تحول حوزه در انديشه آيت الله طالقاني (2)
نويسنده:سيد عباس رضوي
تحول در اخلاق
انسانهاي آزاده ، خوگر با خوهاي نيك و رفتارهاي شايسته ، پيرامون خود و جامعه را عطرآگين مي سازند . در رواج نيكيها و عدالت ، برادري در جامعه مي كوشند . پس بايد از اصلاح افكار و انديشه ها آغاز كرد و كم كم به ساحت اخلاق نبوي وارد شد كه اين اخلاق رمز پيشرفت و گشاينده گره ها و درهاي بسته است .
طالقاني سخت به اخلاق نبوي دلبسته بود و آن را الگوي حركت اصلاحي خود قرار داده بود و تلاش مي كرد آن روح را به جامعه بدمد. وي، با استناد به آيات قرآن و روش تربيتي پيامبر ( ص ) شرح مي دهد : رسول خدا براي ايجاد محيط اخلاقي و مبارزه با فرومايگيها ، پستيها و افزون خواهيها و ناهنجاريهاي در ميان عرب جاهلي در آغاز به وعظ و بيان آثار نيك و بد و تقسيم روشهاي اخلاقي نپرداخت، بلكه از جهان بيني و مبدأ باورو عقيده شروع كرد. با برانگيختن انديشه هاي خفه و فطرتهاي پاك آنان را از شرك به سرابستان توحيد كشاند.
و توانست در سايه خداباوري، انسانهاي خدا ترس و پارسا و جهادگر تربيت كند و جامعه اي برين و نمونه را ،در آن محيط ظلماني و تاريك جاهلي پي ريزي كند.
و جامعه انساني غرق در جاهليت را از سقوط و تلاشي نگه دارد و به سوي فلاح و بقا، پيش برد. اگر مسلمانان در خود تجديد حيات كنند و به معناي كامل كلمه نداي توحيد سر دهند، مي توانند خود و جهان را از خطرهاي شرك و آثار شوم ماده گرايي نجات دهند و نظامهاي واژگون و فاسد بشري را در راه حق و عدالت رهنمون شوند :
« رسول خدا ( ص ) مي توانست به نام قوميت و مليت، عرب را برانگيزد و حكومتي تأسيس نمايد و از اين راه آنها را به صلاح و خير وادارد، ولي با تأیيد وحي مي ديد كه اصلاح فردي و اجتماعي، مي بايد از حقيقت انسانيت و مبدأ عقيده و فكر آغاز گردد. به خوبي مي ديد كه تا آدمي ارزش خود را نشناسد و خود را مسؤول نداند، همه چيز را از خود برتر و خود را در برابر هر وهم و سايه خيالي، پس تر مي بيند و براي رسيدن به هر سود و لذتي، هر ناروايي را روا مي دارد و در محيط تاريك حكومت غرائز و شهوات پيوسته به صورتهاي گوناگون بت مي تراشد و بت مي پرستد. او، يگانه علاج را همان كلمه توحيد مي ديد تا در پرتو آن ،به عظمت خالق پي برند و به سوي اراده مطلق او گرايند و شخصيت خود را مستقل و جاويدان سازند.
تاريخ نشان داد كه با اين دعوت، چنان استعدادهاي فكري و دروني مردمي را برانگيخت و سطح اخلاق ايشان را بالا برد كه نمونه هايي از جهان بيني و بلند همتي و شجاعت و عواطف عاليه انساني در سايه اين حقيقت از ميان ايشان برخاست كه هيچ مكتب تربيتي و اخلاقي در مدتهاي طولاني نتوانسته نشان دهد. همان مردمي كه براي مال اندك با كم ترين تحريك خون يكديگر را مي ريختند و در برابر سنگ و چوب كرنش مي كردند در سايه تعاليم پيغمبر اكرم (ع)كه مبتني بر توحيد است به جايي رسيدند كه ثروتها و جواهرات جهان در نظرشان با خاك يكسان شد و جز در برابر عظمت آفريدگار بزرگ سر فرود نياوردند. نه فشار اقتصادي و نه انبوه دشمنان زبون شان مي ساخت و نه رنجها و مصيبتها ايشان را از پاي در مي آورد و نه ثروت و پيروزي مغرورشان مي كرد. اين است آثار آن توحيدي كه اسلام به آن دعوت مي كرد.» (21)
روش پيامبر اعظم در دگرگوني اخلاقي و سوق دادن انسان از لجن زار و رذائل به بهشت خوبيها و ارزشها ،روشي است كه به خوبي پاسخ مي دهد. امروزه ،هيچ تلاشي در راستاي تحول حوزه به ثمر نمي رسد، مگر اين كه پاكان و پرتوگيران از سيره اخلاقي رسول گرامي اسلام، پا به ميدان بگذارند و اين تحول بزرگ بنيادين و نقش آفرين را مديريت كنند و سطح اخلاقي حوزويان را بالا ببرند كه اين ،هم در خود آنان دگرگوني پديد مي آورد و هم در جامعه.
تحول در آموزش
حوزه اي شايستگي دارد رايت پيامبران را برافرازد كه تحصيل كردگان و پرورش يافتگان آن، داناي به كتاب و سنت باشند. و به معناي واقعي كلممه توان پاسخ گويي به نيازهاي ديني جامعه را داشته باشند. چه افراد كم مايه ناتوان از درك دقيقه هاي فكري ، و بي اطلاع از اسلام و مصالح مردم، نه تنها باري بر دوش مردم اند كه رهزن اند و به خاطر كم مايگي و بي اطلاعي از اسلام و مصالح مسلمانان ،سد راه مي شوند و اصلاحگران را به زانو در مي آورند. آن چه مصلحان را در گاه مبارزه با نظام طاغوتي ،امپرياليسم و صهيونيزم جهاني، در جبهه مقدم رنج مي داد روحانيان ناآگاه ، ناآشناي به اسلام و مصالح ملت بود. آنان كه مقدسي را پيشه كرده بودند و آب به آسياب دشمن مي ريختند.
حوزه با تجربه اي كه پشت سر گذاشته، بايد تلاش ورزد كه به خاطر نارسايي و ناسامان مندي آموزش ،اين گونه افراد، سر بر نياورند و عرصه را در دست نگيرند و به نام عالمان حوزوي و روحانيان در حوزه درس خوانده ،مردم را از حركت باز ندارند . و آتش كينه و حقد به روي مصلحان و خيرانديشان و تحول خواهان و دلسوزان حوزه و روحانيت نگشايند و تيرهاي زهر آگين خود را به سوي آنان رها نكنند.
برنامه آموزشي حوزه بايد به گونه اي باشد كه عالم آگاه به مسائل روز و مصالح مسلمانان بپرورد و به دركي فراگيران را در طي مراحل گوناگون برساند كه رسالت جهاني خود را به روشني دريابند. و دريابند كه وظيفه و رسالت آنان به داشتن مسجد و محراب و منبر به انجام نمي رسد كه اگر مصلحان و عالمان بزرگ به اين بسنده مي كردند و برابر آموزشهاي حوزوي بار مي آمدند، شيعه اين سان در اوج نبود و نمي درخشيد.
بايد راهي را كه مصلحان در فراگيري فردي خويش پيش گرفته بوده اند، امروز براي آموزش جمعي طلاب در پيش گرفت. بايد ديد آنان را چه آموزه هايي و چه موادي از متون درسي اين سان دگرگون كرد و راه اجتهاد نو را به آنان نمود كه توانستند با برداشتهاي ناب از اسلام و قرآن و روايات معصومان، نقبي به روشنايي بزنند و آن گونه در پير و جوان، زن و مر د، اثر گذار باشند و آنان را به انقلاب دروني وادارند و قيام عليه زورگويان و طاغيان.
به گمان ما، آموزش در حوزه نقش بنيادين دارد و اگر دقيق طراحي شود، دستاورد بزرگي براي جهان اسلام خواهد داشت . عالمان آگاه بسياري را به عرصه وارد خواهد كرد و مصلحان و نقش آفرينان در عرصه هاي داخلي و خارجي و طلايه داران ،انگشت شمار خواهند بود.
تحول در آموزش، از هرز رفتن استعدادها جلوگيري مي كند، از ورود افراد كم مايه به جامعه مي كاهد و دست سودجويان ، شيادان و عوام فريبان را مي بندد. زيرا وقتي وضع آموزشي حوزه نابسامان باشد و از هم گسسته، هر عمامه به سري حوزوي قلمداد مي شود و هر كم مايه و بي سوادي نظريه پرداز و اهل پند و موعظه.
اگر وضع آموزشي به هم ريخته باشد، هيچ بخش ديگر حوزه سامان نخواهد گرفت و هيچ راهي براي جلوگيري از سوء استفاده از لباس روحانيت، كارايي نخواهد داشت. در اين آشفته بازار تعليم و تربيت، هر كسي مي تواند داعيه دار گردد.
طالقاني از سوء استفاده از لباس روحانيت شكوه مي كند و در دوران خفقان با خاطري آزرده در جمع مؤمنان ،درباره علت اين كه چرا سخنان و پند و اندرز روحانيان و عالمان دين اثر نمي گذارد و افراد را از گناه باز نمي دارد ،مي گويد :
« زيرا بازاري ورشكسته و كارمند بازنشسته وارد اين لباس شده و با پشم و پنبه (ريش و عمامه ) شروع به كلاشي نمودند. البته هر چه پشم و پنبه بيش تر داشته باشند مردم بيش تر به دنبال آنها مي روند. » (22)
بله او در آن شرايط سخت بحراني و تاخت و تاز گروههاي ماركسيستي و رواج شبه ها و نياز مبرم جوانان به معارف ناب، وقتي مي ديد شماري عمامه به سر كم مايه جولان مي دهند، بر مي آشفت و مي گفت :
« يك عده خودشان را به لباس روحانيت در آورده و كمي ريش بلند مي كنند و يك عمامه به سرشان مي گذارند، و آزادانه هر كاري دلشان بخواهد مي كنند و كسي نيست جلوي آنها را بگيرد. و اگر به يك كشيش كاتوليك برخورد كنيد مي بينيدكه اقلاً در يكی، دو رشته داراي دكتراست. » (23)
علوم قرآني
در پرتو بازگشت به قرآن و تدبر و مطالعه در آيات حيات بخش آن، مي توان به نور و روشنايي دست يافته و از جهالتها ، فتنه ها ،رهايي يافت و به نور دانش ،جامعه را آذين بست . آن گونه كه پيامبر اعظم (ص) در پرتو اين كتاب بزرگ آفاق را روشن كرد بزرگترين تحول را در جامعه جاهلي پديد آورد. پس از آن نيز هرگاه مسلمانان از سر راستي و درايت به قرآن بازگشته اند ،در جامعه اسلامي دگرگوني پديد آورده و تمدنهاي باشكوه بنيان گذارده اند.
اين كه مصلحان بزرگ توانسته اند نقش بيافرينند و بذر آگاهي به زمين دلها بيفشانند و ذهنها را بيدار كنند، از دولت قرآن بوده است. طالقاني كه خود در پرتو قرآن حركت مي كرد، شجاعانه در برابر جهل و ستم مي ايستاد ، شور آفريني سيد جمال الدين اسد آبادي را در جامعه هاي اسلامي، در بازگشت دقيق و پرتو گيري آن به آن از قرآن مي داند.
او كه توانست روحي تازه در كالبد بي روح مسلمانان بدمد و آن همه عالمان بيدارگر و احياگر تربيت كند، همه به بركت تدبر در آيات قرآن بود.
طالقاني كه راه بازگشت به قرآن و چنگ زدن به حبل المتين قرآن را به سختي گشوده بود و در اين راه تلاشها كرده و رنجها برده بود ،خوب دريافته بود كه سيد جمال الدين ،در نهضت بيدارگري بزرگ خود، چه كشيده است :
« چقدر من خودم فشار تحمل كردم تا بتوانم اين راه را باز كنم كه قرآن براي تحقيق است ،براي تفكر و تدبر است ،نه براي صرف خواندن و تبرك جستن. همان طوري كه مرحوم سيد انقلابي ما، مرحوم سيد جمال الدين قبل از آن گفت . تكيه او هم بر حركت مسلمانها و براي بيداري مسلمانها ،همين بود كه چرا قرآن بركنار شده. » (24)
طالقاني ،مفسر بزرگ و روشن انديش قرآن كريم، از آموزشهاي حوزوي به سرابستان قرآن وارد نشد. او از اين كه چطور شد به قرآن روي آورد، بر اين بركه ناب فرود آمد و به چه انگيزه و با چه زمينه اي به آن آستان مقدس راه يافت ،اين چنين گزارش مي دهد :
« آن دوره اي كه در قم سرگرم تحصيل بودم، روزهايي بود كه مردم اين كشور، سخت دچار فشار استبداد بودند. مردم از وحشت از يكديگر مي رميدند. جان و مال و ناموس مردم، تا عمامه اهل علم و روسري زنان ،مورد غارت و حمله مأمورين استبداد بود. اين وضع ،چنان بر روح و اعصابم فشار مي آورد كه اثر آن ،دردها و بيماريهايي است كه تا پايان عمر باقي خواهد بود. در آن روزها، با خود مي انديشدم كه اين بحث هاي دقيق در فروع و احكام، مگر براي عمل و سعادت فرد و اجتماع نيست ؟
مردمي كه يك فرد و يا يك دسته، بي پروا، اين گونه بر او حكومت و ستم نمايند، آيا روي صلاح و سعادت خواهند ديد ؟
آيا نبايد بيش تر نيروي فكر و عمل را براي ايجاد محيط مساعد و جلوگيري از اراده هاي خودخواهانه متوجه نمود؟
از سوي ديگر مي ديدم مردمي در لباس دين، مرد خودخواهي را با خواندن آيات و احاديث بر گردن مردم سوار مي كنند و برايش ركاب مي گيرند، دسته اي ديگر با سكوت و احتياط كاري، كار را امضا مي نمايند، تا آن گاه كه بر خر مراد مستقر شدن و افسار (زمام ) را به دست گرفت و ركاب كشيد، همه چيز مردم را زير پاي خود پايمال كرد، به دعا و توسل مي پردازند و از خداوند، فرج امام زمان ،عليه السلام، را مي طلبند.
اين روش و تضاد جمعي از پيشوايان ديني، اين محيط تاريك، اين تأثرات روحي، قهراً به مطالعه و دقت بيشتر در آيات قرآن حكيم و كتاب شريف نهج البلاغه و تاريخ و سيره ی پيغمبر اكرم و ائمه هدي، عليهم السلام، وادارم كرد. برخورد با بعضي از اساتيد و علماي بزرگ دستگيرم شد، كم كم خود را در محيط روشني ديدم و به ريشه هاي دين آشنا شدم و قلبم مطمئن گرديد و هدف و مقصد را از نظر وظيفه اجتماعي، تشخيص دادم و تا توانستم، به توفيق خداوند، از ديگران هم دستگيري نمودم » (25)
چند تن بسان طالقاني از خيل طلاب جوان و علاقه مند به اسلام و معارف بلند آن، توانستند اين سان از لابه لاي افكار بسته، فروعات درهم تنيده و غير راهگشا و بي نقش در سعادت فرد و اجتماع برهند و به چشمه سار قرآن راه يابند و بنوشند و بنوشانند و براي سعادت مردم ،جامعه و فرد به تلاش برخيزند و مردمان را عليه كساني كه شوربختي ، نگون ساري و فقر و فاقه را براي آنان رقم مي زنند بشورانند.
روشن است كه انگشت شمار بودند. حوزه با برنامه ي آموزشي خود و درسهايي كه به طلاب مي آموزاند، هم در دوران طالقاني و هم در دوره هاي بعدي، نه تنها طلاب را به قرآن و سرچشمه هاي جوشان و خروشان و زلال آن نمي رساند كه بازدارنده است، زيرا طلاب را چنان در لا به لاي درسهاي غير ضرور، كسل كننده و استعدادكش و فروعات در هم تنيده و غير لازم براي سعادت فرد و اجتماع گرفتار مي سازد و حل مشكلات در جاي ديگر غير از قرآن جست و جو مي شود كه طالب علم و فراگير، هيچ گاه به قرآن رهنمون نمي شود و بدين سان طلبه جداي از قرآن به مسير خود ادامه مي دهد و از اين روي، كارايي لازم را در جامعه ندارد ،تن به انزوا مي دهد و به كارهاي بسيار فرعي سرگرم مي شود و عمر مي گذراند. طالقاني وقتي ديد با آن چه آموخته نمي تواند در جامعه حضور اثر گذار داشته باشد، به قرآن پناه برد . كاري كه امروزه، بايد حوزه ها آن را الگو قرار دهند و با دقت و كند و كاو روي نقش اثر گذار اين عالم رباني و مفسر بزرگ، در هدايت جوانان و نجات آنان از دامن گروهها و جريان هاي مادي و ماترياليستي، در برهه هاي گوناگون براي طلاب جوان برنامه ريزي كنند و برنامه هاي آموزشي آنان را به گونه اي جهت دهي كنند كه قرآن محور قرار بگيرد و طالب علمان با محور قرار دادن قرآن، در عرصه هاي گوناگون جامعه حضور يابند و نقش ايفا كنند. طالقاني، به قرآن روي آورد و در آن به تدبر پرداخت و از كوثر زلال آن جرعه ها نوشيد. براي نجات جامعه از تنگناهاي هراسناك و خفقان آور و روزگاران سياه و گردابهاي گناه ،قرآن را مدار حركت خود قرار داد.
قرآن را از حاشيه به متن آورد، به متن جامعه، با زبان ساده و به روز، آيات قرآن را شرح مي داد و مفاهيم قرآن را به عنوان مكتب و دستوها و آيينهايي براي راهنمايي عمل و زندگي، فرا راه نسل نوخاسته قرار مي داد.
او، پس از شهريور 1320 ،جوانان رسته از استبداد رضاخان را، به آبشخور قرآن فراخواند و به آنان زيبايي و دل انگيزي راه قرآن را نماياند و نقشه هاي مكتب هاي الحادي را كه براي به دام افكندن جوانان ،گسترده بودند، آشكار ساخت.
او، مشعل قرآن را در همه ي ميدان ها افروخت، در مسجد ،مدرسه ، زندان و ... با تفسير قرآن، ذهنها را روشن كرد ، قلبها را صفا داد ،زنگارها را زدود و بر سرگردانيهاي كساني كه به كهف قرآني او پناه مي آوردند، پايان داد.
نهج البلاغه
نهج البلاغه ،فراگير و طالب علمان را بر مي انگيزد و از ركورد و ايستايي ،راحت طلبي ،لذت جويي ، بي دردي ، بي غمي و بي خيالي نسبت به سرنوشت و وضع و حال مردم مي رهاند و آنان را نسبت به گرفتاريها ، فقر و فاقه ، ستم و بيداد ،دربه دري مردم و آسيب هاي اجتماعي و كژ راهه روي حكومت گران حساس بار مي آورد وحوزه ها را از فرو رفتن و فرو غلطيدن در باتلاق غفلت و بي توجهي به درد و آلام محرومان و مستضعفان نگه مي دارد و نمي گذارد راهي را بپيمايد و مسيري را بروند كه به اين باتلاقهاي سخت هراس انگيز بينجامد و مرگ آنها را رقم بزند.
حال چرا به اين قله هميشه برافراشته ، حوزه هاي شيعي دربرهه هاي گوناگون اهميت نداده و از كنار آن گذاشته و در برابر عظمت آن سرفرود نياورده اند؟ جاي بحث و ريشه يابي دارد كه مجالي ديگر بايد.
اما امروز بايد بيدار شد و اين غفلت بزرگ و خرد كننده را جبران كرد و نهج البلاغه را با دقت تمام به طالب علمان آموزاند ، تا فراگير شود و جامعه را در پرتو خود بگيرد.
حوزه ها امروز بايد از طالقاني بياموزند كه چسان از نهج البلاغه پرتو گرفت و پرتو فشاند. و چسان اين راه را در روزگاري كه سخت ناهموار و پرسنگلاخ بود ، پيمود و ازآن كانون در دل آن زمستاني سرد و استخوان سوز ، گرما گرفت و به كومه هاي سرد ، گرما بخشيد و در سينه ها شعله افروخت . طالقاني از دوران جواني ، در كنار درس و بحث هاي حوزوي ، نهج البلاغه را در كانون توجه خود قرار داد. از ترجمه و كار بزرگ و روشنگري كه روي نهج البلاغه انجام داده و به يادگار گذارده ، اين معني به خوبي پيداست. اگر مدت مديدي روي نهج البلاغه كار نمي كرد و جمله جمله آن در كارگاه ذهن خود را نمي پرواند و واژه واژه آن را به دقت بررسي نمي كرد و به درك دقيقي از معناي آن نمي رسيد و محيطي كه سخن درآن بسته شده از نظر نمي گذارند ، نمي توانست اين شاهكار بزرگ را در ترجمه بخشي از نهج البلاغه بيافريند و آن سان فراز نهج البلاغه ، سخنان درربار علي (ع) بر ذهن و زبان اش جاري باشد.
اين زندگي باشكوه كه در پرتو گيري آن به آن از نهج البلاغه به حقيقت پيوست و آن سان زيبايي خود را نماياند و آرام و قرار را از آن مرد رباني گرفت و با همه ناملايمات ، نيشها و سرزنشها ساخت و از راه حق پاپس نكشيد ، مي آموزاند كه نهج البلاغه بايد از حاشيه به متن بيايد و كتاب درسي بشود و در هر پايه و سطحي ، بخشي از آن آموزش داده شود و محتواي حماسي آن به طلاب نيوشانده شود ، تا روح آنان شاداب گردد.
آقاي كمره اي از مذاكره علمي كه درباره محتواي نهج البلاغه با آقا سيد محمود طالقاني داشته است ، اين گونه گزارش مي دهد :
«...درس نهج البلاغه را با آقاي طالقاني مجاهد ، در مورد نقشه پياده كردن دولت امير المؤمنين مورد ذاكره قرار داديم. بخصوص خطبه هاي آغاز بيعت با اميرالمؤمنين را ، كه خطبه اي است انقلابي :
«بايد غربال شويد و سخت غربال خواهيد شد .بايد وضع بالا و پايين، به كلي زير و رو شود ، كمچه به ته ديگ بخورد. و بايد عقب مانده ها جلو بيايند. و خود تقصير كردند و جلو نيامدند. بايد آنهايي كه جلو افتادند ، عقب برگردند.
لتغربلن غربلة ولتبلبلن بلبلة و لتساطن سوط القدر و يسبقن قوم قد قصروا وليقصرن قدسبقوا.»
درصدد برآمديم دو نفري نهج البلاغه را تجزيه كنيم و كتب و كلمات را كه مشتملات نهج البلاغه است ، هر قطعه اي را به ضميمه قطعات مناسب آن در يك جا جمع آوري كنيم و اين كار را كرديم.
نهج البلاغه ، بيست و دو كتاب شد .مقدماتي هم بر آن نوشتيم و به معيت آقاي طالقاني در ماه رمضان ، پس ازنماز، درمسجد شاه آبادي و در مسجد مرحوم حاج سيد مصطفي حجازي ، من ديكته مي كردم ، صفحه به صفحه را تفصح مي كردم و قطعات مناسب را تعيين مي كردم و آقاي طالقاني يادداشت مي كرد. الان دفترچه تجزيه نهج البلاغه به خط آقاي طالقاني ، در كتابخانه من موجود است.» (26)
در بازسازي حوزه ها ، عالمان بزرگي كه قرآن و نهج البلاغه را مدار و محور حركت خود قرار داده و آن همه نقشهاي زيبا و جاودانه را بر لوح ضميرها زده اند، بايد الگو قرار بگيرند و كاري را كه آنان در آن دوران غربت شروع كردند، به طور گسترده و ژرف به كمال برسد و از برنامه هاي خشك و بي روح كه به نوعي ديگر قرآن و نهج البلاغه را از دور خارج مي سازد و در نگاه ها و بينشها دگرگوني نمي آفريند، پرهيز و دوري گزيده شود و قرآن و نهج البلاغه، براي پرتو گيري آموزانده و آموخته شود، نه براي انباشت اطلاعات در ذهن ،تا به گاه بحث و جدل به كار آيد و نشاني باشد بر فضل.
قرآن و نهج البلاغه و تفسير و شرح آن دو كتاب، بايد به گونه اي آموزانده و آموخته شود كه دگرگوني عميق در روح و روان طالب علمان و فراگير ان پديد آورد و قرار و آرام را از آنان بگيرد و آنان را برانگيزاند كه براي تشكيل و بنيان گذاري جامعه قرآني به تلاش برخيزند و بر اساس الگويي كه اميرالمؤمنين ارائه داده براي آن برنامه ريزي كنند و براي هر حركت بنيادين و هر تحول اساسي برنامه اي از پيش تعيين شده داشته باشند.
طالقاني چون با نهج البلاغه انس داشت، در هر جمعي و در ديدار با هر گروهي، در سخنراني هاي عمومي، در گاه ايراد خطبه هاي نماز جمعه، از زبان علي (ع) به مردم و انقلابيون هشدار مي داد و آسيبها و آفتها و بازدارنده هاي راه را مي نماياند و يادآور مي شد كه بايد انقلابي بود تا انقلاب بماند . نمي توان انقلابي نبود و انتظار داشت انقلاب تداوم بيابد.
كسي كه با نهج البلاغه انس نداشته باشد و كلمه كلمه و فراز فراز آن را به جان ننوشيده باشد، نمي تواند برگشت جاهليت را به درون انقلاب، درك كند و بفهمد و در نهضت غربال گري پيشگام باشد و راهنماي مردمان و براي هر حركت انقلابي و تحولي از پيش برنامه ريزي بكند.
طالقاني مي گفت : از نخستين خطبه اي كه علي (ع) پس از به دست گرفتن زمام حكومت براي مردم ايراد كرد، به درستي و روشني فهميده مي شود كه وي از قبل برنامه داشته است :
« برنامه علي قبل از انقلاب مدينه بود. نه مثل ما مسلمانها كه اول انقلاب كرديم، حالا نشستيم مي خواهيم برنامه معين كنيم. بايد چه كار كرد ؟ اين حقيقت است. اين مسأله است. اين راه است ،اين ادامه انقلاب است. اگر اين انقلاب، كه علي آن روز گفت و امروز هم صدايش به گوش همه مسمانها و شما مي رسد، اگر تداوم پيدا نكند، هر كاري، هر انديشه اي ،هر تقنين قانوين ،كم اثر، يا بي اثر خواهد بود...
اگر انقلاب تداوم نيابد ،هر انديشه اي ،هر كاري ما بكنيم ،علاج ارتجاع و برگشت به وضع جاهليتي كه علي ( ع) اعلام خطر كر ده ،چاره انديش نيست...
شما مردم ... وقتي انقلابي باشيد، انقلاب تداوم پيدا مي كند .» (27)
به اميد روزي كه قرآن و نهج البلاغه آن گونه كه مصلحان بويژه مصلح بزرگ آيت الله طالقاني مي خواستند انديشه هاي و اراده ها را در پرتو خود بگيرند.
پی نوشت ها :
21. همان/41، 42.
22. ياران امام به روايت اسناد ساواك ، كتاب بيست و نهم ، ج1/ 314-315.
23. همان/314.
24. مجله سروش ، 12 /2/ 1360.
25. تنبيه الامة و تنزيه الملة ، علامه ميرزا نائيني ، با مقدمه و توضيحات آيت الله سيد محمود طالقاني ، مقدمه /5-6 ، شركت سهامي انتشار.
26. طالقاني و تاريخ /41-42.
27. در مكتب جمعه ، ج1/ 31-32 ،ارشاد اسلامي .