قرآن و شاخصه هاى اخلاق نبوى (ص) (2)
1 - خلوص و بى پيرايگى
«قل لا اسألكم عليه اجرا ان هو الا ذكرى للعالمين» (انعام /90)
«بگو: در برابر اين (رسالت و تبليغ) پاداشى از شما نمىطلبم، اين (رسالت) چيزى جز يك يادآورى براى جهانيان نيست.»
«و ما ارسلناك الا مبشّرا و نذيرا. قل ما اسألكم عليه من اجر...» (فرقان /56 و 57)
«اى پيامبر؛ ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذاركننده نفرستاديم. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم.»
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم هرگز چيزى را از مردم براى خود طلب نكرد و اگر براساس آيهاى از قرآن، تنها مزد مورد درخواست او «مودّت ذى القربى» بود، آن هم به جهت مصلحتى بود كه منافع آن نصيب خود مردم مىشد.
«قل ما سألتكم من اَجرٍ فهو لكم ان اجرى الاّ على اللَّه». (سبأ /47)
در حدود هفتاد آيه قرآن، سخن از صبر به ميان آورده است، كه بيش از ده مورد آن به شخص رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اختصاص دارد.
1 - خداى تعالى در سوره مباركه «احقاف»، به پيامبر، دستور مىدهد كه بسان پيامبران «اولوا العزم» صبور و شكيبا باشد:
«فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل...» (احقاف /35)
«پس صبر كن آن گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر كردند.»
از اين آيه دو بيان متفاوت مىتوان فهميد:
1 - پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم چون يك پيامبر اولوا العزم است بايد مانند ديگر پيامبران «اولوا العزم» بردبار باشد.
2 - پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم به دليل اين كه پيامبر خاتم نيز هست بايد جامع همه شكيبايىها باشد و به اندازه همه پيامبران اولوا العزم بردبارى ورزد.
در تأييد فهم دوم ، مىتوان به اين حديث نبوى اشاره كرد كه فرمود: «كسى چون من در راه خدا، آزار و اذيت نشده است.»12
با نگاه از همين منظر ميسر است. عبداللَّه بن مسعود مىگفت:
«شخصيت رسول خدا يادآور پيامبرى از پيامبران الهى است كه قومش او را مجروح كردهاند و خون از پيشانيش جارى است ولى در حالى كه خون از چهره مىسترد، مىگويد: خداوندا! قومم را ببخش كه آنها نادانند.»13
مفسّران در تفسير آيه: «فاصبر صبرا جميلا» (معارج /5) «پس صبر كن، صبر جميل و زيبا.» گفتهاند: صبر جميل آن است كه نه بىتابى در آن باشد و نه شكوه و زارى نزد مردمان. موافق اين تفسير، روايتى از پيامبر نيز نقل شده است كه فرمود:
«صبر جميل، صبرى است، كه شكايتى در آن نباشد.»14
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم آن گونه بود كه خدا از او خواسته بود، چنان شكيبا و صبور بود كه هرگز از رنجها و مشقتهايى كه در راه ايفاى رسالت ديده بود، در برابر مردم شكوه نكرد، نه كسى را ملامت كرد و نه بر كسى به خاطر تحمّل رنجهايش منّت نهاد. بلكه به خاطر ايمان نياوردن كافران، خود را مسؤول مىشناخت و خويش را ملامت مىكرد. «لعلّك باخع نفسك ألاَّ يكونوا مؤمنين» (شعراء /3)
«گويى مىخواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى براى اين كه آنها ايمان نمىآورند!»
مورّخان موارد زيادى را از صبر و شكيبايى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل كردهاند، از آن جمله:
يك ماه و اندى از وفات ابوطالب و خديجه نگذشته بود، رسول خدا به طائف رفت تا قبيله «ثقيف» را به اسلام دعوت كند، سران ثقيف كه سه برادر بودند در پاسخ دعوت پيامبر، چنين گفتند: برادر اول: «من پرده كعبه را دريده باشم اگر تو را خداى تو به پيامبرى فرستاده باشد.»
دومى: «مگر خدا جز تو كسى براى پيامبرى پيدا نكرد؟»
سومى: «به خدا سوگند كه من هرگز با تو سخن نخواهم گفت چه اگر راستى، پيغمبر خدا باشى، مقامت بالاتر از آن است كه سخنت را رد كنم و اگر بر خدا دروغ مىبندى مرا شايسته نيست كه با تو همسخن شوم.»
پيامبر كه از حمايت آنان نااميد شده بود، تقاضا كرد كه اين موضوع پوشيده بماند تا مايه گستاخى بيشتر قريش نگردد، اما آنان برخلاف اين درخواست، شمارى از سفيهان و بردگان خود را وادار كردند تا با دشنام و داد و فرياد، به دنبال وى افتادند و او را سنگباران كردند و در نتيجه پاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، مجروح شد. رسول خدا به سايه تاكى پناه برد و چون آرام گرفت چنين دعا كرد:
«خدايا! از ناتوانى و بيچارگى و بىكسى خويش به تو پناه مىبرم. اى مهربانتر از همه مهربانان. تويى پروردگار بيچارگان و تويى پروردگار من، مرا به كه وامىگذارى؟ به بيگانهاى كه با من ترشرويى كند؟ يا به دشمنى كه كارم را به وى سپردهايم؟ اگر تو بر من خشمگين نباشى باك ندارم...»15
برخى بيگانگان كه تاريخ اسلام را مطالعه كردهاند، اين واقعيت را به خوبى لمس كرده و گفتهاند:
«محمد و مسلمانان اوليه، برخلاف آن چه در ذهن مردم غرب مىگذرد، موفقيت را به آسانى به دست نياوردند، آنها با تلاشى سخت راه خود را هموار نمودند و اگر پايدارى محمد و ياران اوليه او نبود، رسيدن به هدف كارى غيرممكن بود.»16
2 - انسان دوستى
دلسوزى فراتر از وصف رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به انسانها و حتى مشركان و كافران را از جمله در آيات قرآنى زير مىتوان ديد:
1 - «فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا» (كهف /6)
«گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند؟»
فراز نخست اين آيات، شدت اندوه و حزن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را يادآور مىشود. چه «باخع» از ريشه بخع (هم وزن نخل) به معناى هلاك كردن خود از غم و اندوه و به ديگر سخن دقمرگ شدن است. واژه «اَسفا» نيز كه به معناى غم و اندوه شديد است، براى تأكيد شدت حزن رسول خدا و دوچندان نماياندن آن است.
قسمت بعدى آيه به يادكرد علت و سبب اين همه حزن و اندوه رسول خدا، پرداخته و آن را هدايت ناپذيرى و رو نياوردن مشركان و كافران به سعادت و رستگارى خودشان دانسته است. و اين بدان معنا است كه حزن و اندوه پيامبر، در حقيقت نه براى گروه خاص (خويشاوندان، مؤمنان و يا...) بلكه براى خير رسانى به همه بشريت و هدايت آنان بوده است. پيامبر چون فرجام شوم و تلخ كفر و بىايمانى و كيفرهاى سخت الهى را كه بر سر راه آنان قرار داشت و نيز از دست رفتن فرصت و منافع سرشار دنيوى و اخروى ايمان را مىديد، از فرط اندوه و تأسف سلامت و زندگيش تهديد مىشد.
شدت دلسوزى پيامبر به مردم را از اين منظر بيشتر مىتوان دريافت كه پروردگار عالميان و مهربانترين مهربانان، به پيامبر دلدارى مىدهد و از او مىخواهد كه بيش از اين و به اندازه كه جان بر سر اين كار بگذارد، غصه و اندوه در دل راه ندهد. گو اين كه ادامه آيه دوم، اين نكته را نيز به طور ضمنى بيان مىكند كه پيامبر، تو اگر جان خويش را هم فدا كنى، آنان ايمان نمىآورند. زيرا كه آنها گمراهان عنادپيشه و لجوجاند كه تنها با زور و فشار مىتوان آنها را - نه مؤمن ولى - رام و مطيعشان كرد:
«ان نشأ ننزل عليهم مِنَ السَماء آية فظّلت اعناقهم لها خاضعين» (شعراء /4)
«اگر ما اراده كنيم، از آسمان بر آنان آيهاى نازل مىكنيم كه گردنهاى شان در برابر آن خاضع گردد.»
در دو سوره مباركه «يوسف» و «نحل» خداوند، آشكارا، ايمان نياوردن گروهى از مشركان و كافران را با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ميان مىگذارد تا زمينه غصه و اندوه وى را با قطع اميد از ايمان آنان، برطرف كند:
«و ما اكثر الناس ولو حرصت بمؤمنين» (يوسف /103)
«و بيشتر مردم، هر چه اصرار داشته باشى ايمان نمىآورند.»
«ان تحرص على هديهم فانّ اللَّه لايهدى من يضلّ و ما لهم من ناصرين» (نحل /37)
«هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى، (سودى ندارد، چرا كه) خداوند كسى را كه گمراه ساخت، هدايت نمىكند و آنها ياورانى نخواهند داشت.»
2 - «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم» (توبه /128)
«به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
اختصاص رحمت و رأفت نبوى، به مؤمنان، بدين معنا است كه صفات پيشينى ياد شده در اين آيه، (يعنى گران بودن رنج و سختى مردم بر پيامبر و حرص و اصرار او به هدايت شدن مردمان) مربوط به همه انسانها بوده است، حتى كافران، مشركان و منافقانى كه با آن حضرت در جنگ و ستيز بودند. آيه بعدى نيز تأييد كننده همين معنا است كه مىگويد: در صورت روى گردانى آنان از حق و حقيقت، نگران مباش. زيرا كه خداى توانا و مقتدر يار و همراه تو است:
«فان تولّوا فقل حسبى اللَّه لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم» (توبه /129)
«اگر آنها (از حق) روى بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا كفايت مىكند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكل كردم و او صاحب عرش بزرگ است.»
3 - «فلاتذهب نفسك عليهم حسرات ان اللَّه عليم بما يصنعون» (فاطر /8)
«پس جانت بر اثر شدت تأسف بر آنان از دست نرود، خداوند بر آن چه انجام مىدهند دانا است.»
علامه آلوسى بغدادى در توضيح آيه شريفه مىآورد:
«حسرات، جمع حسرت و به معناى اندوه بر چيزى است كه از دست رفته است... حسرت چون در ساختار زبانى، «مصدر» است.به اندوه و غصه زياد و كم هر دو گفته مىشود. لكن در آيه مباركه به صورت جمع آمده است تا دو چندان بودن حزن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، بر احوال يا عملهاى زشت و اندوهزاى كافران را برساند.»17
وى سپس مىافزايد:
«ممكن است؛ حسرات، حال باشد براى «نفسك»گويى غصه و اندوه، جان پيامبر شده است.»18
3 - احترام به آراء و شخصيت ديگران
«فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر» (آل عمران /159)
«پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها، با آنان مشورت كن.»
«... و امرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون...» (شورى /38)
«و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنها است و از آن چه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند.»
دستور يافتن رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به مشورت با مسلمانان (كه در حقيقت و به دليل تطابق كامل سيره و رفتار نبوى، با آموزههاى قرآنى، بيان ديگرى از شيوه و منش رفتارى رسول خداست)، نشانه شخصيت دهى، احترامگذارى، نرمخويى، مهربانى و ملاطفت آن حضرت با مردم و پيروان خويش است. چه همان سان كه خودرأيى، نشان تحكّم، استبداد و حقير و كوچك شمردن نظر و شخصيت ديگران است، مشورت و نظرخواهى نيز نماد احترام به ديگران، شخصيت دادن به آنها و نمايانگر توجّه به خرد و فهم ديگران و قبول آنها است؛ با اين كه اگر به شخصيت رسول خدا بنگريم:
«پيغمبر است، نيازى به مشورت ندارد، گاهى كسى مشورت مىكند و نياز دارد ولى پيغمبر به اصل مشورت نياز ندارد، با وجود اين، براى اين كه اين اصل را پايهگذارى نكند كه بعدها، هر كسى آمد و حاكم و رهبر شد، دستور بدهد كه ديگران فقط اطاعت بكنند... و ثانياً: مشورت كردن، شخصيت دادن به همراهان و پيروان است، اين كار را مىكردند. رهبرى كه مشورت نمىكند ولو آن كه تصميمى كه گرفته صددرصد صحيح باشد، پيروان و افراد او درباره خود چه فكرى مىكنند؟ فكر مىكنند كه حكم ابزار را دارند. ولى وقتى خود آنها را در جريان قرار دادى و روشن كردى، آنها هم احساس شخصيت مىكنند و در نتيجه بهتر پيروى مىكنند.»19
4 - تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مردم
«فبما رحمة مناللَّه لنت لهم ولو كنت فظّا غليظا القلب لانفضّوا من حولك» (آلعمران /159)
«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم خوى و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند.»
در دو آيه ديگر، با تعبير همسان، خداوند پيامبرش را به آغوش گشودن - كه نهايت تواضع و فروتنى عزتمدارانه است - در برابر مؤمنان فرمان مىدهد:
«واخفض جناحك للمؤمنين» (حجر /88)
«و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنان فرود آر.»
«واخفض جناحك لمن اتّبعك من المؤمنين.» (شعراء /215)
«و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر.»
«خفض» بر وزن «خشم» به معناى پايين آوردن و «جناح» به مفهوم بال است. خفض جناح كنايه از تواضع آميخته با محبت، سرشار از مهربانى و خالص از نياز و غرض است؛ بدان سان كه مرغى، بر روى جوجههاى خود، بال مهر و مادرى مىگستراند.
5 - رحمت و صلابت
«فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكّل على اللَّه ان اللَّه يحبّ المتوكّلين» (آل عمران /159)
«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند، پس آنها را ببخش و براى آنها طلب آمرزش كن و در كارها با آنان مشورت كن، اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.»
در اين آيه مباركه همزمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را از يك سوى ، مظهر ملايمت ، نرمى و مهربانى در برخورد و رفتار با مردم معرفى مىكند و اين خصوصيت را سبب گرايش مردم به آن حضرت و نفوذ و محبوبيت وى در ميان مسلمانان مىشمارد و از سوى ديگر قاطعيت ، سازشناپذيرى و صلابت در اجراى تصميمها را به او توصيه و چنان صفتى را محبوب خداوند معرفى مىكند، ناگفته پيداست كه اگر ويژگى ، خصلت و يا رفتارى مورد محبت و خواست خداوند باشد، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم خويش را بدان خواهد آراست و عامل بدان خواهد بود. در اين جا به تبلور و همنشينى آن دو در وجود رسول اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىپردازيم.
پی نوشت ها :
12 - كراجكى، كنزالعمال، ح 5818، به نقل: رى شهرى، محمد، ميزان الحكمه، چاپ اول، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1362 ش، 670/9.
13 - همان، 671/9.
14 - مكارم شيرازى، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسه امام على ابن ابيطالب، 447/2 1381.
15 - يعقوبى، احمد، تاريخ يعقوبى، مترجم: محمد ابراهيم آيتى، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى 395-394/2.
16 - كارن ارمسترانگ، محمد، ترجمه كيانوش حشمتى، چاپ اول، تهران، حكمت، 55/ 1383.
17 - بغدادى آلوسى، روح المعانى، بيروت، احياء التراث العربى، 1405 ش، 170/22.
18 - همان.
19 - مطهرى، مرتضى، سيره نبوى، چاپ اول، تهران، انتشارات صدرا، 130/ 1361.
ادامه دارد...