یاد قیامت خیلی اثر سازنده دارد. ما اگر بدانیم که این خانه صاحب و حساب دارد پس نمیتوانیم هر کاری دلمان خواست بکنیم، هر حرفی بزنیم، هر کجا میخواهیم برویم، هر چی میخواهیم بگوییم،
امّا اگر ببینیم نه، خانه صاحب ندارد، ، حساب و کتابی در کار نیست. مثل سیلی که میآید، سنگهای رودخانه را از یک منطقه میبرد یک منطقهی دیگر، حساب و کتاب ندارد.
سیلی آمد، آبها فشار پیدا کرد، سنگها را هل داد، حساب و کتاب ندارد. این خانه صاحب و حساب دارد، یا ندارد؟ این را روشن کنید.
اگر صاحب و حساب دارد میتوانیم بگوییم: «آقا تو مسئولی». میگوید: «خب، صاحبم کیه؟»، میگوییم: «خدا، قیامت».
امّا اگر خانه صاحب و حساب ندارد، به چه کسی بگوییم مسئولید، مسئول کی هست
انواع گفتگو در عالم قیامت:
در عالم قیامت چند نوع گفتگو وجو دارد ؟ چه کسانی با هم گفتگو می کنند ؟ چه نوع گفتگویی می کنند؟1- گفتگوی خوبها با خوبها.
2- گفتگوی بدها با بدها
3- گفتگوی بدان با خوبان
4- گفتوگوی انسان با فرشتهها
5- گفتگوی دوزخیان با شیطان
6- درخواست و کمک از خداوند
7-گفتگوی دوست بهشتی با جهنمی
درعالم قبامت بین اهل بهشت با اهل جهنم چند نوع گفتگو وجود دارد ؟
1- گفتگوی خوبها با خوبها.
افرادی هستند خوبند، گاهی وقتها میگویند ما اینجا کم آوردیم،«انْظُرُونا» (1): نظر کنید به ما، یک نگاهی به ما کنید.«نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» (2): از نور شما اقتباس کنیم. شما در فضای نور هستید، ما ظلمت هستیم، رویتان را برگردانید ما از فضای نور شما استفاده کنیم.
«قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» (3): به اینها گفته میشود: «ارْجِعُوا»، «ارْجِعُوا» یعنی برگردید به دنیا، «فَالْتَمِسُوا نُوراً»: از دنیا نور بگیرید، اینجا نور به کسی قرض نمیدهند.
اینها به هم میگویند: «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ؟» (4)، «مَعَکُمْ» یعنی چی؟ ما با شما نبودیم؟ در یک دانشگاه بودیم، در یک مزرعه و کارخانه و بازار و پاساژ و شهر و روستا بودیم، «أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ؟»: با هم نبودیم؟
میگویند: چرا، با هم بودیم، امّا شما تصمیم نمیتوانستید بگیرید. هی منّ و من کردید، خواستگار آمد، هی گفتید باشد لیسانسش را بگیرد، باشد فوق لیسانسش را بگیرد.
این تشنهاش هست، یک کسی که تشنهاش هست، میگوید آب. بگویم شما آب میخواهید؟ انشاءالله بعد از لیسانس آبت میدهم. این الآن تشنهاش هست، ازدواج لیسانس سرش نمیشود، ازدواج مثل عطش است،
یک کسی که عطش دارد، نمیشود گفت آقا شما لیسانس گرفتی؟ بعد از لیسانس آبت میدهم. خواستگارها را رد کردید، دامادها را رد کردید،.
میخواستی بروی مکّه، سالها واجبالحج بودی نرفتی منّ و من کردی، «تَرَبَّصْتُمْ» (5)، کلمهی «تَرَبُّص» در قرآن آمده، میگوید تصمیم نتوانستید بگیرید. یک کاری که حق است، تصمیم بگیرید.
ماجرای خروج حضرت آدم از بهشت
به حضرت آدم گفتند هر چه میخواهی بخور، «کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» (6)، «حَیْثُ شِئْتُما» یعنی هر چی دوست داری بخور؛ «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ» (7)، ولی این یکی را نخور،آدم هم اتّفاقاً همان یکی را خورد. از باغی که بود بیرونش کردند و ما هم نسل و همه بدبخت شدیم، بیرونمان کردند.
به آدم میگوییم: «آدم، چرا خوردی؟! تو که همه چیزی جلویت باز بود؟! «کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما»، آیهی قرآن است، هر چی دلت میخواهد بخورید؛
«وَ لا تَقْرَبا»، این یکی را نزدیکش نروید. همین یکی را خوردند و بیرونش کردند و ما هم بدبخت شدیم و میگوییم: «آدم چرا خوردی؟!»، میگوید: «مشکلش در خودش بود، «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (8)»،
«لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً»، یعنی چی؟ آدم عزم نداشت، یعنی نتوانست اراده بگیرد. گاهی وقتها انسان مشکلی که دارد نمیتواند تصمیم بگیرد،
خطر همرنگشدن با جماعت ناصالح
قرآن یک آیه دارد برای «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»،.«کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْـخائِضینَ» (9).این یک گفتگویی است از روز قیامت بهشتیها و جهنّمیها : میگوید: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ؟» (10)، چهطور شما اهل «سَقَر» و جهنّم شدید؟ میگویند به چهار دلیل ما جهنّمی شدیم:
1- لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (11)، ما نماز نمیخواندیم.
2- وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ» (12)، به گرسنهها هم سر نمیزدیم.
3- وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (13)، با هر سازی میرقصیدیم. خواهی نشوی رسوا.
4- وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (14)، قیامت را هم باور نداشتیم.
ما حق نداریم، همرنگ کسی ییا چیزی شویم هیچ کس حق ندارد .. رابطهی مان با هر کسی باید رابطهمان باشد با ملحفه و پتو، رابطهی ملحفه و پتو چیه؟ با یک سنجاق به هم وصل میشود،.
با یک سنجاق هم از جدا میشود. در معدهی کسی هضم نشوید. این خطّ سیاسی است، این انتخابات است، این رئیس جمهور است، وکیل است، وزیر است، سفیر است، هر کی هست، رنگی نشوید.
دو تا حدیث بخوانم برای رنگی نشدن روزی که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکّه آمدن مدینه، آن زمان خطّ سیاسی نبود، ولی خطّ قبیلهبازی بود، ریختند دور شتر پیغمبر که:
«یا رسول الله، شما روز اوّلت هست که وارد مدینه شدی، بیا مهمان فامیل ما باشد، بیا در قبیلهی ما، قبیلهی ما افتخار داشته باشد که روز اوّل هجرت از شما پذیرایی کرد.»
پیغمبر دید این میگوید برویم، برویم. شتری داشت، سوار شتر بود، افسار شتر را هی میکشیدند، بیا خانهی ما، بیا خانهی ما، بیا خانهی ما. فرمود: «بروید، همهتان بروید کنار، هر جا شتر خوابید.»، این «هر جا شتر خوابید»،
یک کسی از من پرسید: «ما نفهمیدیم تو در چه خطّی هستی؟»، گفتم: «من؟ تو خطّ گربه!»، گفت: «یعنی چه؟!»، گفتم: «گربه در همهی خانهها میرود، امّا عضو هیچ خانوادهای نیست.»
دو، نهجالبلاغه سه قسمت است، حالا فرض کنید قرآن نهجالبلاغه هست. یک سوّم اوّلش، این یک سوّم اوّلش خطبه است، خطبه یعنی بیان حقایق، معارف، عقاید. وسطش نامه به استاندارهاست که ای استاندارد همچین کن، همچین کن، همچین نکن، همچین نکن، نامهها به حکومتها، یعنی سیاسی است.
قسمت آخرش نصیحت است، کلمات حکیمانه است، کلمات قصار امیرالمؤمنین است. پس چی شد؟ خطبهها، نامهها، توصیهها. این نامهها، هفتاد و هفت تا نامه هست.
نامهی بیست و پنجش به مسئول زکات است، میگوید تو که میروی زکات بگیری، فرم زکات گرفتن چه جوری باشد، چون گدایی هم روانشناسی میخواهد، هر گدایی نمیتواند پول جمع کند.
یک گدا دم تالار عروسی وایمیستد، همه ماتیک زده، آرایش کرده، میگوید: «مبارک باشه، من هم دختر دم بخت دارم، مبارکتان باشه»، همه با دستهگل و آرایشکرده و لباس شیک، کلّی پول میگیرد.
یک گدای دیگر بلد نیستی کجا گدایی کند، میرود دم دفتر طلاق وایمیستد، دارند فحش به هم میدهند، میرود میگوید: «بده در راه رضای خدا»، برو گمشو تو دیگه حوصله داری.
گدایی روانشناسی میخواهد، کجا گدایی کنیم که بتوانیم پول جمع کنیم؟
تابع و متبوع در عذاب مشترکند
به تابعین و متبوعین هر دو برمى گردد، مى فرماید: هر دو در عـذاب شـریـکـنـد؛ بـراى ایـنـکـه در ظلم شرکت داشتند و یکدیگر را بر جرم کمک مى کردند، و هیچ یک بر دیگرى مزیت نداشتند.
گمراه کنندگان عذاب بیشترى دارند، براى اینکه هم کیفر و وزر گناه خود را حمل مى کنند و هم کیفر و وزر کسانى را که گمراه کـردنـد،.
و صـرف ایـنـکـه در ایـن آیـه فـرمـوده هـر دو طـایـفـه بـا هـم شـریـکـنـد، دلیل بر آن نمى شود که کیفر هر دو مساوى باشد.
پس حق مطلب این است که: آیات مورد بحث تنها در این مقامند که بفرمایند: این دو طایفه در ظلم و جرم و عذابى که از ناحیه ظلم و جرم به ایشان مى رسد سهیم و شریکند، ولى مـمـکـن است هر یک از این دو طایفه به خاطر کارهایى که شخص خودشان کردند،.
و آن طـایـفـه دیـگر در آن کارها دخالتى نداشته، عذابهاى گوناگون دیگرى داشته باشند، همچنان که آیه شریفه (و لیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم ) و آیه شریفه (ربنا هـولاء اضـلونـا فـاتـهـم عـذابـا ضـعـفـا مـن النـار قـال لکل ضعف و لکن لا تعلمون ) بر این معنا دلالتى روشن دارند.
و جمله (انا کذلک نفعل بالمجرمین ) تحقق عذاب را تأکید مى کند. و مراد از مجرمین همان مـشـرکـیـن هـسـتـنـد، بـه دلیـل جـمـله بـعـدى کـه مـى فـرمـایـد:
یعنى اینان وقتى دین توحید به ایشان عرضه مى شـود کـه بـدان ایـمـان بـیـاورنـد و یـا کلمه اخلاص به ایشان عرضه مى شود که آن را بگویند از گفتن آن استکبار مى ورزند، و بر استکبار خود پافشارى هم مى کنند.
نقش عزم و اراده در تصمیمهای مهم زندگی
اراده، اراده، «وَ لَمْ نَجِدْ»، امتحان هوش، امتحان هوش، «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ؟»، بلند بگویید: «عَزْماً» (15).
آدم نتوانست تصمیم بگیرید، تصمیم باید بگیریم. خواستگارهای خوبی برای حضرت زهرا آمد. یکیشان چند بار شتر با پارچههای گرانقیمت، یکیشان درهم و دینار زیاد، یکیشان عثمان بود آمد.
خواستگاری حضرت زهرا، یکیشان عبدالرّحمن بن عوف بود آمد خواستگاری حضرت زهرا. علی بن أبی طالب هیچی نداشت، فقط یک زره داشت،
زره داشت و اسب داشت و شمشیر. فرمود: «شمشیرت را میخواهی، اسبت را هم میخواهی، زرهت را بفروش، جهازیه تهیه کن.» زره را فروختند، حضرت به یکی از اصحاب داد، گفت: «برو بازار، نیازهای اوّلیهی یک عروس را تهیه کن.»
تصمیم باید بگیریم. «به من خندیدند». خب بخندند. گاهی وقتها یک کسی میخواهد نماز بخواند، میگوید: «نگاهم میکنند»، خب نگاهت کنند. چهطور دیگران در باطلشان سفتند.
قرآن بخوانم: «فیمَ کُنْتُمْ» (16)، لحظهی مرگ فرشته میآید جان من را بگیرد، جان شما را بگیرد، میگوید: «فیمَ کُنْتُمْ»، شما چه کاره بودید در دنیا؟ میگویند: «ما مستضعف بودیم.» میگوید: خب چرا هجرت نکردی؟ «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً» (17)،
زمین خدا بزرگ بود، بلند میشدی میرفتی، روی میخ نشستی میگی آخ، خب بلند شو برو آن طرف بنشین. چرا هجرت نکردی؟
گاهی وقتها انسان باید هجرت کند، یعنی میبیند که اگر در این خانه، با این باشد گناه میکند، اگر با این ازدواج کند،
اگر با این فامیل رفتوآمد کند خلاف میکند، یک تصمیمی میخواهد. چه اشکالی دارد یک دعا کنم، شما هم آمین بگویید: خدایا به آبروی آنهایی که تصمیم جدّی در راه حق گرفتند،.
ما را صاحب عزم قوی قرار بده. ما را از آدمهایی که شلند، مثل آب، در هر ظرفی شکل همان درمیآیند، افرادی که رنگ میبازند، افرادی که از خودشان اراده ندارند، ما را جزء افراد ضعیف دینفروش قرار نده.
2-گفتگوی بدها با بدها
بدها میگوید: «تو بودی»، اون یکی میگوید: «تو بودی»، میگوید: «لَوْ لا أَنْتُمْ»،: «لَوْ لا أَنْتُمْ» (18)، «أَنْتُمْ» یعنی چی؟ شما، «لَوْ لا أَنْتُمْ»، اگر شما نبودید، «لَکُنَّا مُؤْمِنینَ» (19)،ما ایمان میآوردیم، تو نگذاشتی من ایمان بیاورم، تو بودی، تو نگذاشتی. «تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمینِ» (20)، از چپ و راست هی آمدید انگولک کردید من را، من گرفتار شدم، «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ» (21).
آنها چه میگویند؟ «بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنین» (22)، نخیر، خودتان ایمان نداشتید، ما … این هم یک گروه.
آن وقت نفرین میکنند، میگویند: خدایا عذاب این دانهدرشتها را دو برابر کن، چون دانهدرشتها هم کج رفتند، هم ما مستضعفین را عقب خودشان کج بردند، هم کج رفتند، هم کجمان کردند. خدا میگوید:
«لِکُلٍّ ضِعْفٌ» (23)، همهتان دوبله هست. خب دانهدرشتها دوبله درست است، چون دانهدرشتها کج که میروند، جامعه را هم کج میکنند. خدا میگوید: «فقرا هم عذابشان دوبله است».
میگوییم: «فقرا دیگر چرا؟!»، میگوید: «فقرا هم کج رفتند، هم از بس کف زدند برای کجروها، کجروها را در کجروی؟»
بگویید: تشویق کردند. یک بار دیگر: میگویند خدایا عذاب دانهدرشتها را دو برابر کن. خدا میگوید: «لِکُلٍّ ضِعْفٌ»، یعنی شما هم دو برابر است. چرا دو برابر؟
دانهدرشتها هم کج رفتند، هم دیگران را کج کردند. فقرا هم عذابشان دو برابر است. فقرا دیگر چرا؟
فقرا هم کج رفتند، هم با کجرویشان تشویق کردند. نمیشود سوزن به نخ گله کند، سوزن فرو میرود در پارچه، میرود در پارچه، نخ را هم عقب خودش میکشد. نخ هم همینطور است، تو نخی، شلی، ولی اگر تو دُمِت به دُمِ سوزن نچسبیده بود، کسی شما را در پارچه فرو نمیکرد.
نخ شل هست که با همان شلیاش عقب سوزن راه میافتد، آن وقت سوزن را هی در پارچهها فرو میکند. فرو رفتن سوزن در پارچهها به خاطر پیروی نخ شل است. تو شل بودی، نخ شدی، عقب طاغوت رفتی، به این روزگار رسیدی.
3-گفتگوی بدان با خوبان
میگویند که: «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» (24)، برگردید، ما از نور شما استفاده کنیم، ما بدیم، شما خوبید؛ «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» (25).سر جلسهی امتحان اگر کسی خواست تقلّب کند، سؤالها را ردّ و بدل کند، میگوید اینجا جای قرض نیست هان، باید دیشب مطالعه کنی. .
به هر دری میزنند. یک آیه داریم، میگوید: «أَیْنَ الْمَفَرُّ؟» (26)، راه فرار نیست، یک جایی نیست که ما جیم شویم، «أَیْنَ الْمَفَرُّ؟»
راه فرار چیه؟ چند تا آیه داریم میگوید که دنبال دررو میگردند، یک جایی در بریم.
4-گفتوگوی انسان با فرشتهها
جهنّم فرشته دارد. اسم فرشتههایش هم نوزده تاست، آیهاش را هم بخوانم: «عَلَیْها»، یعنی بر جهنّم؛ «تِسْعَهَ عَشَرَ» (27)، «تِسْعَهَ عَشَرَ» یعنی نوزده تا مأمور است،من وقتی این آیه را میخوانم با خودم میگویم: «چرا نوزده تا؟! خدا که میلیارد میلیارد فرشته دارد، چرا نوزده تا؟! یکی دیگر بگذار رویش یکبارگی بشود بیست تا!»،
میگوید مخصوصاً گفتیم نوزده. «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ»، دوزخ نوزده تا مأمور دارد؛ «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَهً» (28)،.
مخصوصاً نوزده گفتیم ببینیم فضول کیه. یک کسی راه میرفت، هی میگفت: «شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده!»،.
گفتند: «چرا اینقدر شانزده شانزده میکنی؟!»، گفت: «هفده، داشتم فضولها را میشمردم، دیدم تو هم یکیاش.»
به فرشتهها میگویند: «یا مالک»، اسم مأمور جهنّم مالک است، «یا مالک»، ای مالک، ای خزینهدار جهنّم؛
«ادْعُوا»: دعا کن؛ «لنا ربک»: از پروردگارت بخواه؛ «یُخَفِّفْ»، نمیخواهد جهنّم را تعطیل کند، «یُخَفِّفْ» تخفیف بده؛ «یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً»، نه برای همیشه تخفیف، یک روز؛ «یَوْماً مِنَ الْعَذابِ»، «مِنَ الْعَذابِ» یعنی از عذاب کم کند،
نه که تعطیل کند، کمی کمش کند. «ادْعُوا لَنا رَبَّک یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ»، ای مأمور جهنّم تو از پروردگارت بخواه، یک روز جهنّم را تخفیف بدهد، یک روز تخفیف، نه چند روز، یک روز، این هم نه تعطیل باشد تخفیف بدهد.
فرشتهها میگویند: «أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ» (29)، در دنیا به شما نگفتند. گفتند: «چرا گفتند، گوشمان بدهکار نبود، گوشمان بدهکار نبود، غافل بودیم، مست بودیم، غافل بودیم.»
5- گفتگوی دوزخیان با شیطان
با شیطان درگیر میشوند. یکی از گفتوگوها، گفتوگوهای انسانها با شیطان هست، به شیطان میگویند که: «تقصیر تو هست، مرگت باد! تو من را گول زدی! تو من را وسوسه کردی!»شیطان چی میگوید: «لا تَلُومُونی»(30)، من را ملامت نکنید؛ «لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» (31): خودتان را ملامت کنید. من کاری نکردم که، من وسوسهات کردم، مجبورت که نکردم؛
«دَعَوْتُکُمْ» ()، دعوتت کردم گفتم بیا این طرف، این فیلم را ببین، این کتاب را بخوان، با این حالا آشنا بشویم، با این یک سفری برویم، «دَعَوْتُکُمْ»، من دعوتت کردم؛ «فَاسْتَجَبْتُمْ» (ابراهیم/ 22): تو استجابت کردی، قبول کردی، خب نباید بیای، مجبورت که نکردم، هُلت که ندادم، دعوتت کردم، کیش کیشت کردم خودت آمدی.
6- درخواست و کمک از خداوند
به ملائکه میگویند کمک کن، میگویند فایده ندارد. به خوبها میگویند کمکم کن، میگویند فایده ندارد. به بدها میگویند شما بودید ما را آوردید، میگویند فایده نداردآخرین ناله این است که به خدا میگویند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها»، خدایا ما را خارج کن از این جهنّم؛ «فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (33)، اگر ما این سفر دیگر بد کردیم ظالمیم؛
«قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» (34). «اخسأ» در فارسی یعنی چِخ، به حیوان، به سگ میگویند چِخ، «اخْسَؤُا فیها»، یعنی چِخ، «وَ لا تُکَلِّمُونِ»: حرف نزنید. یادتان هست یک کسی حزباللهی بود، مسخرهاش کردید، بهش خندید؟
بعضی گناهان را آدم عذرخواهی کند، میبخشد. این تکّهای را که میخواهم بگویم، دقّت کنید. بعضی گناهان را آدم عذرخواهی کند میبخشد. بعضی گناهان را اگر دیگران دعا کنند، خدا میبخشد.
یک دعا در قرآن هست، میگوید اگر پیغمبر هم دعا کند، هفتاد بار هم دعا کند، نمیبخشد، «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ»: اگر استغفار کنید برای مردم؛ «سَبْعینَ مَرَّهً» (35)
، اگر هفتاد مرتبه پیغمبر هم بگوید خدایا اینها را ببخش، من اینها را نمیبخشم! میگوییم :«اینها چه جنایتی کردند؟!»، میگوید: «اینها مؤمنین را مسخره میکردند.» مواظب باشید مسخره نکنید. یک کسی در یک گوشهای قرار میگیرد، تحقیرش میکنند، آنجا ساکت نباید ببنشینید، مسخره نکنید.
تحقیر و تمسخر مؤمنان در دنیا
در قرآن یک آیه داریم، سورهی «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»، میگوید: «إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا»، من قرآن را بخوانم سورهی مطفّفین را، خیلیهایشان کلمات قرآن را آشنا هستید، مثلاً ببینید این کلمه را میفهمید،.«إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا»، یعنی چه؟ کسانی که مجرمند؛ «کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (36).
«أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها، مجرمین به مؤمنین «یَضْحَکُونَ»، «یَضْحَکُونَ» یعنی؟ میخندند. به شما میخندند، شیخ شده، امّل شده، حزباللهی شده، «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها «یَضْحَکُونَ» میخندند.
وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ: وقتی میآیند از کنار شما بروند؛ «یَتَغامَزُونَ» (37): غمزه میآیند، چشمک میزنند، مخ ندارد، حالیاش نیست، نمیفهمد. «یَضْحَکُونَ»: میخندند. «یَتَغامَزُونَ»: غمزه میآیند.
وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ: وقتی منقلب میشوند، برمیگردند سراغ حزب خودشان و باند خودشان و گروههای خودشان، «انْقَلَبُوا»: برمیگردند، «فَکِهینَ» (38): فکاهی میگویند، جوک میگویند، کاریکاتور میکشند، جوک درست میکنند.
وَ إِذا رَأَوْهُمْ: از دور هم که نگاه میکنند میگویند: «إِنَّ هؤُلاءِ»، این را میبینی آن طرف خیابان میرود؛ «لَضالُّونَ» (39)، امّل است، منحرف است.
«أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا» ها «یَضْحَکُونَ»، میخندند. «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها «یَتَغامَزُونَ»، غمزه میآیند، چشمک میزنند. «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها؟ «لَضالُّونَ» آنها را گمراه میکنند.
پندارهای نادرست درباره خود
قیامت چه خبر هست؟ وظیفهی ما چیه؟ در قرآن آیاتی داریم: «یَحْسَبُونَ»، سه تا «یَحْسَبُونَ» در قرآن است. «یَحْسَبُونَ» یعنی در دنیای خیال حساب میکنند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (40):خیال میکند راهش درست است، ولی هدایت نشده، کج میرود، ولی خیال میکند درست است، مثل آدمهایی هستند که اشتباه میکنند اتوبانها را، مثلاً باید از یک زاویه برود، از یک خیابان دیگر میرود.
هی هم گازش میدهد، میگوییم: «آقا، مبدأ را اشتباه کردی، شما باید از آن فرعی بپیچی. اشتباه پیچیدی، حالا هم گازش میدهی، فکر هم میکنی آدم موفّقی هستی!»،
«یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ». «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ» (41): خیال میکند کارش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْءٍ» (42)،
خیال میکند کسی است. ما در انقلاب خودمان داشتیم آدمهایی که میگفتند الّا و لابد من باید به فلان پست برسم. حتّی به او گفتند: «آقا، اگر یک بار دیگر سرشماری کنیم، باز شما رأی نیاوری؟»
گفت: «اگر ده بار هم سرشماری کنید، من رأی نیاورم، باز هم خواهم گفت تقلّب است، من باید رأی بیاورم.» آخر به چه دلیل؟
شما میتوانی بگویی که اشکال دارم، دلیل اشکالت را هم بگو، به این دلیل تقلّب شده، بگو تقلّب شده، ثابت کن تقلّب شده و در ثانی حالا اگر تقلّب روشن شد.
و یک بار دیگر سرشماری کردیم. گفت: «اگر صد بار هم سرشماری کنید، من رأی نیاورم، خواهم گفت تقلّب است.» خب این چه …؟!
آثار نیّت سوء در دنیا
در قرآن یک سوره هست به نام سورهی قلم. در این سورهی قلم یک قصّهی باغ را میگوید، باغی که سوخت. ماجرا این است که پدری از دنیا میرفت. باغ پر میوهای داشت.هر سال وقت چیدن میوهها، از این میوهها به فقرای محلّه هم میداد. بعد از فوت پدر آمدند، دیدند چه باغی! چه میوههایی! پدر ما اشتباه کرده، میوههای به این گرانی را مفت میداد. گفتند: «ما نمیدهیم»،
گفت: «پدرمان به فقرا میداده، ما هم بدهیم. مردم فقیر به این باغ چشم دارند، چون چند سال است دادیم، امسال هم بدهیم». گفتند: «نخیر، ما که نمیدهیم.».
همه سرکوب کردند، یکی از برادرها که میگفت به فقرا بدهیم، سرکوبش کردند، گفتند: «ما تصمیممان را گرفتیم، ما هم به فقرا نخواهیم داد، تمام شد.»، گفتند:
«حالا چه کنیم، فقرا نفهمند؟»، گفتند: «سر شب بخوابید، سحر، تا هوا میرود روشن شود، بروید میوهها را صندوق کنید، منتقل کنید، تا میروند بفهمند، میوهها جابهجا شده باشد.» سر شب خوابیدند و قرآن قصّهاش را نقل کرده، در سورهی؟ امتحان، سورهی؟
سورهی قلم قصّهاش را نقل کرده. میگوید که سحر آمدند در را باز کردند، دیدند یک تخته خاکستر است، اصلاً باغی نیست، باغشان پودر شده! گفتند: «إِنَّا لضالون» (43)، راه را گم کردیم، از آن کوچه باید برویم. کوچه همان کوچه است، نیّت کردید به فقرا ندهید، خدا هم به شما نداد.
یک چیزی در ذهنهای ما هست، این نیاز به تکمله دارد، میگویند: «نیّت گناه گناه ندارد.»، نیّت گناه گناه ندارد برای قیامت، امّا پسگردنی دنیایی دارد. اینها نیّت کردند به فقرا ندهند، باغشان سوخت.
نیّت بد بکنی، سیلی میخوری. حتّی نیّت کنیم که کلاه سر فلانی بگذاریم، نیّت کنیم جنس … نیّت بد قیامت گناه ندارد، ولی در دنیا سیلی دارد. تکرار میکنم، یک کسی را مثلاً میخواهی تحقیرش کنی،
میخواهی اذیتش کنی، نیّتش را میکنی، همین که نیّت کردی، شما سیلی را خوردی. روز قیامت حساب و کتابها دقیق است و ما بزرگترین مسئولیتمان همین است باید به فکر بچّههایمان باشیم.
در قرآن میفرماید چهقدر به فکر بچّهات هستی؟ چند تا آیه میخوانیم که اینها میگوید به فکر بچّههایت هستی؟ حالا بچّههایت چه دانشجو، طلبه، چه دبیرستانی و راهنمایی و چه هر جا:
آیا بهشتیان با دوزخیان ارتباط دارند؟
از آیات 50 ـ 61 سوره «صافات» برمى آید که، گاه نوعى ارتباط میان بهشتیان و دوزخیان برقرار مى شود، گوئى بهشتیان که در بالا قرار دارند به دوزخیان که در پائین هستند مى نگرند و وضع حال آنها را مى بینند.البته، این دلیل بر آن نیست که فاصله بهشت و دوزخ کم است، بلکه در آن شرائط قدرت دید فوق العاده اى به آنها داده مى شود که مسأله فاصله و مکان در برابر آن مطرح نیست.
در بعضى از کلمات مفسران آمده است که در بهشت روزنه اى وجود دارد که از آن مى توان جهنم را دید!
از آیات سوره «اعراف» نیز به خوبى این ارتباط روشن مى شود، آنجا که مى گوید: (بهشتیان، دوزخیان را بانگ مى زنند و مى گویند:
ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود، حقاً یافتیم، آیا شما هم آنچه را پروردگارتان وعده داده بود به حق یافتید؟ مى گویند: آرى!
و در این هنگام کسى در میان آنها بانگ بر مى آورد که لعنت خدا بر ستمگران باد!)؛ «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمِینَ».(44)(45(
7-گفتگوی دوست بهشتی با جهنمی
بـنـدگـان مـخـلص پـروردگـار کـه طـبـق آیـات گذشته غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشتند، انواع میوه هاى بهشتى در یک سو و حوریان بهشتى در سوى دیگر، جامهاى شراب طهور گرداگرد آنها در حرکت ، و بر تختهاى بهشتى تکیه داده و با دوستان با صفا به راز و نیاز مشغولند.ناگهان بعضى از آنها به فکر گذشته خـود و دوسـتـان دنـیـا مى افتد، همان دوستانى که راه خود را جدا کردند و جاى آنها در جمع بهشتیان خالى است ، مى خواهند بدانند سرنوشت آنها به کجا رسید.
آرى در حـالى کـه آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مى گویند و بعضى رو به بـعـضـى دیـگـر کـرده سـؤ ال مـى کـنـنـد و جـواب مـى شـنـونـد (فاقبل بعضهم على بعض یتسائلون ).
نـاگـهان یکى از آنها خاطراتى در نظرش مجسم مى شود رو به سوى دیگران کرده و مى گـویـد: مـن دوسـت و هـمـنـشـیـنـى در دنـیـا داشـتـم ! (قـال قائل منهم انى کان لى قرین ).
مـع الاسـف او بـه انـحـراف کشیده شده و در خط منکران رستاخیز قرار گرفت ، او پیوسته بـه مـن مـى گـفـت : آیـا بـه راسـتـى تـو ایـن سخن را باور کرده اى و تصدیق مى کنى ؟! (یقول ءانک لمن المصدقین ).
که وقتى ما مردیم و خاک و استخوان شدیم (بار دیگر) زنده مى شویم و به پاى حساب و کـتـاب مـى آئیـم و در برابر اعمالمان مجازات و کیفر خواهیم شد من که این سخنان را باور ندارم ! (ءاذا متنا و کنا ترابا و عظاما ءانا لمدینون ).
دوست جهنمی کجاست؟
اى دوستان ! کاش مى دانستم الان او کجاست ؟ و در چه شرائطى است ؟، آه جاى او در میان ما خالى است !سـپـس مـى افزاید: اى دوستان ! آیا شما مى توانید نظرى بیفکنید و از او خبرى بگیرید؟ (قال هل انتم مطلعون ).
ایـنـجـا اسـت که او نیز به جستجو برمى خیزد و نگاهى به سوى دوزخ مى افکند ناگهان دوست خود را در وسط جهنم مى بیند! (فاطلع فرآه فى سواء الجحیم )
او را مخاطب ساخته صدا مى زند: به خدا سوگند چیزى نمانده بود که مرا نیز سقوط دهى و به هلاکت بکشانى ! (قال تالله ان کدت لتردین ).
چـیـزى نمانده بود که وسوسه هاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انـحـرافى که در آن بودى وارد کنى اگر لطف الهى یار من نشده بود و نعمت پروردگارم بـه کـمـکـم نـمى شتافت من نیز امروز با تو در آتش دوزخ احضار مى شدم ! (و لو لا نعمة ربى لکنت من المحضرین ).
این توفیق الهى بود که رفیق راه من شد، و این دست لطف هدایتش بود که مرا نوازش داد و رهبرى کرد.
سرزنش دوست جهنمی
در اینجا به دوست جهنمیش رو مى کند و این سخن را به عنوان سرزنش به یاد او مى آورد و مى گوید: آیا تو نبودى که در دنیا مى گفتى ما هرگز نمى میریم ؟ (ا فما نحن بمیتین ).جز همان یک مرگ اول در دنیا و بعد از آن نه حیات مجددى است و نه ما هرگز مجازات خواهیم شد! (الا موتتنا الاولى و ما نحن بمعذبین )
اکنون بنگر و ببین چه اشتباه بزرگى کردى ؟ بعد از مرگ چنین حیاتى بود و چنین ثواب و جـزاء و کـیـفـرى ، اکـنون همه حقائق بر تو آشکار شده ولى چه سود که راه بازگشتى وجود ندارد!
طبق این تفسیر دو آیه اخیر از گفتار این فرد بهشتى با رفیق دوزخیش مى باشد که گفته هاى او را در زمینه انکار معاد به خاطرش مى آورد.
از آنچه گذشت یاد میگیریم که گاه نوعى ارتباط میان بهشتیان و دوزخیان برقرار مى شود، گـوئى بـهـشـتـیـان کـه در بـالا قـرار دارند به دوزخیان که در پائین هستند مى نگرند.
و وضـع حـال آنـهـا را مـى بینند (این معنى از تعبیر فاطلع که به معنى اشراف از بالا است استفاده مى شود).
البته این دلیل بر آن نیست که فاصله بهشت و دوزخ کم است ، بلکه در آن شرائط قدرت دیـد فـوق العـاده اى بـه آنـهـا داده مى شود که مساءله فاصله و مکان در برابر آن مطرح نیست .
در بـعـضـى از کلمات مفسران آمده است که در بهشت روزنه اى وجود دارد که از آن مى توان جهنم را دید!
از آیـات سـوره اعـراف نـیـز بـه خـوبـى ایـن ارتباط روشن مى شود، آنجا که مى گوید: بـهـشـتـیان دوزخیان را بانگ مى زنند و مى گویند ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود حقا یافتیم ،
آیا شما هم آنچه را پروردگارتان وعده داده بود به حق یافتید؟ مى گویند آرى ! و در ایـن هـنـگـام کـسى در میان آنها بانگ برمى آورد
که لعنت خدا بر ستمگران باد! فـنـادى اصـحـاب الجـنـة اصـحـاب النـار ان قـد وجـدنـا مـا وعـدنـا ربـنـا حـقـا فـهـل وجـدتـم مـا وعـد ربـکـم حـقـا قالوا نعم فاذن مؤ ذن بینهم ان لعنة الله على الظالمین (46).
از آیـه 46 هـمـان سـوره اعـراف نـیـز اسـتـفـاده مـى شـود کـه در مـیـان اهل بهشت و دوزخ حجابى برقرار است و بینهما حجاب .
تعبیر به نادى که معمولا در موارد سخن گفتن از دور به کار مى رود نشانه بعد مکانى یا مـقـامـى ایـن دو گـروه اسـت ،.
امـا بـه هـر حـال هـمـانـگـونـه کـه بارها گفته ایم شرائط و احـوال روز قـیـامـت بـا وضع این جهان بسیار متفاوت است و ما نمى توانیم با معیارهاى این جهان آنها را ارزیابى کنیم .
براى چنین مواهبى باید تلاش کرد
آیـا سـزاوار اسـت انـسـان سـرمـایـه گـرانبهاى عمر و استعدادهاى خلاق خداداد را در امورى مـصـرف کـنـد که همانند حباب بر روى آب ناپایدار است ؟ متاعى است کم ارزش و بیدوام ، متاعى است پرآفت و پر دردسر.و یا این نیروهاى پر ارزش را در مسیرى به کار گیرد که نتیجه آن حیات جاویدان و مواهب بى پایان و خشنودى پروردگار است ؟
قـرآن در آیـات فـوق چـه تعبیر زیبائى دارد مى گوید تلاشگران براى این چنین هدفى بـایـد تـلاش کـنـنـد، بـراى بهشتى مملو از لذات روحانى ، و پر از نعمتهاى جسمانى که شراب طهورش انسان را در نشئه اى ملکوتى فرو مى برد،
و همنشینى دوستان با صفایش غـمـى بـر دل نـمـى گـذارد، نـه مـحـدودیـتـى در آن اسـت و نـه مـمـنـوعـیـتـى ، نـه انـدوه زوال در آن راه دارد و نه دردسر حفظ و نگهدارى .آرى براى مثل این باید سعى و عمل کرد.
نتیجه:
قیامت نباید یادمان برود این جزء دستو لایتفک دین ماست، اینکه ما جزء کدام گروه قرار میگیریم و با کدام گروه محشور می شویم فقط بستگی به خودمان دارد.اینکه به ما گفاتند قیامت یادت نرود، قیامت خیلی خبر هاست. در هر نمازی یک کلمه جاسازی شده مال قیامت«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/ 4)، «مالِـکِ یَوْمِ الدِّینِ»:یعنی قیامت یادت نرود.
میروی وضو بگیری، میگوید قیامت یادت نرود، دعای وضو این است، تا آب میریزی صورتت، میگویی: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ»: خدایا روز قیامت که مجرمین صورتشان سیاه است، من را روسفید قرار بده؛
«وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی» (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام، ص 69)، من را روسیاه قرار نده. خم میشوی مسح پا بکشی، دعای مسح پا این است:
«خدایا پایم را در صراط قیامت نلرزان.» همهاش یاد قیامت، چون انسان فراموش میکند، خیلی حساب و کتاب جدّی است. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ؟»، «خَیْراً یَرَهُ» (زلزال/ 7)، «شَرًّا یَرَهُ» (زلزال/ 8)،
ذرّهای خوب و بد حساب و کتاب دارد، آنجا مو را از ماست میکشند و ما اگر خواستیم نسلمان را تربیت کنیم، باید ایمان به مبدأ و معادش را پررنگ کنیم، همانطور که خود قرآن صدها، حدود هزار تا آیه راجع به قیامت هست
پی نوشت:
1.حدید/ 132.همان
3. همان
4. حدید/ 14
5. همان
6. بقره/ 35
7. همان
8. طه/ 115
9. مدّثّر/ 45
10. مدّثّر/ 42
11.مدّثّر/ 43
12. مدّثّر/44
13. مدّثّر/45
14. مدّثّر/46
15. طه/ 115
16. نساء/ 97
17. نساء/ 97
18. سبأ/ 31
120.9. سبأ/ 31
20. صافّات/ 28
21. سبأ/ 31
22. صافّات/ 29
23. اعراف/ 38
24. حدید/ 13
25. حدید/ 13
26. قیامه/ 10
27. مدّثّر/ 30
28. مدّثّر/ 31
29. غافر/ 5
30. ابراهیم/ 22
31. ابراهیم/ 22
32. ابراهیم/ 22
33. مؤمنون/ 107
34. مؤمنون/ 108
35. توبه/ 80
36.مطفّفین/ 29
37. مطفّفین/30
38. مطفّفین/ 31
39. مطفّفین/ 32
40. اعراف/ 30، زخرف/ 37
41. کهف/ 104
42. مجادله/ 18
43. قلم/ 30
44.سوره اعراف، آیه 44.
45. گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 19، ص 78.
46.اعراف 44
منابع:
https://gharaati.ir/conversations-between-the-people-of-heaven-and-the-people-of-hell-in-the-day-of-judgment-1/https://gharaati.ir/conversations-between-the-people-of-heaven-and-the-people-of-hell-in-the-day-of-judgment-2/
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/243629
https://quran.anhar.ir/tafsirfull-14107.htm
https://quran.anhar.ir/tafsirfull-14101.htm
https://fa.wikifeqh.ir