهٴ مبارکهٴ «یس» در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود انسان یا مؤمن است یا مُرده، یا کافر است یا زنده اینجا هم میفرماید انسان یا نامهاش به دست راست است یا کور، یعنی چه؟
خب کور در مقابل بیناست، نامهٴ دست راست در مقابل نامهٴ دست چپ است این چهار امر را چطوری شما میانبُر کردید این را میگویند.
صنعت احتباک، صنعت احتباک یعنی مخاطب میگوید بفهم یعنی بفهم این یک صنعت ادبی است دیگر من چهار جمله را جداگانه ذکر بکنم، خب تو هم چیزی بفهم.
انسان یا نامهٴ عملش دست راست است یا کور یعنی چه؟ در سورهٴ «یس» دارد انسان یا زنده است یا کافر یعنی چه؟
یعنی بفهم که کافر مُرده است و مؤمن زنده است انسانی که مؤمن است نامهٴ اعمالش دست راست است در دنیا هم مرامی دارد، مکتبی دارد، بیراهه نمیرود،.
راه را از چاه تشخیص میدهد، چالش ندارد، نه بیراهه میرود نه راه کسی را میبندد بیناست دیگر در قیامت هم مستقیماً به طرف بهشت میرود دیگر معطّل نیست.
ولی مشکل کافر این است که او راهِ جهنّم را هم گُم میکند اگر کسی محکوم شد به زندان به او بگویند برو زندان این نداند زندان کجاست راه زندان را هم گُم کرده باشد.
عذابی است فوق عذاب اینها راه جهنّم را هم بلد نیستند فقط آتش اینها را میخواهد ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّی﴾[24] میگوید:
بیا همان آتش این عذابی است فوق عذاب که اینها راه جهنم را هم گُم میکنند منتها آتش اینها را جذب میکند ﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّی﴾
بنابراین این میشود صنعت احتباک یعنی چهار مطلب را که بخواهند بگویند یک در بین میگویند دیگری را میگویند تویِ مخاطب بفهم.
چگونه بعضیها در دنیا و آخرت کورند
انسان یا نامهٴ اعمالش به دست راست است یا کور یعنی انسان یا مؤمن است یا کافر، اگر مؤمن شد هم بصیر است هم نامه را با دست راست میگیرد،.اگر کافر شد هم کور است هم نامه را با دست چپ میگیرد یا ﴿من وراء ظَهْر﴾ میگیرد این تقابل بین کور و بین کسی که نامهٴ اعمال را به دست راست میگیرد این است فرمود:
﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ﴾ اینها ﴿فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾[25] «فَتیل» و «قَتیر» و «قَطمیر» قبلاً بحث شد مشابهش هم در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» و «طه» بود که بحث دیروز اشاره شد که ﴿لاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾[26]
﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی﴾ اینها مقابل است دیگر آن اما یک مقابل دیگر میخواهد امّای دیگر میخواهد دیگر اینچنین نیست که آن امّای اول بدون امّای دوم باشد:
که این امّای تفصیلیه یک فرقهٴ دیگر را هم میطلبد دیگر یک وقت است انسان یک جمله را ذکر میکند بقیه را مصلحت نمیبیند ذکر کند، خب ذکر نمیکند:
اما دیگر نمیگوید اما اینها، فقط یک گروه را ذکر میکند ولی وقتی در طلیعهٴ سخن گفت اما اینها این بدهکار میشود باید به آن امّای دوم هم بگوید.
اگر نمیخواهد امّای دوم را بگوید این امّای اول را چرا گفته؟ مختصرتر، بهتر فقط یک گروه را ذکر میکند میفرماید:
اما ﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ﴾ «فاء» تفصیل به منزلهٴ امّاست ﴿فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾[27] ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[28]
خب این (أَعْمَی) چیست؟ الآن شما میبینید اینهایی که در قرآن خدا میفرماید اینها در آخرت کورند همینها که فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَبُکْماً وَصُمّاً﴾[29]
در چندجای قرآن فرمود اینها کورند در سورهٴ «طه» فرمود اینها در قیامت اعتراض میکنند، سؤال میکنند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾[30]
همین خدا، همین قرآن دربارهٴ همین کورها میگوید اینها در قیامت بینایاند اینها کورند مردان الهی را، انبیا را، اولیا را، بهشت را، فرشتهها را نمیبینند.
اما کاملاً جهنم را میبینند میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[31] همین کورها که بهشت را نمیبینند، انبیا و اولیا را نمیبینند شعلهٴ جهنم را کاملاً میبینند چطور؟
برای اینکه همینه ایی که در دنیا مسجد بود، حسینیه بود، بسیج بود، سپاه بود، نمیدانم نماز جمعه و جماعت بود اینها را نمیدیدند آن مراکز فساد را میدیدند.
ب در قیامت هم همینطور است دیگر این همه مسجد و این همه مراکز دینی اینها را نمیبیند آن وقت آنها را میبیند خب همین شخص همینطور محشور میشود دیگر لذا میگوید ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کورها میگویند دیگر.
اگر در دنیا اینها این همه مراکز مذهب بود کور بودند فقط جای گناه را میدیدند در قیامت هم این همه نعمتهای الهی است نسبت به آنها کورند فقط جهنم را میبینند.
چگونه در آخرت عمل و اراده وجود ندارد؟
در آیه 12 سوره سجده آمده است که برخی در آخرت میگویند:رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً؛ پرورگارا به ما بصیرت دادی و شنیدیم؛ پس ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام دهیم.علت اینکه سخن از بازگشت به دنیاست؛ از آن جهت است که قیامت جای اراده، عمل و ایمان نیست؛ بلکه تنها جای حساب است؛
چنان که از امام علی(ع) نقل است که فرمود: إنّ الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل؛ امروز جای عمل بیحسابرسی و فردا جای حسابرسی بیعمل است. [32]
براین اساس این افراد که اهل عمل صالح نبودند، خواهان بازگشت به دنیا هستند تا پس از اینکه به معرفت علمی رسیدند، به اطاعت و معرفت عملی هم دست یابند؛ زیرا ایمان از قسم عمل صالح و به حوزه عقل عملی مرتبط است که همان حوزه اراده و فعل و عزم است.
انسان در دنیا میتواند بگوید: سمعنا و اطعنا؛ شنیدیم و اطاعت کردیم، چنانکه میتواند بگوید: سمعنا و عصینا؛ شنیدیم و عصیان ورزیدیم.
اما در آخرت تنها معرفت علمی است و جایی برای اطعنا و عصینا یعنی معرفت عملی نیست؛ زیرا دست و پای عمل در آنجا بسته است، هر چند که چشم و گوش علم باز میشود و حتی تند و تیزتر از دنیا میبیند و به علم شهودی وحضوری دست مییابد؛
ولی این علم شهودی هم سودی برایش ندارد؛ زیرا آخرت جای ایمان و عمل صالح نیست و انسان ارادهای ندارد؛ بلکه اراده و عمل همان چیزی است که از دنیا با خود برده است؛
پس کسی که دست خالی رفته و ایمان و عمل صالح نداشته در آنجا از این امور تهی است و نمیتواند ایمان بیاورد.
شباهت وضعیت انسان در آخرت به رویا
وضعیت انسان در آخرت همانند وضعیت کسی است که رویا و خواب میبیند. در خواب هر کسی که حرف میزند یا اعمالی دارد محصول ملکات بیداری اوست و در اختیار خودش نیست تا هر چه بگوید و انجام دهد.از این رو، وقتی بیدار شد میگوید: ای کاش این مطلب را من سؤال میکردم یا ای کاش اینطور جواب میدادم و این کار را میکردم یا چنان نمیکردم. پس آنچه انسان در عالَم رؤیا میبیند نمونهای از آن چیزهایی است که در آخرت میبیند. [33]
آنچه در بیداری گفته و شنیده همان ملکات را در ملکوت خواب میبیند و اختیار و ارادهای ندارد مگر آنکه با خود برده باشد؛ در آخرت هم انسان همان ملکاتی را با خود دارد که از دنیا به آن ملکوت هستی برده است.
البته انسان درخواست بازگشت به دنیا میکند، چون میداند در آخرت نمیتواند اراده و عمل و ایمانی داشته باشد و باید آنها را در دنیا تحصیل کند؛ اما به او پاسخ «هرگز» داده میشود وگفته میشود:
اولا: بساط دنیا جمع شده است [34]
ثانیا :اگر بازگردد همان خواهد کرد که پیشتر کرده بود. [35]
ثالثا: ما عمر طولانی دادیم تا متذکر شوید و بر اساس فطرت کارکنید: أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مِن تذکّر: [36]
رابعا: مگر هشدار دهنده بیرونی و پیامبران نفرستادیم که بر اساس راهنمایی آنان عمل کنید: وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ(همان) ولی با این همه شما گوش ندادید و عصیان کردید و گفتید: سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا. [37]
پس امروز دیگر گفتن اینکه ای کاش میشنیدیم و تعقل میکردیم فایدهای ندارد: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ[38]
البته واژه نذیر(هشدار دهنده) در آیه 13 سوره سجده و آیات دیگر، اعم از پیامبران و پیروان آنان به ویژه امامان و عالمان و دیگرانی هستند .
که این مطالب را به گوش مردم رساندند و کسی مستضعف فکری نبوده است؛ یعنی یک گروهی آمدند و انذاز کردند یعنی همان حرف خدا و پیامبران را زدند و این نذیر اعم از پیامبر و غیر پیامبر است. [39]
زندگی با خانواده در بهشت
پاسخ این سؤال را مى توان با توجه به آیه 21 سوره «طور» بدست آورد. خداوند مى فرماید: (کسانى که ایمان آوردند، و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند،.ما فرزندانشان را در بهشت، به آنها ملحق مى کنیم، بى آنکه از عمل آنها چیزى بکاهیم) «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمان أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْء» .
این نیز، خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقه اش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت ببرد، بى آنکه چیزى از اعمال او کاسته شود.
از تعبیرات آیه، برمى آید که منظور، فرزندان بالغى است که در مسیر پدران گام برمى دارند، در ایمان از آنها پیروى مى کنند، و از نظر مکتبى به آنها ملحق مى شوند.
این گونه افراد، اگر از نظر عمل، کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مى بخشد و ترفیع مقام مى دهد، و به درجه آنان مى رساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان. [40]
ولى جمعى از مفسران، «ذُرِّیَّه» را در اینجا به معنى اعم تفسیر کرده اند، به طورى که اطفال خردسال را نیز شامل مى شود، اما این تفسیر با ظاهر آیه سازگار نیست؛ زیرا تبعیت در ایمان، دلیل بر رسیدن به مرحله بلوغ یا نزدیک آن است.
مگر این که گفته شود: اطفال خردسال در قیامت به مرحله بلوغ مى رسند، و آزمایش مى شوند، هر گاه از این آزمایش پیروز درآیند، ملحق به پدران مى شوند،.
چنان که این معنى در حدیثى در کتاب «کافى» آمده است، که از امام(علیه السلام) از اطفال مؤمنان سؤال کردند، در پاسخ فرمود:
«روز قیامت که مى شود خداوند آنها را جمع مى کند، آتشى برمى افروزد و به آنها دستور مى دهد خود را در آتش بیفکنند، آنها که این دستور را عملى کنند، آتش براى آنها سرد و سالم مى شود و سعادتمندند، و آنها که سر باز زنند، از لطف خدا محروم مى شوند».[41]
ولى، این حدیث، علاوه بر این که از نظر سند ضعیف است، اشکالات دیگرى در متن آن وجود دارد که اینجا جاى شرح آن نیست.
البته، هیچ مانعى ندارد که فرزندان خردسال نیز، به احترام پدران به بهشت روند، و در کنار آنها قرار گیرند، سخن در این است که آیا آیه فوق، ناظر به این مطلب مى باشد یا نه؟ گفتیم:
تعبیر به پیروى از پدران در ایمان، نشان مى دهد که منظور بزرگسالان است.به هر حال، از آنجا که ارتقاء این فرزندان به درجه پدران، ممکن است.
این توهم را به وجود آورد که از اعمال پدران برمى دارند و به فرزندان مى دهند، به دنبال آن آمده است: «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْء»، (ما چیزى از اعمال آنها نمى کاهیم). [42]
«ابن عباس» از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «اِذا دَخَلَ الرَّجُلُ الْجَنَّةَ سَأَلَ عَنْ اَبَوَیْهِ وَ زَوْجَتِهِ وَ وَلَدِهِ، فَیُقالُ لَهُ اِنَّهُمْ لَمْ یَبْلُغُوا دَرَجَتَکَ وَ عَمَلَکَ، فَیَقُولُ رَبِّ قَدْ عَمِلْتُ لِی وَ لَهُمْ فَیُؤْمَرُ بِاِلْحاقِهِمْ بِهِ»،
(هنگامى که انسان وارد بهشت مى شود، سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را مى گیرد، به او مى گویند: آنها به درجه و مقام و عمل تو نرسیده اند، عرض مى کند:
پروردگارا! من براى خودم و آنها عمل کردم، در اینجا دستور داده مى شود که آنها را به او ملحق کنید). [43]، [44].
40. ظاهر این است که جمله وَالَّذِیْنَ آمَنُوا...، جمله مستقلى است، و «واو» براى استیناف است، جمعى از مفسران (مانند «علامه طباطبائى»، «مراغى» و نویسنده «فى ظلال») .
همین معنى را اختیار کرده اند، ولى عجب این است که «زمخشرى» در «کشاف» آن را عطف بر «حور العین» مى داند، در حالى که معنى مناسبى ندارد که با فصاحت و بلاغت قرآن بسازد.
ملحق شدن خانواده در بهشت
اعضای خانواده در صورت صالح بودن در بهشت به یکدیگر ملحق میشوند. جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم.. [45](همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند
نه تنها آیه فوق که بعضی دیگر از آیات قرآن نیز صریحا این مطلب را بیان میکند که در جمع بهشتیان، پدران و همسران و فرزندان آنها که صالح بودهاند وارد میشوند،.
و این در حقیقت برای تکمیل نعمتهای الهی بر آنان است، تا هیچ کمبودی حتی از نظر فراق افراد مورد علاقه خود نداشته باشند، و از آنجا که در آن سرا که سرای نوین و متکاملی است.
همه چیز تازه و نو میشود آنها نیز با چهرههای تازه و نو و محبت و صمیمیتی داغتر و گرمتر وارد میشوند، محبتی که ارزش نعمتهای بهشتی را چند برابر میکند.
گر چه در آیه فوق تنها پدران و فرزندان و همسران ذکر شدهاند، ولی در واقع همه بستگان در این جمع، جمعند، چرا که حضور فرزندان و پدران بدون حضور برادران و خواهران و حتی سایر بستگان ممکن نیست، و این مطلب با کمی دقت روشن میشود،
زیرا هر گاه کسی بهشتی باشد پدر صالح او نیز به او ملحق میشود، و از آنجا که پدر صالح بهشتی است، همه فرزندانش به او میپیوندند.
و به این ترتیب برادران به هم ملحق میشوند. و با همین محاسبه سایر بستگان نیز در آن جمع حضور خواهند داشت (دقت کنید). [46]
در روایات است: کسى که حج بر او واجب شود ولى حج نرود، یا قرآن بخواند ولى عمل نکند، کور محشور مىشود. [47]
کور دلى بدتر از کورى چشم است، چنانکه حضرت على علیه السلام مىفرماید: «شر العمى عمى القلب»، بدترین کورى، کورى دل است.
و همچنین فرمودند: «أشد العمى من عمى عن فضلنا» بدترین و سختترین کورى، کورى کسى است که چشم دیدن فضایل مارا ندارد. [48]
کورى در قیامت در آیات دیگر هم آمده است، از جمله: «نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْیاً» [49]، همچنین آیهى 125 سوره طه، کور برانگیخته شدن در قیامت را در اثر کور دلى در دنیا و فراموش کردن آیات الهى و اعراض از حقّ دانسته است.
سؤال: در آیاتى آمده است که به گنهکاران گفته مىشود: کتابت (نامهى عملت) را بخوان، «اقْرَأْ کِتابَکَ» این آیات با نابینایى آنان درقیامت چگونه قابل جمع است؟
پاسخ: کورى در یکى از مواقف قیامت است، در موقف دیگر بینا مىشوند و حقایقى را که در دنیا نشناختهاند، آنجا آشکارا مىبینند. [50]
امام باقر علیه السلام مىفرماید: کسى که از دیدن آفرینش بهرهى معنوى نگیرد، پس نسبت به آخرتى که ندیده، کوردلتر است. [51]
نتیجه:
با توجه به آیات مورد بحث پیام این آیات به صورت زیر می باشد.1- قیامت رافراموش نکنیم . (یوم ندعوا)
2- تقسیم بندی مردم در قیامت ، براساس رهبرانشان خواهد بود. (کل اناس بامامهم )
3- انسان ، ناگزیر الگو و رهبری را برای خود انتخاب می کند. (کل اناس بامامهم )
4- مسلمان نباید در مسائل رهبری ، منزوی و بی تفاوت باشد. (ندعوا کل اناس بامامهم ) زیرا در قیامت به همراه او محشور می شود.
5- آثار مسأله انتخاب رهبری و اطاعت از او، تا دامنه ی قیامت ادامه دارد. (ندعوا کل اناس بامامهم )
6- قیامت ، نه تنها دادگاه افراد، بلکه محکمه ی بزرگ امّت ها و ملّت ها و احزاب و مکتب ها و حکومت ها نیز هست . (ندعوا کل اناس بامامهم )
7- امامت و ولایت ، در متن زندگی مطرح است ، نه آنکه صرفا موضوعی اعتقادی و در حاشیه ی زندگی باشد. رهبر، زمینه ساز سعادت یا شقاوت مردم می باشد. (کل اناس بامامهم )
8- در قیامت ، نیکان از خواندن نامه ی عمل خود شاد می شوند. (یقرئون کتابهم ) و یکدیگر را صدا می زنند که بیایید نامه ی مرا بخوانید. (هاؤم اقروا کتابیه ) (156)
156-حاقّه ، 19
9- انسان عملکرد خود رابه صورت مکتوب دریافت خواهد کرد. (کتابه )
10- محاکمه ی انسان ها در قیامت بر اساس دلائل و اسناد مکتوب است . (و لایظلمون فتیلا)
11- کیفر و پاداش در قیامت ، صددرصد عادلانه است . (ولا یظلمون فتیلا)
13- قرآن در رابطه با زندگی انسان ها در بهشت می فرماید: «کسانى که ایمان آوردند، و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند، ما فرزندانشان را در بهشت، به آنها ملحق مى کنیم».
در حقیقت این نعمتی است که انسان، فرزندان با ایمانش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت ببرد، بى آنکه چیزى از اعمال او کاسته شود.
در حقیقت منظور، فرزندان بالغى است که در مسیر ایمان از پدران خود پیروى مى کنند، و اگر فرزندان از نظر عمل، کوتاهى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مى بخشد
14- شخصیّت اخروى انسان، بازتابى از شخصیّت دنیوى اوست. (فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى) بصیرتِ اینجا، بصیرت آنجا را در پى دارد و کور دلى اینجا، کورى آنجاست.
پی نوشت:
1.آیه 71 سوره اسراء2.آیه 72 سوره اسراء
3. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
4.انبیاء، 73
5.-قصص ، 41
6.-تفسیر نورالثقلین
7.نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص38 .
8.علیالظاهر این جمله از حضرت علی(ع) نقل شده و از پیامبر(ص) مطلبی در این زمینه پیدا نشد.
9. سوره طه، آیه 108.
10.سوره قصص، آیه 41.
11.سوره توبه، آیه 12.
12.سوره یس، آیه 12.
13. نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص37.
14. نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص37.
15.مفاتیحالغیب، ج21، ص376.
16.سوره سجده، آیه 24.
17.سوره توبه، آیه 12.
18.المیزان، ج13، ص166.
19.سوره جاثیه، آیه 23.
20.سوره غافر، آیه 26.
21.سوره یس، آیه 70.
22. سوره نازعات، آیه 45.
23.سوره انفال، آیه 24.
24. سوره معارج، آیه 17.
25.سوره اسراء، آیه 71.
26. سوره مریم، آیه 60.
27.سوره اسراء، آیه 71.
28.سوره اسراء، آیه 72.
29.سوره اسراء، آیه 97.
30. سوره طه، آیه 125.
31. سوره سجده، آیه 12.
32.الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص58.
33.الکافی، الشیخ الکلینی، ج8، ص90.
34.ابراهیم، آیه 48.
35.فاطر، آیه 37؛ مومنون، آیه 100.
36.سجده، آیه 13.
37.بقره، آیه 93؛ نساء، آیه 46.
38.ملک، آیه 10.
39.توبه، آیه 122.
40. ظاهر این است که جمله وَالَّذِیْنَ آمَنُوا...، جمله مستقلى است، و «واو» براى استیناف است، جمعى از مفسران (مانند «علامه طباطبائى»، «مراغى» و نویسنده «فى ظلال») همین معنى را اختیار کرده اند، ولى عجب این است که «زمخشرى» در «کشاف» آن را عطف بر «حور العین» مى داند، در حالى که معنى مناسبى ندارد که با فصاحت و بلاغت قرآن بسازد.
41. «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 139 (با تلخیص)؛ کافی (ط - دار الحدیث) ، ج5، ص610، 94 - باب الأطفال ..... .
42. «أَلَتْناهُم» از ماده «الت» (بر وزن شرط)، به معنى کم کردن است.
43. تفسیر «مراغى»، جلد 27، صفحه 26.
44. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، ، تهران، 1382، چاپ بیست و ششم، ج 22، ص 440.
45. رعد/سوره۱۳، آیه۲۳.
46.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۱۹۵.
47. تفسیر کنزالدقائق.
48. تفسیر کنزالدقائق.
49. اسراء، 97.
50.جلد 5 - صفحه 98
51. توحید صدوق، ص 455.
منابع:
https://sath3.eshia.ir/feqh/archive/text/javadi/tafsir/86/870305/https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/322100
https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/60904/69
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa78558
https://surahquran.com/farsi-aya-71-sora-17.html
https://fa.wikifeqh.ir/زندگی با خانواده در بهشت
https://wiki.ahlolbait.com/آیه 71 سوره اسراء
https://wiki.ahlolbait.com/آیه 72 سوره اسراء
https://fa.wikifeqh.خانواده در بهشت (قرآن)
https://kayhan.ir/fa/news/24639/